«

»

Print this نوشته

تجدید قوای روح ایرانی در پیام‌های شاهزاده رضا پهلوی / فرخنده مدرّس

شاهزاده در این سال‌ها و در این دهه‌ها، هر جا که امکان فراهم آمده، توانسته‌اند زبان فرهیخته و تجسم روح بلندپرواز ایرانی بشوند. ایشان در همۀ این لحظه‌ها رو به جهانیان، با صدا و پیامی استوار، از عشق و دلبستگی‌ خود و ایرانیان به ملت و میهن خویش‌، در عین تعهدشان به آزادی، صلح و دمکراسی و حقوق برابر انسان‌ها گفته‌اند، از سرفرازی خود از ملت خویش و از جوانان دلیر و به ویژه زنان بی‌باک ایرانی گفته‌اند که با پرهیز از خشونت، پرهیز از کینه‌توزی و دشمنی، پیکار ملی خود، در راه آزادی و عدالت و حقوق برابر انسان‌ ایرانی و صلح و مسالمت با جهان و همسایگان، را به پیش می‌برند. ایشان از این گفته‌اند که از داشتن چنین ملتی سربلندند و به این ملت و مردمان امیدوار! و در این سربلندی و امیدواری‌ست که از همان آغاز و از همان عنفوان جوانی، حتا لحظه‌ای به کنار کشیدن از پیکار در دفاع از حقوق و آزادی این ملت، نیاندیشیده و دست نشسته‌اند. ایرانیان نیز از شاهزادۀ خود سربلند و به ایشان امیدوار و پشت‌گرمند!

‌ ‌ Shahzade Reza Pahlavi

تجدید قوای روح ایرانی در پیام‌های شاهزاده رضا پهلوی

فرخنده مدرّس

دو روز در مونیخ و ژنو، ما ایرانیان، به تعداد بیشماری از شاهدان همدل و به شمارِ بسیاری از عاملان فعال در آفریدن لحظه‌هایی بودیم، که هم‌اکنون هم‌چون تصویری در ذهن‌ها نقش بسته و ماندگار شده‌ است؛ تصویر جمع کثیری از ایرانیان، در صفوفی منظم و منسجم، در یک دست پرچم شیروخورشید ایران و در دست دیگر تصاویر شاهزاده رضا پهلوی، و هر دو، نماد وحدت و نشانۀ یکپارچگی! ایرانیان، بار دیگر برای نشان‌دادن استواری ارادۀ خویش و ارادۀ هم‌میهنان‌شان، در دفاع از پیکار ملی مردم ایران و در رساتر رساندن صدای ملت ایران، در خیابان‌ها و پای بلندگوها، در دو کشور اروپایی، همراه و همدل با رهبر جنبش ملی خود، شاهزاده رضا پهلوی، حضور بهم‌رساندند. آن جمعیت کثیر و منظم و پرشور، آن روایت‌گران رنج و آلام مردمان ستم‌دیده، اما گردن‌افراشتۀ میهن‌، آن حماسه‌خوانان و سرایندگان نغمۀ سربلندی جوانان دلاور ایران، که چشم و جان، یکجا برای آزادی میهن در طَبَقِ شجاعت تقدیم کرده‌اند، و آن مادران و خواهران داغ‌دیده اما شیردل، که در خیابان‌ها و پای بلندگوها حاضر شدند، رو به دولت‌ها و ملت‌های کشورهای آزاد، اما برای مردم ایران پیامی داشتند:

ما در دفاع از میهن و هم‌میهنانمان و در صفوف منسجم خود، علیه رژیم اسلامی و تا سرنگونی آن رژیم، ایستاده‌ایم و در این ایستادگی، مقاومت‌های منفی، کارشکنی‌ها و بی‌اعتنایی‌ها، حتا از سوی بالاترین قدرت‌های جهانی، هیچ تأثیری بر ارادۀ متحد ما نخواهند داشت!

