پیشگفتار
در جامعه ایرانی، در آنچه اندیشه و دست این مردم بر این سرزمین روا میدارد، تقریبا جائی نیست که نیاز به بهکرد کلی نداشته باشد و فرهنگ و سیاست از همه بیشتر، زیرا هرچه دیگر زیر تاثیر تعیین کننده آنهاست. برای من عرصه فعالیت اجتماعی همواره میدان نبردی برای تغییر بوده است ــ نه کمتر از همه در دورانی که سخنرانیهای این کتاب را در بر میگیرد. انقلاب و جمهوری اسلامی نشان داد که همه تحلیلها در باره علتها و عوامل تیره روزی کنونی ما به کنار، مشکل اصلی، بنبست سیاسی و اخلاقی و بینوائی انتلکتوئل ملتی است که عناصر بزرگی را درخود دارد و همین تراژدیاش را دردناکتر میسازد. میباید آنچه را که ناممکن شمرده میشده است ممکن گردانید. نگاه این مردم را به خودشان پیش از هرچیز، و به جای خودشان در جهان دگرگون کرد. این ترکیب خودستائی و احساس کوچکی؛ تقلید بیاختیار و میل به دستکاری و خراب کردن هر چیز، رابطه همیشگی مهر و کین با هم میهنان؛ سودجوئی بیگذشت و فداکاری بیمرز، هر دو ویرانگر؛ ناباوری پدیدههای آشکار و زودباوری خرافات مذهبی و سیاسی و پدیدههای بیپایه که منطق و خرد را از قضاوت بیرون میبرند، همراه آسانگیری و کوتاهبینی در حد ابتذال، بیاعتنائی به آینده و غرق شدن در گذشته و آن فرصتطلبی که مادر همه کژی و کاستیهاست.
و این نمایشی که در کشورداری، در اداره اقتصاد، پرورش و نگهداری نیروی انسانی، بهرهبرداری و حفظ منابع طبیعی و آثار تاریخی میدهیم؛ میلیونها تنی که از ناچاری یا آزمندی، بیرحمانه بر سرزمین خود افتادهاند و آن را تاراج و ویران میکنند.
از رژیم حکومتی، تا مبانی اخلاقی و رفتار سیاسی مردم ما نمیتواند همین که هست بماند. نمیتوان به فرو رفتن یکی از ملتهای تاریخساز جهان در ژرفائی که جمهوری اسلامی تنها یکی از جلوههای آن است نگریست و دستی برنیاورد. از نوشتن و گفتن و هشدار دادن، از عمل سیاسی، از گذاشتن سرمشقهای رفتار، هر چه بتوان دریغ نمیباید کرد. نسل شکست خورده انقلاب، تا کنون بیشتر در اندیشه نجات گذشته خویش، واپسین فرصت خود را با شرکت در باززائی فرهنگی و سیاسی جامعه ایرانی خواهد داشت. ولی بار اصلی بر دوش نسل تازهای است که تنها آینده خود را برای نجات دادن دارد و بطور استثنائی برای چالشهای پیشروی آماده است.
یک حزب سیاسی که بیش و پیش از قدرت به دگرگون کردن فرهنگ و سیاست جامعه بیندیشد غیرعادی مینماید. ولی در شرایط ایران ما از کدام “عادی” میتوان سخن گفت؟ حزب مشروطه ایران با همین هدف غیرعادی بر سیاست ایران افزوده شد؛ و نیز با یک ملاحظه عملی: اصلا در بیرون ایران میشود جمعی پراکنده در جهان از قدرت سخن بگویند؟ ولی اگر حزب سیاسی در بیرون از بویه قدرت نیز، دور است مناسبترین عرصه پرورش ایدهها به شمار میرود ــ از همه بیشتر به دلیل بینیاز بودن از سربازگیری و گرد آوردن پیروان و رای دهندگان. از اینجاست که در شانزده ساله گذشته تاریخ این حزب از هر فرصتی برای شناختن گرهگاههای ملی و یافتن چارهها ــ اگرچه با رنجانیدن موافق و مخالف، بهره گرفته شده است؛ درکمتر فرصتی به یاد هموندان نیامده است که هشتاد درصد کار ما آموزشی و تنها بیست درصد تشکیلاتی است.
از همینجا نیز هست که حزب مشروطه ایران بیشترین سهم را در تابو شکنی و تقدسزدائی از شخصیتها و رویدادها داشته است و از توفان حملات و اعتراضات زندانیان وضع موجود کمترین بیمی به خود راه نداده است. چنانکه سخنرانیهای گردآمده این کتاب نیر نشان میدهد ما هیچ ملاحظهای را برتر از روبرو شدن با حقیقت، سختتر از همه حقیقت خود، از دست ندادهایم.
”سخنرانی”ها که مگر چند تائی، در همایشهای حزبی ۱۶ ساله گذشته ایراد شدهاند در این بافتار میگنجند و از همینجاست که به نظر رسید گردآوردنشان میتواند به بحث سیاسی عمومی ما ــ که از ملاحظات حزبی و مسلکی فراتر است ــ کمک کند. یک سودمندی کار حزبی انضباطی است که به فرد فرد هموندان و توده حزبی بر روی هم میدهد و بیآن از حزب نمیتوان سخن گفت؛ و انگیزهای است که به اندیشیدن در امور عمومی میدهد. این کتاب یک گوشه کار حزبی را نشان میدهد: اندیشیدن برای سخنرانی و در ضمن سخنرانی.
