بخش ۵
وقار سبز زیر فشار سیاه؛ تابآوری یک جنبش اجتماعی
جنبش آگاهی و رهائی
اعلامیه سران راه سبز امید و لغو راهپیمائی بیست و دو خرداد در دست منتقدان بیرونی جنبش سبز مایه حملات تازهای به آنها و خود جنبش شده است. در یک جا تا مقایسه امسال و سال گذشته رفتند و علت تفاوت آشکار را در ضعف رهبری دانستند.
ما در سی ساله گذشته دورافتادن روزافزون سیاسیکاران بیرون را از جامعه ایرانی شاهد بودهایم و یک سال گذشته اگر کمترین اثری در این زمینه داشته برجستهتر کردن تفاوتها بوده است. اجتماع بزرگ ایرانی بیرون بر خلاف آن سیاسیکاران بسیار بیشتر توانسته است با فضاها و محفلهای آشنای خود در درون همانند شود (هر دو تحول به کماثرتر کردن این توده انبوه انسانی انجامیده است.) با اینهمه در ستایش آن سیاسیکاران میتوان گفت که هر چه توانستند در تظاهرات پشتیبانی از مردم کردند. تجربه این مدت به ما نشان داده است که در اندیشیدن به جنبش سبز میباید خود را هر چه میتوانیم در فضای ایران و روبرو با واقعیاتی مانند رد شدن اتومبیل بسیجی از روی تنها، اعدامها و دستگیریها و شکنجهها، محرومشدنها از تحصیل، بگذاریم (این فهرست هراسانگیز را میتوان درازتر کرد.) هنگامی که با رایانه یا تلفنهای خود کار میکنیم به یاد کسانی باشیم که پیوسته نگران چشم و گوشهای پنهان رژیم هستند. وقتی به سران تنها و در تنگنای راه سبز امید خرده میگیریم زندانهائی را نیز ببینیم که از همکاران و دستیاران آنان پر شدهاند.
اما به لیوان آب ضربالمثل، میتوان به گونه دیگری هم نگریست. جنبش سبز یک دور بازی را در بیست و دو خرداد امسال باخت. دو سخنگوی جنبش که هر روز از ابعاد تهیههای رژیم برای درهم شکستن تظاهرات به هر ترتیب آگاهتر میشدند ترجیح دادند از مردم بخواهند که خود را به خطر نیندازند. آنها روبرو با احتمال یک میدان تیان آنمن کوچکتر فراخوان پیشین خود را پس گرفتند و زنان و مردان بیشتری را از آسیب دور نگهداشتند. چنان تصمیم دشواری را بسا چیزها میتوان نامید ولی ضعف در میان آنها نیست. بارها گفتهایم که هر چند خیابان را رها نمیباید کرد جنبش سبز در خیابان خلاصه نمیشود.
طرفهای که از دیده منتقدان دور میماند آن است که هر فرصت از دسترفتة تظاهرات بزرگ خیابانی بیش از هراس و ضعف بیرونی طرف بیسلاح و بیوسیله (مردم) هراس و ضعف درونی طرف مسلح و بسیجیده (حکومت) را نشان میدهد. مردم به هر وسیله، از جمله تظاهرات به شمار کمتر، مخالفت خود را با نظام اسلامی نشان میدهند که اصل موضوع است؛ و رژیم خود را ناگزیر میبیند که به هر اشاره جنبش سبز همه نیروهای خود را به میدان بیاورد و گستره و ژرفای مخالفت و بیزاری عمومی را از خود به نمایش بگذارد. نکته اصلی در تحولات یک ساله گذشته، در این پدیده سرافرازی که جنبش سبز است، جز همین نیست ــ جامعه ایرانی از انقلاب و حکومت اسلامی گذر کرده است و با خشم و بیزاری به این سه دههای مینگرد که تاریخ، هر چه بگذرد، آن را محکومتر خواهد کرد.
