عزت و شرف انسانی و ملی را با بمبهای بیگانگان بر سر ایرانیان نخواهند ریخت. عزت و شرف یک ملت را رژیمهای فاسدی چون جمهوری اسلامی میتوانند سرکوب کنند، عزت و شرف ملتی را بیگانگان میتوانند نادیده بگیرند و خرج مصالح و منافع خود کنند، اما تنها نیرویی که قادر به حفظ و احیای عزت و شرف ملی و انسانی خویش است، خودِ ملت است، که باید از خودگذشتگی نشان دهد و خردمندانه همۀ امکانات خود را سازمانیافته به میدان نبرد آورد.
عقربههای زمان به ارادۀ مردمی بیزار از کل نظام بسته است!
فرخنده مدرّس
چند روزی، بار دیگر، چشمها و گوشها به هر طرف گردانده میشد، سخن از این بود؛ یا «بازگشتِ جمهوری اسلامی به میز مذاکره»، در غیر اینصورت، «حمله» نظامی به ایران! ضربالعجل و شرایط را دولت آمریکا تعیین و رژیم اسلامی، که بارها ایران را با اقدامات خود، به ورطۀ چنین تهدیدهایی کشانده است، مطابق معمول فازی را به وقتکُشی گذرانده و در آن فاصله میدان داد تا، دستهای از اعوان و انصارش رجز خوانی کنند و حاشیۀ اصلاحطلبی آن، با هشدار و اخطار و عجز و لابه، خواهان قبول مذاکره شود، تا اینکه خبر قبول «مذاکرات» رسید! ابتدا از دهان ترامپ و در خلال ملاقات با نتانیاهو در کاخ سفید و در برابر فوجی از خبرنگاران، با پخش گستردۀ خبر به سراسر جهان! جمهوری اسلامی هر نمایشی بدهد، نمیتواند این واقعیت را بپوشاند که در حال حاضر زیر فشار است و نیاز به زمان دارد؛ برای دراز کردن عمر، برای تجدید قوا و به امید باز شدن فرجی در خروج از تنگنایی که در آن افتاده است.
البته برای روانهای ناآرام و نگران، در میان ایرانیان، قابل پیشبینی بود که، دیر یا زود، بار دیگر، بانگ تهدید حمله به ایران طنین انداخته و سایۀ خطر آن، آسمان کشور را تیره خواهد کرد. و، اگر جمهوری اسلامی بماند، اینبار نیز آخرین بار نخواهد بود! سالهاست که جمهوری اسلامی، در هر بحران و تنشی در منطقه، دستِ درازی داشته که نتیجۀ آن دستدرازی عموماً جز به عملیات تروریستی و جنگهای نیابتیِ مصیبتبار و کشته شدن هزاران زن و کودک و پیر و جوان نیانجامیده و پیامدهای آن برای ایران جز ضعف و انزوای بیشتر و تنگتر شدن حلقۀ دشمنی بر گِردِ کشور نبوده است. در این میان نتیجۀ منطقی نیز، در هر اشارهای به عراق و جمهوری اسلامی، حزبالله لبنان و جمهوری اسلامی، طالبان و جمهوری اسلامی، حماس و جمهوری اسلامی، بشار اسد و جمهوری اسلامی، حوثیها و جمهوری اسلامی و بمب اتمی و جمهوری اسلامی، جز این نیست که اگر وضع بدین منوال پیش رود، روزی حمله به ایران راه گریزناپذیری خواهد یافت.
