«

»

Print this نوشته

تقدیم به دختر فضانورد / فرخنده مدرّس

من تردید ندارم برای میلیون‌ها تن از هم‌میهنانم، در سراسر جهان، یکی از آن لحظه‌های استثناییِ لذت و شور و غرور، با شنیدن اخبار در مورد یاسمین مقبلی، بانوی آمریکایی ایرانی‌تبار فضانورد، پیش آمده است، که فقط باید خود را، هر قدر کوتاه، در شعف و لذت آن غرق کرد و به هیچ چیز دیگری نیاندیشید؛ غرق در آن لحظه‌های شادی‌آورِ شنیدن اخبار، شنیدن صدا و دیدن برق خوشبختی در چشم‌ها، نظاره‌گری آن خنده‌های شادمانه به پهنای سیمای آن مادر جوان و نیوشیدن سخنان شعف‌انگیز این زن دلاورِ و پایدار و استوار که به ایرانی‌تبار بودنِ خود، و در قبال پدر و مادر خویش، نیز بس سربلند است و ما ایرانیان نیز بدو بس سربلندتر.

Yasmin1‌ ‌

تقدیم به دختر فضانورد

فرخنده مدرّس

‌ ‌

گاه در زندگی لحظاتی پیشقدم می‌شوند، هر قدر کوتاه و استثنایی، که آدمی، اگر هنوز آنقدر بخت یارش باشد و استعداد و حس سعادتمندی را از دست نداده باشد، می‌تواند، فارغ از همۀ آلام، دلهره‌ها، نگرانی‌ها و دلمشغولی‌های سنگین فردی و جمعی، و بدور از هرگونه تجزیه و تحلیل‌های «عقلانی» و رها از حساب و کتاب‌های «منطقی»، خود را در  شور و شوق آن لحظه‌ها غرق کند و لذت ببرد. من تردید ندارم برای میلیون‌ها تن از هم‌میهنانم، در سراسر جهان، یکی از آن لحظه‌های استثناییِ لذت و شور و غرور، با شنیدن اخبار در مورد یاسمین مقبلی، بانوی آمریکایی ایرانی‌تبار فضانورد، پیش آمده است، که فقط باید خود را، هر قدر کوتاه، در شعف و لذت آن غرق کرد و به هیچ چیز دیگری نیاندیشید؛ غرق در آن لحظه‌های شادی‌آورِ شنیدن اخبار، شنیدن صدا و دیدن برق خوشبختی در چشم‌ها، نظاره‌گری آن خنده‌های شادمانه به پهنای سیمای آن مادر جوان و نیوشیدن سخنان شعف‌انگیز این زن دلاورِ و پایدار و استوار که به ایرانی‌تبار بودنِ خود، و در قبال پدر و مادر خویش، نیز بس سربلند است و ما ایرانیان نیز بدو بس سربلندتر.

یکی از شگفتی‌های این ملت، آن‌ست که همواره خود را در بهترین‌ها جستجو کرده و بازمی‌یابد. و بیش از بیش سعادتمند می‌شود، اگر آن بهترین‌ها را در درون تبار خویش بیابد. هر ایرادی که بتوان به ایرانی وارد دانست، اما او در گزینش برآمده از بنِ درون و آزادِ خویش بسیار بلندپرواز است. به قول عامیانه، بالا می‌پرد و این بالا پریدن در روحیۀ قومی اوست. فرهنگ والایی و کیانی در نقشبندی آرزوهایش همواره نقشی زرنگارانه داشته است. البته که بلندپروازی ـ حتا در آرزوها ـ از تجربه‌های زیست‌شدۀ بلند نیز سرچشمه می‌گیرد. چو اندر تبارش بزرگی بوَد/ روان‌آوَرَد نام بزرگان بَرَد. (البته با پوزش از حکیم بزرگ ایران و از دانشمندان و دانش‌پژوهان شعرِ فردوسی، به‌خاطر دست‌درازی گستاخانه در اصل سروده، به منظور بیان آنچه در دل می‌رود. اصل بیت چنین است: چو اندر تبارش بزرگی نبود/نیارست نام بزرگان شنود.)

