هدف مشترک احزاب تجزیهطلب یعنی «تجزیۀ ایران» ـ و تجزیۀ همۀ مناطق کردنشین ـ که معادل مفهومی آن در میان تجزیهطلبانی نظیر مهتدی «استقلال» یا «رهایی ملی ملت کرد»ست، اصل است. برای آنان تقسیم ملت ایران به ملل و تجزیۀ سرزمین ایران اصل است. به همان میزان که برای ما حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی اصل است. طبعاً حفظ این دو اولویت، به مثابۀ مهمترین امر ملی، برای ما، در هیچشرایطی نمیتواند موضوع بحث باشد. سیاستِ اهل سیاست ما تابعیست از این دو اولویت ملی. بنابراین، در تعهد به این دو اولویت، با دشمن ایران نمیتوان سیاست کرد، عهد و پیمان بست و او را به حریم وحدت و اتحاد ملی فراخواند و به او امتیاز داد، حتا به ملاحظۀ پیکار علیه جمهوری اسلامی.
حکایت ما با احزاب تجزیهطلب
فرخنده مدرّس
حکایت ما، با احزاب تجزیهطلب، شده است، حکایتِ «عدو شود سبب خیر»، اگر خرد ایراندوستی هشیار و پیمان با ملت ایران پایدار بماند. و اگر نیروی ملی، طرحهایی علیه ایران، هر قدر ریاکارانه و پوشیده در نیرنگی و تیرگی «استراتژی حرکت با چراغ خاموش»، را تشخیص دهد و در برابر آنها، از همان آغاز، با ارادۀ صیقلخورده در نور آگاهیِ دفاع یکپارچه از ایران، بایستد. در این صورت نبردهایمان پیروز و برای ما اندوختۀ «خیری» خواهد شد، از آزمودگی و توانایی، در خدمت گامهای بعدیِ جنبش ملی ایران.
یکی از آن موارد کممانند، حضور درخشان و ظهور یکپارچۀ ارادۀ ملی در جبهۀ گستردۀ ایرانگرایان و دیدهبانان بیدار این کشور بود، که در برابر «منشور»، آن «سند مرده»، ایستاد. ندای بیداری در همان پگاه پیش از ظهور «منشور مرده» آمد و، در پیروی از آن ندا، ارادۀ ملی ایستادگی کرد و بساط آن طرح را، تا اطلاع ثانوی، برهم زد. این را ما نمیگوییم، در اقرار به شکستِ طرحهای مزورانه، توسط رهبر حزب کومله، عبدالله مهتدی، و در خلال سخنانش در یک جلسۀ حزبی آمده است. ما میدانستیم که؛ «استراتژی حرکت با چراغ خاموش» تجزیهطلبانی چون او، در تنظیم «منشور گسستگی» در جریان است، یعنی حرکتی بویناک و مزورانه و با اهداف سودجویانه از خوشباوری برخی و مبتنی بر سوءتعبیرهایی از نیت پاک و سوءاستفاده از اعتمادِ بزرگمنشانه و شاهانۀ آنکس که نمادِ پایداری ایران است. ما، با نگاه به نیروی قدرتمند و هشیار ایرانگرایی، اطمینان داشتیم که منشور تزویر، با ایستادگی از سوی جبههای که مهر ایران به دل و نگاه بلندی به فردای ایرانِ پس از جمهوری اسلامی دارد، شکست خواهد خورد. و شکست هم خورد. و ما این را میدانستیم. اما طبیعیست که همیشه اقرارِ به شکست، از سوی خود دشمنان ملت ایران، و اینکه بگویند؛ «ما فرصت تاریخی را از دست دادیم»، از حلاوت دیگری برخوردار است و رنگ ثبت آن در خودآگاهی ملیمان از چنان تلألؤیی برخوردار میشود، که در سیاهترین شبها، تابش آن، امید و اطمینان به خود را، در دل زندهدلان به آگاهی ملی، میافزاید.