اما با نگاه به بحران دائمی کشور در این چهلواندی ساله و وضع نابسامان ملت، واقعیت آن است که؛ با بقای جمهوری اسلامی، نتیجه هرچه که باشد، جز به زیان ایران نخواهد بود، چه با حملۀ نظامی و چه مذاکره با جمهوری اسلامی! در هر دو راه، در نفس خطر، تردیدی وجود ندارد. تفاوت در کوتاهی یا بلندی مدت خطر علیه ایران و سنگینی ضربۀ نهاییست. زمان این خطرِ، در نفس وجودی ، هر روز نیز کوتاهتر میشود. به این معنا که حتا اگر حملهای، با تصوری که از ابعاد آن میرود، صورت نگیرد، با تداوم جمهوری اسلامی و افکار و طرحهای آسیبزا و ساختار مافیایی و پوشیده از تعارضهای درونی و ذاتی قدرت رژیم اسلامی، اضمحلال و فروپاشی ایران، در بیاعتنایی و شاید شادمانی، کشورهای قدرتمند غربی، صورت خواهد گرفت. البته که هر دوی این خطرها را قدرتِ اراده و عمل ملت ایران است که میتواند، از ریشه براندازد، با برچیدن بساط رژیم اسلامی، به عنوان مسبب و عامل اصلی وجود این دو خطری که هستی ایران را تهدید میکنند. آنهم با جلب توجه و حمایت گستردۀ همین دولتها، که شرط آن حضور آشکار و ملموس پیکار منسجم مردمی و ملیست. حملۀ نظامی به ایران حمایت از ملت ایران نیست! بیتردید، حملۀ نظامی به ایران، آن فرصت عمل و امکان به حرکت درآمدن ارادۀ ملت در سرنگون کردن جمهوری اسلامی، را بلافاصله از میان خواهد برد. در کنار همۀ خطراتی که حملۀ نظامی بیگانگان به ایران با خود خواهد آورد، وهن تاریخی آن را نیز نباید به دیدۀ اغماض نگریست! البته اگر از اساس ایرانی بماند! از این رو، برای هممیهنانی که در احساس استیصال و بیزاری خود از رژیم اسلامی، و با پیش چشم داشتن آیندۀ تیرۀ ایران، و با چشمبستن بر پتانسیل پیکار مردم ایران علیه رژیم اسلامی و بیاعتنایی به وظایف تقویت این پیکار سربلند، به حملۀ نظامی به ایران امید بسته و دلشاد کرده و در این دلخوشی و امید مرز میان دشمنی با رژیم اسلامی را با نادیده گرفتن شرط بقای ایران مخدوش میکنند، شاید تکرار چند جمله، برای بیرون آوردن آنان از آن احساسهای ناپسند و ناشایست، خالی از سود نباشد.
با حملۀ نظامی به ایران، که دیگر «جنگی» از نوع عراق و افغانستان، همراه با اشغال کشور، نخواهد بود، بیتردید ضربه و آسیبهای جبرانناپذیری به کشور وارد خواهد شد، با بمباران و از میان بردن هرآنچه از امکان واکنش، حرکت و انتقالِ تجهیزات نظامی و راهها و پایگاههای فراهمآمده بر روی زمین. صرف نظر از قربانیان و خرابیها و رنج و آلام بینهایت، از دست رفتن بخشهایی از خاک کشور حتمی خواهد بود. به دلایل آشکار و بسیار؛ از جمله راهِ به میدان آمدن نیروهای تجزیهطلبی باز خواهد شد که سالهاست، در حاشیۀ مرزهای ایران، از درون و بیرون، آماده برای کَندن غنیمت خود از پیکر نیمجانِ ایران انتظار کشیده، اما بیکار ننشسته و نیروهای خود را، برای کشاندن و دامنزدن به جنگهای داخلی در ایران، به رخ میکشند. با روحیهای که مردم سراسر ایران تاکنون از خود نشان دادهاند، خطر تجزیۀ ایران تنها از طریق حملۀ نظامی ممکن خواهد بود و لاغیر! بخشهای بزرگی از تجزیهطلبان پدرخواندههایی نیز در «دولتهای» دور و نزدیک دارند. آن دولتها نیز بیکار ننشستهاند. آنها از در اتحاد با هر نیرویی، در صورت حمله، درآیند، اتحادی به نفع ملت ایران و پیکار ملی نخواهد بود. صرف نظر از اینکه بدترین اتحادهای «همسایگان»، با نیروهای اسلامگرای وحشی و خونخواری خواهد بود که حکومت اسلامی ـ شیعی از سال ۱۹۷۹ ارواح و افکار پوسیده آنها در دشمنی ایدئولوژیک و مذهبی با ایرانیان، را از گور تاریخ فراخوانده است. و تازه هیچ معلوم نیست که در حملۀ نظامی از نوع «جدید» یعنی، به قول ترامپ، بمباران گسترده و سنگین ایران، رژیم اسلامی با تمام سرها و بازوهایش از میان برود. برای ترجمان قابل لمس و قابل فهم نتیجۀ چنین بمبارانی لازم نیست، خود را به نادانی بزنیم و افسانههای کودکانه بسرائیم. گرداندن چشمی به اطراف، از جمله یک نگاه به نوار غزه برای فهمِ ابعاد آن سنگینی و گستردگی کفایت میکند. با از نظر گذراندن تصاویر شهرها و روستاهایی که به معنای واقعی کلمه زیر ـ و ـ رو شدهاند، تجسمی عینی از معنای شخمخوردن کشوری، از راه بمباران، به هزینۀ دیگران، عرضه شده و در برابر چشمهاست.
