ما در پرسشیم که آن کسانی که با افکار پلید جمهوری اسلامی همسویی ندارند و به هر دلیل و ارزیابی شخصی قصد شرکت در این انتخابات را دارند، آیا میدانند که، بجای جوهر، انگشت مشارکت در خون میزنند؟ میدانند که در این مشارکت پای در قلمرو خیانت به ایران دارند و همراهِ نابودکنندگانِ کشور میشوند؟ از آنان میپرسیم این بار سنگین مشارکت در چنین جنون و جنایت و خیانتی را در لحظههای تنهایی در برابر داوری وجدان چگونه بر زمین خواهند نهاد؟ پرسش این است که؛ ما، مردمان ما و میهن ما در ادامۀ این خبط بزرگ تاریخی یعنی در تداوم حیات رژیم اسلامی، در جنگ با جهان و انسان، چه سودی میبریم؟ جز شریک جرم ماندن و جز سیهروی شدن، جز در «خیانت به خودِ» انسانی خویش و سرافکندگی در برابر داور نهایی، یعنی وجدان؟ این «وفاداری به خود»، «خیانت نکردن به خود» و این «داوری وجدان» را نباید دست کم گرفت! همۀ معنای وجدان را نباید در آب مذهب و دین غرق کرد. به ویژه برای آنانی که اهل دین و ایمان هستند و در شرایطی که دینشان به چنین گندابی بدل شده است، آنها بیش از دیگران، به وجدان انسانی و داور درونی نیازمندند.
«پارادایم براندازی» تا پایان جمهوری اسلامی خواهد ماند!
فرخنده مدرّس
«انتخابات در جمهوری اسلامی مسئلۀ ما نیست!» آنچه ما از این عبارتِ شاهزادهرضا پهلوی میفهمیم آن است که؛ تحریم انتخابات، بدرستی، در صحنۀ پیکار ملی موضع استوار همۀ نیروهای وفادار به جنبش ملی ایران است! و ارادۀ تداوم پیکار برای برچیدن بساط نظام جمهوری اسلامی همچنان پایدار است و تا رسیدن به هدف آزادی ایران از چنگال رژیم دشمن ملت ـ کشور ایران همچنان ماندگار خواهد بود!
ماهیت و حقیقت این انتخابات را نیازی نیست ما، تحریمکنندگان، تفسیر و تحلیل کنیم. نیاز به توضیح ما نیست که اساس و بنیاد این انتخابات مانند هر مظهر دیگری از حیات و بقای نظام اسلامی، علیه ملت و در جهت تداوم آسیبهای بیشتر به کشور است. آن حقیقت و این بنیاد علیه ایران و هستۀ اصلی ماجرا را، و حتا روند و برنامههای بعد از انتخابات، البته در پرتو فلسفه اصلی و ایدۀ بنیادین تأسیس جمهوری اسلامی را، به روشنی و به صراحت، بهتر از هر کس، همان مقامات و مسئولان رژیم اسلامی، از نوک سرِ قدرت، یعنی سیدعلی خامنهای گرفته تا دارندگان اصلی قدرت، یعنی فرماندهان سپاه پاسداران و همچنین پارگین نظام یعنی اصلاحطلبان، اعلام و آشکار میکنند.
اصل برای خامنهای بالا بردن «مشارکت» است و میگوید؛ «اگر در این شرایط پیچیده ملت ایران بخواهد “منافع ملی” را حفظ کند و “عمق راهبردی خودش را در منطقه” حفظ کند، به یک رئیسجمهور فعال، پرکار و معتقد به مبانی اسلامی نیاز دارد.» لازم به پرسش نیست که وی از «منافع ملی» چه میفهمد! منافعی را میفهمد که از گلوی ملت و کشور ایران کنده شده و در خدمت، یا بهتر است بگوییم؛ در «عمق راهبردی [وی] در منطقه» مضمحل گردد. یعنی در راه همان «جهاد مستمری» که دائم از آن سخن میگویند، «جهاد مستمری» علیه «سلطه جهانی» که نمونههای بسیاری از بروزات عملی این «جهاد مستمر» را ما، در این ۴۵ سال گذشته، به دفعات بیشمار و به قیمت هزینههای گزاف و طاقتفرسای مادی و معنوی تحمیل شده به ملت ایران، در عراق، در لبنان، در سوریه، در یمن و… تجربه کردهایم. ارائۀ هر گزارشی در بارۀ هریک از این نمونههای «جهاد مستمر» که در عمل به نتایج سیهروزی و بدنامی بیشتر ملت ایران انجامیده و حلقۀ دشمنی بر گرداگرد ایران را تنگتر کرده است، هر گزارشی در بارۀ هر یک از اینها، روایت «هفتاد من کاغذ» خواهد شد و برای روانهای دلبستۀ کشور حدیث خونِ دل و اشک دیده و رنج روان خواهد بود.
