بخش ۱
تعهد به نیاخاک کهن
سایه دراز جنگی دیگر
هنگامی که واژه جنگ در صورتها و فرصتها و مناسبتهای گوناگون و روزافزون بکار برده میشود نمیتوان اندیشناک نشد. در دو ماهه سفری که از خاور تا باختر و جنوب تا شمال باختری امریکا را دربر گرفت، فضای جنگ حضوری در گفتار و نوشتار داشت که نمیشد از آن به آسودگی گذشت. در هر اشارهای به عراق و جمهوری اسلامی، حزبالله و جمهوری اسلامی، طالبان و جمهوری اسلامی، حماس و جمهوری اسلامی، و بمب اتمی و جمهوری اسلامی، جنگ سرانجام راهی مییافت.
پیچیدگیها و پیامدهای درگیری خطرناک با جمهوری اسلامی بر امریکائیان پوشیده نیست. گذشته از آن و بیش از همه عامل عراق است که دست و پای آنان را بسته است ــ چنانکه چهار دهه پیش و ویتنام را به یاد میآورد. آنها میدانند که در گرماگرم جنگی که کمابیش همه امریکائیان را از حکومتشان بیزار کرده به دشواری میتوانند جنگ دیگری به راه اندازند. آنها همچنین میدانند که پیامدهای انفجاری در ایران میتواند عراق را از خاطرها ببرد. بازایستادن صادرات نفت از خلیج فارس و بالا گرفتن دراماتیک تروریسم در هرجا،leitmotif یا درونمایه تکرار شوندة هر گفتگوئی از جنگ است که با اینهمه هر روز گوشها بیشتر با آن عادت داده میشوند.
حتی آن بخشهائی از حکومت یا گروههای با نفوذ امریکا که طرحهائی برای مناطق مرزی در خاور و باختر ایران دارند و دلگرمیهائی به عناصر معینی در میان پارهای اقوام ایرانی برای تغییر جغرافیای ایران میدهند میدانند که تکه پاره کردن ایران ، در بهترین صورتش برای منافع خود امریکا نیز، شمشیری دو دم است و نه تنها ایران و عراق را به کام جنگی همانند اسپانیای ۱۹۳۶ خواهد انداخت بلکه چندین جامعه ـ دولت وامانده failed state بر آن جغرافیای واماندگی که نامش خاورمیانه اسلامی است خواهد افزود ــ از پاکستان تا سومالی. (آنها که در بیرون ایران دنبال همبستگی مخالفان هستند میباید هشیار خوابهائی که برای ما میبینند باشند.)
مانند بیشتر جنگها این بار نیز عنصری از فاتالیسم (چاره ناپذیری با همه پیامدهای بدش) درکار است. گردونه رویدادها رو به پرتگاهی که کمتر کسی از آن بیخبر است رانده میشود. امریکائیان دربرابر تحریکات هر روزه و فزاینده جمهوری اسلامی، از شکیبائی و چارهگری هردو، کم میآورند. وزارت خارجه امریکا همچنان راه مذاکره با رژیم اسلامی را به همراه اروپائیان و روسها و چینیان دنبال میکند که خود میتواند بخشی از دیپلماسی جنگ شود، ولی گزیدار option های امریکا رو به کاستی است. گفتگوهای بینتیجه که بیشتر به کار وقت خریدن برای جمهوری اسلامی میآید در عین حال میتواند جنگ را پذیرفتنیتر جلوه دهد.
رژیم اسلامی در سوءتفاهم خود از ناتوانی امریکا و دست گشاده خودش، سیاست تا لبه پرتگاه را برگزیده است. به امید گرفتن پشتیبانی روسیه و چین، ترساندن اروپا، و از میدان بدرکردن امریکای دست و پا بسته هرچه تندتر میتازد. به یک دست نفوذ خود را در لبنان و فلسطین افزایش میدهد تا جبهه امریکا را ضعیف کند، به دست دیگر در عراق و افغانستان به هر که میتواند کمک میرساند تا امریکائیان را بویژه، بکشند و در همان حال بر ظرفیت فراوری اورانیوم خود میافزاید تا جهانیان را با عمل انجام شده روبهرو سازد. یک اشکالش آن است که امریکای به تنگ آمده دست و پابسته نخواهد بود و میتواند ایران را، چنانکه امروز میشناسیم، همراه رژیم آخوندی نابود کند. اشکال دیگرش این است که در جمهوری اسلامی به اندازه امریکا بحثهای جدی در این باره صورت نمیگیرد و رژیم به خوبی میتواند خود را از لبه پرتگاه به زیر اندازد. اشکال بزرگتر آن است که آخوندها بیشتر به آنچه میتوانند با امریکا و اسرائیل بکنند میاندیشند نه آنچه امریکا برای آنها و ایران در زرادخانه بزرگترین قدرتی که تاریخ به خود دیده است دارد. در حسابهای سران رژیم اسلامی جای تلافی، بزرگتر از آسیبهائی است که به ایران خواهد خورد.