البته هرآن‌کس که نخواهد بشنود و ببیند، می‌تواند و آزاد است که گوش‌ها بر این پیام بلند و چشم‌ها بر این تصویر روشن، که موی بر اندام‌ها راست می‌کنند، ببندد و نبیند، به مصداق این‌که «من نمی‌بینم، پس نیست»! چنان‌که بازماندگانِ هوادار انقلاب پنجاه‌وهفت، ته‌ماندۀ کارگزاران و وابستگان رژیم فروپاشیده اسلامی و شماری از نهادها و دولت‌های اروپایی می‌کنند! اما تعداد این‌ها نیز، همانند دلبستگان انقلاب ۵۷ و وابستگانِ رژیم، رو به ریزش و کاهش است. با این تفاوت که آن دلبستگان و وابستگان در پیوند با رژیم اسلامی، دُورشان، دیری نخواهد پایید، که بسر آید. اما «این‌ها» در نهایت در برابر حقیقت ارادۀ یک‌پارچۀ ملت ایران و بر لحظۀ پیروزی مردم ایران در برچیدن بساط رژیم اسلامی، سرفرود خواهند آورد و خود و منافع خویش را، خیلی زود، با واقعیت جدید ایران، منطبق خواهند ساخت.

اما در ورای آن تصویرِ شورانگیز و بر فراز این پیام استوار، در بلندایی بس بالاتر از آنها، روح دیگری هم هست؛ روح ایرانی که دیری‌ست می‌کوشد قوای خود را باردیگر احیا، بازسازی و تجدید کند و پرواز خود را از سرگیرد؛ روحی که در روان هر ایرانی، افق آرزویی و آرمانی‌ را می‌گشاید که ایران در آن افق چنان می‌نماید که او می‌خواهد، روحی که راهنمای عمل آن جان‌ها و روان‌ها چه در لحظۀ پیکار، چه در دورۀ گذار و چه برای بازسازی ایران و چه برای آینده‌های دورتر کشورش است! آن روح، میهن‌دوستی‌ست، آن روح، صلح‌دوستی‌ست، روح مهربانی، بخشندگی، بزرگ‌‌منشی، آزادمنشی‌ و روح رواداری ایرانی‌ست که در این سالها مأمن و مأوای خود را به راستی در رفتار، در گفتار و در پیام‌های شاهزاده رضا پهلوی یافته است. سخنرانی و پیام ایشان، رو به جهان، در هژدهم فوریه در ژنو، تنها یکی دیگر از آن دریچه‌های گشوده بر آن مأمن و مأوا بوده است. شاهزاده در آن سخنرانی، که به داوری ناظران آگاه یکی از درخشان‌ترین سخنان ارزیابی گردید، از صلح، از امنیت، از آزادی، از عدالت و برابری، از مسالمت و دوستی و از ضرورت دفاع از محیط زیست عادلانه برای همۀ مردمان منطقه و برای مردم ایران، سخن گفتند، و بار دیگر به روح رواداری ایرانی که شناسنامه و تضمینی برای همۀ اینهاست، در بیانات خویش تجسم بخشیدند.