و اما حاصل آن «جهاد مستمر» برای رژیم اسلامی چه بوده است؟ از عهده برآمدنِ ایجاد حلقۀ آتش و «هلال شیعه» علیه اسراییل و به قصد نابودی آن! از همان آغاز، در فلسفۀ حکومتی و ارادۀ معطوف به قدرت اسلامگرایان، نابودی اسراییل جایگاهی ویژه و حتا درجه اولی داشته است. برای این رژیم حتا جنگ با «سلطه جهانی» ـ غرب و در رأس آن آمریکا ـ نیز از مسیر «نابودی اسراییل» میگذرد. به مصداق و به میثاق همان نمونۀ تحریکات آیتالله خمینی در شروع جنگ هشتساله که میگفت؛ «راه قدس از کربلا میگذرد.» او در آن جنگ خونین شکست خورد، اما ایدۀ بازکردن «راه از کربلا به قدس» و تأسیس پایۀ «هلال شیعه» در عراق ـ پس از حزبالله لبنان ـ را سیدعلی خامنهای با هزینۀهای سنگین و به ابتکارات بنیانگذار حشدالشعبی، یعنی قاسم سلیمانی، امیر و فرماندۀ سپاه قدس، را دنبال کرد. خودِ گردآوری و تحلیل این نامها، توصیفها و عبارتها در ادبیات جمهوری اسلامی و گزارش و تحلیل پیوند هریک از آنها با حوادث خونین و شرارتباری که در عمل به دنبال داشتهاند، خدمت مهمیست در ثبت تاریخی رذالتهای جمهوری اسلامی و فراموش نشدنِ دورۀ سیاهی در زندگی این ملت تابآور که روزهای سیاه بسیار دیده است، که این هم یکی از آن روزگاران سیاهیست که هر بار، یاد هر یک از آنها، موی براندام راست و نیش بر روح مینشاند و چنگ بر روان میزند.
نمونۀ دیگری از «شاهگار» خلق و جعل چنین نامهایی که در پس آنها دریایی از جنون و خون و جنایت غنوده است، عبارت «طوفان الاقصی»ست که توسط یکی از همان مغزهای معیوب و عادت کرده به خوی خونریزی و مولدِ رنج و آلام علیه انسان، یعنی «سردار یدالله جوانی» از مقامات سپاهی در منصب جعل و بسط ادبیات جنایتپیشگی رژیم اسلامی، یعنی مقام معاونت سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در «نشست تبیینی بصیرتی بررسی مسائل انتخاباتی» بکارگرفته شده است. وی با بکارگیری عنوان «طوفان الاقصی» برای تجربۀ خون و جنایت ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در حملۀ تروریستی حماس به اسراییل به نقل از «رهبر معظم انقلاب» میگوید؛ «طوفان الاقصی نیاز زمانه ما بود.»
