«

»

Print this نوشته

آقای مهاجرانی، برای فهم داریوش همایون باید شایستگی و توانایی داشت / علی کشگر

‌ ‌

‌داریوش همایون وقتی از نسل چهارم ایران صحبت می‌کرد، بدرستی می‌دانست که پیروزی انقلاب اسلامی و عمر ننگین آن حتی اگر به بیش از چهاردهه هم بکشد «آواز قو»ی پیش از مرگ اسلام سیاسی است و سُرودیست که اعلام پایان روانپارگی ایرانیان در هزار و چهارصد ساله است. داریوش همایون می‌دانست که پیروزی انقلاب اسلامی، آغاز پایانِ روانپارگیِ حل نشدۀ ملی ما در چهارده سده گذشته یعنی ایران در برابر اسلام سیاسی است.

_103123615_dh-11

آقای مهاجرانی، برای فهم داریوش همایون باید شایستگی و توانایی داشت

‌ ‌

علی کشگر

‌ ‌

عطاءالله مهاجرانی، در نشستی که سفارت جمهوری اسلامی در تاریخ ۲۴ آپریل ۲۰۲۳ در فرانسه برگزار کرده بود طبق معمول یاوه‌بافی‌های همیشگیِ خود، با استناد نادرست به سخنان زنده‌یاد داریوش همایون گفته است، داریوش همایون «در دهه آخر عمرش طرفدار نظام جمهوری اسلامی بود. و اعلام می‌کرد که بحث دمکراسی و آزادی الان بحث من نیست، اولویت من نیست، بحث حفظ ایران اولویت من است. و الان چون همه می‌خواهند ایران را بعنوان یک کشور به لحاظ ملی و سرزمینی تجزیه بکنند من الان ایستادم کنار جمهوری اسلامی»

کسانی که داریوش همایون را حتی از دوردست‌ها می‌شناسند بدرستی می‌دانند که او نه تنها از قدیمی‌ترین مخالفان رژیم اسلامی بود، بلکه مخالفت او با رژیم اسلامی از نوع «ضدیت وجودی» بود. و ریشه‌های این ضدیت وجودی نیز به ریشه‌های هزار و چهارصد ساله حمله قادسیه برمی‌گشت. او بدرستی می‌دانست که؛ ایرانیان اسلام را به زور شمشیر پذیرفتند. او خیلی خوب می‌دانست که هرچند؛ اسلام با زبان و فرهنگ و احساس ملی ما ایرانیان آمیخته است، ولی نه با آن فرهنگ، یگانه است و نه با آن، احساس ملیِ ایرانیان، یکی است. او نه تنها ریشه‌های انقلاب اسلامی را در تاریخ هزار و چهارصد ساله می‌پنداشت بلکه انقلاب اسلامی سال پنجاه و هفت را نیز ادامۀ قادسیه می‌دانست و براین باور بود که:

«برای شناخت زمینه تاریخی انقلاب باید از هزار و چهارصد سالی پیش به این سو آمد، از ‏هنگامی که اعراب به نام اسلام و در واقع به قصد جهانگشایی و تاراج و گسترش ‏فضای حیاتی به ایران تاختند. دوگانگی که پیروزی اعراب به تاریخ و فرهنگ و ‏جامعه ایران داد؛ تنشی که همواره میان جهان‌بینی اسلامی و احساس قومیت و ‏ناسیونالیسم ایرانی بوده است؛ و نیز تنشی که میان نظریه حکومت شیعیگری و جاه‌طلبی سیاسی ملایان با قدرت حکومتی بوده است؛ و سرانجام تنشهایی که برخورد ‏میان یک جامعه واپسمانده کم و بیش قرون وسطائی با تمدن صنعتی غرب پدید آورد. ‏انقلاب بر زمینه این تنشها برخاست و باید امیدوار بود که به فراگرد طولانی فیصله ‏یافتن آنها کمک کند.‏»

البته برای فهم داریوش همایون باید شایستگی و توانایی داشت، طبیعی است، برای کسانیکه در فرهنگ اسلامی تربیت شده‌اند و در آن فرهنگ بالیده‌اند و سیاست را نه برخاسته از رضایت شهروندان بلکه برخاسته از تربیت و انضباط یعنی رام شدن در فرهنگ اسلامی تعریف می‌کنند، فهم داریوش همایون آسان نخواهد بود.

داریوش همایون وقتی از نسل چهارم ایران صحبت می‌کرد، بدرستی می‌دانست که پیروزی انقلاب اسلامی و عمر ننگین آن حتی اگر به بیش از چهاردهه هم بکشد «آواز قو»ی پیش از مرگ اسلام سیاسی است و سُرودیست که اعلام پایان روانپارگی ایرانیان در هزار و چهارصد ساله است. داریوش همایون می‌دانست که پیروزی انقلاب اسلامی، آغاز پایانِ روانپارگیِ حل نشدۀ ملی ما در چهارده سده گذشته یعنی ایران در برابر اسلام سیاسی است. داریوش همایون وقتی از نسل چهارم می‌نوشت، آغازِ «دگرگونگی در جهان‌بینی» ایرانیان را که نتیجه انقلاب مشروطه و یک جابجائی تاریخی دویست ساله بود می‌دید و براین باور بود که: «جامعه ما پس از دو سده کشاکش با تجدد سرانجام راه خود را می‌یابد و مقاومت‌ها دربرابر آن به جائی نخواهد رسید. اعدام و زندان هم نمی‌تواند جلو دگرگونی را که در ذهن مردمان پیدا شده است بگیرد. «عمق خاورمیانه‌ای» که استراتژهای اسلامی در ایران از آن دم می‌زنند درست گودال پلیدی است که این ملت می‌خواهد خود را از آن بیرون بکشد.»

