بخش ۴
جهانبینی خوشبینی، امید به دگرگونی
کدام شبح افتاده است؟
آنچه از گفتمان سیاسی و فرهنگی در درون و بیرون کشورهای مسلمان، از خبرهای روزانه و منظره دلگیر کامیکازهای اسلامی و قربانیان همه گونه بمبها و گلولههای آنان بر میآید میتواند ما را به یاد مانیفست مشهور و پرهیب (شبح)ی که گویا بر جهان افتاده است بیندازد. اسلامیان در همه جا مسلمانان را در پشت خود گرد میآورند و سرزمینها و اجتماعات اسلامی را در هر جا، از جمله در حومههای شهرهای اروپا، فتح میکنند. شمشیر اسلام در دست تروریستهای از جان گذشته کامیکاز برندهتر از همیشه است. جهان پس از کمونیسم با بزرگترین خطر روبرو شده است.
این تصویر برای ما که به ویژه زخم انقلاب و جمهوری اسلامی را بر تن و جان خود داریم دلسرد کنندهتر است. ولی موج بالاگیرنده اسلام “خرد متعارف“ی است conventional wisdom که زمانش سر آمده است. اگر از نزدیکتر بنگریم آن گونهها هم نیست.
گذشته از پراکندگی و دشمنیهای درونی و رقابتهای مذهبی و ملی کشورهای مسلمان و اسلامی و یکدست نبودن رویکرد مذهبی مسلمانان در هر جا، مشکل اصلی نگرش ما در فراموش کردن این است که همه قدرتی که به پدیده اسلامی میدهیم از ضعف و نادانی و واپسماندگی برمیخیزد. بنیادگرائی و پرورشگاه آن، جهان اسلام، بهتر است بگوئیم جهان کشورهای با اکثریت مسلمان، هر روز و در هر جا در کشاکش با نیروهائی است که آن را میفرسایند و هیچ دفاع موثری در برابرشان ندارد. زمانی مائو استراتژی گردانیدن نقطه ضعف را به نقطه قدرت فرمول بندی کرد. او در شهرهای بزرگ ضعیف بود پس رو به روستاهای واپسمانده آورد تا شهرها را در محاصره روستاها گیرد. ولی همان مائو پس از پیروزی خواست روستاها را مراکز تولید صنعتی کند (جهش بزرگ به پیش) که ویرانی کلی به بار آورد. نقطه ضعف در تحلیل آخر همان ضعف است.
جهان اسلام نه مائو دارد نه نقطههای ضعف بزرگ آن اجازه چنان استراتژی را میدهند. اسلام رزمجو militantکه اکنون بزرگترین تهدید “نظامی“ در جهان قلمداد میشود در میان خود مسلمانان با مقاومت و بیزاری روزافزون روبروست؛ و در رویاروئی با جهانی که در کار گشودن راز آفرینش و طبیعت ماده و نیروهائی است که اجزای روزافزون اتم را برگرد هم نگه میدارد (روزافزون به معنی کشف اجزای تازه) چه خواهد توانست؟ فرهنگ غربی ــ به ویژه فرهنگ پاپ ــ در کار همرنگسازی تودههای اسلامی است. در آمریکا که بیگانه معنی ندارد (تیم آمریکا در المپیاد بی جینگ از تیم همه کشورهای دیگر نشانی داشت) دیگر از آمریکائیان مسلمان به عنوان ماهیت سیاسی مشخص نمیتوان سخن گفت و آن هفت میلیون تن از همرنگی به همسانی میرسند. اروپائیان نیز خواه ناخواه و دیر یا زود بر همان راه خواهند رفت و مسلمانان را در درون خود خواهند پذیرفت. در جامعه های اسلامی فرایند همانند شدن با جهان پیشرفته کندتر خواهد بود ولی سرانجام آن را از هماکنون میتوان دید. هیچ نیازی به دادن امتیازات سیاسی (وارد شدن در اتحادها) یا فرهنگی (پذیرفتن نسبیگرائی) نیست. اسلام در دو جبهه حیاتی، در پهنه فرهنگ و کیفیت زندگی، با هماوردی روبروست که از آن بر نخواهد آمد. در پایان این نبرد اسلام به عنوان دین تودههای بزرگ خواهد ماند ولی برای افراد به عنوان خودشان و نه یک کلیت زور و تهدید؛ و با آزادی عملی در اندیشه و گفتار که به هیچ جامعه اسلامی اجازه داده نشده است.