و دیگر از شگفتی‌های در طبیعت این قوم، آن‌که پدر و مادرها، برای فرزندان از خود گذشته، مانند هر پدر و مادری در جهان، بهترین‌ها را برای فرزندان خود خواسته، اما سر و جان در راه تأمین آن بگذاشته و در صدر آن، از راه دانش و علم و امکانات مادی و معنوی فراهم‌آمده و عرضه‌شده در جامعه و بهره‌گیری بهینه از آنها، اما استوار بر کوشش متکی نفس خود و دست بر زانوی خویش. آمار و شاخص‌های بالای موفقیت ایرانیان مهاجر یا پناه‌جو، خاصه فرزندانِ آنان، در نسل‌های دوم و سوم، دلیلی بر این مدعاست که بی‌تردید در آیندگان‌شان نیز رشته و روند خود را بازخواهد تاباند.

برخلاف برخی، البته اندکی، از هموطنان که ظاهراً بسیار اهل «عقل» و «نقدند» و بلافاصله با قیاس میان ایرانِ فلاکت‌زده کنونی  و کشورهای پیشرفتۀ جهان، مایلند، موفقیت‌های ایرانی‌تباران پرورش‌یافته در دامان امکانات اقیانوس‌وار این کشورها، را تنها به این امکانات نسبت دهند، و دوست دارند، به زبان عامیانه، توی ذوق حسِ به غلیان آمده از شور و شعف و غرور بزنند و با لحنِ عاقلانِ «اندر سفیه» به یاد آورند و تذکر دهند که؛ اگر یاسمین فضانورد در ایران بود، چنین نمی‌شد و چنان می‌شد، اما نگارنده به‌رغم خوی بدخُلق خود و جنم بدبینانه‌ای که همواره نیمۀ خالی را زودتر می‌بیند، ابداً قصد ندارد زیر زور این یادآوریِ لحظه‌های فلاکت‌باری که بر ایران آوار و  بر سر فرزندانش هوار شده است، چشم از این صحنه‌های خوشبختی بردارد و این لحظه‌های خوشی را  که این دختر فضانورد ایرانی‌تبار به او عرضه داشته، از خود و از هم‌میهنان همدلش دریغ دارد.

برعکس نگارنده سخت بر آن‌ست که یاسمین و یاسمین‌های بسیارِ دیگر شاهد انکار ناپذیری بر وجود استعداد رشد و پویایی در یک قوم والاتبار و بلندپروازند، اگر امکان و شرایط دو باره فراهم آید. آرزوی پروازهای بلند و پریدن در کنار بهترین‌ها، در این ملت کهن سرچشمۀ زایندگی‌ست. اما اگر این ملت، به رغم آن تبار بزرگ و آن چشمۀ لایزال، دیری‌ست که  تن به «مدارا» با فروافتادگی داده‌ است، باید علت و عامل را به جد جستجو کرد. از قضا در جستجوی علل و عوامل تیرگیِ بخت، نسل‌های به صحنه‌آمدۀ بعد از انقلاب تباهی ۵۷، که موجب سربلندی دوبارۀ این ملت در چشم جهانیان شده‌اند، خود پاسخند! پاسخ به این‌که اصل در ضرورت دگرگون کردنِ شرایط نهفته است. اگر شرایط فراهم باشد، استعدادِ پویایی و زایایی و پیش‌رفتن نه تنها به‌قدر کفایت، بلکه بیشتر از کفایت، موجود است. تنها نباید از یاد ببریم؛ ملتی که تنها چهاردهه‌اندی پیش، با انقلاب ۵۷ و با رهبری مایۀ شرمگینی آن، محک زده و یکی شمرده می‌شد، چه شد که به یکباره ظرف چند روز و چند ماه، گردن جهانیان را به احترام در برابر خود به خم شدن واداشت و چگونه شد که جوانان و دختران دلاورش، عذر پدر و مادرهای انقلابی خود را خواستند و همه را واداشتند، تا حساب این ملت سربلند را از حساب رژیم غاصب دولتش جداکنند. بنابر این نگارنده سخت بر این باور است که  یاسمین، این دختر فضانورد، نمونه‌ای از بسیار جوانان ایرانی و تنها تجلی آن «بذر و آن دانه‌ای‌ست که افقش شکفتن گل است.» اگر به خود و جایگاه خویش باور آورد.