بخش ۳
جنبش سبز ـ جنبش دگرگونی
۳۱ سال برای کندن گوری به این بزرگی
ــ در آستانه ۲۲ بهمن روز پیروزی انقلاب اسلامی قرار داریم. رژیم اسلامی به منظور ایجاد وحشت برای جلوگیری از حضور گسترده و علنی نیروهای طرفدار جنبش سبز به همة ابزارها و پلیدترین شیوهها دست برده است. از تهدید به سرکوب گرفته تا اعدام جوانان در ملأ عام و نشان دادن حکمهای اعدام دیگر به منزلة گروگانگیری زندگی بیگناهانی دیگر. شایعهای هست مبنی بر جلسهای سری برای دادن تکلیف سرکوب و اعزام نیروهای مزدورِ چماقدار از کشورهای دیگر. این همه تدارک زیر سایه وحشت از حضور مردم چیست و به کجا خواهد انجامید؟
داریوش همایون ــ این شاید بزرگترین نشانه پیروزی جنبش سبز باشد که روز انقلاب اسلامی را برای حکومت اسلامی کابوسی مرگبار کرده است. در کمتر از یک سال نزدیک پنجاه سال تهیههای فکری، سازمانی و سیاسی برای حکومت اسلامی در ایران، برای نابود کردن ایران و اسلامی کردن هویت آن، برای صدور انقلاب شکوهمند به سراسر جهان، برای سروری جهان اسلام برباد رفته است. رژیمی که تا همین سال گذشته با دهه فجر به پیشباز ۲۲ بهمن میرفت امروز روبرو با طرد شدن از سوی ملت سی و یکمین سال خود را با اعدامها و بازداشتها و تهدیدها «جشن» میگیرد. ما نمیدانیم روز ۲۲ بهمن در خیابانها چه خواهد گذشت. همین اندازه پیداست که مردم همه خطرها را به جان خواهند خرید و فریاد آزادیخواهی خود را بلند خواهند کرد. تا آنجا که به حکومت مربوط است از سوئی هرچه توانستهاند برای ترساندن مردم کردهاند و از سوی دیگر خواهند کوشید با بسیج همه امکانات خود گروههائی را به عنوان هوادار خود به خیابانها بیاورند و تظاهرات مردمی را، هم از رونق بیندازند و هم به دست به اصطلاح مردم سرکوب کنند. تهیههای امنیتی رژیم نیز جای خود خواهد داشت و از همیشه بیشتر خواهد بود.
مشکل رژیم این است که هر چه بکند ورشکستگی سراسری آن نمایانتر خواهد شد. دیگر هیچ چیز جز زور برهنه از مشروعیت اسلامی و انقلابیشان نمانده است. نبردی است میان تودههای مردم و نیروهای حکومتی، مانند هر دیکتاتوری فاسد دیگر که به بحران کشنده افتاده است.
ــ به این ترتیب آیا خطر یک جنگ داخلی پیش نمیآید؟ سران رژیم نشان دادهاند که هیچ باکی از آن ندارند؛ شخصیتهای رژیم نیز که به درجاتی به جنبش سبز پیوستهاند نگرانی خود را از این بابت اعلام میدارند. آیا سران جنبش سبز در برابر چنین مخاطراتی عقب نخواهند نشست و آیا مطالبات جنبش فروکش نخواهد کرد؟
د. ه. جنگ داخلی بیش از این هاست. اما احتمال زد و خوردهای سخت میان دو گروه میرود. تصور نمیکنم چه مردم و چه سران راه سبز امید در این مرحله کوتاه بیایند. رویاروئی مردم و حکومت در ایران شدتی به خود گرفته است که از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نیز در میگذرد. جامعه در خشم و بیزاری به خود میپیچد و سخنگویان حکومت زبانی به کار میبرند که تا کنون در ایران شنیده نشده است ــ خشونت عوامل سرکوبگری از جمله روحانیون دولتی و دادگستری به کنار. در چنین فضائی بیش از هر چیز میباید راسخ شدن اراده مبارزه را انتظار داشت. سران راه سبز امید و پشتیبانان آن در دستگاه حکومت نیز تا کنون مردم را به شرکت در تظاهرات تشویق کردهاند.