با سخنرانی مانند رسانههای دیگر بسیار کارها میتوان کرد. من آن را پس از نوشتن موثرترین رسانه برای عرضه داشتن و پروراندن ایدهها یافتم. رسانهای است مستقیم و لحظهای، به این معنی که بازتاب نیوشندگان audience را بلافاصله میتوان دریافت. از این گذشته کارکرد سریع و زیر فشار ذهن در سخنرانی میتواند به حال تفکر بسیار سودمند باشد.
***
بخش ۱ این کتاب زیر عنوان حزبی برای دگرگونی، یازده سخنرانی را در بر میگیرد که درونمایه اصلی کتاب است. در بخش ۲، بازنگریها، بار دیگر در سه سخنرانی به تاریخ همروزگار پرداخته شده است، جنبش مشروطه و برنامه اصلاحات اجتماعی محمدرضا شاه به نام انقلاب سفید و واکنش جامعه “روشنفکری” آن زمان. بخش ۳، ملت ایران و اقوام ایرانی، بر بحثهائی تمرکز یافته است که از هویتطلبی تا فدرالیسم و حق تعیین سرنوشت “ملیتها ـ ملتها”ی “این نقشه” را در بر میگیرد، در هشدارها، روشنگریها و برطرف کردن مغلطههای تاریخی و اصطلاحات سیاسی. در بخش ۴، به سوی جنبش سبز، یازده سخنرانی از سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۹ پابرجائی حزب را بر اصولی که امروز به نام جنبش سبز شناخته میشود و چکیده صد و بیست سال کشاکش جامعه ما با توسعه و تجدد است نشان میدهد. بخش ۵، سخنرانیها در دفتر پژوهش ح.م.ای است در پایان بحثهائی که برنامه سیاسی حزب را در پرتو بنیادهای نظری آن بررسی میکند؛ چاره جوئیهائی بر بستر یک سلسله ایدههای هماهنگ که زمانی به کار خواهد آمد. دفتر پژوهش با شرکت گروهی از هموندان از سه سال پیش در نشستهای انگاری virtual دوهفتگی تالار بحث آزاد هموندان حزب است که در اختیار همگان قرار میگیرد. بخش ۶، لیبرالیسم از کجا آمد؟ سیر آزادیخواهی را از سدههای بسیار مهم هفتم و ششم پیش از میلاد دنبال میگیرد و تا امروز میکشاند ــ یک آفاقگردی tour d’horizon که به سهم مهم و نادیده ایران در پیدایش لیبرالیسم اشارههای لازمی دارد. بخش ۷، چشم اندازها، دو سخنرانی است، یکی نگاهی کلی به جهان امروز ما و دیگری نگاهی بر تجربهها و درسهای یک زندگانی هشتاد ساله (شاید بیش از یک زندگانی.)
مانند عموم کارهایم در این سالها، گردآوردن و تدوین این سخنرانیها از جاهای پراکنده و در آوردنشان به کتاب سراسر مرهون خانم فرخنده مدرس و آقای علی کشگر، گردانندگان خستگیناپذیر موسسه “تلاش” است، که مجله سه ماهه و سامانه site روزانه آن، تلاش آنلاین، از برجستهترین رسانههای فارسی زبان و پیشروان روشنگری نوین ایرانی است و در آنجا که پای دفاع از ایران به میان باشد پرشورتر از آن کمتر می توان یافت.
***
اگر بخواهم نتیجه سلوک اندیشگی خود و حزب را در شانزده سال گذشته در دو جمله خلاصه کنم یکی سخن جرمی بنتام است در خویشکاری عمل سیاسی: بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردم؛ و دیگری این سخن که وظیفه هر نسل رساندن جامعه خویش است به بالاترین سطح انسانیت روزگار خود. بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردم به معنی نزدیک و همرای کردن اندیشهها و خواستهای گروههای بیشمار، و چشم پوشیدنشان از مطالبات حداکثر است. رساندن جامعه به بالاترین سطح انسانیت نشاندن آگاهی، و شناخت جهان واقع به جای آرمانشهرهائی است که تنها در تصور کسان میگنجند؛ نشاندن سود شخصی روشنرایانه به جای سود شخصی کوتهبینانه و فرصتطلبانه.
هر دو این فرایافتها مبهم هستند ــ چه چیزی در انسان، و هزار بار دشوارتر، در جامعه، روشن و قطعی است؟ ــ ولی میتوان آنها را حس کرد. هر دو نیز سخت عملگرایند. زیرا بر زمینه دمکراسی لیبرال قرار دارند. دمکراسی لیبرال میدان افراد انسانی برابر و صاحب حق است. نمیتوان آنها را با افسار ایدئولوژیهای توتالیتر، یا جاذبه شخصیتهای فرهمند، یا پادشاهان و فرمانروایان مستبد به اینسو و آنسو کشید. سیاست در عصر دمکراسی لیبرال هنر متقاعد کردن گروههای هرچه بزرگتری از مردمان است به اینکه سود شخصی و گروهی خود را از راههای معین، بهتر از راههای دیگر، پیگیری کنند. این یعنی همان بهترین و بیشترین خوشبختی و همان بالاترین سطح انسانیت همروزگار. بهتر از این دو راهنمای تفکر و عمل سیاسی به نظرم نرسیده است و از بابت دومی بسیار شادمانم. در این کتاب است که بیش از همه به کاربردهای این دو گزاره پرداختهام.
د.ه
ژنو ۲۰۱۰