برای وی و «رهبر معظمش» نابودی غزه و دریای خونی که از کشته شدن کودکان و زنان و مردمان این ماتمکدۀ تعصب و جهل و دیار کینخویی، مهم نیست. مهم همانا «حفظ عمق راهبردی در منطقه» است که این «رهبر معظم» بیشرمانه آن را به ملت ایران و «حفظ منافع ملیاش» نسبت میدهد و انتخابات فعلی را، به صراحت، در خدمت آن «راهبردِ» جنایتپیشگی میشمارد و تعداد آرای ریخته و نریخته در صندوق رأی را نیز وثیقهای برای ادامۀ «راهبرد» نابودی اسراییل میداند. چنانکه آن سردار مُخبط در «تببین بصیرتی انتخاباتی» خود، در بارۀ اهداف نهفته در «طوفان» جنایتی که بدست حماس و حزبالله غزه برپا کردهاند ادامه میدهد:
«صحنه غزه یک طرف آن مصیبت و دردناک است اما این مقاومت در حال دگرگون کردن دنیا است چنانچه رهبری در پیام خود به دانشجویان آمریکایی بیان کردند: “شما در سمت درست تاریخ ایستادهاید”، و بدانید شرایط در حال تغییر است و تاریخ در حال رقم خوردن است و این رقم خوردن به نفع جبهه توحید است.» و او ـ یدالله جوانی ـ سپس در توضیح هدف سرمدی جمهوری اسلامی، یعنی آنچه در فلسفۀ سیاسی آن، در «قانون اساسیاش» در جای جای سخنان «امام راحلش» و در افکار و بیان «رهبرش» ثبت شده، یعنی ایجاد «امت اسلامی» که جز از راهِ اضمحلال و نابودی «ملت ایران» نمیگذرد، میگوید: «از مقدمات ایجاد تمدن اسلامی نابودی اسرائیل است زیرا وحدت امت اسلامی پیشنیاز قطعی ساخت تمدن اسلامی است و آنچه که در هشت ماه گذشته با عملیات طوفانالاقصی، گویا ما چند دهه را پشت سر گذاشتهایم»
کدام تمدن؟! چگونه؟ از راه دریدن شکم زنِ حامله، سوزاندن نوزاد، تجاوز به دختران و زدن سر پسران، گروگانگیری، اقتصاد مافیایی، غارت و چپاول و باجگیری و ایجاد ناامنی و بیثباتی، تولید دائمی جبهههای تنش و جنگ و خونریزی، تدارک دائمی حلقههای آتش، استفاده از مردمان بیگناه و ساختن پایگاههای نظامی و انبار مهمات زیر پای کودکان و بیماران؟ ما در یک شگفتی عاجزانهایم؛ از عجز تصور اینهمه خبط دِماغ و اینهمه پسفطرتی و لئامت ضدانسانی، که بر سریر سیاست میهنمان نشسته است!
ما در پرسشیم که آن کسانی که با چنین افکار پلیدی همسویی ندارند و به هر دلیل و ارزیابی شخصی قصد شرکت در این انتخابات را دارند، آیا میدانند که، بجای جوهر، انگشت مشارکت در خون میزنند؟ میدانند که در این مشارکت پای در قلمرو خیانت به ایران دارند و همراهِ نابودکنندگانِ کشور میشوند؟ از آنان میپرسیم این بار سنگین مشارکت در چنین جنون و جنایت و خیانتی را در لحظههای تنهایی در برابر داوری وجدان چگونه بر زمین خواهند نهاد؟ پرسش این است که؛ ما، مردمان ما و میهن ما در ادامۀ این خبط بزرگ تاریخی یعنی در تداوم حیات رژیم اسلامی، در جنگ با جهان و انسان، چه سودی میبریم؟ جز شریک جرم ماندن و جز سیهروی شدن، جز در «خیانت به خودِ» انسانی خویش و سرافکندگی در برابر داور نهایی، یعنی وجدان؟ این «وفاداری به خود»، «خیانت نکردن به خود» و این «داوری وجدان» را نباید دست کم گرفت! همۀ معنای وجدان را نباید در آب مذهب و دین غرق کرد. به ویژه برای آنانی که اهل دین و ایمان هستند و در شرایطی که دینشان به چنین گندابی بدل شده است، آنها بیش از دیگران، به وجدان انسانی و داور درونی نیازمندند.
و آنچه به «وفاداری به خود» بازمیگردد، در همین چند روز اخیر، از یکی از جوانان خوشفکر میهنم، جملهای کوتاه خواندم، که در استدلال به خودداری از شرکت در انتخابات، از «عدم خیانت به خود» نوشته بود. نامش را به تعهد به حفظ امنیت و سلامتش نمیتوانم ذکر کنم، چون در ایران است. جملۀ زیبا و دقیق او را نیز نمیتوانم به همان صورت بازگو کنم، چون دیگر آن را نیافتم. احتمال دارد، برای نهان ساختن از چشم ناپاک محتسبین جوانکُشِ رژیم اسلامی، زود حذفش کرده باشد. اما به هر تقدیر پیام بس مهمش بر دل و جانم نشست. درست است که سخنش در نگاه نخست از فردیت و خیانت نکردن به خودِ انسانی و به روان خویش حکایت میکند، اما جمهوری اسلامی دشمن هم انسان و هم ملت ما است، این فردیتها و ارادههای انسانی آزادِ ماست که بر هم و باهم، در پشت کردن به نیتهای پلید رژیم اسلامی، هم آزادی فردیمان و هم آزادی ملیمان را نوید میدهد!