بهرغم آن، برای کسانی که هنوز به نتایج حمله از طریق بمباران، آنهم فقط برای ساقط کردن رژیم اسلامی، بدون آسیب چندانی به ایران و بدون کشتار ایرانیان، خوشباورند، شاید یادآوری صحنههای جنونآمیز و آزاردهنده، تحویل گروگانهای اسرائیلی را در منطقۀ غزه، با حضور فوجی از تروریستهای حماسی، بیراه نباشد. چه کسی از بینندگان آن صحنهها، اگر از متخصصین و اهل فن نبوده باشد، دیدنِ این تعداد حماسی را در میان انبوه مردم و در قلب ویران غزه انتظار داشت؟ یا حتا تصور آن را به خود راه میداد؟ در حملات هوایی سخت و سنگین اسرائیلیِ، اساساً مردم بیدفاع و تیرهبخت کشته شدهاند، بسیار بسیار بیشتر از آنکه تروریستهای نقاب به چهره و اسلحه بر دوشِ لشگر حماس به هلاکت برسند، که همچون حشرات و جانوران موذی در اعماق زمین میلولند و در تونلهای زیرزمینی خود جابجا میشوند، فقط برای آنکه زنده بمانند و با بقای خود به انسانیت زهرخند بزنند. صف داوطلبان خونخوارتر و کینتوزتر از اسماعیل هنیه و یحیی سنوار، به قدر کفایت دراز است. و اما ما چون نیروهای نظامی متخصصِ وفادار به ملت ایران و متعهد به حقیقت، در دسترس نداریم، تا معنای این نوع حملات و قدرت تخریب آنها را قابل لمس نمایند، لاجرم، عاقلانهتر میدانیم؛ به بدترین احتمالات بیاندیشیم، بدترین احتمالاتی که در آن، در کنار همۀ مصیبتها، بیتردید همۀ آرزوها و تلاشها، در راه پیکار ملی و برای آزاد ساختن ایران، زیر تلههای ویرانی و اجساد هموطنان و اعضای خانوادههایمان مدفون خواهند شد.
مهم این نیست که از سوی نیروهای سپاه، این «زنگیان مست» در خلال حمله به ایران و به نام ایران، به آمریکا یا متحدان آن به چه میزان آسیب وارد خواهد آمد، مهم آن است که با رجزخوانی و نمایشات «رزمی» و «آمادگی» در فاز وقتکُشیِ سیدعلی خامنهای، فرماندههان سپاه نه تنها در بالابردن هزینهها در جهت و گسترش سنگینتر کردن ابعاد حمله احتمالی و بمباران ایران، بلکه در بالا بردن هزینۀ «مذاکره» و «توافق» نقش منفی و زیانآور خود را ابلهانه بازی کردند. اما نکتۀ مهمتر از آن اینکه، از دیدگاه حفظ امنیت ایران بیتردید بزرگترین بازندۀ حمله به ایران، ملت و مرزهای سرزمینی ایران خواهند بود. نیمنگاهی به غزه و لبنان کافیست که هراس را بر چهارستون فقرات کسانی بنشاند که تا کنون، یعنی از همان نخستین «بازی قمار اتمی» جمهوری اسلامی علیه امنیت ملی ایران، یعنی از سال ۲۰۰۳، خطر حملۀ نظامی، آن هم به رهبری آمریکا، را بالاترین خطر و از هر «گزینۀ» دیگری خطرناکتر به حال کشور و بقای ایران دانستهاند. اینکه رئیسجمهور کنونی آمریکا «اهل جنگ» نیست و اهل معامله است، به معنای آن نیست که ابعاد یک خطر احتمالی را ابلهانه نادیده بگیریم و برای آن هلهله کنیم!