ــ به روز ۲۲ بهمن بازگردیم! فکر میکنم قیاس میان انقلابیون جوان ۲۲ بهمن ۵۷ که در خیابانهای میهن سرسپرده آرمانخواهی خود و جان برکف بودند، با جوانان سبز امروز از برخی جهات قیاسِ چندان معالفارقی نباشد. حداقل فکر میکنم بسیاری از میانسالان امروز ـ جوانان سی سال پیش ـ چندان از بند چنین مقایسهای آزاد نباشند. بهزاد کریمی یکی از همان جوانان که در روزهای انقلاب اسلامی تازه از زندان رژیم گذشته آزاد و در شهر زادگاه خویش غرق در شگفتی و همراه موج عظیم مردم انقلابی در خیابانهای شهر تبریز شده بود، امروز در گفتگوئی میگوید:
«من در این جوانان، امروزم را میبینم و آنها فردا بهتر خواهند فهمید که امروز آنان تکوین و تحول دیروزیها بوده است.»
شما به عنوان یکی از مخالفین سرسخت آن انقلاب که در آن روزها از درون زندان و در آینه مطبوعات رفتار آن جوانان را با تأسف و نگرانی دنبال میکردید و امروز به عنوان یکی از سبزترین طرفداران جنبش سبز، اگر دست به چنین قیاسی بزنید، چگونه آن را تبیین خواهید کرد؟ اساساً این دو پدیده نسلی را در کنار هم چگونه باید ارزیابی کرد؟
د. ه. همان که آقای بهزاد کریمی گفتهاند. اگر آن جوانان امروز به خیابان میریختند همین گونه میاندیشیدند و اگر این جوانان آن روز تظاهرات میکردند آن شعارها را نمیدادند و آن رفتارها از آنان سر نمیزد. امروز کسی در پی ساختن جهان نوی بر ویرانه جهان کهن نیست زیرا جهان را، جامعه بشری را با ساختمان کلنگی نمیباید یکی گرفت. جهان کهن هر چه هم شایسته ویرانی، احترامی دارد که از کهن بودنش بر میخیزد. کهن بودن به معنی ریشههای سخت و ژرف است. آن ریشهها را نمیتوان به یک ضربت کند. با جهان کهن میباید راه آمد و به تدریج آن را نو گردانید. چه از این نظر و چه بسیاری دیگر ۲۲ بهمن امروز با سی و یک سال پیش قابل مقایسه نیست، ضمن اینکه فرا آمد مستقیم آن است. ما، چنانکه میلان کوندرا میگوید، بهترین گورکنان خویشیم. جمهوری اسلامی سی و یک سال کوشید تا گور خود را به این بزرگی بکند.
آن روزها برای کسی مانند من سراسر آمیخته با دریغ بر آنچه در برابر چشمان بر سر مدرنیته و روشنگری میآمد میگذشت. پس از دههها کشش و کوشش برای بیدار کردن این ملت از خواب هشتصد ساله (دوران پس از رنسانس کوچک سیصد ساله ایران که جهان اسلامی را فرا گرفت و تا اروپا کشید) میدیدم که آموزههای آل احمدها و شریعتیها و بازرگانها و خمینیها و مطهریها و همدستانشان در دستگاه شاهنشاهی، ملت را به بیهوشی تازهای میاندازند و نسل جوانی که بایست ایران را به بالاترین سطح انسانیت زمان ما نزدیک کند، در آمیختهای از چپگرائی و اسلامگرائی، هر دو از خشنترین گونههای آن، در کار ناچیز کردن دستاوردهای دو نسل پیش از خود است.
اکنون فرزندان همانها در شورشی بر پدران و مادران خود، اما شورشی که مانند همه رویکرد این نسل متمدنانه است، سیر تاریخی ما را به سوی آیندهای که آرزوی بهترین عناصر این جمعیت در یک دو سده پیش از این بوده است پر زورتر و ژرفتر از همیشه از سر میگیرند. به گفته شکسپیر هر چه خوب تمام شود خوب است. در این سخن حتی در این روزهای سیاه اطمینانی هست که گمان نمیکنم بیجا باشد.
ــ در مصاحبهای که اخیراً توسط خانم زندیان با تنی چند از جوانان داخل میهنمان صورت گرفته، در میان گفتههای سرشار از پختگی و بلوغ آنان، محک و معیاری برای سنجش اقدامات، بیانیهها و سخنان گروهها و شخصیتهای حاضر در جنبش سبز توجه را به خود جلب میکند:
«معیار داوری ما برای سودمند بودن یا نبودن هر حرکت چیزی است که به سطح هشیاری سـیاسی و اخلاقی جنبش مدنی ما میافزاید.»
