«ما»، همۀ ما بدون استثناء، در هر موقعیت و در هر سطحی، در برابر سلامت آیندۀ ایران مسئول هستیم. ما مجاز نیستیم به وخامت وضعیت و به مخاطرات علیه موقعیت پرخطر ایران، بیافزاییم و وضع را، در آینده، از آنچه که هست بدتر کنیم. در فردای پیروزی بر رژیم اسلامی «ما» نمیتوانیم ایران را به میدان جنگ با کسانی بدل کنیم که از همین امروز ضدیت خود را با اصول و اولویتهای کشور و ملت نشان میدهند، و به رغم این به آنها روی خوش نشان میدهیم! آنان را، تا وقتی ضدیت خود را با ایران یکپارچه و ملت واحد آن کنار نگذاشتهاند، باید از همین امروز منزوی کرد. آیندۀ ایران را بر پایۀ انسجام ملی و با تفاهم ملی بر مبانی و اصول وحدت ملی کشور و بر اساس اعتماد میتوان ساخت نه با نبرد بر سر مرگ و زندگی ملت و کشور.
تنها بر اعتماد ملی میتوان تکیه کرد!
فرحنده مدرّس
هوای تنفسی پیکار ملی ما رفته رفته به گَردِ سمیِ بیاعتمادی آغشته میشود. اعتماد، نه تنها در سیاست، بهطور عام و در همرأیی و ائتلاف سیاسی بهطور خاص، بسیار مهم و یک پیشزمینۀ ضروریست، بلکه تأثیری به مراتب گستردهتر و ژرفتر دارد. اعتماد پایۀ مناسبات انسانی و بنیاد شکلگیری جامعه و مناسبات اجتماعیست. ما ایرانیان وقتی از جامعه و سیاست سخن میگوییم، یک نگاهمان بیتردید به کشور و ملت ایران است، و در این رابطه جامعه و کشور ما نیز استثناء نیست. اعتماد در زندگی ملی ما نیز نقش اساسی دارد.
امروز امید اکثریت بزرگ جامعه، مردم و ملت ایران، نه تنها در پیشبرد امر پیکار ملی علیه یک رژیم ضد ایرانی، بلکه در تضمین آیندۀ ایران نیز، به شاهزاده رضا پهلویست. این اکثریت بزرگ رشتۀ اعتماد خود را به حضور شاهزاده برای تضمین آیندۀ تداوم ملت و کشور ایران نیز گره زده است. میتوان در توضیح خرد و منطق این بذل اعتماد مردمی به شاهزاده رضا پهلوی قلمها زد، سخنها گفت و علتها را جویا شد و مبرهن نمود. حُسن چنین تلاش فکری در جهت نشان دادن علت رویکرد امیدوارانه و از روی اعتماد به شاهزاده رضا پهلوی، این است که مقام تاریخی، منزلت تبار و نسب و محبوبیت شخصی شاهزاده را هر چه بالاتر میبرد. اما از سوی دیگر، آن تلاش فکری، آگاهی ملی را نیز ژرفا میبخشد و استوارتر میکند و آن را به محک ارزیابی از درستی و یا نادرستیِ بسیاری امور، از جمله بذل اعتماد سیاسی بدل میکند. بر پایۀ این آگاهی، آنگاه برای ایران است که اعتماد به فرد اعطا میشود، نه بالعکس.
آگاهی ملی ریشه در تاریخ دارد، اما اگر اعتماد ملتی ریشههای خود را در آگاهی تاریخی نیابد، به اعتماد فردی و شخصی فروکاسته میشود که تابعی از سود شخصی کوتاه و مبتنی بر لحظه خواهد بود و با تبدیل لحظه نیز تزلزل یافته یا سمت و سوی آن تغییر خواهد کرد. تجربۀ تاریخ ملت ایران بارها نشان داده است که خروجی آگاهی ملی، همواره ایراندوستی، ایرانگرایی و حس وظیفهای قدرتمند در نگهداری کشور و ملت بوده است. در این حقیقت تاریخی و تجربی هیچ تردیدی جایز نیست. آگاهی ملی را نمیتوان از بین برد، اما به یاری این آگاهی و ایستادگی برآن میتوان پدیدههای در تعارضش را نابود کرد. اعتماد را هم میشود پس گرفت.
حال با این مقدمه میتوان گفت؛ مسئلۀ اعتماد به آیندۀ سیاسی ایران، پس از رژیم اسلامی، با پافشاری بر دست گذاشتن در دست مشتی تجزیهطلب و کسانی که یکپارچگی ملت ایران را به رسمیت نمیشناسند، از دمکراسی و آزادیی دم میزنند، که معلوم نیست برای کدام ملت و به کدام سرزمین به ارمغان خواهند آورد، با داعیۀ «تکثرگرایی» دست در طرح انهدام ساختار وحدت در کثرت طبیعی برآمده از هزاران سال تاریخ این سرزمین، میبرند، چنین کسانی با اعتماد و امید این ملت بازی میکنند. زیرا شامگاه تیرهتری را در چشمانداز و افق دید مردم ایران قرار میدهند.