***
نمونهها بسیار است ولی شاید بهتر از عربستان سعودی، سرداب هزار و چهار صد ساله راست آئینی orthodoxy و گرمخانه اسلام رزمجو، نمیتوان آورد. در هفتههای پیش از یازده سپتامبر دو نوشته یکی در سامانه “الف“ و دیگری در روزنامه الوطن از دو روشنفکر سعودی انتشار یافت، از این نوشتهها به خوبی پیداست که به دنبال حمله تروریستی گروه بن لادن به نیویورک و واشینگتن و کشتاری که راه انداختند در جامعهای مانند عربستان نیز گفتمان دگرگونی، لیبرالیسم و آزاد اندیشی، دارد زیر نگاه موافق دستگاه حکومتی جائی باز میکند. صلاح الراشد یک روشنفکر لیبرال، در نوشته اول پس از اشاره به اینکه مسلمانان به چشمان خود دیدند که خونریزی جز ویرانی، انزوا و بدنامی و سرکوبی راه به چیزی ندارد مینویسد که کشتن غیر نظامیان چه در غرب و چه در میان هممیهنان و همکیشان، مسلمانان را به هوش آورده است که چاره در پویش فرهنگ و صلح است و چشمپوشی از جنگ و کشاکش. او در خوشبینیاش تا آنجا میرود که از یک انقلاب معرفتی یاد میکند که گذشته و فرهنگ گورستان را تکان داده است و بجای باززائی گذشته و نمادها و پیروزیهای آن در پی بریدن از فرهنگ مرگ و پیوستن به زندگی و پیشرفت و توسعه اقتصادی است.
به نظر او پس از حملات تروریستی در بیرون و درون عربستان سعودی، صدای لیبرالیسم دارد دست بالاتر را پیدا میکند. رهبران لیبرال به حمله پرداختهاند و با افراطیان اسلامی رویارو میشوند. جنگ با تروریسم و فرهنگ ترور به اردوی لیبرال سعودی فرصت داده است که به حکومتی که آنان را بدترین دشمن خود میشمرد بپیوندد. در همین حال افراطیان که چند شاخه شدهاند گاه بر ضد یکدیگر سخن میگویند. ناتوان شدن جریان اسلامگرا در عربستان سعودی بر قدرت همتایان آن در بیرون نیز اثر خواهد گذاشت.
در مقاله الوطن علی سعد الموسی، یک روزنامه نگار لیبرال و مدرس دانشگاه، بر این است که ۱۱ سپتامبر خطی است که دوران گفتمان اسلامگرای سعودی را از گفتمان مدرن با ویژگی بحث فعال و همه سویه آن جدا میکند. به نظر او آن ۴۵ دقیقه در ١١ سپتامبر بازگشت جهان را به حال پیشین ناممکن ساخت؛ و در عربستان سعودی به بحث پرغوغائی درباره همه تابوها ــ حقوق بشر و جایگاه زنان، فساد، مواد درسی، و حقوق اقلیتها و مانندهای آن ــ دامن زد. قصد آن بود که گروههای گوناگون از چندگرا (پلورالیست) بودن جامعه و مکاتب مختلف مذهبی و فلسفی آگاه شوند و بدانند که همه چیز را به یک رنگ درآوردن و تحمیل یک ایدئولوژی بر خلاف طبیعت بشری است. به گفته او دگرگونیها فراوان بوده است. برای نخستین بار زنان و مردان به شمار برابر در میزگردها حضور یافتند؛ و امروز هیچ خواننده مطبوعات نیست که متوجه تفاوت آن با گذشته نشود. مردم هوای تازهای تنفس میکنند. او میپذیرد که بیشتر بحثها تا کنون بیش از واژهها نبوده است. “با اینهمه ما دریافتهایم که گشاده نبودن موضوعاتی مانند مواد درسی چه هزینه سنگینی خواهد داشت و بزرگترین مانع پیشرفت، مقاومت در برابر دگرگونی و توسعه است. مهم تر از همه این است که همه چیز موضوع بحث و استدلال قرار گیرد.“
***
آنچه از این نوشتهها بر میآید آغاز هم نیست و آغاز آغاز است. ولی اگر در چنان جامعه و نظام حکومتی نیز میتوان به چنین مرحلهای رسید میباید مسئله را بسیار جدی گرفت. در نبرد با واپسگرائی و بنیادگرائی و تروریسم اسلامی، ما متحدانی بیش از آنچه میپنداشتیم داریم. امروز ــ و با درسی که در ١٣۵٧ گرفتیم ــ میباید پابرجاتر و تزلزلناپذیرتر بایستیم. ملی مذهبی میانهکار، دمکرات اسلامی آماده برای زیر پا گذاشتن اصول، به ماندگاری آنچه از نظر تاریخی رو به پایان است کمک میکنند. وسوسه پیوستن به قدرت در همه هست ولی این بار دست کم قدرت را در جائی که هست، در جهانی که میخواهد دیوارهای نادانی و ناداری و ناتوانی را فرو ریزد، جستجو کنند. اگر شبحی هم افتاده باشد بر جهان اسلام است و نامی جز روشنگری و پیشرفت ندارد.
اکتبر ٢٠٠٨