«

»

Print this نوشته

محمدرضا نیکفر کانت زمانه / علی کشگر

آقای نیکفر گرامی فیلسوف گرامی، امیدوارم مرا ببخشید، پرسش‌هایم زیاد شد و می‌دانم شما وقتتان تنگ است و یک ایرانِ هشتاد میلیونی منتظر رهنمودهای گُهربار شما هستند، اما از آنجایی که، هستند کسانی از نسل پنجاه‌وهفت که می‌خواهند از «بلاهت» «کم‌دانی» بدر آیند و ناچارند به گذشته خود، دوباره بازگردند و دوباره گدشته خود را بشناسند و همچون شما با زمانه هم‌روزگار شوند و مسئولیت بلاهت‌ها و نادانی‌های گذشتۀ خود را به گردن بگیرند، من شک ندارم که پاسخ‌های شما و راهنمایی‌های شما گرامی به پرسش‌های فوق، حتماً راهگشا خواهد بود و کمک بزرگی خواهد بود برای بیرون آمدن نسل پنجاه‌وهفت از «شرّ ابتذال» و «ابتذال شرّ»!

‌ ‌  maxresdefault

محمدرضا نیکفر کانت زمانه

علی کشگر

‌ ‌

محمدرضا نیکفر خوشبختانه در عالم پیری بدرستی در دو نوشته اخیر خود، میان دانایی و دانش تفاوتی می‌گذارد که بسیار درست و بجاست. وی در نوشته‌ای تحت عنوان «ابتذال شر» می‌نویسد: «کانت حماقت را نه بی‌اطلاعی یا کم‌دانی، بلکه نداشتن توان داوری می‌داند، ناتوانی در تشخیص خوب و بد. شرّ بزرگ رخ می‌دهد اگر کسی که قوه‌ی قضاوت ندارد، در مقامی قرار گیرد که بایستی تصمیم‌های بزرگی بگیرد. بزرگ‌ترین شر وقتی امکان بروز دارد که زندگی انسان‌ها موضوع تصمیم باشد.»

و در ادامه نوشته قبلی ــ «ابتذال شر» ــ در یادداشتی تحت عنوان «بازهم در باره‌ شرّ ابتذال» می‌نویسد: «ابتذال، به شرحی که در مقاله‌ی “شر ابتذال” گذشت، در بافتار بحث در یک سنت فکری ویژه مترادف با بلاهت به کار می‌رود، بلاهت نه به معنای کم‌دانی، بلکه نداشتن قوه‌ی قضاوت، آنچنانکه در مورد کسی می‌گوییم خوب و بد را نمی‌تواند از هم تشخیص دهد، در حالی که چنین کسی ممکن است بالغ و درس‌خوانده و پراطلاع باشد.»

با استناد به همین دو نقلِ قول از دو نوشته‌ اخیر نیکفر باید به او آفرین گفت که بالاخره بعد از چندین دهه می‌خواهد با گذشته خود تصفیه حساب کند و با زمان پیش آید و از نو زاده شود و خوشبختی را از آن خود کند. باید به بلوغ او در دوران پیری تبریک گفت و واوا بر نیکفر فرستاد و به او گفت؛ دمت‌گرم فیلسوف بالاخره رسیدی به مقامی که باید تصمیم‌های برزگی بگیری و حالا دیگر می‌توانی در مقام قاضی، قضاوت کنی و خوب و بد را تشخیص دهی. همانطور که در باره جنبش «زن، زندگی، آزادی» قضاوت کردی و تشخیص دادی که «جنبش “زن، زندگی، آزادی” حد بالایی از قوه‌ی تشخیص را در جامعه‌ی ما به نمایش گذاشت: نشان داد که مسئله‌ی زن چه اهمیتی در میان مجموعه‌ی مسائل اجتماعی ما دارد، از طریق آن موضوع تبعیض را برجسته کرد که تبعیض جنسیتی جایگاهی کانونی در نظام آن دارد…»

خوشبختانه حالا ما این شانس و اقبال را یافته‌ایم که از فیلسوف دانا، نیکفر که کانت زمانه ماست و می‌تواند میان خوب و بد را با دانایی تشخیص دهد و ما را راهنما باشد، که چگونه از شر بزرگ دوری کنیم و در کنار خوب بایستیم از او چند پرسش را بپرسیم:

۱ ـ  فیلسوف عزیز ما، حالا که در نوشته‌تان روی «جنبش زن، زندگی، آزادی» تکیه کردیده‌اید، ما می‌توانیم از شما فیلسوف عالیمقام بپرسیم اگر شما امروز به دوران پیش از انقلاب بر‌می‌گشتید، آیا بازهم گله‌وار بدنبال خمینی راه می‌افتادید و شعار «یا روسری یا توسری را تکرار و غرغره می‌کردید؟» که «شرّ بزرگ» در جامعه رخ دهد و یا اینکه رویکرد و رفتار دیگری برمی‌گزیدید تا از آنچه که امروز «شرّ بزرگ» می‌نامید که بر سر ایران و مردم ایران و به ویژه بر سر زنان ایران آوار شده است جلوگیری شود.