بهرغم این مسرت درونی، که سببسازش همان اقرار به شکستِ موجبِ خیر «عدو»ست، اما، برای ما، این همۀ ماجرا نیست. موضوعِ مهمتر، بازبینی یک تجربه و درنگی ژرفتر بر ابعاد گوناگون آن تجربه است، که این تجربه برای آنان «یک فرصت تاریخی بود که از دست» دادند و برای ما یک لحظۀ بیداری و یک حرکت ملی، یک واکنش هماهنگ، متحد و همسوی با نتایج امیدبخش! در هر دو سوی این تجربه البته باید کندوکاو کرد! اما در این نوشته نگاه ما بر آن «فرصتی» متمرکز است که برای کسانی با «آرمان» تجزیۀ ایران، «تاریخی» قلمداد شده و مقدمات بهرهگیری از آن را میچیدند. تأمل بیشتر بر آن مقدمهچینیها ضروریتر است، برای شناخت و دریافت و حفظ حریمهای ایمنی ایران، که در هیچ حالتی نباید شکسته شوند، خاصه در اثر غفلت و خوشباوری ما!
و اما حال که تجزیهطلبانی خود پس پردۀ فریبکاری و تباهیهای خویش را آشکار کرده و «نقشۀ راه»شان، به قصد آسیب به یکپارچگی ملت و تمامیت سرزمینی و پیگیری مرحله به مرحلۀ طرح نهایی ازهمگسستگی و تحزیۀ ایران را امروز، به هر دلیلی و به هر طریقی و به دست هر کسی، در برابر چشم همۀ ما قرار دادهاند، کار برما آسانتر شده تا به خود بگوییم و نهیب زنیم که، پس از این تجربه، دیگر هیچجا، هیچدلیلی برای توجیه هیچنوع خوشباوری و سادهاندیشی و سهلانگاری باقی نمیماند!
البته آنچه مهتدی آگاهانه، در آن جلسۀ حزبی کومله میگوید، یا میخواهد بگوید، مهم نیست. مهم آن چیزیست که ناخودآگاه بر زبان جاری میکند. توصیف وی از متن منشور و ردیف کردن لیست همۀ آنچه که به طور طبیعی بدان منشور، به عنوان یک سند ضدملی، نمیتوانست راه یابد، یک بدیههسرایی بیش نیست، به مصداقِ «آنچه در جوی رود آب است و آنچه در چشم رود خواب است». مهم آنست که او و امثال او، رویِ «خواب در چشمان» ایرانیان، به مثابۀ یک امر بدیهی، شرط بسته بودند و این شرط را باختند. باختهاند، اما هنوز هم درنیافتهاند که؛ در پس پردۀ پنهان ائتلاف و همبستگی نمیتوان با غایت تجزیۀ کشور، و بر ضد ارادۀ ملت ایران، یعنی ارادۀ مبتنی بر حفظ تمامیت سرزمینی و یکپارچگی ملی، ظاهر شوند، اما بر زمینِ شکست کوبیده نشوند. و نفهمیدهاند که به یمن جنبش قدرتمند ایرانگرایی هیچ توافقی علیه هیچ یک از ستونهای استواری و پایندگی ملت و کشور ایران نمیتواند به سرانجام و فرجام برسد. مهم نیست و کمترین تأثیر، اعتبار و اهمیتی هم ندارد که مهتدی و امثالهم چه صفتهای ناروا و چه ناسزاهایی به ایرانگرایی میبندند! مهم آنست که دریافتهاند؛ در ایران بار دیگر میهندوستی موجب سربلندی و ایرانگرایی سپر بلای کشورست و باید بماند. مهمتر از آن اما دریافتهاند؛ چه در حق مسَلَّم ما در دفاع از وجب به وجب خاک ایران و چه در دفاع ما از یکپارچگی ملت ایران، هیچ تردید و مانعی نمیتواند وجود داشته باشد. ما خود نیز باید بدانیم که این حق ماست و باید به هر قیمتی از این حق معتبر خود دفاع کنیم، و هیچ «فرصت تاریخی» را به هیچ قیمتی بدست دشمنان ایران ندهیم!