آنها که از جنبش سبز انتظار براندازی این رژیم را داشتند خیالات خویش را در سر میپختند. جنبش سبز با تاکید خود بر عنصر آگاهی، بر گفتمان، بیش و پیش از همه، جنبش رهائی است. ما تنها امروز میتوانیم با اطمینان بگوئیم که جامعه ایرانی در بخش بزرگتر خود از جهان و جهانبینی نسل پیشین رها شده است. این رهائی به یک تعبیر از براندازی رژیم مهمتر است. اگر از این فاصله و با حساسیت کسی که آن روزگاران را به تمامی در ابعاد گوناگونش زیسته است، به آن دهههای گمراهی و خونآشامی، دهههای ایمان و یقینی که به آسانی ره به جنایت میبرد؛ و خودنمائی و کبریائی که بر هر فساد و اشتباه گشوده بود بنگریم در خواهیم یافت که جنبش سبز نماینده چه دگرگونی خجستهای در مردم، به ویژه لایههای پیشروتر اجتماعی است. پس از همه اینها، برانداختن جمهوری اسلامی به دست عناصری، همه بازماندگان آن نسل زیانکار، که نمونههایش را به فراوانی در اجتماع ایرانی بیرون میبینیم (به فرض محال که از کمترین کاری بر میآمدند) چه سودی میداشت؟ ایران دگرگون خواهد شد، نه از این رو که جا برای گروهی دیگر باز شده است؛ به این سبب که مردم دیگر شدهاند، دارند آنچه برای این زمانه لازم است میشوند، و ناچار نظام سیاسی شایسته خود را بر پا خواهند کرد.
***
این چالش پرهزینه یک ساله که تازه دوران شکلگیری خود را میگذراند پدیدهای ژرفتر از آن است که با تظاهرات خیابانی اندازه گرفته شود. این جنبشی است که نامزد ریاست جمهوریاش همصدا با خانم جوانی در ایران و با تاخیری یک ساله از این که رایهای او را دزدیدهاند ناخشنود نیست. اگر از آن دزدی وقاحتآمیز چنین جنبشی شکفت، چه بهتر که ریاست جمهوری اسلامی از دست رفت. (یک نشانه پیروزمندی جنبش سبز تحول، میتوان گفت متولد شدن، نخست وزیر محبوب خمینی در جنبش است. به نظر میرسد اکسیر مردم بر موسوی خورده است و او را سیاستگر بهتری کرده است). باز میتوان از امن و آسایش بیرون هزار توقع پیش آورد و هزار خرده گرفت.
و تحول تنها در موسوی نیست. برابر نهادن بیست و پنج خرداد پارسال با بیست و دو خرداد امسال بلوغ روزافزون جنبش را نشان میدهد. پارسال بزرگترین تظاهرات پس از انقلاب صورت گرفت. امسال گروههائی در هر جا توانستند تظاهرات کردند. ولی مردم پارسال رای دزدیده شده خود را میخواستند. امسال میهن دزدیده شده خود را میخواهند. پارسال به امتیازی از سوی خامنهای خرسند میشدند امسال خواست آنان برای دگرکونی بنیادی خامنهای را نیز در بر میگیرد. پارسال رژیم غافلگیر، و کار بر مردم آسان میبود. امسال یک گفتگوی تلفنی یا پیام اینترنتی بی احتیاط میتواند خطرناک باشد. مردم پارسال در خیابان با اسلحه بیرحم بسیجی مزدور روبرو بودند، امسال آگاهی رسانی و نگهداری شبکه اجتماعی در هر لحظه همان دلاوریها را لازم دارد. میدانهای مبارزه جابجا شده است؛ خود مبارزه برجاست و به یک تعبیر پرزورتر مینماید. ایرانیان در هر جای آن جامعه به هر گونه که میسر باشد در زنده نگهداشتن جنبش سبز میکوشند و آماده پرداخت هزینه آن هستند.
اگر مدعیان به همان هشیاری عوامل رژیم میبودند روند آینده را بهتر از اینها پیشبینی میکردند. عوامل رژیم با همه کامیابی تاکتیک اشغال نظامی، در پابرجائی کوشندگان جنبش سبز پایان خود را میبینند و مایوسانه میکوشند هر نقطه ضعف خود را بپوشانند. ولی روزهای دشوار آنان، روزهای دشوار همه ما، تازه فرا میرسد. تا هر جا به آینده میتوان نگریست سخت شدن کارهاست؛ و درست در چنین لحظه تاریخی جنبشی هست که سرکوب میشود ولی سر خم نمیکند و انتظار فرصتی را میکشد که به آن داده خواهد شد تا با همه نیرو به میدان بیاید.
ژوئن ۲۰۱۰