فیلیه
اهالی محمّره در ساحل رودخانه اجتماع کرده و از هر طرف بانگ شادی بلند بود. فیلیه قدری بالاتر از شهر واقع شده و از بناهای شیخ جابر و محل خوشگذرانی و جنایات خزعل است، چندی قبل نظامیان و مأمورینی را که از شوشتر و اهواز گرفته و تحتالحفظ بهمحمّره آورد، در این عمارت محبوس کرده بود.
در میان اظهار شادمانی و غوغای تبریک و تهنیت قدم بهساحل گذاردیم. جمعیت فراوان در سر راه ایستاده و ازدحام میکردند. بعدها معلوم شد که در تمام این خط چند نفر تروریست بهریاست جلیلالملک شیبانی برادر وحیدالملک وزیر سابق معارف، با لباس مبدل از دنبال ما میآمدهاند. این جانیان را اقلیت مجلس بهپول دربار مجهز و عازم ساخته بود که در موقع فرصت، مقصود آنها را بهعمل آورند.
این مردمان خائن که هیچوقت نمیخواهند مملکت را امن و متمرکز ببینند و مرکز را قوی و آباد بیابند، دائماً بهاین فکر هستند که با هر قوّة تازه که برای مملکت حیاتبخش باشد مقاومت و مخالفت نمایند. زیرا که میدانند رئیسالوزرای نیرومند و دولت بیاحتیاج و بیتزلزل بهحرف آنها گوش نداده و بهتوصیه و نقشة آنها رفتار نخواهد کرد، میخواهند دولت ضعیف و افتاده باشد، تا هر موقع، معالجة مزاج خود را از این اطبای خبیث طلب کنند، و آنها هم فقط بهسدّ رمق او مبادرت ورزند، و از تقویت کاملش مضایقه کنند، تا همیشه مریض در مطب آنها مقیم باشد، و از نسخه و تجویزشان سرپیچی نکند. البته نمیتوانستند ببینند که من ریشة ملوکالطوایفی را که بازیچه یا معدن طلای آنهاست از میان برداشته، و هر قوّه را در مقابل قوّة مرکزی خاضع ساختهام. چون مشاهده کردند که از تهدیدات اجانب، لشکرکشی خزعل و بختیاری و انسداد راه لرستان در عزم من تزلزلی رخ نداد، این چند نفر بیمایه و جانی را فرستادند، تا مرا درخوزستان بهقتل رسانند و نتیجة کار را معکوس سازند. دورویی و خیانتکاری این مردم را از این مثل میتوان دریافت. هنگام قشونکشی بهصولتالدوله تلگراف کردم، قوای خود را حاضرکرده بهکمک اردوی بهبهان بفرستد. شنیدم فوراً اطاعت کرد و عدهای گرد آورد. اما در نقاط معیّنه و معابر صعبالعبور گذاشت که پس از شکست خوردن اردو، سر راه بر آنها گرفته، بقیهٌ السیف را معدوم سازند. این هم یک عشیرة قدیم و نجیب که محبت من نسبت بهرئیس آن معروف و اسباب رنجش رقبای او گردیده بود!
خلاصه هر وقت بهصفای قلب و خلوص نیت خود مینگرم، که با چه روح مطمئن و عشق بیآلایشی بهاین صفحه آمدهام و دیگران تا چه پایه در صدد ایذای من و تخریب کارهای من هستند متأثر میشوم. در حالتی که من از احساسات مردم در بحبوحة شادمانی مسرور بودم و لذت میبردم، چند نفر هم در میان تماشاییان جای داشتند که برای انجام مأموریت خود انتظار فرصت میکشیدند، فیالحقیقه شخص چقدر غافل و دست ناپاکان تا کجا گسترده است؟
خزعل هر چه در قوه داشت پذیرایی نمود، و در آیین بندی شهر و منازل شخصی خود و آتشبازی کامل و تهیه اطاق و مستخدم جداگانه چیزی فروگذار نکرده بود.
عمارت او شکل عجیبی است. با اسلوب ابنیة تهران شباهتی ندارد هر چه در آیینهکاری و شیشهگذاری مصارف زیاد شده است، و یا اینکه درهای اطاق بهروی صفحة بینظیر شطّ باز میشود، معهذا بهواسطة قدمت بنا چندان جالبنظر نشد. دیوارهای بلند و فضای تنگ حیاطها و اطاقها، این عمارت را به«لابی رینت» (سردابه و دهلیز)های قدیم بیشتر شبیه کرده است تا بهقصر یک متمول درجه اولی که نسبت بهایران در دروازة اروپا جای دارد.
اطاقهای این عمارت بهحیاطهای متعدد باز میشود. از قرار مسموع، در این عمارت خزعل شصت زن دارد، و برای هر یک از آنها دستگاهی فراهم کرده است، با وجود این همه عیال و جلال و عمارات مختلف، خزعل شبها را عموماً از ترس در کشتی و میان شطّ بسر میبرد. میترسد که بستگان یا اولاد خودش، در خشکی موفق شده صدمه بهاو برسانند و در سرنوشت برادر مقتول خود شریکش سازند. امشب نیز رویة معمولی را از دست نداد و هنگام خواب بهکشتی رفت.
واقعاً اگر من میخواستم، بههجوم متظلمین اعتنایی کرده و یکی از هزاران جرائم و جنایات او را مورد توجه و محاکمه قرار دهم، از ساعت اول باید این مرد بهکیفر میرسید. اما مصلحت نبود و من خیالات دیگر در سر داشتم و مسالمت و اغماض را بهتر میدانستم.
معلوم شد، کار این شخص روزها کشیدن تریاک، و شبها تعیّش و معاشرت با مطربهایی است که از مصر و شامات و بینالنهرین با مبالغ گزاف میطلبد. بهقسمی که این حالت، طبیعت ثانویه او شده و هیچ شبی را و روزی را بدون این مکیفیّات آسوده نیست. چون مضار این نوع زندگانی برای من روشن است هر وقت فکر میکنم، خنده بر من مستولی میشود که دست تحریک خارجی چقدر نیرومند بوده، که چنین عنصر خمودة عیّاش را بلند کرده بهمیدان آورده است!