بعضی عناصر امنیتی و سران سپاه میگویند؛ ایران، نه نوار غزه است و نه جنوب لبنان و نه حوثیهای یمن! این «زنگیان مست» برای اثبات ادعای خود، هر روز با خبری، با زبان مقامات خود، در دستیابی قریبالوقع به سلاح اتمی به میدان رجزخوانی میآیند. به تازگی نیز، برای ایجاد وحشت، تونلهای عظیمی در اعماق زمین، با تجهیزات «عظیم» نظامی، را به نمایش میگذارند، که به گفتۀ برخی عناصر آنان تونلهای ساخته در نوار غزه، برای گروه تروریستی حماس، فقط ماکتهای خُرد و ناچیزی، بودند از روی نمونههای اصلی که سالها در کندن و ساختن آنها زیر پای مردم ایران هزینه صرف شده است. «زنگیان مست» لقبیست که داریوش همایون، سالها پیش، در یکی دیگر از لحظههای بازیهای خطرناک علیه امنیت ملی کشور، به سران سپاه پاسداران داده و در بارهشان به درستی نوشت:
«سپاه پاسداران که سیاستگزاری خارجی و نظامی را در دست گرفته است به هیچ چیز جز دستیابی به چنان توانائی [شکست دادن آمریکا] خرسند نخواهد بود و تا پیشواز هر خطری خواهد رفت. انسان میباید پیشینه فرهنگی و اجتماعی “طبقه جدید“ را بشناسد تا به روانشناسی این زنگیان مست پیببرد. آنها، از پائینترین به ناسزاوارترین جاها رسیده، چنانکه عنصری میگفت از تکبر و خودبینی و سرمستی، زمانه را و فلک را به کس نمیشمرند. از چنین کسانی به دشواری میتوان انتظار داشت که واقعیات جهانی را دریابند.»
پای میز مذاکره رفتن و تن دادن به شرایطی که اصلاً حدود و ثغور آن روشن نیست، تردیدی نیست که، ابتدا به ساکن، به بهای باقی ماندن رژیم اسلامی خواهد انجامید، با وعدههایی در عدم تهدید آن از بیرون، با برداشتن برخی تحریمها و جاری شدن جریان نفت ارزان، که آن هم به یمن وجود نیروی مافیایی در رژیم، هرگز قطع نشد اما پشیزی از درآمدهای آن نیز صرف مردم ایران نشد و نخواهد شد. لیکن با بقای رژیم اسلامی، در ادامۀ روند کاهش توان کشور در این چهلواندی سال، از قوای ایران باز هم بیشتر کاسته و ایران باز هم منزویتر و دشمنان ایران، با احساس برتری بیشتری، جریتر خواهند شد. علاوه بر این، و با نگاه به تجربۀ برجام، چنین توافقاتی، مطلقاً نه میتوانند خطر مجدد حمله به ایران را از میان ببرند و نه میتوانند مانع جدی در برابر رژیم اسلامی در پیشبرد طرحهای آن ایجاد کنند و نه تغییر و بهبود محسوسی در وضع اقتصادی کشور و مردم ایجاد خواهد شد. بنابراین خطر جمهوری اسلامی علیه ایران باقی خواهد ماند و ایران هر روز به ضعف و ناتوانی بیشتری افتاده و از درون خورده و پوسیده خواهد شد. یعنی اگر امروز رژیم اسلامی یک نظام حکومتی فروپاشیده است، با بقای آن فردا این ایران است که به عنوان یک کشور و یک جامعه از هم فروخواهد پاشید. با این اطمینان که نه تنها عددی از دشمنان تاریخی و مدعیان مرزی ایران نیز کاسته نخواهد شد، بلکه آنها قدرت بیشتری خواهند یافت. این روند را تنها ملت ایران است که میتواند متوقف کند، از راه تشدید مبارزه، که هیچ کس به اندازۀ خود جمهوری اسلامی از آن هراس ندارد!