علاوه بر این، آنها بخوبی و بدرستی دریافتهاند که داعیۀ «استقلال»، در هر نقطهای از ایران، در میان ایرانیان واکنش سختی برخواهد انگیخت و گروههای تجزیهطلب را، به گفتۀ خود مهتدی، از وضعیت انزوایی که امروز در آن بسر میبرند، منزویتر خواهد نمود. از اینرو جرأت و دلِ آن را نیز ندارند حرف آخرشان را، که تجزیۀ ایران است، اول بزنند. اما در خفای حزبی و گروهی خود از «حق استقلال کرد» و «حق تعیین سرنوشت ملت کرد» سخنها میرانند. مهتدی نیز در آن جلسۀ در خفا اعتراف کردهِ که آرمان نسل اندر نسل خانوادهاش این بوده است و مهتدی نیز همان «آرمان و استراتژی استقلال کردها» دنبال میکند. و میگوید: «در هیچجا نباید، نه در نوشتهها نه در کمیتهها، هیچ جا نباید علیه استقلال صحبت کنیم.» میگوید: «ما یک حزب پرچمدار رهایی ملی ملت کرد در کردستان ایران هستیم» اما در کنار و در ادامۀ این، خطاب به حزب رقیب و رهبری آن، هجری و سایر احزاب تجزیهطلب، میگوید: «در اصل موضوع “حق استقلال” بحثی نیست. بحث این است که آیا میتوانیم آن را تبدیل به سیاست خودمون بکنیم؟ … وظیفۀ یک حزب سیاسی مدعی رهبری سیاسی باید سیاستی داشته باشد و نشان بدهد که این سیاست به آن هدف میرسد یا نه؟!» در درجۀ نخست چنین سخنانی را «ما»، یعنی کسانی که اولویتشان، به هر قیمت، حفظ تمامیت سرزمینی و حفظ یکپارچگی ملیست، باید آویزۀ گوش کنیم، در خوشباوری به سیاستبازی، در دام آن غایت تجزیۀ میهن نیافتیم! البته موجب خرسندیست که افرادی نظیر مهتدی ماسک فریب «ایراندوستی» را از چهره فروافکندهاند.
آن هدف مشترک احزاب تجزیهطلب یعنی «تجزیۀ ایران» ـ و تجزیۀ همۀ مناطق کردنشین ـ که معادل مفهومی آن در میان تجزیهطلبانی نظیر مهتدی «استقلال» یا «رهایی ملی ملت کرد»ست، اصل است. برای آنان تقسیم ملت ایران به ملل و تجزیۀ سرزمین ایران اصل است. به همان میزان که برای ما حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی اصل است. طبعاً حفظ این دو اولویت، به مثابۀ مهمترین امر ملی، برای ما، در هیچشرایطی نمیتواند موضوع بحث باشد. سیاستِ اهل سیاست ما تابعیست از این دو اولویت ملی. بنابراین، در تعهد به این دو اولویت، با دشمن ایران نمیتوان سیاست کرد، عهد و پیمان بست و او را به حریم وحدت و اتحاد ملی فراخواند و به او امتیاز داد، حتا به ملاحظۀ پیکار علیه جمهوری اسلامی. و با چنین امتیازاتی، به نام سیاست و اتحاد، هم آیندۀ ایران را به خطر انداخت و هم در صف اتحاد همۀ نیروها و همۀ ظرفیتهای ملی تزلزل و انفعال ایجاد نمود. حتا اگر قرار باشد، بابی به روی آنان گشوده شود، آنها هستند که باید اسلحۀ گرم و سرد «استقلال» و ادبیات تجزیهطلبی، سیاستبازی، سرسپردگی به بیگانگان و خیلی امور دیگر را کنار بگذارند و تنها به عنوان یک شهروند ایرانشهر در کنار دیگر شهروندان به داعیه و مبارزه برای حقوق برابر شهروندی، علیه رژیم اسلامی پیکارکنند، که هیچ امتیازی نیز بالاتر از این، برای یک نیروی ملی، وجود ندارد. در میان تجزیهطلبان، درست مانند رژیم اسلامی، گروه بد و بدتری وجود ندارد. همانقدر که جناحهای مختلف رژیم، جز آسیب و زیان و خطر برای ایران هیچ ندارند، گروههای تجزیهطلب نیز جز آسیب و خطر برای ایران هیچ در چنته ندارند. همانطور که نیروهای ملی حساب خود را از آن بد و بدتر رژیم پاک کردهاند، حساب نیرویهای ملی با تجزیهطلبان نیز باید از هر حسابگری پاک باشد و فریب اختلافها و روشهای به ظاهر گوناگون آنها را کنار بگذارند. آنها هم با هم اختلافاتی دارند.
