جنگی که نباید رخ می‌داد! / فرخنده مدرّس

باید ریشۀ درد را جستجو نماییم! و اگر اندکی از فضل‌فروشی و شعاردهی فارغ شدیم، بار دیگر تورقی در تاریخ «سقوط اصفهان» بکنیم. اگر تا کنون آن خطوط تاریخی را، از منظر سرزنش مردمی، خوانده‌ایم که در بهارخواب‌های خود سقوط تخت‌گاه کشور را نظاره می‌کردند، این‌بار آن را از منظر رفتار رژیم‌های فاسد و پتیاره و خربنده‌ای همانند رژیم اسلامی بخوانیم که با شهوتی معطوف به قدرت، بر تخت می‎‌نشینند، اما نمی‌دانند که بر کدام مردمان حکومت می‌کنند.

‌ ‌

Jang

جنگی که نباید رخ می‌داد!

فرخنده مدرّس

جنگی که نمی‌بایست رخ می‌داد، رخ داد! جنگی که رخدادش، با «قمار اتمیِ» رژیم اسلامی و به دنبال سیاست‌های تنش‌زای چهل‌واندی سالۀ آن محتوم می‌نمود، پس از «فرمان» آتش‌بسی، به ظاهر پایان یافت. در پی آتش‌بس، اسرائیلی‌ها، به زندگانی «عادی» خود بازگشتند. «عادی» اما نه به معنایی که در سایر کشورهای «غربی» فهمیده می‌شود و ما می‌شناسیم، بلکه وضعیت «عادیی» که معنای آن را باید از سرنوشت خود کشور اسرائیل، در دفاع از موجودیت خود، قیاس گرفت که از آغاز تأسیس آن، یعنی از 1948، پیوسته در محاصره و تهاجم دشمنان وجودیِ هم‌مرز و دور از مرزهای خویش، بوده است. به محض اعلام و پذیرش آتش‌بش و ساکت شدن صدای غرش حملات موشکی جمهوری اسلامی و خاتمۀ اقدامات دفاعی نیروی نظامی اسرائیل در خاک خود و با قطع صدای آژیرهای خطر و بیرون آمدن مردم از پناهگاه‌ها، مدرسه‌ها باز، کافه و رستوران‌ها مشغول به کار و ساحل دریا مملو از جمعیت شد و خنده به لبها و شادمانی به زندگانی آنان بازگشت و بسیاری از همان مردمانی، که تا چند ساعت پیش از آتش‌بس پشت دولت خود ایستاده و خواهان از کار انداختن و نابودی تجهییزات اتمی و درهم شکستن ساختار نظامی ـ موشکی رژیم اسلامی بودند، تصمیم دولت خود، مبنی بر پذیرش آتش‌بس را مورد استقبال قرار دادند. در تمام طول این جنگ 12 روزه، شهرهای اسرائیل میدان حضور خبرنگاران بود و گزارش اخبار جنگ، میزان آسیب‌های جانی و خسارت‌های مادی ناشی از حملات موشکی جمهوری اسلامی را، همراه با تصاویر زنده، به سراسر جهان مخابره می‌کردند.

اما، در ایران همه چیز برعکس بوده است؛ چه در تمام طول جنگ دوازده روزه و چه در روزهای پس از پذیرش آتش‌بس! همه چیز برعکس بوده و مانده است. به همان میزان که خیلی زود آسمان ایران به روی جنگنده‌های اسرائیلی باز ماند، اما درهای گزارش و خبر از وضع مردم، شهرها و مراکز آسیب دیده، اعم از رو به درون و رو به بیرون خیلی زود بسته شد و کوچکترین روزنه‌های تماس تلفنی و اینترنتی، بجز سایت‌ها و رسانه‌های زیر کنترل سپاه پاسداران، نیز به سرعت تعطیل شد و پلمپ گردید. و دریغ از حضور یک خبرگزاری آزاد و بی‌طرف در کشور! هنوز هم، پس از پذیرش‌ آتش‌بس، و به‌رغم نمایشات دستگاه امنیتی ـ نظامی رژیم اسلامی، مبنی بر القاء قدرت و توان در کنترل اوضاع، اما وضع به هیچ عنوان به حالت «عادی» بازنگشته است. صرف‌نظر از انبوه شایعه‌ها و اخبار ضد و نقیض در مورد آسیب به مراکز اتمی، پایگاه‌های نظامی و پرتاب موشکی، بی‌خبری از تعداد واقعی کشته‌شدگان و آسیب‌دیدگان، ناروشنی و بلاتکلیفی و اختلاف شدید بر سر سرنوشت مذاکره و گذشته از گمانه‌زنی‌های بسیار در مورد وضعیت سیدعلی خامنه‌ای، که اینها همه حکایت از وجود وضع غیرعادی می‌کنند، اما پیامدهای ناروشن و آشوب‌برانگیز آن جنگ، در ایران در جبهۀ داخلی همچنان غوغا می‌کند. اخبار این غوغا، از قضا بر همان صفحات رسانه‌ای وابسته به سپاه است که به بیرون درز می‌کنند. از اختلاف بر سر قدرت میان جناح‌های درونی و نزاع بر سر تصمیم به مذاکره تا سرکوب گسترده و دست‌گیری‌های هیستریک و اعدام‌های بی‌وقفه و بی‌رحمانه، به اتهام جاسوسی برای اسرائیل، که در حقیقت نوعی از انتقام‌گیری سخت از مردم است، به گناه آن‌که از جنگی دفاع نکردند که بانی و عامل آن را رژیم اسلامی می‌دانستند. از خیابان‌هایی که در تهران در روزهای جنگ، در آنها پرنده هم پر نمی‌زد، تا درهای بستۀ حجره‌ها و باب مغازه‌های قفل شدۀ بازار، بیش از آن‌که بیانگر ترس مردم از بمباران بوده باشد، بیانگر بیزاری آنان از دستگاه حاکم بوده است. موج دستگیری‌ها و اعدام مردم بی‌گناه گواه آشکارِ علمِ دقیق رژیم از بیزاری مردم ایران از آنان است. رژیم اسلامی هر نمایشی که پس از این بدهد، نمی‌تواند آن صحنه‌های ترک میدان جنگ توسط مردم ایران، یعنی پشت کردن مردم به خود را بپوشاند. نه سمفونی تقلیدی شوستاکوویچی زیر طاق میدان شهیادِ خالی از مردم، نه سردادن سرود بی‌طنین «ای ایران»، در آنجا، نه به راه انداختن صحنه‌های عاشورایی و کربلایی و نوحه‌خوانی با مضامین «میهنی» و نه با براه انداختن راه‌پیمایی‌های فرمایشی و نمایشی و به زور اعلام بخش‌نامه‌ای و اداری و ایجاد رعب و ترس!