شرایطِ «مذاکره» و «توافق» را دولت آمریکاست که تعیین میکند؛ با نظر «مشورتی» کشورهای عربی حوزۀ خلیج فارس از یکسو، آنهم با مطامعی که دارند و پنهان نمیکنند، فرصت ضعف کامل ایران، نوبت اقبال آنان است. از سوی دیگر صلاحدید و جلب رضایت دولت اسرائیل پیششرط هر «مذاکره» و «توافقی»ست که در حال حاضر، دشمنی خطرناکتر از جمهوری اسلامی برای خود نمیشناسد. آنهم پس از جنگی سهمگین در چندین جبهه با هزینههایی سنگین، چه از نظر مالی و چه از نظر اخلاقی، که هنوز هم با نتایج ناروشن ادامه دارد و جمهوری اسلامی دست گشادهای در براهانداختن و دامنزدن به این جنگ داشته است. اسرائیل هنوز هم نتوانسته بهطور کامل و به صورت اطمینانبخشی بازوهای رژیم اسلامی بر محور شرارت شیعی را قطع و نابود سازد. علاوه بر این در این منطقه آنچه آسان است، ترمیم نیروهای تنشزا و تروریستی ضد اسرائیلی، ضد آمریکایی، دشمن غرب و کینهتوز آزادیست. در این دو دهه گذشته، یعنی از جنگ تموز، میان اسرائیل و لبنان در سال ۲۰۰۶، که حسن نصرالله رهبر حزبالله، یک سال بعد در مصاحبهای با صدا و سیمای جمهوری اسلامی، در بارۀ آن گفته بود: «در طول جنگ از مولایش سیدعلی خامنهای رهنمود و راهنمایی دریافت میکرده»، تا حملۀ تروریستی حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به اسرائیل، ارسال اسحله، تغذیۀ مالی و نظامی حزبالله لبنانی، حوثی یمنی و حشدالشعبی عراقی و همچنین ساختن تونلهای حماسی، با آرمان شکست دادن آمریکا و نقشۀ از میان بردن اسرائیل، و همه با تحمیل هزینههای سنگین به ملت ایران، زیر چشم نیروهای آمریکایی و اروپایی، اتفاق افتاده بود. طبق قطعنامۀ سازمان ملل، در ۱۴ آگوست ۲۰۰۶، یعنی بلافاصله، پس از اعلام آتشبس، نیروهای دریایی برخی کشورهای غربی، مأموریت یافتند ۲۲۵ کیلومتر مرز دریایی لبنان را برای جلوگیری از ورود اسلحه به این کشور و در خدمت حزبالله، کنترل کنند! بیفایده!
کشور اسرائیل هنوز در جبهههای متعدد درگیر در جنگی بس خونین است و چند ده شهروند خود را هنوز در گروگان حماسیها دارد. درست است که ملت و کشور اسراییل، در حال حاضر، هیچ دوستی، همدلتر و معتمدتر از مردم ایران در منطقه، برای خود نمیشناسد، اما از سوی دیگر هیچ دشمنی خطرناکتر از جمهوری اسلامی نیز در منطقه علیه اسرائیل ندارند. بدیهیست که دولت اسرائیل برای آسیب زدن و نابود کردن این دشمن، به خاطر دوستی ملتی که خود در بند جمهوری اسلامی اسیر است، فرصت مناسب را از دست نخواهد داد. در کمترین حالت، در صورت دیکتۀ مذاکره از سوی آمریکا، و تن دادن جمهوری اسلامی، دولت اسرائیل سعی خواهد کرد تا هزینههای «توافق» به زیان ایران را تا میتواند بالا ببرد، از جمله در تضعیف توان دفاعی ایران، که ترمیم و بازسازی آن برای دولت آیندۀ ایران بسیار دشوار خواهد بود. تا آن زمان نیز «گزینۀ» حمله به ایران را اسرائیل، با هر دولتی، از روی میز خود، برنخواهد داشت.
