بخش ۱
ایران ماهیت برتر
علت و پیامد جنگ را نباید دور زد
ــ در برخورد به خطر حمله نظامی به ایران ما شاهد برجسته شدن دو شعار مختلف در درون مخالفین حکومت اسلامی هستیم. آیا این مسئله نمودی از ادامه همان پراکندگی مزمن در عمل است، یا اینکه شعارهای «پیوستن به جبهه صلح و دمکراسی» و شعار «نه جنگ، نه جمهوری اسلامی، نه تجزیه ایران» زبانهای گوناگونی در مخالفت با یک خطر یگانهاند؟ اگر نشانه پراکندگی است، بازتاب آن در ارزیابی از مخالفین حکومت اسلامی و صفبندیشان بر علیه حمله نظامی چه خواهد بود؟
داریوش همایون ــ از نظر مخالفت با جنگ و آگاهی از مخاطرات بزرگ آن هردو شعار سودمندند. ایرانیان هوادار جنگ کم نیستند. در میان سازمانهای قومی، پارهای آشکارا و پارهای نه چندان آشکارا آمریکائیان را تشویق میکنند و اطمینان میدهند که میلیونها تن از اقوام «زیر ستم ملی» به پیشباز آنان خواهند رفت. بسیاری ایرانیان در ناامیدی و درماندگی خود چارهای جز مداخله مسلحانه آمریکا نمیبینند ــ مگر آنها بتوانند کشور را از حکومت آخوندی – سپاهی آزاد کنند. یک دسته سیاستگران ایرانی نیز از دو سه سالی پیش فعالانه برای کشاندن پای ارتش آمریکا بهایران میکوشند. رهائی ملی با مداخله نظامی بیگانه پیشینه دراز دارد. در کامبوج سرانجام نیروهای ویتنام حکومت ترور «خمر سرخ» را سرنگون کردند. در آفریقا نیز بارها هجوم سربازان همسایه به حکومتهائی مانند ایدی امین یا به هرج و مرج مطلق پایان داده است. ایران البته تفاوتهای بزرگ دارد.
بیدارکردن افکار عمومی ایرانیان بر پیامدهای مرگبار حملهای که بجای رهائی ملی، نابودی ایران را میتواند با خود بیاورد خدمتی است ــ زیر هر شعاری باشد. اما اگر چنانکه تاکنون بوده است، ملاحظات سیاسی دست بالا را پیدا کند و امری مانند دفاع از ملت ایران نیز به ژرفتر کردن شکاف میان مخالفان رژیم بینجامد ناچار بیاعتبارتر ساختن عمومی مخالفان را بدنبال خواهد آورد. هیچ چیز در دنیا نیست که بتواند آنها را در کنار هم نگهدارد؟
این ملاحظات سیاسی از هر گوشه پدیدار و بسیج افکار عمومی از همین آغاز کار دشوارتر شده است. گروههائی در مخالفت با جنگ فرصتی برای به رشته درآوردن هواداران پراکنده خود جستجو میکنند که اشکالی در آن نیست. اشکال در این است که اگر ما تاکید را به امید گردآوردن شمار هرچه بیشتر بر جاهای درست نگذاریم نه میتوانیم پیام ضد جنگ را چنانکه میباید پیش ببریم، نه با خطرات واقعی که ملت ما را تهدید میکند روبرو شویم، و نه آن بیشماران پراکنده به رشته در خواهند آمد. مسئله اصلی این است که موقعیت را میباید به درستی شناخت و به بیان آورد. آنگاه اندیشه روشن و زبان درست کار خودش را خواهد کرد. کم و کاستی مانند همیشه از تعریف آغاز میشود. میباید نخست موقعیت را چنانکه هست و رها از ملاحظات سیاسی تعریف کنیم. (در جهان سیاستهای تبعیدی، در هزاران فرسنگی میدان اصلی سیاست و قدرت، این گونه «ملاحظات سیاسی» را میباید بیشتر به معنی سیاستبازی گرفت. هنگامیکه نبردها توفانهائی در فنجان چای، و پیروزیها و شکستها «ترافالگار»هائی در همان فنجانها هستند از چه سیاستی سخن میگویند؟)
