«

»

Print this نوشته

مشروطه و “مشروطه“

مشروطه و “مشروطه“

ما در عصر آشفتگی مفاهیم و اصطلاحات زندگی می‌کنیم. ناهنجاری عمومی زندگی در جامعه‌ای زیر فرمانروائی چنین گروهی به همه‌جا سرایت کرده است. همه چیز ممکن است و هیج چیز مسلم نیست. در این آشفته بازار هرکس هرچه می‌تواند می‌کند. استانداردها چنان پائین افتاده است (هنگامی که خامنه‌ای کسی را سجده کنند و رفسنجانی کسی را مدافع دمکراسی و حقوق بشر بنامند دیگر از چه استانداردی می‌توان سخن گفت؟) که هیچ درجه نا آگاهی و غرض‌ورزی خم به ابروی کسان نمی‌آورد. اصطلاحات سیاسی، از جمله به دلیل سودمندی‌شان، یکی از آسان‌ترین قربانیان این آشفته بازار هستند: حاکمیتsovereignty  بجای حکومت تا آنجا که از حاکمیت راست سخن به میان آمد؛ ملت با بار تاریخی سنگین آن بجای قوم که بزرگ‌ترین اشتراکش زبان است و اگر صرفا به پیروی مد نباشد، به عنوان مقدمه تجزیه مفهوم ایران تا زمان تجزیه فیزیکی‌اش برسد بکار می‌رود؛ حاکمیت ملی (استقلال) بجای حاکمیت مردم (دمکراسی) که غلط مشهوری است ولی شناسنامه یک گرایش سیاسی شده است؛ و اکنون “مشروط“ بجای مشروطه که تازه‌ترین قربانی ناآگاهی است که تا غرض‌ورزی بالا برده شده است. این مورد آخری بویژه در آستانه صدمین سال انقلاب مشروطه نیاز به اندکی شکافتن دارد.

نود و نه سال پیش با صدور فرمان مظفرالدین شاه جنبشی که از دو سه دهه پیش از آن برای آزادی و ترقی، برای رسیدن به اروپا، جامعه ایرانی را به تکان انداخته بود به پیروزی رسید. این جنبش که از یک بیداری فرهنگی آغاز شده بود چهارچوب سیاسی متناسب با طرح نوسازندگی همه سویه جامعه ایرانی را که بدان تجدد یا مدرنیته می‌گفتند در قانونمدار کردن حکومت می‌جست. جنبش بازسازی جامعه در زمینه سیاست، قانون اساسی می‌خواست که لفظ فرنگی آن کنستیتوسیون در کام فارسی زبان نمی‌گشت. معادلش را از عثمانیان اندکی پیشرفته‌تر وام گرفتند که مشروطه را از chart  (لوحی که فرمان‌ها یا قانون‌های کهن را بر آن می‌نوشتند) در آورده بودند و حکومت مبتنی بر قانون اساسی را مشروطه می‌نامیدند. آن جنبش و پیروزی که نخستین در بیرون از اروپا بود چشمان جهانی را خیره کرد و کتاب‌ها و مقاله‌ها درباره Constitutional Revolution ایران نوشتند. ناگهان ایران پوسیده قرون وسطائی در یک جوشش بی‌سابقه انرژی به نوسازندگی آنچه در توان آن جامعه پوسیده قرون وسطائی بود دست‌زد و جنبش مشروطه به حق سرآغاز بیداری ایرانیان شد تا دوباره تصمیم گرفتند به کابوس حکومت اسلامی بیفتند. آن پدران انقلاب سیاسی و اجتماعی ایران که نام مشروطه را بر جنبش خود گذاشتند مردمانی سخت‌کوش بودند و هیچ در خیالشان نمی‌گذشت که هنوز دو نسلی از آن انقلاب با شکوه نگذشته هر کس به صورتی آرمان‌های آن را ناقص و تحریف خواهند کرد و به تدریج در شلختگی خود حتی از مشروطه بیش از مشروط در نخواهند یافت.