۲ ـ آقای نیکفر، حالا که در مقام کانت زمانه هستید، آیا شما پیوندی میان تاریخِ «جنبش زن، زندگی، آزادی» در ایران با کشف حجاب، که در ۱۷ دی ۱۳۱۴به اراده رضاشاه بزرگ که یک رویداد بزرگِ فرهنگی اجتماعی در جامعه ایران بود می‌بینید یا نه؟

۳ ـ آقای نیکفر، فیلسوف گرامی، پاسخ شما به حق رای زنان در ایران و نسبت آن با «جنبش زن، زندگی، آزادی» چیست؟

۴ ـ آقای نیکفر گرامی رابطۀ تاریخی؛ حق رای زنان در ایران که در ۱۲ اسفند ۱۳۴۱ به رسمیت شناخته شد و در تاریخ ۱۹ دی‌ماه ۱۳۴۱، با اعلام انقلاب سفید توسط محمدرضاشاه فقید، اعطای حق رأی به زنان داده شد را با «جنبش زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱ چگونه قضاوت می‌کنید؟

۵ ـ آقای نیکفر، فیلسوفِ «شرِ ابتذال» و «ابتذالِ شر» قضاوت شما در مورد اینکه، محمدرضاشاه فقید در سال ۱۳۵۳، ازدواج دختران زیر ۱۸ سال را قانونا ممنوع اعلام نمود و قانون حمایت از کودکان و نوجوانان، قانون حمایت خانواده، و بازنمودن درهای مشاغل گوناگون بر زنان در اجتماع، مدارس، دانشگاه‌ها و قانونی کردن مجازات برای سرکوب‌ خانگی زنان و اسارت آنان به دست مردان را در ایران مستقر کرد، چیست؟ آیا این تحولات «شرِّ ابتذال» و «ابتذالِ شرّ» بود؟ یا یک تحول و رویداد بزرگ فرهنگی و اجتماعی؟

۶ ـ نیکفر گرامی ما را راهنما باش و بگو اگر نسل پنجاه‌وهفتی گله‌وار بدنبال خمینی روان نمی‌شدند و او و رژیم اسلامی را بر مسند قدرت نمی‌نشاندند آیا ازدواج دختران زیر پانزده سال در ایران قانونی می‌شد و بعنوان نمونه فقط در یکسال فقط در استان همدان یک هزار و ۵۹۶ ازدواج دختران زیر ۱۵ سال ثبت می‌شد؟

۷ ـ آقای نیکفر گرامی اگر شما در عالم جوانی بجای خواندن کتاب “جنگ‌ چریکی‌”، استراتژی‌ و تاکتیک‌، مرحوم احمدزاد، کانت را خوانده بودی بازهم شعار عمدۀ‌ جنبش‌ چریکی‌ را که خلاصه‌اش: «مرگ‌ برتئوری‌، زنده‌باد عمل‌!» بود، را سر می‌دادید؟

۸ ـ آقای نیکفر گرامی کانت عزیز ما، حالا که شما در مقام قاضی‌ دانا جایگاهِ قضاوت را کسب کرده‌اید اگر دوباره بر فرض محال، جوان می‌شدید بازهم از تئوری‌ جنبش‌ چریکی‌ و مبارزۀ‌ مسلحانه‌ و از تئوری مرحوم پرویز پویان و جزوۀ “رد تئوری‌ بقا”ی او که بر‌ دو اصلِ؛ «باید “طلایه‌ داران‌” مطلق‌شکن‌ را به‌وجود آورد تا باضربه‌زدن‌ به‌ رژیم‌ استبداد، آسیب‌پذیری‌ و شکنندگی‌ آن‌ را به‌ مردم‌ نشان‌ دهند و مطلق‌ ناتوانی‌ آنان‌ را که‌ در اساس‌ ناتوانی‌ ذهنی‌ است‌ درهم‌ بشکنند.» دفاع می‌کردید.

۹ ـ آقای نیکفر عزیز اگر شما در دوران جوانی کانت زمانه آن دوران می‌شدید بازهم از جنبش سیاهکل و حمله مسلحانه به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل و کشتن چندین سرباز و درجه‌دار ساده ژاندارمری و ارتش دفاع‌ می‌کردید و این حرکت مسلحانه را «رستاخیز سیاهکل» می‌نامیدید؟

۱۰ ـ فیلسوف گرامی آقای نیکفر، اگر شما در دوران جوانی کانت ایران شده بودید بازهم «هو هو هوشی‌مین» و «چگوارا، این چریکی که عشق‌اش را چریکهای فدای ایران بر بلندای تاریخ آموخته بودند» بعنوان الگو به نسل پنجاه‌و‌هفت توصیه می‌کردید؟

۱۱ ـ جناب نیکفر عزیز من بعنوان یک ایرانی از شما می‌پرسم و از شما می‌خواهم نسل پنجاه‌وهقتی‌ها را راهنمایی کنید اگر روشنفکران این نسل بازهم به دوران قبل از انقلاب پنجاه‌و هفت بازمی‌گشتند باید آتش زدن سینما رکس آبادان را که ۶۳۰ هم‌وطن عزیزمان در این فاجعه ضد انسانی در آتش سوختند را باید به ساواک نسبت می‌دادند تا به اهدافشان برسند؟

آقای نیکفر گرامی فیلسوف گرامی، امیدوارم مرا ببخشید، پرسش‌هایم زیاد شد و می‌دانم شما وقتتان تنگ است و یک ایرانِ هشتاد میلیونی منتظر رهنمودهای گُهربار شما هستند، اما از آنجایی که، هستند کسانی از نسل پنجاه‌وهفت که می‌خواهند از «بلاهت» «کم‌دانی» بدر آیند و ناچارند به گذشته خود، دوباره بازگردند و دوباره گدشته خود را بشناسند و همچون شما با زمانه هم‌روزگار شوند و مسئولیت بلاهت‌ها و نادانی‌های گذشتۀ خود را به گردن بگیرند، من شک ندارم که پاسخ‌های شما و راهنمایی‌های شما گرامی به پرسش‌های فوق، حتماً راهگشا خواهد بود و کمک بزرگی خواهد بود برای بیرون آمدن نسل پنجاه‌وهفت از «شرّ ابتذال» و «ابتذال شرّ»!