دعوای اصلی و عمدۀ آنان بر دو امر است؛ یک رهبری و هژمونی در دست کدام حزب و کیست و دوم با کدام «سیاست» و به چه روشی. مورد نخست، به ویژه در میان احزاب تجزیه طلب کرد، و در همۀ مناطق کردنشین منطقه، بسیار بارز است، که خود را در اختلافات و رقابتها و انشعابهای دائمی به نمایش میگذارد. این امر در ایران، و همچنین در اقلیم کردستان تا کنون ـ البته همواره ـ بسیار مسئله ساز بوده و گاه این رقابت، نه تنها به صورت کارشکنی و پشت پا انداختن به یکدیگر جلوهگر شده، بلکه به جنگهای خونینی، گاه به طول چند سال، نیز انجامیده است، که نمونههایی از آنها را ما در ایران مشاهده کردهایم. همین نمونهها، آینه وحشت و جلوهای از آیندۀ خونین کردستان، به ویژه پس از روز مبادای تجزیه و کنده شدن از دامان ایران است. ما لازم نیست خود تجربه کنیم. وضعیتی را که امروز در «اقلیم کردستان»، پس از تقریباً دو دهه زندگی عملی در «استقلال»، حاکم است، برای ما آموزشکدۀ گرانبهاییست. کافیست به گزارشها و نوشته و سخنان روشنگر هممیهنانمان در این زمینهها، به ویژه از سوی محققان کُردمان، توجه شود. مورد «اقلیم کردستان» برای ما ایرانیان از آن رو اهمیت دارد؛ نه تنها به خاطر آنکه، مهتدی اقلیم کردستان را قبله و الگوی خود میداند و تازه همان الگو را تقلیل داده در «یکیتی» سراپا فاسد و مافیایی مییابد، که در اصل آینهای از تباهی آیندۀ مبادای استقلال کردستان است، بلکه بیشتر از آن رو اهمیت دارد که نقشۀ راه تلاش برای پیشبرد «استراتژیک» استقلال کردستان را برملا میکند. مهتدی با لحنی حق به جانب به هجری و دیگر تجزیهطلبان میگوید:
«ما به تنهایی نمیتوانیم نه حقمان ـ حق کردها ـ را بگیریم، از جمهوری اسلامی، و نه سرنگونش کنیم! پس با هیچکس همکاری نکنیم؟ پس “کردها” قربانی ابدی؟ پیشمرگی و در کوهها ماندن ابدی؟ ایزوله بودن؟» «باسیاست یک رهبر سیاسی خوب این وضعیت تغییر میکند.» و در ادامه، بلافاصله ضمن تکیه بر اصل، یعنی «آرمان و استراتژی استقلال کردستان» میگوید: «اما ما باید بر اساس تواناییهایمان عمل کنیم! حرفهای من مربوط به الان است. به شرطی که پارامترهای سیاسی الان باقی بماند. اگر آمریکا و اروپا گفتند که کردها باید مستقل باشند مگر بد است؟! مگر دیوانه شدهایم؟ اگر شرایط عوض شود ما هم عوض میشویم! اگر وضعیت منطقه عوض شد ما سیاست دیگری را در پیش میگیریم!»
