بخش ۳
روبرو شدن با عناصر، عوامل و جبهههای واپسماندگی
جغرافیای شوربختی ما
بالا گرفتن نقش مذهب در انتخابات آمریکا، روی آوردن روز افزون مسلمانان در هر جا به مذهب به عنوان هویت، و محور زندگی اجتماعی، و شدت گرفتن باورهای خرافی در ایران که از طبقات پائینتر جامعه به بخشهائی از طبقه متوسط سرایت میکند، پارهای محافل روشنفکری را نگران، و وسوسه کنار آمدن و بهرهبرداری کردن (و شدن) از مذهب را نیرومند کرده است ــ برای چندمین بار در دوران تجدد ایران.
به آسانی میتوان یک سلسله رویدادهای باارتباط و بیارتباط با هم را ردیف کرد و به این نتیجه رسید که این پدیده را که به ایران نیز محدود نمیشود میباید به عنوان روند آینده جدی گرفت و با نمایندگان آن وارد گفتگو و بیش از آن شد. بسیاری گفتمانها به همین ترتیب بر جامعهها تسلط یافتهاند و مسیر تاریخ را، بیشتر به بدی، تغییر دادهاند. در ضرورت و سودمندی گفتگو با مذهبیان هیچ تردید نیست. ولی نه میباید به هراس افتاد و نه از پارهای واقعیات مهمتر از صورتهای ظاهر، غافل ماند.
آمریکائیان مذهبیتر شدهاند و زیادهرویهای لیبرالهای آمریکائی، که با لیبرالهای جاهای دیگر تفاوتهای بزرگ دارند، پسزنشی backlash به سود بازگشت به ارزشهای اخلاقی که رنگ مذهبی، گرفتهاند پدید آورده است. ولی سیاست آمریکا را عامل مذهب تعیین نمیکند و سرنوشت همین انتخابات ریاست جمهوری نیز به عوامل دیگری بستگی خواهد داشت. آمریکا جامعهای عرفیگراست و فرهنگ سیاسی و قانون اساسی آن را نمیتوان با پربینندهترین واعظان تلویزیونی نیز مذهبی کرد. پرتستانتیسم که زمینه اصلی رستاخیز مذهبی آمریکاست نظام کشیشی ندارد و هر کلیسا و واعظ کار خود را میکند و جامعه مدنی به اندازهای گسترده و ریشهدار است که هر گرایش افراطی را تحلیل میبرد. تجربه آمریکائی برای ما هیچ سخنی ندارد و هیچ نتیجه عملی از آن نمیتوان گرفت. اشاره به پدیده مذهب در آمریکا تنها میتواند کاربرد سخنسرایانهrhetorical داشته باشد.
اسلام به ویژه در کشورهای عربی و افغانستان و پاکستان موضوع دیگری است. در این جغرافیای شوربختی، دین، در تعبیرهای ویژه آن جامعهها، مانند آوار بر زندگی ملی، بر فرهنگ و سیاست فرود آمده است و بیرون آمدن از زیر آن به این آسانیها نخواهد بود. حتی ایران با همه حکومت آخوندی که مراجعش خواب “رایش“ هزار ساله خود را میبینند آینده امیدبخشتری دارد. در ایران مانند بسیاری کشورهای عربی، میهن و کشور در ملت اسلامی حل نشده است که پارهای روشنفکران از جمله در مصر از آن شکایت دارند. مردم ایران درسهای اسلام در سیاست را بهتر و نزدیکتر جذب کردهاند.
جامعههای اسلامی (مالزی و اندونزی به درجات کمتر) هر چه در استبداد و فساد حکومتی و واپسماندگی فرهنگی فروتر میروند بیشتر به مذهب روی میآورند. مذهب مایه تسلی و تشخص آنهاست. اگر امروزشان سراسر تیرگی و ناکامی است میتوانند دل خود را با یاد گذشتههای بزرگتر و امید بهشتی که پس از زندگی زشت و سراسر رنج نوید داده شده است خوش کنند. اگر میتوان با ریش گذاشتن و رو پوشیدن و نماز و روزه و خواندن هزار باره کتاب به بهشت و “حور و غلمان“ دست یافت؛ و اگر با کشتن خود و دیگرانی که به تصادف در پیرامون هستند غرفههای بهشت با هفتاد و دو حوریشان بیدرنگ آماده خواهد بود چه نیاز به آموختن و کوشیدن و ساختن و جهان را دگرگون کردن؟ (خانمها می باید به همان درختان میوه و جویهای شیر و عسل در غرفههاشان دلخوش باشند.)