این تصویر روزگار تیره و دورۀسیاهیست که دهههاست در برابر چشمان ایرانیان آویخته است. البته خیلی چیزها تغییر کرده است و دست مردم ایران مانند گذشته از هر طرف بسته نیست. اما در رفتار پاریای اصلاحطلبی به عنوان نیروی نگاهدارنده و سپربلای رژیم اسلامی هیچ تغییری ایجاد نشده است. ریزش از پیکرۀ آن بله! اما تغییر سیاست در بالا نه! به همان میزانی که هیأت و حضور و پیشینۀ سران سپاه موجب بیزاری ایرانیان است، به همان نسبت نیز وضعیت و موقعیت جماعت اصلاحطلب، موجب رقت و ترحم است، برای آنها حتا دیگر صورت و هیأتی نمانده که بتوان از آن بیزار شد. این جماعت همچنان لاعلاج در برابر سیاستها و اقدامات سران جمهوری اسلامی و عاجز از تغییر بنیادی در این سیاستها و اقدامات، اما درحفظ این نظام همچنان میکوشند. از وحشت نیروهای رقیب در قدرت، این فراشان قدرت امنیتیها و فرماندههان سپاه حتا جرأت نمیکنند، نقش خود را در پیشبرد «مذاکرات» آتی با آمریکائیان آشکار کنند، پوزشخواهی سریع و دستپاچه، از «دهانلقی» در برخی نشریات در افشای حضور و نقش محمد ظریف، در این «مزاکرات، از جمله نشانههای عاقبت کار «مذاکره» و مشخصکننده سودبردگان اصلی در دایرۀ قدرت جمهوری اسلامیست. آشکار است که اصلاحطلبان جز درازتر کردن عمر رژیم اسلامی، بُرد دیگری از این مذاکرات نخواهند داشت.
اصلاحطلبی، به عنوان طرحی در درون نظام اسلامی و برای حفظ آن، از میان مردم رانده شده و تاریخش با قطع حیات رژیم پیوند خورده است. آنچه به مردم ایران باز میگردد، به قول داریوش همایون «به هر کس جامهای برای جمهوری اسلامی میدرد نه گفتهاند. هواداران وضع موجود از هر رنگ، دورنمای تیرهای دربرابر دارند.» البته، باز هم به قول داریوش همایون، این از خوشبختی مردم ایران بوده است که دوران اصلاحطلبی نیز «مانند دوران انقلابی خمینی در تاریخ جمهوری اسلامی به مرگ پیشرس درنگذشت و تا پایان فرصت یافت که تهیدستیاش را آشکار کند.» سران این جریان هرگز از هیچ فرصتی در فریب مردم، به نیت حفظ و حمایت رژیم دست نشستند و عناصری از آنان هیچگاه بهطور مطلق فاقد قدرت هم نبودهاند. بنابراین نقش و سهم مسئولیت آنان در ویرانی ایران، کمتر از دیگر جناحهای رژیم اسلامی نیست. تا وقتی که اصلاحطلبان برای حفظ نظام جمهوری اسلامی میکوشند، ناگزیر دست اتحادی در دست رکن اول حفظ رژیم یعنی نیروهای امنیتی ـ نظامی ـ سپاهی دارند. اصرار آنان به حفظ نظام اسلامی، به جای تغییر در نگرش خود نسبت به انقلاب نحسی که در آن شرکت داشته و همۀ عمر خود را به پای پیامدهای آن ریختهاند، آنان را امروز به میدان مسابقهای با زمان پرتاپ کرده که به سود آنان نیست. فرمان گردش عقربههای این زمان، اما در دست دولت آمریکا و… نیست، که اصلاحطلبان امروز