بخش ۴
جهانبینی خوشبینی، امید به دگرگونی
نبرد فرهنگ با زندگی
حقیقت جمهوری اسلامی در کمتر رویدادی خود را به اندازه هفته مبارزه با بدحجابی نشان داد. از اولویت حقیر و غیر انسانی فلسفه حکومتی آن، تا قدرت و منابعی که در اختیار دستگاه سرکوبگری اوست، و سرانجام در ناتوانی ذاتیاش دربرابر جامعه، همه در آن هفته خودنمائی کردند. این رژیمی است که در خطیرترین بحرانهای درونی و بیرونی، مسئله حجاب رهایش نمیکند. زن را خوار میشمارد ولی در کشورداری جای اصلی را به مسئلهای که از زن ساخته است میدهد. میتواند هزاران مامور انتظامی را به یاری دهها هزار اوباش زن و مرد بسیجی بفرستد و صد و پنجاه هزار زن را در یک هفته دستگیر کند ولی با همه صحنههای شرمآوری که میآفریند از پس زنان برنمیآید. مانند پیکارهای گاهگاهی گردآوری بشقابهای ماهوارهای، ناگزیر است به موفقیتهای موقتی دل خوش کند.
رژیمی که سراپای فلسفه اجتماعی و حکومتیاش اسلام آخوندی برخاسته از “رساله“هاست و هر چند غیر آخوندها به ناچار در آن سهم روزافزون دارند، در جهانبینیاش آخوندی است، میخواهد با تکیه بر امکانات بزرگ ایران و ایرانیان برجهان اسلام سروری یابد و با جهان غرب بویژه امریکا درافتد، و آنگاه با روحیهای که تنها به کار اداره قم میخورد با هرچه اسباب نیرومندی کشور است پیوسته به جنگ میآید و نیروی خود و فرصت ملت را تباه میکند. در این روحیه زن جای مرکزی دارد ــ به همان رسالهها نگاهی میتوان انداخت. با زن به دلخواه مردی که چادر و جدائی وسواسآمیز زن و مرد سراسر نگرش او را جنسی و جنسیتی کرده است چه میتوان کرد؟ مردی که از سخن خدای خود، آن تکه “کشتزار“ از همه به دلش نزدیکتر است، با زن چه باید بکند؟ چگونه میتواند او را در اختیار گیرد و به ملکیت درآورد؟
پوشاندن زن و در پرده نگهداشتنش نخستین اولویت چنین رویکردی است. میباید اگر بتوان او را از گهواره تا گور از دسترس مردان دیگر بدور داشت؛ سختترین کیفرها را بر او و مردانی که این مقدسترین حق مرد مسلمان را زیرپا میگذارند روا دانست. محرم و نامحرم زیر هر عنوانی بیاید ــ از پاکدامنی و سلامت اخلاقی و “ارزش“ ــ معنائی جز این ندارد که حق دسترسی به زنان در معمولیترین صورت آن نیز بار جنسی دارد و میباید سخت محدود باشد. در میان خودی و غیر خودیهائی که این فرهنگ سراسر آخوندی را پوشانده است این یک بالاترین جا را دارد. مرد میتواند غیر مسلمان را تحمل کند ولی نامحرم را در نزدیک اموال زنانهاش نه.
غیرت جنسی یا ناموس (به معنی تکبر) که گرامیترین ارزشهای بیشتر مردان جهان سومی بویژه خاورمیانهای است (خاورمیانهای، جهان سومی است که مسلمان هم باشد) از همین احساس مالکیت و نگرش جنسی ـ جنسیتی میآید و زنان را در این فضای فرهنگی، در هر گوشه جعرافیای جهان باشد، به تیره روزی محکوم کرده است. زن در این جهان خاورمیانهای، ارزش فردیش هرچه باشد، ناچار انسان درجه دو است. مالکیتی که تا حق کشتن میرسد نمیتواند با برابری و حقوق بشر سازگار شود؟ زن خاورمیانهای تا هنگامی که در درون خود برضد این فرهنگ طغیان نکند و خود را نخست انسان با حقوق فطری ـ طبیعی که هیچ با مرد تفاوتی ندارد نشناسد این جامعههائی را که مایه شرمساری سده ما هستند دگرگون نخواهد کرد. مردان هرچه بکنند تا زنان خود برنخیزند به جائی که میباید نخواهند رسید. به ایران صد ساله گذشته، حتی به ترکیه بنگرید.