ــ شما در سخنان خود در میزگرد تلاش از برجسته ساختن شعار «نه جنگ، نه جمهوری اسلامی، نه تجزیه ایران» حمایت کردید. چرا فکر میکنید؛ ارائه سیمای واقعی اپوزیسیون ایرانی مخالف حمله نظامی در شرایط کنونی و در مخالفت با خطراتی که کشور را تهدید میکنند، نه در طرح شعار صلح خواهی و دمکراسی خواهی، بلکه در «نه جنگ، نه جمهوری اسلامی و نه تجزیه ایران» قرار دارد؟
داریوش همایون ــ پاسخ به همان تعریف درست موقعیت بر میگردد. چرا ما با بحرانی روبرو شدهایم که در ایران بیشتر و در بیرون کمتر مردم را در نگرانی روزافزون انداخته است؟ بحران از پنج سال پیش بالا گرفت، از هنگامی که اسرائیلیان به ابعاد برنامه بمب اتمی جمهوری اسلامی زیر سرپوش «حق مسلم انرژی اتمی» پیبردند و خواستند آن را توسط خود ایرانیان انتشار دهند و داوطلبان همیشگی هر خدمت را در مجاهدین خلق یافتند. آن آگاهی سپس بارها از سوی خود مقامات رژیم تایید شد که در مسابقهای برای پیش افتادن از یکدیگر لاف زدند که هژده سال جهان را فریب دادهاند. در این سالها سران رژیم هیچ فرصتی را برای ترساندن بیشتر جهانیان از مقاصد واقعی خود از دست نگذاشتهاند و آمریکا و اسرائیل را که اندک اندک از تنهائی درمیآیند به ضرورت جلوگیری از این برنامه به هر وسیله متقاعد ساختهاند.
تا برنامه بمب اتمی از پرده بدر نیفتاده بود اقدامات تروریستی روزافزون جمهوری اسلامی، از لبنان تا کنیا و یمن و عربستان سعودی، برضد آمریکا محافلی را در آن کشور به اندیشه گوشمال دادن رژیم اسلامی میانداخت ولی حکومت کلینتون در مسائل امنیت ملی از اقدامات نمادین و گریز از برابر هر دشواری جدی فراتر نمیرفت. حکومت بوش دوم نیز از همان آغاز کارش با طالبان و صدام حسین درافتاد و حتا از فرصتی که سرنگونی آسان طالبان برای رسیدن به تفاهم با جمهوری اسلامی به لرزه هراس افتاده، پیش آورد بهرهای نگرفت. فرو رفتن پای آمریکا در عراق و تا اندازهای در افغانستان نه تنها هراس حکومت آخوند ـ سپاهی را ریخت بلکه فرصتی داد که ضربات سختتری به نیروهای آمریکائی بزند. اکنون کار به جائی رسیده است که آمریکائیان دولت ایران را دشمن خونین خود میشمارند و اسرائیلیان به آن به دیده دشمن وجودی خود مینگرند و در اروپا به درجات گوناگون جمهوری اسلامی اتمی را ناپذیرفتنی میشمارند.
گزینه جنگ را سیاستهای حکومت اسلامی و به ویژه برنامه بمب اتمی روی میزها گذاشته است و سرسختی در آن سیاستها اجتناب ناپذیر خواهد کرد. ما نمیتوانیم با جنگ مخالفت کنیم و به جمهوری اسلامی عامل اصلی جنگ کاری نداشته باشیم. هیچ مقام مسئولی را در واشینگتن نمیتوان یافت که از هزینههای سنگین درهم کوبیدن ایران برای آمریکا ناآگاه باشد. از نئوکانها گذشته هر مقام بالای حکومتی در آن کشور ترجیح میدهد که مشکل از راه دیپلماسی برطرف شود. آمریکای هم اکنون درگیر دو جنگ، با آمریکای نخستین سالهای پس از یازده سپتامبر تفاوت کرده است. ولی نه به این معنی که توانائی و حتا اراده دست زدن به جنگ دیگری را ندارد. آخوندها و سرکردگان سپاه اگر این را نفهمند و همچنان خود را فریب دهند روزهای سیاهی در پیش خواهند داشت. ملت ایران که برایشان اهمیتی ندارد.