همه‌کس، از دوست و مخالف، سال‌های مدیدی‌ست که ناظر سخت‌کوشی شاهزاده هستند؛ چهاردهه‌واندی، پشت سرنهادن مسیری سخت ناهموار و دشوار، چهاردهه‌واندی ایستادگی و استواری در راه آرمان ملی! همه شاهد بوده‌اند! اسناد و مستندات این پیکار به قدر کفایت موجودند! تنها چشم‌های بسته و زبان‌های مغرض و بی‌مهار به خود می‌آورند که این تاریخ شورانگیز پیکار ملی ایشان را انکار کنند! شاهزاده در این سال‌ها و در این دهه‌ها، هر جا که امکان فراهم آمده، توانسته‌اند زبان فرهیخته و تجسم روح بلندپرواز ایرانی بشوند. ایشان در همۀ این لحظه‌ها رو به جهانیان، با صدا و پیامی استوار، از عشق و دلبستگی‌ خود و ایرانیان به ملت و میهن خویش‌، در عین تعهدشان به آزادی، صلح و دمکراسی و حقوق برابر انسان‌ها گفته‌اند، از سرفرازی خود از ملت خویش و از جوانان دلیر و به ویژه زنان بی‌باک ایرانی گفته‌اند که با پرهیز از خشونت، پرهیز از کینه‌توزی و دشمنی، پیکار ملی خود، در راه آزادی و عدالت و حقوق برابر انسان‌ ایرانی و صلح و مسالمت با جهان و همسایگان، را به پیش می‌برند. ایشان از این گفته‌اند که از داشتن چنین ملتی سربلندند و به این ملت و مردمان امیدوار! و در این سربلندی و امیدواری‌ست که از همان آغاز و از همان عنفوان جوانی، حتا لحظه‌ای به کنار کشیدن از پیکار در دفاع از حقوق و آزادی این ملت، نیاندیشیده و دست نشسته‌اند. ایرانیان نیز از شاهزادۀ خود سربلند و به ایشان امیدوار و پشت‌گرمند!

جهانیان نیز، با مشاهدۀ حضور شاهزاده در میادین جهانی، به همراه ایستادگی ایرانیان، و علاوه بر این دو امر مهم، همچنین با نظاره و اطمینان تدریجی از وجود پیوند میان شاهزاده و مردم ایران که دمادم گسترده‌تر و محکم‌تر می‌شود، هر روز، به درجات بیشتری از مقاومت منفی کارشکنانه و از بی‌اعتنایی‌‌های متفرعنانۀ خود در برابر پیکار ایرانیان، دست می‌کشند! در جهان دیگر کسی، به جد، یارای آن ندارد که چهرۀ مردم ایران را با رژیم اسلامی درآمیخته و آلوده کند. چهرۀ ملت ایران و سطح فرهنگی و منش فرهیختۀ این ملت کهن، رفته رفته هر روز در سطح گسترده‌تری با نماد واقعی او، یعنی با رفتار، افکار و گفتار شاهزاده و تصویری که ایشان از واقعیت ملت ایران عرضه می‌دارند، سنجیده می‌شود. و این موفقیت بسیار بزرگی‌ست. زیرا همۀ ما ایرانیان خودمان، بهتر از هر ناظر بیرونی، می‌دانیم که؛ در این سال‌ها چقدر جنگیده‌ایم تا چهرۀ ملت کهن و با فرهنگ ایران با چهرۀ نافرهیخته، بی‌فرهنگ، آشوبگر، تنش‌زا و ضد انسانی رژیم اسلامی درهم‌آمیخته و خلط نگردد! ما همراه و همدل با شاهزاده در این راه پیروز شده‌ایم. پیروزی‌ها و دستاوردهای پیکار ما البته بس بزرگترند، اما تصور درستِ جهانیان از فرهیختگی فرهنگی و فکری ایرانیان همواره برای ما ایرانیان ـ و نه انیرانیان ـ مهم بوده است. ما به یاری هم در ارائۀ یک تصویر نیک و شایسته از ملت ایران، موفق شده‌ایم!