در لحظات کنونی بالاترین میزان هشیاری سیاسی نسبت به چه چیز و در مقابله با چه چیز خواهد بود؟
د. ه. ــ همین جمله تفاوت بنیادی این نسل شورشی را با پیشینیان بیان میکند. هشیاری سیاسی را در آن زمانها هشیاری انقلابی میگفتند و مقصود از آن چشم بستن بر هر چه جز به قدرت رسیدن میبود ــ هر نامی به آن میدادند. اخلاق نیز همه چیز برای جبهه خود و هیچ چیز برای دشمن ــ هر که جز خود ــ معنی میداد.
آنچه این جوانان از آگاهی و اخلاق در مییابند نزدیک به تعریفهای جامعههای پیشرفته جهان است ــ همان سرزمینهای استکبار و بورژوازی آن روزها. اما نسل پیشین نیز از آگاهی و اخلاق به دریافت دیگری رسیده است. ما عموما آگاهی را گشاده بودن ذهن بر اندیشهها و پدیدههای تازه و اخلاق را روا داری ــ دیگری را همچون خود انگاشتن، با همان حقوق، میشناسیم.
مبارزان در ایران با آزمونی هر روزه روبرویند. چگونه آرمانهای بلند خود را با تنگنای یک رژیم سرکوبگر نزدیک به تعریف جنایت پیشه آشتی دهند؟ چگونه هم بیرون و بر ضد ساختار رژیم دیکتاتوری سپاهی ـ جمکرانی و هم در کنار بخشی از همان رژیم به نام راه سبز امید عمل کنند؟ چگونه هم ویژگی انقلابی گفتمان لیبرال دمکرات جنش سبز را نگه دارند و هم گام به گام فضا را باز کنند. هشیاری سیاسی در نگه داشتن اندازه میان استواری استراتژیک و انعطاف پذیری تاکتیکی است؛ غرق نشدن در یکی به زیان دیگری است؛ آشتی ناپذیری و وارد کردن بیشترینه فشار بر رژیم است و ایستادن در جائی که نمیباید پیشتر رفت؛ جلوگیری از امتیاز دادنهای نالازم راه سبز امید است. موسوی همه امید خود را به متقاعد کردن خامنهای با پا درمیانی رفسنجانی بسته است و هر روز مواضع ضد و نقیض میگیرد. ولی جنبش سبز چنین ملاحظاتی ندارد. با اینهمه بریدن از او نیز کمکی به جنبش نمیکند. کار آموزشی و گسترش دادن گفتمان دمکراسی لیبرال در سطح جامعه، وظیفهای است که میبینیم در جنبش جدی گرفتهاند. این مبارزه کار یک روز و دو روز نیست. جنگی فرسایشی است که اگر مردم خسته نشوند رژیم را به زانو در خواهد آورد.
ــ یکی از همان جوانان میگوید: «باید در کنار سیاست و قدرت رژیم، با اخلاق، فرهنگ و فکر نظام حاکم مقابله کرد که نه روشهای انتقادی را میپذیرد و نه اندیشه مستقل را»
چنین مقابله و مبارزهای چگونه پیش میرود و چه صورتهای عینی و مادی میتواند به خود گیرد؟ و از نظر شما والاترین سطح اخلاقی که جنبش سبز میتواند به آن سربلند باشد، کدام است؟
د. ه. در فرهنگ ما همواره به اصطلاح آن ضربالمثل «جواب های هوی» بوده است؛ و در فرهنگ سیاسی ما از آن هم سختتر. در جنبش سبز میبینیم که واکنشها را از کنشها جدا کردهاند. به قول سعدی پاسخها «در خورد خویش» است نه در همانند شدن با حریف. والاترین سطح اخلاقی جنبش همین است که مانند جمهوری اسلامی نیست؛ هنجارهای خود را دارد که حتی در برابر وحشیگریها حفظ میکند. به نظر میرسد در جنبش سبز حکم مشهور ادوارد برنشتاین پدر سوسیال دمکراسی را پذیرفتهاند: هدف هیچ است، وسیله همه چیز است. فعالان جنبش در سالم نگه داشتن وسائلی که بکار میبرند کوشا هستند. دوری آنها از خشونت گذشته از ملاحظات عملی برای همین است که در پایان بسیجیهای دیگری نشوند. آنها، چنانکه از همین گفتاورد بر میآید، به کمتر از دگرگون کردن فرهنگ حکومت که بخشی از فرهنگ جامعه ما نیز هست خرسند نمیشوند. این مستلزم زدودن خشونت از کارکرد و اندیشه است؛ وارد کردن ادب و انصاف در بحث سیاسی؛ در شمار آوردن دیگران؛ غیر شخصی کردن امر عمومی. سیاست را تنها در مخالفت و مبارزه ندیدن و سازش و همرائی concensus را نیز در آن وارد کردن. در رویاروئی جنبش سبز با رژیم جائی برای این سخنان نیست چرا که رژیم تنها به نابودی جنبش میاندیشد ولی جنبش سبز میتواند با گذاشتن سرمشق و نگه داری یکپارچگی اخلاقی خود به پیروزی پایداری دست یابد که تنها جابجائی قدرت نباشد.