بحث بر اختلاف در روش و «سیاست» در لحظۀ اوجگیری مبارزه علیه رژیم اسلامیست، در حالی که مهتدی سایر تجزیهطلبان را بهخاطر «نداشتن ابتکار» و بهخاطر «مواضع انفعالی»شان، سرزنش میکند ـ که البته، به اقرار افشاگرانۀ خود مهتدی، چندان هم انفعالی نبوده است و آنها، از جمله هجری، نیز از پشت، چند عنصر سست و پااندازهایی برای داو بر سر ایران را به حرکت درآورده بودند ـ اما میگوید که چقدر اصرار و تلاش داشته که پای هجری و دیگر تجزیهطلبان، همچنین نیروهای دست دوم تجزیهطلبی نظیر «شورای مدیریت گذار» را به گروه «منشورنویسان» بکشد و به آنها به ویژه خطاب به هجریست که میگوید:
«من همچنین سندی ـ به گفتۀ وی “منشور مهسا” که در دانشگاه جورج تاون آمریکا به امضاء رسید ـ ندیدم . اگر کسی دیده بیاد به من بگه که تا این اندازه امتیازاتی برای قوم کرد و دیگر اقوام ایران داشته… در آن سند چیزی که زیاد به چشم میاد اینه که زیاد به ادبیات ناسیونالیسم ایرانی نوشته نشده به هیچکدام از جنبههای ناسیونالیسم ایرانی اشاره نکرده…بعد از اینکه منتشر شد ناسیونالیستهای متعصب، اونایی که به خودشون میگن ملیگرا و ایراندوست و فاشیست و یا هر چیزی که اسمش را بگذارید….حملات را شروع کردند…»
اما پیرو این سخنان، پرسش این است که؛ چیزهایی که به طور طبیعی و بنا به ماهیت حضور افرادی نظیر مهتدی و کمپانی ضد ایران در آن گروه نمیتوانست در آن سند مردۀ ضد ملی راه یابد، چه بود؟ طبق شمارش مهتدی:
فقدان «اشاره به ملت بزرگ ایران»، سکوت مطلق «در مورد ملت ایران»، نبود حتا اشارهای «به ماهیت زبان فارسی» به عنوان زبانِ ملی این مردمان، حذف پرچم سه رنگ شیر و خورشیدنشان این ملت و نبود هیچ ایمایی به تاریخ باستان این کشور، در آن منشور، که از قضا نشانهها و دلایلی بر بیاعتباری آن «سند مرده» بوده است و نه موجب افتخار مهتدی که چنین با «غرور» و «فخری» جاهلانه، نقش تعیینکنندۀ خود را، در تنظیم آن سند بویناک و بیاعتبار، و به رغم شکست، به رخ رقیب خویش یعنی هجری و سایر تجزیهطلبان میکشد، تا بگوید چه نفوذ و هژمونی بر گروه منشورنویسان داشته، اما هماو هیچ نفهمیده، که همۀ آنچه در آن «سند مرده» نیامده یا زیر ابتکار و تأثیر دشمنانۀ رهبر کومله، حتا اشارهای هم خرج آنها نشده، همگی نمادهایی بودهاند از تداوم بنیادهای دیرپای یک ملت ـ کشور کهن. طبیعیست با حذف نمادها بنیادها از میان نمیروند. اما دست مقاصد ناپاک را برملا میکنند. حذف همۀ آن نمادها از منشور، باطن قصد مهتدی و همدستان را در دشمنی با ملت و ضدیت با کشور ایران را آشکار نمود. آنها نمادها را حذف کردند و ملت، آنان را بر زمین زد و به انزوای بزرگتری راندشان. دست مریزاد بر آن ارادۀ بیدار!