و اما پرسش دیگر؛ آیا هستند کسانی که هنوز تصور کنند، که انتخابیست میان بد و بدتر، تا شاید گرهای از فلاکت سنگین بر گردۀ ملت بگشاید؟ البته که در نظام جمهوری اسلامی که پدیدۀ یکدست و یکلختیست از فساد و دروغ و تبهکاری و دشمنی با ملت و میهن، هرگز بد و بدتری وجود نداشته است. اما اگر فرض شود که از صندوق رأی «کسی میآید» که در قیاس با قبلیها «مانند هیچکس نیست» و با چشمبستن بر همۀ تجربههای شکستخوردۀ قبلیِ از همه رنگ، اما بر اساس همان تجربهها، پاسخ را باز هم همین سردار جوانی، و رفیق دیگرش یعنی صفوی که سازمان سپاهشان در حال حاضر قدرت را، از زر و زور، در قبضه دارد، دادهاند. یدالله جوانی البته سیاسیتر و تاریخیتر، تکلیف رئیس جمهور منتخب، برای بعد از نمایش انتخابات کنونی، را هم روشن کرده است؛ با یادآوری سرنوشت حسن بنیصدر و به رخکشیدن عاقبت آن کاندیدای بدفرجام منتخب امام راحل که از ترس جان و از وحشت همان امام و اصحابش، در لباس مبدل، از ایران گریخت. بقیه را هم که به قول معروف متأخرند، همه به یاد داریم! مانند سیدمحمد خاتمی با ۲۱ میلیون رأی و ۷۷ هفت درصد شرکتکننده و حسن روحانی را با رأیی بالای بیست دو میلیون با بیش از ۴۴ میلیون شرکت کننده و سایر سرکردگان «چالشگری» قدرت ولی فقیه!
بازهم از کسانی که هنوز به امید گشایش گرۀ کور زندگی فردی و ملی خود، در جستجوی «بدی» در میان عناصر و عوامل رژیم اسلامیاند و با ارادۀ نامطمئن و لرزان امیدی به صندوق رأی بستهاند، میپرسیم آیا پاییز و زمستان ۱۳۹۸ یعنی دو سالۀ آخر ریاست جمهوری حسن روحانی را بیاد میآورند؟ چند دههزار کشتۀ کرونایی را که خاطرۀ تلخ آن را، در همین چند روز تبلیغات انتخاباتی، دانشجویانِ شجاع دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) و موردِ مکررِ رئیسجمهوران تدارکاتچی در رژیم اسلامی را، به رُخ کاندیدایی کشیدند که اصلاحطلبان در این انتخابات دربست و تمام قد پشتش ایستادهاند!؟ آیا کشتهشدن ۱۵۰۰ تن از مردم معترض به افزایش قیمت بنزین در سه روزۀ سیاه آبان ۱۳۹۸، در سراسر کشور را از یاد بردهاید؟
به نظر ما پیکار مردمی و جنبش ملی ایران علیه جمهوری اسلامی نقطه عطفهای اوجیابندۀ بسیاری دارد، از جملۀ مرگ دلخراش و وحشیانۀ مهسا که به جنبش زن، زندگی، آزادی کشید، که چهار ستون پیکر نظام اسلامی و خاصه اصلاحطلبان را به سختی لرزانده است. اما آبان ۹۸ و کشتار وحشیانۀ معترضین و مرگ و میرهای معصومانۀ بیماران مبتلا به کرونا در کشور، در همان سال و سال بعد و نقش دولت روحانی و دستگاه خامنهای، همچون جای داغی بر روان همۀ ما مانده است. زیرا صدای آن سرکوبهای ستمگرانه و مرگهای بیآوا را کمتر کسی در جهان شنید! اما فریاد خشمآلودی شد که در اثر قتل تبهکارانۀ مهسا بدست جلادان رژیم و در خیزش ملی ۱۴۰۱ سرباز کرد.
شرح این رخدادها و حادثههای پیاپی، شرح کینتوزی و انتقامجویی، نیست. بیان رابطۀ علت و معلولی در یک پدیداریست که اصلاحطلبانِ روزنامهنویس اعتماد، به ابتکار و استعداد جعل خود از آن، به تازگی، با عنوان «پارادایم براندازی» یادکرده و انگیزۀ «راندن» آن از فراز سر نظام جمهوری اسلامی را وظیفۀ تخطیناپذیر خود دانسته و لذا شرکت در انتخابات کنونی را به قصد این «راندن» واجب اعلام کردهاند. زیرا، برای آنان، پای حفظ نظام و حفظ انقلاب ۵۷ به مثابۀ یک حیثیت در میان است. پای همۀ هستی تاریخی جعلیشان در بین است. نابودی این دو یعنی رهسپار گور تاریخ شدن! و در بدنامی تاریخی ماندن!