 اما هیچ امری تنها به تصویر و صورت محدود نمی‌گردد. مضمون و محتوا بس اساسی‌تر و بنیادی‌تر است. سخنان شاهزاده و روح «ما» تنها در صورت ظاهر خلاصه نمی‌شود. آن سخنان و این روح حامل ارزش‌هایی از عناصر و اجزایی ارجمند و گرانقدرند. ژرفای آگاهی ما به محتوای این عناصر و اجزای آن از آنجا اهمیت اساسی دارد که، بیش از همه ضامن آیندۀ ما و میهن ماست. در این اجزا و عناصر و مضامین و شعاع‌ اثرگذاری آنها باید بیشتر بی‌اندیشیم. ما باید بیش از هرچیز به این پرسش بازگردیم و بی‌اندیشیم، که «ما» برای ایران و ایرانی چه می‌خواهیم؟ چگونه ایرانی، در اعماق ذهن و احساس ما، شایسته خواهد بود تا در دامن آن این روح ناآرام «ما» آرام گیرد، تا ما و نسل‌های بعد از ما، در رضایت و سربلندی، دربست و از صمیم دل در خدمت ساختن آینده‌ای پُربار برای خود و برای میهن‌مان درآییم؟ این ایران آینده چگونه باید باشد؟

برای آن‌که مشخص‌تر سخن گوییم، نمونه‌ای آورده و مثالی می‌زنیم؛ شاهزاده رضا پهلوی، به عنوان صدای ما، به عنوان رهبر جنبش ملی ما، همواره به جهانیان «پیمان صلح کوروش» را در کنار «پیمان صلح ابراهیم»، میان کشور اسرائیل و اعراب اسلامی و یا سایر کشورهای منطقه خاورمیانه و ایران پیشنهاد کرده‌اند، و البته که نه به عنوان پیمانی در رقابت، بلکه به عنوان پیمانی مکمل و استحکام‌بخشِ «پیمان ابراهیم»! چرا؟ مگر این «پیمان صلح کوروش» چه عنصر مزیدی در خود دارد، که انعقادش مورد تأکید شاهزاده و موجودیتش، به هر صلحی، در این منطقۀ تعصب‌زدۀ مذهبی، سراسر آتش و تنش و خون و خشونت، اعتبار و استحکام بیشتری می‌بخشد و به این همه کین‌توزی و کین‌خواهی پایان می‌دهد؟ رواداری دینی و آئینی، قومی، زبانیِ شناخته شده و سرمدی که شالودۀ فکری، فرهنگی و روحی ایرانی، آن‌هم از سپیده دم حیات این ملت کهن بوده است! رواداری دینی و آئینی و فرهنگی همان روحی‌ست که به عنوان مادۀ سیاست، در نخستین نظام‌های فرمانروایی شاهنشاهی ایرانی، از طلوع هخامنشی تا امپراتوری ساسانی و در تاریخ بشری، همواره موجب سربلندی بوده است. بارها بزرگترین سیاستمداران، تاریخ‌نگاران و اندیشمندان و فیلسوفان جهان، از آن به بزرگی و ستایش یادکرده‌اند، از توماس جفرسون تا وینستون چرچیل، از هردوت و گزنفون تا ماکیاوللی و هگل در بارۀ این تاریخ و فرهنگِ مورد سربلندی بشریت سخنِ ستایش‌آمیز گفته‌اند.

درست است که «پیمان صلح ابراهیم» می‌تواند شالوده‌ای برای زیست «مداراجویانه» میان ادیان سه‌گانۀ ابراهیمی و مذاهب مشتق از آن ادیان، در‌ منطقۀ خاورمیانه، باشد و اگر مدافعان این «پیمان» بخت بلندی داشته و موفق به انعقاد آن پیمان گردند، آنگاه ـ امید می‌رود ـ مؤمنان این سه دین در پس دیوارهای نامرعی «مدارای» دینی و مذهبی بسربرده و جداگانه در این سو و آن سوی دیوارها، و هر یک در جهان‌های جدای دینی، مذهبی و فرهنگی خویش به زندگانی‌های خود ادامه دهند، به مصداق «عیسی به دین خود موسی به دین خود»! اما به هر تقدیر دیوارها می‌مانند، و شاید در پس آن دیوارها دشمنی‌ها همچنان، همچون بغضی در گلو، به حیات خود ادامه دهند به مصداق آن شعر حافظ که می‌گفت: «با دوستان مروت با دشمنان مدارا!» تا کی دوباره فرارسد که دیوار «مدارا با دشمن» فرو ریزد و کی دوباره ستیزه‌جویی، از سرِ تعصب‌های مذهبیِ، دست‌نخورده و همیشه حق‌به‌جانب، از سرگرفته شود!؟ ریشۀ این بازگشت را باید از میان برد! بازگشت به این دشمنی‌های پوسیدۀ برخاسته از گور تاریخِ تعصب را باید ناممکن ساخت. «پیمان کوروش» در این خدمت است و افق بسیار گسترده‌تری را می‌گشاید که در آن انسان با کرامت انسانی‌اش ایستاده است.