فرو کاستن مشروطه به مشروط در نزد بسیار کسان پیش از انقلاب اسلامی روی داد ولی در سال‌های حکومت حوزه و حجره بود که یک طرح اندیشیده برای مصادره مشروطه و تهی کردنش از معنای واقعی به اجرا در آمد. یک معمار و قربانی ماشین ترور رژیمی که آنتی‌تز مشروطه است در دست و پا زدن‌هایش برای نگهداشتن دستاورد یک زندگی فرو رفته در خون و پلیدی به این اندیشه بدیع رسید که جمهوری اسلامی را می‌باید مشروطه کرد ولی او از مشروطه conditional می‌فهمید؛ همین نظام مذهبی سراپا تبعیض و حق‌کشی و خون‌آشامی، برهنه از تجدد و پیشرفت و نوجوئی، منتها به ولایت فقیهی که اختیاراتش مشروط شود. او، و اکنون همکارانش در حکومت و در میان نیروهای مخالف جمهوریخواه، به “مشروطه‌خواهی“ روی آورده‌اند، به الهام از انقلابی که گویا انقلاب مشروط revolution conditional ایران بوده است. سودمندی سیاسی این تحریف نه چندان زیرکانه در این است که انقلاب مشروطه را که بزرگ‌ترین چالشگر انقلاب اسلامی است بی‌اثر می‌کند و مشروطه‌خواهی را که در این هنگامه ارتجاع و تاریک‌اندیشی با اعتبارترین جایگزین مذهب سیاسی و حکومتی است به ولایت فقیه می‌آلاید. تصادفی نیست که پاره‌ای جمهوریخواهان به همراهی همپالکی دوم خردادی آمده‌اند و مشروطه را می‌کوشند در این تعبیر بکار برند و از قدرت آن بکاهند. آن جمهوریخواهان را که در مخالفت بی‌قید و شرط خود با ولایت فقیه و حکومت مذهبی بر این “مشروطه خواهی“ از موضع جمهوریخواهی دمکراتیک می‌تازند البته از زمره تحریف کنندگان می‌باید بیرون برد. آنها در سیاهچال خود درگیر نبرد قهرمانانه تا مرگ همین را کم دارند که اتهام مشروطه‌خواهی نیز بر آنها ببندند.

این کوشش‌ها البته بیهوده است. نه “کشور امام زمان“ را می‌توان با ولایت فقیه اگرچه مشروط از این مایه سرشکستگی بدر آورد، نه مشروطه را می‌توان به مشروط فروکاست. پیش از این دست و پا زدن‌ها، آرمان‌های آزادی و ترقی مشروطه نشان داده بود که از مشروطه‌خواهان بی‌اعتنا به دمکراسی، آزادیخواهان بی‌اعتنا به ترقی، و تحریف کنندگان آزادی و ترقی هردو، دیرپای‌تر است و اگرچه در ۱۳۵۷/۱۹۷۹ یک دور را به دشمنان هرچه آزادی و ترقی است باخت امروز خار چشم آنان شده است. در جامعه‌ای که هرچه بیشتر به ایران دوران جنبش مشروطه ماننده می‌شود روشنفکری بیدار شده از خواب خونین دوران انقلاب اسلامی به آن آرمان‌ها بر می‌گردد و رژیمی که مرگ خود را در آن آرمان‌ها می‌بیند با همه نیرو برای نگهداری وضع موجود می‌جنگد. نظریه‌پرداز ورشکسته دوم خردادی می‌تواند بجای فرو رفتن در انقلابی که به گفته خودش از “محصولات فرعی“ آن، این بیست و هفت سال کشتار و سرکوبگری و تاراج، هیچ پشیمان نیست رستگاری خود را در مشروطه‌ای جستجو کند که محصولات فرعیش تقریبا همه زیر ساخت‌های یک جامعه امروزی بود. او با پادشاهی در بهترین صورتش هم میانه‌ای ندارد ولی دست‌کم می‌تواند به منشور جمهوریخواهی همرزم پیشینش بپیوندد

۱۱ اگوست ۲۰۰۵