پس از علت جنگ به پیامدهایش میرسیم که انگیزه اصلی ما در مخالفت با جنگ است. با جنگی که پیامدهای بدی نداشته باشد به دشواری میتوان مخالفت ورزید. پیامد مسلم جنگ درهم شکستن ماشین حکومتی ــ اگر چه موقتی ــ در بدترین حالتها برای کشور به معنی ویرانیها و تلفات هولناک خواهد بود. در چنان شرایطی یکی از نخستین احتمالات، سرازیر شدن نیروهائی است که در این چند ساله در همسایگی ایران آماده شدهاند و بنا بر پارهای گزارشها هم اکنون به آنها پول و سلاح و آموزش میدهند. همراه آنها گروههای مسلح بیرون از شماری خواهند بود که از هر گوشه سربلند خواهند کرد و تکهای از پیکر میهن را برای خود خواهند خواست و با دیگران به زدوخورد برخواهند خاست.
خطر تجزیه ایران در صورت جنگ، خیالپردازی نیست. هر نیروی خارجی که به ایران بتازد از همکاری گروههای بزرگی که میخواهند در خدمتش باشند استقبال خواهد کرد و بهره برداری از «نقاط ضعف جمهوری اسلامی در استانهای مرزی ایران» بارها در طرحهائی که برای جنگ میریزند و به رسانهها نشت میکند آمده است. خود آن گروهها نیز با نزدیکتر شدن دورنمای جنگ از آنچه در دل دارند بیپرواتر سخن میگویند. جمهوری اسلامی همان گونه که علت اصلی جنگ است، مسئول پیامدهای آن نیز هست. در سی سال گذشته چنان شیرازه این کشور را از هم گسستهاند و چنان آتشفشانی از خشم و کین و بیزاری راست کردهاند که منتظر کمترین فرصت برای انفجار است.
ما صرفا با صلح و دمکراسی نه به علت و نه به پیامد جنگ میتوانیم بپردازیم. مبارزه با جمهوری اسلامی و برنامه اتمی آن و برپاساختن صفی استوار در دفاع از یکپارچگی ملی و سرزمینی ایران (یک کشور یک ملت) در مخالفت با جنگ به صلح و دمکراسی کمک میکند. صلح و دمکراسی مسئله اصلی فوری را دور میزند.
ــ اجازه دهید بخش دوم پرسش اول را با تمرکز بر عامل اصلی گزینه نظامی، یعنی تلاشهای حکومت اسلامی در دستیابی به تسلیحات هستهای، از زاویه دیگری مطرح کنیم: اگر برنامه تحریمها بتواند مقاومت رژیم اسلامی در تلاشهای اتمی آن را درهم شکسته و مانع حمله به ایران و درگیر شدن جنگ دیگری در منطقه شود، یا اگر سازشی میان روسیه و آمریکا و دادن امتیازاتی به ایران با پادرمیانی روسیه بتواند، موضوع حمله به ایران را منتفی سازد، پس چه فرقی میکند که مخالفین حکومت اسلامی، موافق حمله به ایران باشند یا نه، و در مخالفت با حمله نظامی موافق این یا آن راهکار باشند؟ در همه این معادلات و معاملات در سطح بینالمللی و در دست نیروهای قدرتمند جهانی چه جای نقش آفرینی ماست، که با این آشفتگی در شعار و در درون صفوف خود از عهده آن نیز در عمل برنمیآئیم؟
داریوش همایون ــ اگر امور انسانی چنانکه مسلمانان باورمند میگویند در دست تقدیر و قضا میبود البته هیچ چیز تفاوت نمیکرد چنانکه در جامعههای اسلامی هزار سالی نکرد و در بیشتر آنها اگر زور مدرنیته نباشد همچنان نخواهد کرد. اما هیچ جبر و تقدیری، سرنوشت از پیش رقم زدهای، چه در تاریخ و چه در زندگی انسان راه ندارد. انسان موجودی آفرینشگر است، میتواند خود و پیرامونش را چنان دگرگون سازد که بازشناخته نشود. این آرزوی ماست که باز ایستادن برنامه بمب اتمی هر چند با میانجیگری روسیه ــ همان روسیه که دویست سال میشناختیم ــ به خطر جنگ پایان دهد؛ ولی هیچ مسلم نیست. کار سیاسی به معنی واقعی آن و نه مسابقههای میان تهی برای پیش افتادن در میدانی که نیست، رفتن به دل مسائل جامعه است، روشن کردن تیرگیهائی است که، از روی عادت، مانند نورافکن نابینا کننده بر چشمان، کار میکند ــ مردمان آن تیرگیها را روشنی میبینند.