از این منظر «پیمان صلح کوروش» گامی فراتر است و به لایه‌ای ژرف‌تر می‌رود. بر این پایه است که همه و هر کس حق دارد که دین و آیین خود را داشته و نگه دارد، اما ببیند و بیاموزد که هیچ دین و مذهب و آئینی بر آن دیگری برتری ندارد، حتا اگر دین اکثریت باشد. زیرا برتری با برابری در کرامت و شأن انسانی‌ست، صرف‌نظر از قوم، نژاد، زبان، مذهب، جنسیت! در اینجاست که شبح هولناک تعصب دینی و مذهبی، قومی، نژادی و زبانی رانده می‌شود، به یاری این اصل که؛ آن‌چه بر خود روا می‌داری و برخود می‌پسندی بر دیگری نیز روا بدان و بر او بپسند! ما ایرانیان تاریخ‌مان را از همین‌جا آغاز کردیم و به یاری افق‌های باز فرهنگی خود نیز از آنچه بهتر از خودمان بود، گرفتیم و از آنِ خود کردیم. به دل ما «مروت با دوستان» بیشتر خوش می‌آید، تا «مدارا با دشمنان» چون دوستی مرز تفکیک و برتری و کِهتری و دیوارهای نامرعی جدایی نمی‌شناسد. انسان، به قول داریوش همایون، در دو حالت احساس برابری می‌کند، در دوستی و در عشق. انسان در دوستی و عشق است که از خود فراتر رفته و از سایۀ خود بزرگتر می‌شود.

البته، آنجا که راه گریزی نبوده است، ما مدارا بسیار کرده‌ایم، با دشمنان! آن‌هم از موضع ضعف و ناتوانی، به مصداق همان «مرغ زیرکی» که به دام افتاده و «تحمل بایدش!» اما در این «تحمل» و «مدارا با دشمن» آسیب هم بسیار دیده‌ایم و بخشی از قدرت و زایایی روحی خود، در رواداری، را از دست داده‌ایم! ما دروه‌های تاریخی نه چندان موجب سربلندی را نیز پشت سر گذاشته‌ایم! باید رنگ این دوره‌های ناروایی و نافرهیختگی و بی‌فرهنگی را از خود بزداییم!

البته جهان یک‌سره به دلخواه ما نیست و به میل ما عمل نمی‌کند. بسیاری از مناسبات بین‌المللی، هنوز طبق قاعدۀ «طبیعی» «همه گرگ هم» و «جنگ همه علیه همه» و یا به قول معروف مطابق قانون «جنگل هابزی» عمل می‌کنند. طبیعی‌ست که در این قلمرو الزامات دیگری نیز وجود دارند، که باید به آنها بیشتر در فرصتی دیگر پرداخت. اما در همین‌جا و تا همین اندازه می‌توان گفت که در رأس آن الزامات و در کانون آنها، سال‌ها تلاش در راه تقویت مادی، معنوی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی و مناسبات انسانی درونی میان خودمان، قرار دارند. ایران برای رشد و ترقی و تقویت خود، نیازمند صلح و آرامش و امنیت در منطقۀ آشوب زده‌ای‌ست که در آن ناچار است زندگی ‌کند و به زندگی ادامه دهد. با سخنان نافرهیخته، ماجراجویانه و بدتر از آن خشنود از گسترش «قانون جنگل هابزی» در مناسبات «جدید» جهانی، آن‌هم به نفع دشمنی قَدَر در همسایگی شمالی ما، که در واقع تداوم مرده‌ریگ سیاست ضدایرانی رژیم اسلامی‌ست، نباید آب ضرورت و فهم حساسیت صلح و امنیت در منظقه به نفع ایران را گل‌آلود کرد! سخنانی که امروز شوربختانه از دهان برخی آن‌هم به نام «ملی‌گرایی» و بدتر از آن در صف دفاع از «پادشاهی مشروطه» بیرون می‌ریزد.

