تشویش اردوی غرب
در طول طریق من متفکر و واقعاً ناراحت بودم و کمتر با کسی صحبت میداشتم. تمام توجّهم بهطرف قشونی بود که از طرف لشگر غرب امر بهتجهیز داده، و بایستی از خط خرمآباد و لرستان عبور کرده، و از مناطق صعبالعبور و جبال شامخه سفر نموده و از میان طوایف لر بگذرد.
لرستان قطعهایست کوهستانی و پوشیده از جنگلهای انبوه. جلگهها و دشتهای خرم آن را، سلاسل جبالی احاطه کرده است، که جز تنگههای باریک و گردنههای خطرناک لغزنده معبری ندارند. سالها است که طوایف چادرنشین این ولایت از موقع استثنایی مستحکم خود و از ضعف مرکز استفاده کرده و لرستان را حصاری فتح نشدنی ساخته بودند. دولت ایران هم اگر قشونی میفرستاد، و یا مخارجی میکرد، فقط بنا بر تقاضای حکام و مأمورینی بود که از مرکز میرفتند، و قصدی جز گرفتن پول و ظاهرسازی نداشتند. این سیاست خائنانه حکام از طرفی لرها را خودسر و بیباک کرده، و از طرفی دولت را مرعوب ساخته بود. زیرا که طوایف لر مطمئن شده بودند که تمام مساعی دولت در مقابل یک حمله آنها با یک تقدیمی که بهحکام بروجرد میدهند هباوهدر است. و دولت هم معتقد گشته بود که لرها بهقدری قوی هستند که قلع و قمع آنها از محالات است.
قشون من بود که لرها را مطیع و لرستان را فتح کرد.
از این خاک بود که بایستی ستون لشکر غرب گذشته، وارد شهرهای شمالی خوزستان بشود. چون نه تلگرافی داشتم و نه وسیلة استخباری، در اندیشه بودم که آیا این قشون از لرستان گذشته، یا بهحملة لرها دچار گشته است؟ والی پشتکوه و خزعل و بعضی از خوانین بختیاری که معاهده بسته بودند و لرها را تحریک میکردند، قصدشان این بود که از هر طرف راه را برقشون من مسدود سازند.
باری حیران بودم که چگونه از حال این اردو خبر بیابم! فقط انگلیسیها تلگراف داشتند. نمیشد هم که از آنها کسب خبر نمایم. بهعلاوه با سابقهای که در این امر داشتند، ممکن بود راست نگویند و حقایق را نوع دیگر جلوه دهند.