جنگ درگیرد یا نگیرد ما میباید آنچه را که به مصلحت این سرزمین و مردم آن است، از جمله مردمی که هنوز به جهان نیامدهاند، انجام دهیم. این بحثها دست کم نشان میدهد که مسئله چیست و افراد کیستند. اما کوششهای ما بیهوده نخواهد بود. ما میتوانیم ایرانیانی را که از گمراهی، ناسیونالیسم را در ارتباط با بمب اتمی ایرانی میشناسند یا از درماندگی، چشم به سربازان آمریکائی دوختهاند بر مخاطرات چنین طرز تفکرهائی بیدار کنیم؛ میتوانیم دست چلبیهائی را که در وسوسه آمریکائیان خام طمع میکوشند باز کنیم؛ میتوانیم دیوار بلندی را که این ملت در برابر تجزیهطلبان خواهد کشید به آنان نشان دهیم. میتوانیم بر پیامدهای هر اشتباه حساب در هر جا انگشت بگذاریم.
ــ زمان زیادی صرف گردید تا از طریق نوشتهها و گفتههای فراوان افراد اندکی، از جمله و بیشتر از همه توسط شما، توجه ایرانیان به ابعاد خطر یک حمله نظامی به ایران و پیامدهای اجتناب ناپذیر آن جلب و ضرورت مخالفت با این حمله برجسته شود. در این تلاش ما شاهد فشارها و حملات وسیعی علیه این افراد، بویژه علیه شما، بودهایم. البته از سوی کسانی که پنهان و آشکار دستیابی به اهداف خود را از طریق یک حمله نظامی به ایران نزدیکتر میدیدند. اما امروز که ظاهراً صف گستردهای در میان مخالفین حکومت اسلامی علیه حمله به ایران وجود دارد، آن فشارها و حملات نه تنها همچنان ادامه دارد، بلکه به یاری نیروهائی در درون صف مخالفت با حمله نظامی افزایش نیز یافته است. علت را خود شما چگونه ارزیابی میکنید؟
داریوش همایون ــ اینهمه از همان روحیه ایلی و خودی و غیر خودی است که هنوز مدرنترین بخشهای جامعه را رها نکرده است. جامعه ایلی دنبال تفاوتهاست، جامعه مدرن دنبال همرائی ــ توافق بر سر آنچه مشترک است و تفاهم درباره آنچه نیست. برای بسیاری سیاسیکاران وطنی هیچ همفکری بهاندازه کافی خوب نیست و پس از هر توافقی میباید راهی برای جدا شدن یافت. من هیچ نگران کوششهائی که برای قرار دادن شعار و برپاداشتن جبهه صلح و دمکراسی میشود نیستم. تا اندازه معینی همه این کوششها سودمند است؛ هر جا هم به اصل موضوع آسیب بزند ــ در آنجا که به هشیاری بر خطر برنامه اتمی و بر گرایشهای تجزیهطلبانه ارتباط دارد به دلیل نابسنده بودن آن شعار به آسانی میتوان با روشنگری دوستانه فضا را درست کرد.
اگر بدترین کابوس ما روی دهد اکثریت بزرگ این سروران نه تنها به ما خواهند پیوست احتمالا دعوی پیشگامی نیز خواهند کرد که مسئلهای نیست و از عوارض همان فنجان چای است. اطمینان دارم هنگامی که لحظه گزینش تلخ نهائی برسد ــ که هر چه میکنیم برای آن است که هرگز نرسد ــ کمتر کسی تردید خواهد کرد که در جبهه دفاع از استقلال و یکپارچگی ایران، صرفنظر از آنکه چه نیروهائی در آن جبههاند، بایستد. درباب حملات به من، دوستان و نیکخواهان در پنج دهه گذشته به اندازهای مرا به سبب گفتن زودهنگام (پیش از موقع) خلاف سیاست و مد روز، نواختهاند که چندان حس نمیکنم و گاهی نیاز بهاین یادآوریها دارم.