اما ما در بازگشت به خود، در مناسبات میان خود، در کشور خویش که سرزمین اقوام، دین‌ها و آئین‌ها ـ و امروز البته طرز تفکرهای ـ گوناگون است، باید چنان باشیم و عمل کنیم که برای جهان و منطقه نیز آرزو می‌کنیم. شاهزاده در اینجا، یعنی به آنچه که به رفتار، افکار و گفتار و مناسبات میان ما به عنوان آحاد ملت ایران و مدافعان پیکار ملی و به عنوان شهروندان رسمی یا روحی آن کشور، باز می‌گردد، نیز پیام‌های رسایی دارند. ما تجسم آن پیام‌ها را در اقدام و عمل ایشان نیز شاهدیم. تنها به عنوان نمونه‌هایی؛ شاهزاده همواره از دگراندیشان دفاع و به حقوق آنان احترام گذاشته، حتا، در برابر هواداران سرسخت خود از آنان دفاع کرده‌اند. دفاع ایشان از اقوام ایرانی همواره اصلی جدایی‌ناپذیر از اصول‌شان بوده است. شاهزاده با همۀ ایرانیان، حتا قوم‌گرایان، با هر داعیه و هر نیتی، صبورانه و شاهانه نشسته و سخن گفته‌اند، بدون آن‌که از «خط قرمز» خود یعنی تجزیه‌ناپذیری کشور و ملت ایران، گامی به عقب نهاده باشند. ایشان همیشه از مدافعان سرسخت آزادی و برابری ادیان بوده‌اند، از معابد آنان دیدار و در تجمعات آنان حاضر و از حقوق پیروان آنان در ایران دفاع کرده‌اند.

در نگاه و در بیانات شاهزاده همۀ این امور، به مثابۀ امر ملی و مسائل مهم ایران، همواره مورد توجه و تأکید قرار گرفته‌اند. و در کنار و به موازات همۀ اینها، دفاع ایشان از پیکار برجستۀ زنان ایران، به ویژه از زمان جنبش «زن، زندگی، آزادی» جلوه‌ای درخشان یافته است. در اصل، حمایت تاریخی از حقوق زنان ایران، میراث گران‌بهای همۀ اعضای خاندان پهلوی و به ویژه دو پادشاه بزرگ آن است، که میراثداری طبیعی‌تر، مدافعی استوارتر و ضامنی واقعی‌تر از ایشان برای این حقوق در آیندۀ ایران، تا چشم کار می‌کند، یافت نمی‌شود. بنابراین و با توجه به همۀ این امور، شاهزاده فقط رهبر جنبش ملی ایران نیستند، بلکه تجسم آن رفتار نیک، پندار نیک و گفتار نیک آرمانی ما نیز هستند و ایرانیان را به آن فرامی‌خوانند، به این فرامی‌خوانند که به آن الگو تاریخی به آن اصول نیک بازگشته و روان خود را بازسازی و تجدید کنند. چه آن اصول هنوز قدرت باززایی و آفرینشگری دارند و راه تداوم و سربلندی ایران را هموار می‌کنند.

۲۳ فوریه ۲۰۲۵