البته این سخنان نه در له مردم و نه صرفاً علیه جمهوری اسلامی نیست. حتا سخن بر سر برخورد به کسانی نیست که در تمام طول این ماجرای تاریخیِ دردناک، سبکسرانه شعار دادند، فضل‌فروشی کردند، همچون دُن کیشوت‌ها به‌روی آسیاب‌بادیها شمشیر کشیدند و دَم از میهن‌پرستی زدند و چنان در شعار دادن و برهان‌ آوردن، له موضع خود و علیه موضع دیگری، غرق شدند که در اصل فرصت نیافتند، تا لحظه‌ای به این بی‌اندیشند، که چرا مردم، در جنگ، به دفاع از رژیم اسلامی حتا انگشتی هم تکان ندادند؟ بگذریم از دروغ‌ها و شعارهای افرادی هم‌مسلک اصلاح‌طلبان وفادار به رژیم، که با گفتن این‌که مردم پشت رژیم ایستادند، در حقیقت تنها سر خود را تا خرخره در کلاه دروغ و دغل فروبردند، اما از خود نپرسیدند که آیا ایرانیان دل از مهر به میهن خود شسته‌اند؟ آیا آنها امنیت و استقلال و سلامت کشور خود را نمی‌خواهند؟ آیا آنها دل از خانه و کاشانۀ خود کنده‌اند؟ ما فکر نمی‌کنیم! ما بسیار بسیار بعید می‌دانیم که مردم ایران دل از میهن خود بریده‌ باشند. اما این را می‌دانیم که مردم ایران سال‌هاست که پی به این حقیقت برده‌اند که جمهوری اسلامی دولت آنان نیست. و همه می‌دانیم که ملت ایران چنین «دولت‌هایی» را که دولت ملی خود نمی‌داند، در نگه‌داری آن کوشش که سهل است، حتا انگشتی هم نمی‌جنباند. به ضرب شعار و به زور فضل‌فروشی «نظری» نمی‌توان به میل خود، و در حقیقت به نفع مواضع سیاسی خویش، درس غلط میهن‌دوستی به مردم ایران داد، که شاید در عشق به میهن کمتر همانندی در طول تاریخ یافته‌اند.

اما این بار اول نیست که مردم ایران با «دولتی» مانند جمهوری اسلامی که حتا خود و کارگزارانش نیز داعیۀ «دولت» این ملت بودن را ندارند، چنین رفتار کرده‌اند. در طول تاریخ دشوار و پرفراز و نشیب خود، این ملت «تا زمانی دولت‌های خود را نگه داشته که در خدمت حفظ وحدت سرزمینی و هویت ایرانی بوده‌اند، اهداف «ملی» هویت ایران را پیش برده و تمدن و فرهنگ مردمان آن را به سرزمین‌های دوردست برده و آن را پراکنده‌اند…» آن‌هم نه به نیروی ستیزه و خصومت! چه کسی، جز اعوان و انصار رژیم اسلامی، می‌تواند پردۀ آزرم را چنان فرواندازد و بگوید که رژیم اسلامی چنین دولتی‌ست؟ ما لازم نیست به خود و به دیگری دروغ بگوییم و مردم ایران را به نام دفاع از جمهوری اسلامی که جز به خفت و خواری و سرکوب و فلاکت آنان همت نکرده است، وادار به میهن‌دوستیِ نمایشی بکنیم. باید ریشۀ درد را جستجو نماییم! و اگر اندکی از فضل‌فروشی و شعاردهی فارغ شدیم، بار دیگر تورقی در تاریخ «سقوط اصفهان» بکنیم. اگر تا کنون آن خطوط تاریخی را، از منظر سرزنش مردمی، خوانده‌ایم که در بهارخواب‌های خود سقوط تخت‌گاه کشور را نظاره می‌کردند، این‌بار آن را از منظر رفتار رژیم‌های فاسد و پتیاره و خربنده‌ای همانند رژیم اسلامی بخوانیم که با شهوتی معطوف به قدرت، بر تخت می‎‌نشینند، اما نمی‌دانند که بر کدام مردمان حکومت می‌کنند.