البته این انتخابات هم خواهد گذشت و کسی خواهد آمد که مانند بقیه است! اما «پارادیم براندازی» خواهد ماند! در این ماندگاری «چند رأی کمتر ـ یا ـ بیشتر، تأثیری نخواهد داشت». البته ما، تحریمکنندگان، اینبار برخلاف سه انتخابات گذشته، از میزان شرکتکنندگان آن اطلاعی حاصل نخواهیم نمود. در سه انتخابات گذشته یعنی مجلس یازدهم، (دوم اسفند ۱۳۹۸) دوره سیزدهم ریاست جمهوری (۲۸ خرداد ۱۴۰۰) و انتخابات همزمان مجلس دوازدهم و دوره ششم مجلس خبرگان رهبری (۱۱ اسفند ۱۴۰۲) خودشان میگویند؛ «آمار مشارکت شهروندان ایران به طور چشمگیری کاهش یافت.» و یدالله جوانی در بارۀ آنها میگوید: «سه انتخابات گذشته برای کشور ما زیبنده نبود… و مسؤلان را چه در مجلس و چه در دولت فاقد پشتوانه مردمی بیان کرد.»
در سه انتخابات بار پیش اصلاحطلبان مورد بیاعتنایی کامل «آقا» و رقبای سپاهی قرار گرفتند، آنها نیز، در انتقام از آن بیاعتنایی، آمار بیاعتنایی آشکار مردم و عدم شرکت آنان را برملا کردند. و بیاعتنایی مردم به انتخابات را به حساب «اعتبار» نداشتۀ خود گذاشتند. اما اینبار طبیعیست که برای بالا نشان دادن تعداد آرا همۀ جناحهای رژیم اسلامی، از پندار خود، یار یکدیگر شدهاند. اصلاحطلبان تمام توان تبلیغاتی خود را بکار بستهاند، و در تقلبهای آتی نیز شریک جرم خواهند بود. زیرا تنها با ادعای شرکت بالا در انتخابات میتوانند این خیال را القاء کنند ـ فقط القاء کنند ـ که گویا مردم از نظام «عبور» نکردهاند. بعد از نمایش شمارش آرای تقلبی از «رأی من کو!» و از نوع اعتراضات هژده خرداد و جنبش سبز هم خبری نخواهد بود. اصلاحطلبان اراده و جگر اعتراض نخواهند داشت. زیرا میدانند که خیابان دیگر در اختیارشان نیست. چشمهای بسیاری به جای دیگری دوخته و امیدها به شاهزاده بسته شده است. از نظر اصلاحطلبان پای این خطر بزرگ در میان است که جوانان متعهد به ایران و پیکارگران آزادیخواه و «وفادار به خود» ممکن است، منتظر باشند تا کار را در یک فرصت مناسب یکسره کنند. زیرا «پارادایم براندازی» که بوده و خواهد ماند، قدرت بیشتری گرفته و امیدواری بالا رفته است. وحدت ارادۀ ملی و نماد آن وحدت یعنی شاهزاده در میدان ایستادهاند. «چند رأی بیشتر ـ و ـ کمتر» قادر نیست آن «پارادایم» را براند.
اصلاحطلبان، که در زمرۀ همان «خربندگانی»اند که، به قول دکتر طباطبایی، دست به سوی قدرت در کشوری دراز کردند که ملتش را نمیشناختند، راز ماندگاری «پارادایم براندازی» را هنوز نفهمیدهاند! آنها هنوز نفهمیدهاند؛ «پارادایم براندازی» ریشه در جنبش ملی دارد که با نظام ضد ایرانی جمهوری اسلامی به عرصۀ هستیِ دوباره و به ضمیر آگاه ایرانیان فراخوانده شده و رابطهاش با این نظام به نسبت هستی و نیستی بدل شده است. «پارادایم براندازی» با رژیم اسلامی همزاد بوده است و تنها با از میان رفتن رژیم اسلامیست که آن «پارادایم» نیز از میان خواهد رفت.