فریاد نسل امروز در ایران همان «آوازقوی»ی است که پایان روانپارگی تاریخی ایرانیان را می‌سراید و نیرویی هستند که وفاداریشان به ایران را اعلام می‌دارند و آنرا با «هیچ چیز عوض نمی‌کنند.» و بر بستر «این سرمایۀ ملی» ایران آینده را می‌خواهند بسازند و تعریف کنند.

فهم این، دگرگونی نسلی و تاریخی از فهم کسانی چون عطاءالله مهاجرانی بیرون است. چرا که او تربیت شدۀ فرهنگ اسلام سیاسی است و از هواداران قادسیه می‌باشد و قادر به دیدن تفاوت‌های نسل امروز که به گفته حجت کلاشی؛ ارزش‌های خود را دارند. استدلال‌های خود را دارند و هرجا فکر کنند، کاری درست نیست و خلاف منافع ایران است، جلوی آن می‌ایستند و استقلال خود را دارند و یک جریان بالغ هستند و وفاداریشان به ایران را با هیچ چیز عوض نمی‌کنند و با نسل انقلاب پنجاه و هفت که دست‌پختش رژیم اسلامی است، یکی نیست.

در سال‌هایی که رژیم اسلامی با ادامه ماجراجویی‌های اتمی خود و سیاست‌های ضد ایرانی خود بدنبال آشوب و بی‌ثبات کردن منطقه خاورمیانه بود و با ادامه این سیاست‌ها و شعارهای مرگ برآمریکا و مرگ براسرائیل زمینۀ حمله نظامی به ایران را فراهم می‌کرد و همزمان با این سیاست‌های ضدملیِ رژیم اسلامی، نیروهای تجزیه‌طلب و دیگر نیروهای ضد ایرانی در درون و بیرون از ایران تمام امید خود را برای سرنگونی رژیم اسلامی به بمب‌های آمریکائی و حمله نظامی به ایران بسته بودند. زنده یاد داریوش همایون : «همه ایرانیان دلسوز را فرا می‌خواند که یک صدا با مسلح شدن رژیم ضد مردمی ‌اسلامی ‌با سلاح هسته‌ای مخالفت ورزند.» و به جهانیان اعلام می‌داشت که: «این مبارزه‌ای که رژیم با جامعه بین‌المللی آغاز کرده مبارزه مردم ایران نیست» و به سران حکومت از هر جناح نیز هشدار می‌داد که «از این پندار باطل بدر آیند که مردم را مانند سال‌های جنگ با عراق پشت سر خود نخواهند داشت.»

زنده یاد داریوش همایون، جنگ و حمله نظامی به ایران را خطرناک‌تر از جمهوری اسلامی می‌دانست. و به سیاست‌مداران آمریکایی و دیگر همپیمانان طرفدار حمله نظامی به ایران هشدار می‌داد که کاری نکنید که «به نیندیشیده‌ها بیندیشم!» و تمام تلاش خود را بکار گرفته بود تا به نیروهای سیاسی ایرانی مخالف رژیم اسلامی در درون و بیرون ایران بفهماند که؛ حفظ استقلال و تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران برای هر کس که خود را ایرانی می‌داند بالاترین اولویت می‌باشد و به هر قیمت و در هر وضعی باید از آن دفاع کرد و برای فهماندن اهمیت اولویتها در حوزه سیاست خطاب به نیروهای سیاسی مخالف رژیم اسلامی که خواهان سرنگونی رژیم اسلامی به هر قیمت بودند نوشت؛ ما از پس جمهوری اسلامی برخواهیم آمد ولی اگر به ایران حمله شود دیگر ایرانی نخواهد ماند و برنخواهد گشت. و از همین رو اعلام کرد: «که در صورت حمله نظامی و به خطر افتادن یکپارچگی ایران موقتا در کنار همین رژیم که قدیمی‌ترین مخالف آن هستم و با آن ضدیت وجودی دارم قرار خواهم گرفت بدین معنی که هر فعالیت ضد رژیم را تا برطرف شدن خطر محکوم خواهم شمرد و به سهم خود همه ایرانیان را به دفاع از میهن در زیر هر حکومتی باشد فرا خواهم خواند. در جنگ کسی به بد‌ترین نیات و پیشینه‌ها نیر کاری ندارد. نقش‌ها مهم است؛ چرچیل و روزولت چند گاهی هم‌پیمان استالین می‌شوند. مائو کشتار کمونیست‌ها را به دست چیان کای شک فراموش می‌کند و در برابر هجوم ژاپن در کنار او قرار می‌گیرد. در جنگ حتا چرچیل دستور نابود کردن ناوگان فرانسه متحد خود را می‌دهد تا به دست آلمان‌ها نیفتند.»

طبیعی است فهم این چنین ظرایفی در سیاست از ظرفیت سیاست با تعریف و تربیت اسلامی بیرون می باشد و برای فهم آن باید در جهان امروز و با سطح جهان امروز زندگی کرد و ذهن را از هرگونه جزم اندیشی مذهبی آزاد کرد. کاری که از توان کوتوله‌ای چون مهاجرانی خارج می‌باشد.