فرازهایی از سخنان داریوش همایون پیرامون لحظۀ تاریخیِ 28 مرداد

_103123615_dh-11

‌ ‌

  • اگر برای شيعه ايرانی (در کنار بقيه شيعيان جهان) عاشورا مهم‌ترين روز تاريخ جهان است، برای چپگرای ايرانی، از همه رنگ‌های فراوانش، بيست و هشت مرداد از هر روزی در تاريخ ايران در می‌گذرد. بيست و هشت مرداد حتا مصدق را زير سايه برده است. او را تا معصومان خطا ناپذير و سرچشمه هر چه خوبی و روشنی بالا کشيده‌اند ولی مصدق در واقع به سبب بيست و هشت مرداد چنين پايگاهی يافته است. او “سيدالشهدا“ی ديگری است و همانگونه که شيعه نظر کرده مرتضی علی يک صدم اهميت کربلا را به موضوع اصلی‌اش نمی‌دهد چپگرای حقمدار ايرانی نيز مصدق را بهانه‌ای برای بزرگ کردن کربلای خودش ساخته است.

‌ ‌

  • مصدق حقیقتاً مثل مرغ بی بال و پر افتاده بود آن وسط و بر سرش دعوا بود که روس می‌آید یا آمریکا می‌آید. تردید نبود، یکی از ‌اینها می‌آمدند. ‌شنیدید که برای مصدق روز 28 مرداد یک نفر از خانه‌اش بیرون نیامد. دعوا بین مخالفین مصدق بود و خود او جز گارد محافظ‌ش هیچ کس را نداشت. وحشت از روس‌ها همه را گرفته بود ـ چون خودم ‌شاهد بودم. ما تردید نداشتیم که روس‌ها می‌آیند. می‌دانستیم که ‌ایران قدرت پایداری در مقابل کودتای کمونیستی نداشت.

‌ ‌

  • چندی پیش صحبت بود که آقا شما روز ۲۸ مرداد درست است که جلوی روس‌ها را گرفتید، اما مملکت را دادید به آمریکا. معلوم است که دادیم. بیشتر هم حاضر بودیم بدهیم، مشخص بود. چون آمریکا نمی‌توانست ایران را اشغال کند، ولی روس‌ها می‌توانستند اینکار را انجام دهند. آذربایجان را با ایالت آذربایجان یکی بکنند.

‌ ‌

  • دکتر مصدق بردستگاه حکومت ناتوانی فرمان می‌راند و تنها با پاکسازی و سرکوبی پردامنه می‌توانست همه نیروهای سیاسی را زیر نگین خود در آورد. هوادارانش ادعا می‌کنند که چند امریکائی و انگلیسی به یاری انگشت شماری ایرانی با هزینه ۶۰ هزار دلار و راه‌انداختن چند صد تن اوباش در یک نیمه روز حکومت ملی او را برانداختند. آن‌ها توجه ندارند که چنین ادعائی چه ‌اندازه ملی بودن حکومت مصدق را ـ نه به معنی جنبه ناسیونالیستی تردید ناپذیر آن، بلکه به معنی پشتیبانی عمومی‌ از آن سست می‌کند. مقایسه ۲۸ مرداد با سی تیر یک سال پیش از آن بسیار روشنگر است و در نوشته‌های سیاسی ـ شبه مذهبی مربوط به جنبش ملی کردن نفت نادیده می‌ماند. اگر در ۲۸ مرداد حکومت او نتوانست هیچ مقاومتی را سازمان دهد چگونه می‌توان تصور کرد که پس از پاکسازی‌هائی که قرار بود زیر نظر دکتر فاطمی انجام گیرد و تهیه‌هائی که حزب توده و سازمان نظامی ‌آن به پشتیبانی شوروی برای کودتا می‌دید برایش امکان ایستادگی می‌بود؟ (حزب توده تا پایان بی‌شکوهش حزب کودتا و در آرزوی تکرار قیام «کرنشتات» بود.) به عنوان یک چشمدیده آن روز‌ها با پیشینه بیش از ده سال فعالیت سیاسی همانگاه، و ناظر نزدیک تحولات سیاسی، برای من تردید نیست که دکتر مصدق بدون ۲۸ مرداد یا کرنسکی ایران می‌شد و یا دکتر بنش ایران. ایران آن زمان محکوم ژئوپلیتیک خود می‌بود و امریکا، چنانکه قوام السلطنه از‌‌ همان سال ۱۹۲۱/۱۳۰۰ دریافت، گزینش کم خطر تری بشمار می‌رفت.