دلخوشیهائی مانند امداد غیبی و کشور امام زمان و نگرش کربلائی به زندگی، در بسیاری از سران رژیم انقلابی، و سلسلهای از کامیابیهای خارجی، بر احساس اطمینان نادرست آنان افزوده است. در عراق رنجهای امریکائیان پایان ندارد. حکومت عراق غرق در فساد و چند دستگی و ناکارائی، بزرگترین مشکل آنهاست و کاری دربارهاش نمیتوانند. مانند بسا موارد دیگر، “بازیچه دست بازیچگان خود“ شدهاند. پول و سلاح جمهوری اسلامی در آن سرزمین هرکس برضد دیگری، همچون نفت بر آتش جنگ داخلی میریزد. بر سرتاسر دستگاه حکومتی عراق بجای سازش و همکاری و التیام زخمهای گذشته به انتقام و تلافی میاندیشند و هرکس کیسه خود را پر میکند. عراقیان تصمیم دارند کشور خود را تا هر درجه توحش که خود و حکومت همسایه باختریشان بر آن قادر باشند بکشانند. (افراد یک واحد پلیس عراق هنگامی که دریافتند مربی عراقیشان کاتولیک است او را به سنگباران کشتند.)
در افغانستان واپسماندگی هراسانگیز یک جامعه ایلیاتی و مذهبزده و سراسر پیچیده در اقتصاد تریاک را بدبختی همسایگی با پاکستان، که خود لانه القاعده شده است کامل میکند. پاکستان نه میتواند و نه میخواهد دست از افغانستان بردارد و امریکائیان در کار هردو فروماندهاند. ارتش پاکستان که تنها نهادی است که در آن کشور کار میکند از بیم آنکه امریکائیان یکبار دیگر مانند ۱۹۹۰ و بیرون رفتن نیروهای شوروی از افغانستان آن را رها نکنند طالبان را برای آینده نگه میدارد. گذشته از اینکه سرزمینهای مرزی با افغانستان هیچگاه در کنترل حکومت مرکزی نبودهاند.
جمهوری اسلامی در لبنان به سد عربستان سعودی خورد و فعلا متوقف شده ولی در فلسطین توانسته است یک جمهوری اسلامی کوچک در فاصله پنج دقیقه اسرائیل برپا سازد. دهها هزار موشکی که رهبران رژیم از آن دم میزنند دیر یا زود در جنوب لبنان و نوار غزه واقعیتی خواهد بود. سلاحهای پیشرفته و دلارهای نفتی جمهوری اسلامی، اسرائیل را از دو سو با مخاطراتی روبرو خواهد کرد که برای نخستین بار دورنمای تهدید آشکار یک تلافی اتمی را تصور پذیر میسازد. اسرائیلیان اگر با یک جنگ موشکی ویرانگر روبرو شوند برای درهم کوبیدن حزبالله و حماس تا هر جا خواهند رفت.
در جبهه داخلی امریکا گوشهای رژیم میتوانند صداهائی را که دوست دارند به فراوانی بشنوند. خستگی از جنگ عراق، پشیمانی از آنچه در چهار سال گذشته برسر خود و آن کشور و منطقه آوردهاند، همه جا هست. از هر سو درپی یافتن راهی برای بیرون کشیدن خود از گلزار هستند. هیچ کس نمیخواهد عراق را به حال کنونی رها کند ولی همه میگویند حکومت آینده حزب دمکرات که در این مرحله مسلم گرفته میشود در سیاست امریکا دگرگونی عمده خواهد داد. بیرون از امریکا هیچکس بیش از محافل حکومتی تهران نگران نوامبر سال آینده نیست.
این تصویر سراسر تیرگی برای حکومت امریکا، بیشتر میدان دید سران جمهوری اسلامی را دربر میگیرد و به آنان خوشبینی و آسودگی دروغینی میدهد که در بزرگترین شکست خوردگان تاریخ به فراوانی دیده شده است. اما سکه روی دیگری نیز دارد ــ سراسر تیره برای ایران ــ که زمامداران اسلامی هیچ دوست ندارند؛ و همان است که به مردم و سرنوشت ایران ارتباط مییابد.
ژوئن ۲۰۰۷