احساسات اهالی اصفهان
چیزی که موجب مسرت بود، این است که اهالی اصفهان از ورود من اظهار نهایت شعف و سرور میکردند. اما این سفر بیسابقه را با احتیاط دیده و در مجالس و محافل بهتعجب از آن سخن میراندند. در بدو امر که نمیدانستند چه قصدی از این سفر دارم صحبتها میکردند، و چون از تجهیزات و عملیات من واقف شدند و فهمیدند خود نیز عازم میدان هستم، احتیاطشان شدت گرفت.
بعضی از نظر محبت و دوستی نمیخواستند، شخصاً بهمهلکه قدم بگذارم. این ابراز صمیمیت و علاقهمندی را که مبنی بر کمال خلوص بود، تقدیس کردم. لیکن آنها غفلت داشتند که این مسافرت چه از لحاظ دیپلوماسی و چه از نظر نظامی مهمتر از آن است که انجام آن را بهدیگری واگذارم، و یقین داشتم که انجام آن برای دیگری غیر میسور خواهد بود.
باز در روز بعد قونسولهای خارجه و علمای اصفهان که معروفین ایشان حاجیآقا نورالله و فشارکی و سیدالعراقین باشند، بهدیدن من آمدند و همه از ملاقات من اظهار خوشوقتی و تصمیم حرکتم را بهطرف جنوب تقدیس و تشویق کردند. حتی حاجیآقا نورالله بعد مراسلهای بهمن نوشت که مضمون بر این شعر بود:
«من حاضرم خود و عموم کسان و عشیرهام با شما حرکت کنم و در این جنگ مقدسکه حکم جهاد بر ضد دشمنان استقلال مملکت را دارد، شراکت نمایم.»
من در جواب اینگونه احساسات وطنپرستانه و استقلالخواهانه اظهار تشکر و امتنان کردم.