ــ بسیاری از مخالفین حمله نظامی به ایران، تجزیه خاک کشور را از پیامدهای تردیدناپذیر این حمله میدانند. با وجود این با نیروهای سیاسی که در انتظار حمله و بهرهبرداری از پیامدهای آن نشستهاند، برخورد قاطعی نمیشود. آیا به این دلیل است که اگر حملهای به ایران صورت نگیرد، خطر تلاشهای جدائیخواهانه منتفی خواهد بود؟
داریوش همایون ــ یکی از تجملات فضای کوچک و نامربوط تبعیدی ــ نامربوط به آن توده عظیم انسانی درگیر هر روزه ــ آن است که میشود معیارهای مضاعف داشت. میشود در جاهائی بزرگترین را ندیده گرفت و در جاهائی خردترین را بزرگ کرد. سبب آن است که تبعیدیان با کمترین بازتاب سروکار دارند و بهای چندانی نیز نمیپردازند. اما تلاشهای جدائی افکنانه را در همه حال میباید جدی گرفت و امیدوار بود که کوشندگان هرچه بیشتری جدی بگیرند. گروههائی هستند که قدرت خود را در همراهی با نیروهای جدائیخواه میبینند ولی با گذشت زمان خواهند دید که چه بهای سنگینی در افکار عمومی ایرانیان میپردازند. آنها هم که میپندارند با چشمپوشی و آسانگیری خواهند توانست سازمانهای قومگرا و ملتساز را تعدیل کنند به بیهودگی این رویکرد پی خواهند برد. این سازمانها هم اکنون عملا بخش بزرگی از بیرونیان را از میدان مبارزه با رژیم بیرون بردهاند و شکافی در صفوف آنان انداختهاند که دستگاههای امنیتی رژیم نتوانسته بودند. ما در این دریای مشکلات، مبارزه با کینه زبانی و قومی، و کشاکش برسر جعلیات تاریخی و برهم ریختن مفاهیم را (مثلا این ادعا که ملیت nationality صفت نیست و اسم است ــ «ملیتهای فدرال» ــ و مفهومی جز تعلق به یک ملت nation دارد،) کم نداریم.
ــ کسانی که از نظرگاه دفاع از ملت ایران و ضرورت حفظ یکپارچگی کشور به خطر حمله نظامی و تجزیه ایران مینگرند، امروز به آماج اصلی پیکانهای حمله نیروهای مختلفی بدل شدهاند. برای گروههائی ایستادن بر این پایگاه به منزله مخالفت با مبارزات دمکراتیک بر علیه حکومت اسلامی است. آیا بازهم جبهه دمکراسی و جبهه دفاع از یکپارچگی و تمامیت کشور رودرروی یکدیگر ایستادهاند؟
داریوش همایون ــ دفاع از یگانگی ملت ویکپارچگی سرزمین، و از آنسو گرایشهای جدائیخواهانه در مقوله دمکراسی نیستند. دفاع از ملت و سرزمین همواره و در هر رژیمی بوده و هست، و جدائیخواهی در بیشتر مواقع در خدمت استبداد و جنگ بوده است. دمکراسی را ما در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن و در قانون اساسی و کارکرد هر روزه دمکراسیهای لیبرالی میشناسیم که دهههاست در آنها زندگی میکنیم ــ اگر تعصبات اجازه دیدنشان را بدهند. اگر سازمانهای قومی و مدافعان چپگرایشان تعریفهای خود را دارند امر دیگری است. مبارزات دمکراتیک برضد جمهوری اسلامی تا کنون از پیش کشیدن ملتها یا ملیتهای زیر ستم ملت فارس و حق تعیین سرنوشت و تکه تکه کردن ایران به نام نظام فدرال بیشتر آسیب دیده است. آنها که گروههای قومی را به همرائی بر اسناد با اعتبار جهانی فرا میخوانند از باور استوارشان بر دمکراسی و حقوق بشر و تعهدشان بر مبارزه با رژیم است.
ما در جبهه یک کشور یک ملت، مشکلی با جبهه دمکراسی نداریم. در ایران یکپارچه بهتر میتوان دور از جنگ داخلی و پاکشوئی زبانی به دمکراسی رسید. در پیکار با جمهوری اسلامی نیز اگر این هردو را در کنار هم بگذاریم نیروی بزرگتری بسیج خواهد شد. آنهائی را که اصرار بر جدا کردن جبههها دارند میباید به گذر زمان گذاشت. از آنچه از درون میرسد زود درخواهند یافت که اولویتها کدام است. پیش از آن هم فرصت کشنده دیگری ممکن است خود را عرضه دارد. ترس هر روزی من این است که دیوانگی رژیم برای بیشتر ما نیز از هر جبهه، کاسه زهر ماری را آماده کند.
ــ آقای همایون با سپاس از شما
آبان ماه ۱۳۸۶