اکنون ما این بیداری و طغیان زنان ایران را میبینیم. برای نخستین بار در تاریخ ایران مسلمان شده، یک توده تعیین کننده critical mass از زنان در کار دگرگون کردن این فرهنگ وحشیانه قرون وسطائی است ــ پدیدهای یگانه در سراسر سرزمینهای ناشادی که در چنگال این فرهنگ به واپسماندگی محکوم شدهاند. همه قدرت تبلیغاتی و سرکوب حکومت اسلامی در سه دهه گذشته از این جنبش ژرف و فراگیر فرومانده است. این یک میدان دیگر نبرد بازندة فرهنگ و سنت با زندگی است. فرهنگ و سنت میتواند بر سیاست چیره شود ــ در واقع نقش فرهنگ و سنتی که زمانش سرآمده تهی کردن جامعه از سیاست است ــ ولی دربرابر زندگی شکست خواهد خورد زیرا جامعه انسانی سرانجام نیاز به سیاست در معنی درست یونانیاش دارد: خوب زندگی کردن، فرد انسانی را با همه طبع فسادپذیر او به فضیلتهائی که هم در درون اوست و هم برای باقی ماندنش در جامعه ضرورت دارد، رساندن. ما خود نمونه شکست سیاست از فرهنگ و سنت هستیم و اکنون پیشگام شکستن زنجیر آهنین فرهنگ و سنتی “تنیده از خشونت و بافته از کوردلی“ شدهایم.
زنان ایران حجاب اسلامی را که برای پوشاندن زیبائی زنانه و جدا کردنشان از جهان مردان، در واقع از زندگی و جامعه بود، به ضد خودش درآوردند. روسری تحمیلی پروانه راهیابی به آموزشگاه و اداره شد و درهای زندگی اجتماعی را بر آنان گشود. آن اندازه از اداره کشور که در چنین نظام سراپا هرج و مرج و تاراج و ناشایستگی ممکن است بی مشارکت زنان نمیشود که دارند اکثریت درسخواندگان ایران میشوند. از سوی دیگر ذوق زیباشناسیشان از روسری زیوری خوشایند برای زیباتر کردن پوشش زنانه ساخت که یکی از بهترین و تکاملیافتهترین جلوههای هر تمدنی است. سران رژیم از تندرو و میانهرو دربرابر این جوشش انرژی هر شیوهای را به بیهوده آزمودهاند و اکنون نومیدانه به خشونت برهنه دست میبرند. ولی پایان مبارزه با بدحجابی از هم اکنون آشکار است. دیگ نارضائی با این پستیها جوشندهتر خواهد شد. و زمانی خواهد رسید (اگر نرسیده باشد) که هیچ شیوهای کارساز نخواهد بود.
خبرهای هر روزه از فشار بر زنان، دانشجویان، کارگران، و معلمان دلها را به درد میآورد ولی امید را زنده نگه میدارد. فشار در آنجاهاست که پایداری هست. رهائی ما نیز در آنجاهاست که فشار بیشتر احساس میشود. زنان چه به دلیل شمار میلیونی خود و چه تاکتیکهای درخشان، و چه پیگیریشان، در صف نخستین پیکار رهائی و بازسازی ایران هستند. پیکار یا “کمپین“ یک میلیونی زنان بدیعترین شیوه مبارزه و فصل تازهای در پیکار مدنی جامعه ایرانی است و حکومت دربرابرش کاری از پیش نخواهد برد. پیام زن پیشرو ایرانی با این پیکار به همه لایههای اجتماعی میرسد. فریادهای اعتراض زنانی که آنان را به درون اتومبیلهای بسیجی کشیدند و فریادهای مرگ زنان سنگسار شدهء حکومت یا خانواده در این امضاها نگهداشته خواهد شد و روزی به آزادی نه تنها زن ایرانی، بلکه مرد ایرانی نیز از فرهنگی که فرا آمدش جنین حکومت و سیاستی است یاری خواهد داد.
مه ۲۰۰۷