ــ از روح آن گفتهها برمی آید که همة مدافعان جنبش سبز میتوانند سخنان خود را بگویند و مطالباتی که دارند، مطرح کنند، با وجود این جنبش سبز میتواند همچنان «متحد» بماند. تفاوت چنین تلقی با «وحدت کلمهای» که در انقلاب اسلامی تجربه کردیم چیست؟ پیامدهای جنبشی که در آن هر کسی حرفهای خود را میزند، چه خواهد بود، یا به قول معروف، چه چیز ملاط نگه داری و انسجام آن میشود؟
د. ه. وحدت کلمه اطاعت از یک سخن، سخن خمینی بود. اما سخنی که از برخورد نظرهای بسیار بدر آید و از سوی آنان پذیرفته شود گفتمان است نه کلمه. از این گذشته آن کلمه فراخواندن مردم بود که آن اندازه اختیاری را نیز که در آن زمان بر زندگانی خود داشتند به مذهب و به آخوند و به او واگذارند. پذیرفتن گفتمانی که هر کس را مختار زندگانی خود میداند و همه را به یک چشم نگاه میکند و حق هر کس را به داشتن باورهای خود میشناسد نهایت آزادی است؛ وحدتی است سراسر، فردیت و تفاوت. در جنبش تا هنگامی که از مسیر دمکراسی لیبرال بیرون نرود هر کس نه تنها میتواند بلکه میباید حرفهای خود را بزند تا جنبش شکل واقعی خود را بگیرد. همه انسجام جنبش سبز در همین است که هر کس میتواند حرفهای خود را بزند ــ حرف هائی که بر پایه شناسائی حقوق برابر همگان است.
ــ از جریان دائمی مباحث نظری که بیاغراق بعد از انقلاب اسلامی یکی از زندهترین حوزههای فعالیتهای فرهنگی و سیاسی بوده است، و به ویژه از خود شما یادگرفتهایم در معنای واژهها همواره دقیقتر شویم،گاه در بکارگیری مفاهیم تجدید نظر کنیم وگاه آنها را با مفاهیم دقیقتری جایگزین کنیم. شما از چند سال گذشته به این سو و در جنبش سبز به جای سخن از اتحاد و وحدت، از یکپارچگی، همسوئی و همرائی سخن میگوئید. تفاوتها در چیست؟
د. ه. ــ اتحاد و وحدت به خودی خود چیزهای بدی نیستند. موضوع آنهاست که میتواند بسیار خوب و بسیار بد باشد. هر نگاه دقیقی به نیروهای سیاسی ایران، به ویژه پس از گذشتن چند سالها از انقلاب نشان میداد که مشکل آنها همکاری نکردن نیست ناهمزبان بودن است. ایرانیان چه در درون و چه بیرون به اندازهای از هم دور بودند که از یک جامعه سیاسی نمیشد سخن گفت. همانندیشان به اردوهای دشمن بیشتر بود. طبیعی است که در چنان فضائی حتی همکاری، اگر هم دست دهد جز سود کوتاه مدت و محدود نخواهد داشت و به کار ساختن یک نظام دمکراتیک نخواهد آمد.
برای آنکه جامعه از حالت اردوهای دشمن بدر آید تا بتوان منابع ملی را برای خوشبختی همگان روی هم ریخت نخست یکپارچگی اجتماعی لازم است که ربطی به هم اندیشی و کنار گذاشتن اختلافات ندارد. یکپارچگی اجتماعی یعنی پذیرفتن اختلافات در عین همبستگی؛ یعنی شناختن حقوق یکدیگر و احساس تعلق به یکدیگر. اتحاد و حتی همکاری در عمل امکان نیافت ولی جنبش سبز به همرائی تکان بزرگی داده است. دیر یا زود همکاری نیز اجتناب ناپذیر خواهد گردید و همان بس است. برای کمک به جنبش سبز در بسیاری جاها از همکاری گریزی نیست. هر جا نیز همکاری نشد اهمیتی نمیباید داد. در آنجا که به حساب میآید این مسائل به مقدار زیاد حل شده است.
تلاش ـ با سپاس از شما
بهمن ماه ۱۳۸۸