«مسئله اصلی این است که موقعیت را میباید به درستی شناخت و به بیان آورد. آنگاه اندیشه روشن و زبان درست کار خودش را خواهد کرد. کم و کاستی مانند همیشه از تعریف آغاز میشود. میباید نخست موقعیت را چنانکه هست و رها از ملاحظات سیاسی تعریف کنیم. ما میباید آنچه را که به مصلحت این سرزمین و مردم آن است، از جمله مردمی که هنوز به جهان نیامدهاند، انجام دهیم.»

علت و پیامد جنگ را نباید دور زد
یک یادآوری دربارۀ «علت جنگ» و تأملی دربارۀ وظایف لحظۀ مردم ایران
داریوش همایون
چرا ما با بحرانی روبرو شدهایم که در ایران بیشتر و در بیرون کمتر مردم را در نگرانی روزافزون انداخته است؟ بحران از پنج سال پیش بالا گرفت، از هنگامی که اسرائیلیان به ابعاد برنامه بمب اتمی جمهوری اسلامی زیر سرپوش «حق مسلم انرژی اتمی» پیبردند و خواستند آن را توسط خود ایرانیان انتشار دهند و داوطلبان همیشگی هر خدمت را در مجاهدین خلق یافتند. آن آگاهی سپس بارها از سوی خود مقامات رژیم تایید شد که در مسابقهای برای پیش افتادن از یکدیگر لاف زدند که هژده سال جهان را فریب دادهاند. در این سالها سران رژیم هیچ فرصتی را برای ترساندن بیشتر جهانیان از مقاصد واقعی خود از دست نگذاشتهاند و آمریکا و اسرائیل را که اندک اندک از تنهائی درمیآیند به ضرورت جلوگیری از این برنامه به هر وسیله متقاعد ساختهاند.
تا برنامه بمب اتمی از پرده بدر نیفتاده بود اقدامات تروریستی روزافزون جمهوری اسلامی، از لبنان تا کنیا و یمن و عربستان سعودی، برضد آمریکا محافلی را در آن کشور به اندیشه گوشمال دادن رژیم اسلامی میانداخت ولی حکومت کلینتون در مسائل امنیت ملی از اقدامات نمادین و گریز از برابر هر دشواری جدی فراتر نمیرفت. حکومت بوش دوم نیز از همان آغاز کارش با طالبان و صدام حسین درافتاد و حتا از فرصتی که سرنگونی آسان طالبان برای رسیدن به تفاهم با جمهوری اسلامی به لرزه هراس افتاده، پیش آورد بهرهای نگرفت. فرو رفتن پای آمریکا در عراق و تا اندازهای در افغانستان نه تنها هراس حکومت آخوند ـ سپاهی را ریخت بلکه فرصتی داد که ضربات سختتری به نیروهای آمریکائی بزند. اکنون کار به جائی رسیده است که آمریکائیان دولت ایران را دشمن خونین خود میشمارند و اسرائیلیان به آن به دیده دشمن وجودی خود مینگرند و در اروپا به درجات گوناگون جمهوری اسلامی اتمی را ناپذیرفتنی میشمارند.
گزینه جنگ را سیاستهای حکومت اسلامی و به ویژه برنامه بمب اتمی روی میزها گذاشته است و سرسختی در آن سیاستها اجتناب ناپذیر خواهد کرد. ما نمیتوانیم با جنگ مخالفت کنیم و به جمهوری اسلامی عامل اصلی جنگ کاری نداشته باشیم. هیچ مقام مسئولی را در واشینگتن نمیتوان یافت که از هزینههای سنگین درهم کوبیدن ایران برای آمریکا ناآگاه باشد. از نئوکانها گذشته هر مقام بالای حکومتی در آن کشور ترجیح میدهد که مشکل از راه دیپلماسی برطرف شود. آمریکای هم اکنون درگیر دو جنگ، با آمریکای نخستین سالهای پس از یازده سپتامبر تفاوت کرده است. ولی نه به این معنی که توانائی و حتا اراده دست زدن به جنگ دیگری را ندارد. آخوندها و سرکردگان سپاه اگر این را نفهمند و همچنان خود را فریب دهند روزهای سیاهی در پیش خواهند داشت. ملت ایران که برایشان اهمیتی ندارد.
پس از علت جنگ به پیامدهایش میرسیم که انگیزه اصلی ما در مخالفت با جنگ است. با جنگی که پیامدهای بدی نداشته باشد به دشواری میتوان مخالفت ورزید. پیامد مسلم جنگ درهم شکستن ماشین حکومتی ــ اگر چه موقتی ــ در بدترین حالتها برای کشور به معنی ویرانیها و تلفات هولناک خواهد بود. در چنان شرایطی یکی از نخستین احتمالات، سرازیر شدن نیروهائی است که در این چند ساله در همسایگی ایران آماده شدهاند و بنا بر پارهای گزارشها هم اکنون به آنها پول و سلاح و آموزش میدهند. همراه آنها گروههای مسلح بیرون از شماری خواهند بود که از هر گوشه سربلند خواهند کرد و تکهای از پیکر میهن را برای خود خواهند خواست و با دیگران به زدوخورد برخواهند خاست.
خطر تجزیه ایران در صورت جنگ، خیالپردازی نیست. هر نیروی خارجی که به ایران بتازد از همکاری گروههای بزرگی که میخواهند در خدمتش باشند استقبال خواهد کرد و بهره برداری از «نقاط ضعف جمهوری اسلامی در استانهای مرزی ایران» بارها در طرحهائی که برای جنگ میریزند و به رسانهها نشت میکند آمده است. خود آن گروهها نیز با نزدیکتر شدن دورنمای جنگ از آنچه در دل دارند بیپرواتر سخن میگویند. جمهوری اسلامی همان گونه که علت اصلی جنگ است، مسئول پیامدهای آن نیز هست. در سی سال گذشته چنان شیرازه این کشور را از هم گسستهاند و چنان آتشفشانی از خشم و کین و بیزاری راست کردهاند که منتظر کمترین فرصت برای انفجار است.
نقل اژ: در جستجوی پاسخ دفتر نخست




