در آرزوی «مذاکره» و «توافق» با آنان میسوزند! عقربههای زمان به ارادۀ مردمی بیزار از کل نظام بسته است. آمریکاییها، به قیمت وعدههایی که خواهند داد، «کاسههای زهری» را هم به رژیم اسلامی خواهند نوشاند و اصلاحطلبان که برای حفظ رژیم و برای جلوگیری از پیروزی مردم، نه تنها خود بلکه همۀ مملکت را میفروشند، آوای بنوشید! بنوشید! سرخواهند داد! اما پس از «توافق» جنگ کنترل نهادهای بینالمللی و گریز سران جمهوری اسلامی دوباره آغاز خواهد شد و اصلاحطلبان از این دور تسلسل طرفی نخواهند بست. زیرا سران رژیم بویژه در سپاه پاسداران، به انضمام پارهای محافل نیرومند دیگر در درون آن، یعنی همان دستههای اول قدرت، سودهای پاگیری در ادامه سیاستهای نظامی و خارجی آن دارند و جای خوشبینی چندانی برای بازماندگان اصلاحطلبی برجای نخواهند گذاشت. این بازماندگان در نقش درماندگی و مالهکشی خود بر خرابکاریهای آن دستۀ اول درجا خواهند زد و بگونۀ اجتنابناپذیری بقیۀ پیکرۀ خود را نیز به جبهۀ جنبش ملی، خواهند باخت. زیرا مردم ایران، در اکثریت بسیار بزرگی، به گفتۀ هواداران سابق و حتا امروز رژیم، که هر روز بزرگتر میشود، برای جمهوری اسلامی جای تردیدی نگذاشتهاند، که رژیم اسلامی را نمیخواهند، نه به دلیل ملاحظات ناچیزی، مانند، صلح ناپایدار با غرب، نه به دلیل رفع حاجتهای اقتصادی و یا نه فقط برای آزادی این پوشش آن جامه! طبیعیست که مردم ایران همۀ اینها را نیز میخواهند، اما آنچه آنها میخواهند و رژیم اسلامی و هواداران انقلاب ۵۷، از عهدۀ بازپس دادن داوطلبانه آن به این ملت برنمیآیند، عزت و شرف ملی و انسانی آنان است، عزت و شرف ملی و انسانی که آخرین بار آن را، پیش از لگدمال شدن زیر پای انقلابیون پنجاهوهفتی و زیر ضربات رژیم اسلامی برخاسته از آن انقلاب نحس ضدملی، در نظام پادشاهی پهلوی تجربه کردند، که امروز به کمتر از بازگرداندن آن رضایت نخواهند داد.
اما عزت و شرف انسانی و ملی را با بمبهای بیگانگان بر سر ایرانیان نخواهند ریخت. عزت و شرف یک ملت را رژیمهای فاسدی چون جمهوری اسلامی میتوانند سرکوب کنند، عزت و شرف ملتی را بیگانگان میتوانند نادیده بگیرند و خرج مصالح و منافع خود کنند، اما تنها نیرویی که قادر به حفظ و احیای عزت و شرف ملی و انسانی خویش است، خودِ ملت است، که باید از خودگذشتگی نشان دهد و خردمندانه همۀ امکانات خود را سازمانیافته به میدان نبرد آورد. مردم ایران دیریست در صف منسجم خود خواهان برچیدن بساط جمهوری اسلامیاند. فشاری که امروز از بیرون به جمهوری اسلامی وارد میشود را، پیش از آنکه از درون با دوام بخشیدن به رژیم، ایران را، زیر چشم و کنترل جهانیان نابود کند، باید به امکانی برای نابود ساختن جمهوری اسلامی بدل نمود!
۱۱ آوریل ۲۰۲۵