جمع آشفته و بیتناسبی که بر دور شاهزاده رضا پهلوی گرد آمدهاند، مدعی مخالفت با رژیم اسلامیاند و میگویند؛ تا از میان برداشتن این رژیم همۀ اختلافها را باید کنار گذاشت و به نشانۀ ائتلاف، همه باید به منشوری بپیوندند، که از قضا، و بر پایۀ قوۀ قهر بیخردی و غیرمسئولانۀ آن جمعِ «منشورنویس»، انهدام ملت ایران را «رصد» میکند! آنها، با سوء بهره از اعتبار شاهزاده در میان مردم، دیگران را به «اتحاد با خود» میخوانند، در حالی که خود آنها کمترین جایگاهی، متکی بر اعتماد مردم، ندارند و اگر هم، پیش از این، اندکی داشتند، با دمیدن منویات سبکسرانه خود در یک «سند مرده» آن را باختند. میگوییم از روی بیخردی و سبکسری، زیرا که هرچند این دسته بر دشمنی بر رژیم اسلامی تکیه داشته و برای قدرت بخشیدن به مبارزه علیه رژیم چند هدف کلی مانند حقوق بشر، دمکراسی و…را پیش میکشند، اما از حداقلها در سیاست پاک بیخبرند، و از روی بیمسئولیتی دم میزنند. این درست است که، ما همه در صف پیکار بیامان علیه رژیم اسلامی ایستادهایم و اینهم درست است که میهن و ملتمان، زیر سیطره و ستم حرامیان حاکم در وضعیت بسیار بدی بسر میبرند، اما اصل و خرد سیاسی حکم میکند که پیش از پایان دادن به این موقعیت و وضعیت بد، همه، همسو و متحد، باید تدبیر، خرد و همّ خود را بکارگیریم و هر چه میتوانیم انجام دهیم، تا آیندهای بهتر از امروز در برابر مردم ایران قرار گیرد. مردم تنها با چشمانداز امید به آیندهای بهتر و روشنتر به پیکار خواهند پیوست و در راه آن فداکاری خواهند کرد. نتیجۀ برخاسته از چنین قاعدۀ مسلمی در سیاست، که مسئولیت سنگینی نیز با خود میآورد، در حقیقت «برداشتن رژیم از سر راه را به شرطِ الویت بدل میکند و نه به خودِ الویت.»
«ما»، همۀ ما بدون استثناء، در هر موقعیت و در هر سطحی، در برابر سلامت آیندۀ ایران مسئول هستیم. ما مجاز نیستیم به وخامت وضعیت و به مخاطرات علیه موقعیت پرخطر ایران، بیافزاییم و وضع را، در آینده، از آنچه که هست بدتر کنیم. در فردای پیروزی بر رژیم اسلامی «ما» نمیتوانیم ایران را به میدان جنگ با کسانی بدل کنیم که از همین امروز ضدیت خود را با اصول و اولویتهای کشور و ملت نشان میدهند، و به رغم این به آنها روی خوش نشان میدهیم! آنان را، تا وقتی ضدیت خود را با ایران یکپارچه و ملت واحد آن کنار نگذاشتهاند، باید از همین امروز منزوی کرد. آیندۀ ایران را بر پایۀ انسجام ملی و با تفاهم ملی بر مبانی و اصول وحدت ملی کشور و بر اساس اعتماد میتوان ساخت نه با نبرد بر سر مرگ و زندگی ملت و کشور.
برای هر تفاهمی اعتماد متقابل لازم است. اعتماد در زندگی ملی نقش اساسی دارد. اما اگر ما ندانیم که زندگی ملی در یک کشور، شرایط بهینۀ بود و باش مردمان ساکن و تابع آن کشور بر چه ارکان و شالودههایی استوار شدهاند و اگر ندانیم که ما نمیتوانیم این ارکان و شالودهها را از سر بیمسئولیتی در میدان سبکسری سیاسی به بازی گیریم، آنگاه جلب اعتماد، نخواهیم کرد. جلب اعتماد ملت به امری ناممکن بدل خواهد شد. مردم اعتماد نخواهند کرد، و آنها که اعتماد کردهاند، از آن عقب خواهند نشست.
و اما آن جمع بیقواره، که فرصتطلبی را جای همرایی و اصول ملی را زیرپا گذاشته است، در میان مردم ایران اعتباری ندارد که کاستی گیرد. اما شاهزاده که محور امید به آیندۀ روشن و اعتماد مردم ایران و پیکارگران علیه رژیم اسلامیاند، اگر برای رسیدن به ائتلاف، به هر کس، هر چه خواست بدهند، یا هر مسئلۀ اساسی را به سکوت برگذار کنند، یا هر اولویتِ زندگی ملی را به صندوق رأی واگذارند و از امروز در برابر فشارها در نادیده گرفتن مصالح کشور استوار نایستند، در حقیقت از مسئولیت خویش در برابر آیندۀ کشور گریخته و اعتماد مردم خود و «ملت خویش» را به خطر خواهند انداخت.