این غربیها و مقلدان خاور دورشان (بیش از چهار هزار دانشمند از چند دو جین کشور) که چهارده سال و بیش از هشت میلیارد “اورو“ را صرف ساختن تونلی بیست و هشت کیلو متری در صد متری زمین و “هادرون،“ بزرگترین ماشینی که در جهان است، ماشینی به اندازه یک کاتدرال، کردهاند وقت و پول خود را آتش زدهاند. آنها میخواهند لحظه پس از “بانگ بلند“ و پیش از آفرینش جهان هستی را در ابعاد اتمی باز بسازند، اما آفرینش جهان از زبان خود آفریننده در چند جمله گفته شده است. غربیها بهتر است در کار خدا مداخله نکنند و هر روز آن کتاب را بخوانند که ثوابی هم ببرند. اگر هم آن گمراهان با جان کندن چیزهائی میسازند و مییابند که زندگی و کار این تودههای زرنگ را بهتر میکند و مثلا بجای شتر، هواپیما زیر پایشان میگذارد میتوان از چاه نفت یا کیسه تهی نشدنی کمکهای بینالمللی پولی بیرون کشید و بی زحمتی آن را به دست آورد و احیانا در مرکز تجارت جهانی نیویورک بکار برد.
اینکه مسلمانان بیست در صد جمعیت جهان هستند، و همهگونه گرایشهای رادیکال در آنها رو به افزایش است، و پرورشگاه بدترین تروریستهائی که جهان به خود دیده در جهان اسلام است، واقعیتی ناخوشایند است. از آن ناخوشایندتر ترکیب احساس فروتری و برتری است که تودههای مسلمان را برداشته است. اسلام چنانکه اشاره شد نه تنها مایه تسلی که مایه تشخص آنها نیز هست. مسلمان بودن به خودی خود مردمان را در پایگاه بالاتری میگذارد ــ هر چه هم زندگانی و پیرامونشان در پستی و پلیدی ناداری و بیبهرگی فرو رفته باشد. احساس فروتری در مسلمان به کینه و نفرتی دامن میزند که مانند آن رهبر مذهبی به آسانی میتواند فتوا دهد که منابع آب شهرهای اروپا و آمریکا را میباید زهرآلود کرد. احساس برتری نمیگذارد ارزش اینهمه اسباب آسایش و خوشی و توانمندی را که تمدن غربی در اختیارش گذاشته است بداند (هر روزیترینش ندیدن منظره کودکانی که مانند برگهای خزانی از درخت خانواده میافتادند و مادرانی که سر زا میرفتند)
این هم که بسیاری جامعههای اسلامی هر روز پستر میروند و گروههای فرمانروا قدرت خود را در نادانی بیشتر تودهها میجویند (از بدترین نمونههایش ایران جمهوری اسلامی) حقیقتی است، برای ما تلختر از همه. ما با پدیدهای سر و کار داریم که در ایران و عراق و افغانستان و پاکستان، و از آسیای جنوب شرقی تا افریقا قدرت ویرانگر خود را نشان داده است. اسلامیها پس از آنکه مدتها نیرومندترین صدای اعتراض بودهاند در کشورهائی مانند ترکیه و فلسطین با بهرهگیری از فساد یا ناشایستگی سرامدان سیاسی کشور در انتخابات به حکومت رسیدهاند و در خاورمیانه عربی، بیشتر کشورها اگر تن به انتخابات آزاد بدهند حکومتهای اسلامی خواهند داشت.
با آنکه اکثریت بزرگ مسلمانان از تصور رفتن به زیر حکومتهائی مانند القاعده یا طالبان به خود میلرزند ترکیبی از همبستگی اسلامی و بیم رنجانیدن همکیشان و اتهام هواداری از غربیان نمیگذارد موضع روشنی بگیرند. آنها نمیتوانند با محکوم کردن تروریستهای اسلامی به طاعونی که بر روان اجتماعی آنها افتاده است پایان دهند؛ زیرا در ته دل، تروریستها را به شرط آنکه نزدیکشان نیایند ستایش میکنند. جهادیها هر چه باشد بزرگترین قدرتنمائی این بخش جهان اسلامی هستند و ارزشهای خود را ــ با همه کژروی و زیادهرویها ــ از همان سرچشمههای مشترک میگیرند. دشمنی با غرب زمینه مشترکی است که سر تا سر این طیف را به هم میپیوندد؛ و درماندگی عمومی، نمیگذارد هیچ بنبستی، از اخلاقی تا سیاسی و فرهنگی گشوده شود. یک توده عظیم در سترونی فکری و گذاشتن دین بجای هر چیز، رویهمرفته جز افزودن بر شمار خود از کار نمایانی بر نمیآید؛ در خود فروتر میرود؛ و مسائلش را پیچیدهتر میسازد.
ما همه کسانی که میخواهیم بر این هزاره واپسماندگی و ارتجاع و خشونت فزاینده چیره شویم چه باید بکنیم؟ آیا جهان مدرن خواهد توانست این بازماندگان قرون وسطا را به سطح خود بالا بکشد؟
اکتبر ٢٠٠٨