شعار «ایران را پس میگیریم» صرفا یک شعار نیست. به بهترین وجه خود را در ایرانگرایی موجود در بین بخش گستردهای مخالفان نشان میدهد. چرا پهلویها محبوب هستند؟ چرا شاهان پهلوی این اندازه مورد ارجاع هستند؟ چرا شاهزاده رضا پهلوی به عنوان برجستهترین مخالف جمهوری اسلامی برکشیده شده است؟ چرا رضاشاه روحت شاد از شعارهای اصلی جنبش است؟ دقیقا و دقیقا و دقیقا به علت ایرانگرایی این بزرگان. آنها نزد ملت عزیز هستند چون ایران را عزتمند کردند.
ایران در کانون گفتمان نسل امروز
گفتگوی بنیاد داریوش همایون با علیرضا کیانی
بنیاد ـ آقای کیانی گرامی از اینکه دعوت ما، به این گفتگو، را پذیرفتید، بسیار خوشحال و سپاسگزاریم. در ابتدا اجازه دهید از نظر شما در مورد رسانههای «ایرانی» کنونی «از تهران تا لندن» آغاز کنیم. شما در موارد بسیاری در گفتهها و نوشتههای خود، بر نفوذ و چیرگی گستردۀ نیروهای روشنفکر پاسدار «گفتمان انقلاب ۵۷» بر این رسانهها تکیه کردهاید. به ویژه در سرمقالۀ شمارۀ ۱ نشریۀ «فریدون» یعنی «شبح نظم نوین بر شهر ـ تاملی بر آنچه در میدان براندازی رخ میدهد»، ارزیابی شما از این چیرگی رسانهای بسیار منفی است. چرا؟ مگر نه اینکه کار و تقویت این رکن، در پیشبرد امر بحث و تبادل فکر و گسترش «گفتمان» لازم است؟ نمایندگان «فکری» آن انقلاب چه «پیروزمندانشان» در تهران و چه شکستخوردگانشان در «لندن» و دیگر پایتختها و شهرهای بزرگ کشورهای «امپریالیستی» غرب، خیلی پیشتر، و پیش از آنکه نسلهای پس از «انقلاب ۵۷» بعضاً حتا به نوباوگی برسند، و بتوانند تجربۀ تلخ خود را با پیآمدهای فاجعهبار آن انقلاب، آنهم با کمترین امکانات مطرح کنند، پاسداران «گفتمان انقلاب ۵۷» این خیبرهای رسانهای را برای پیشبرد و تبلیغ افکار خود تسخیر کرده بودند. به عبارت دیگر آنها از تأثیر «کار رسانهای» بر افکار عمومی مطلع بوده و در این مدت چندین دههای نیز نهایت بهرهبرداری از این ابزار را کردهاند. اما آیا به نظر شما، آنها در «سمتدهی» افکار مردم ایران، در جهت تداوم دفاع از انقلاب اسلامی و جلب نگاه همدلانۀ نسلهای پس از انقلاب نسبت به گذشتۀ خود موفق بودهاند؟
کیانی ـ خوشحالم که با بنیاد محترم داریوش همایون گفتگو میکنم. زندهیاد همایون سیاستورز و اندیشمند ارزشمندی بود. اما درباره پرسش شما؛ آنگونه که من در مییابم این پرسش عملا دو پرسش است. از یک سو درباره ضرورت کار رسانهای برای پیشبرد یک فکر و گفتمان میپرسد که خب بدیهی است پاسخ من مثبت است و از سوی دیگر درباره چرایی نگاه منفی من به چیرگی گفتمانی نگاه ۵۷ بر رسانهها از تهران تا لندن. این دومی به نظرم میرسد بخش اصلی پرسش این باشد. خب من به عنوان یک شهروند که نمیتوانم با تلاش رسانهای حامیان انقلاب ۵۷ مخالف باشم. این حق هر شهروند با هر اندیشهای است که فکر خود را بپراکند. آنچه من خودم را در تقابل با آن تعریف میکنم محتوای این تلاش رسانهای است یعنی خود گفتمان ۵۷. همانطور که موکدا گفتهاند و گفتهایم گفتمان ۵۷ منحصر به جمهوری اسلامی نیست. جمهوری اسلامی یکی از برآیندهای سیاسی گفتمان ۵۷ است. یکی از محصولات آن است. گفتمان ۵۷ میتوانست نتایج سیاسی دیگری هم داشته باشد. میتوانست منتج به تسلط مجاهدین خلق شود یا گروههای چریکی ـ کمونیستی. اینکه چرا اسلامگرایان خمینیستی مسلط شدند بحث دراز دیگری است ولی نکته این است که از چشماندازی که من به آن تعلق خاطر دارم همه این محصولات نتایجی ویرانگر در پی میداشتند. چراییاش روشن است؛ رویکرد غلیظ ضدآمریکایی که در همه گرایشهای و شعب گفتمان ۵۷ وجود داشت، رویکرد ویرانگری بود. شما هیچ کشور خوشبختی را در دنیای معاصر نمییابید که دشمن نظم جهانی و معادلات جهان آزاد ـ و در راس آن ـ آمریکا بوده باشد ولی خوشبخت شده باشد. منظورم از خوشبختی روشن است؛ یعنی بالارفتن شاخصهای رشد و توسعه و رفاه در جامعه. من قبلا هم نوشتم که دوستی با آمریکا لزوما خوشبختی نمیآورد ولی دشمنی با آمریکا قطعا بدبختی میآورد. من نیازی به دلیلآوری برای این ادعا نمیبینم. وقتی فکتها و واقعیات بیرونی سخن میگویند چه نیازی به دلیلآوری و نظریهپردازی است؟! کافیست به تاریخ نگاهی بیندازیم و ببینیم نمونهای مییابیم که کشوری خود را از لحاظ ایدئولوژیک در تقابل با دنیای آزاد و خارج از معادلات اقتصادی سرمایهداری در سطح جهان تعریف کرده باشد ولی به رشد و توسعه اقتصادی دست یافته باشد؟ قطعا نمییابید. جریانات متعلق به گفتمان ۵۷ اساسا این را درک نمیکردند چون اساسا اهل تامل و تاریخ نبودند و اهل تامل و تاریخ نبودند چون ایدئولوژیک بودند. فراموش نکنیم ایدئولوژی برای اثبات خود نیازمند این است که تاریخ را ندیده بگیرد و یا با آن دشمنی کند. محمدرضاشاه در گفتگویی در تبعید پس از انقلاب ۵۷ درباره خمینی گفته بود برای خمینی، تاریخ ایران از بهمن ۱۳۵۷ آغاز میشود. این گفتهی پادشاه بسیار دقیق است. نشان میدهد که ذهنیت ایدئولوژیک و ـ به تبع آن ـ ضدتاریخی پنجاهوهفتیها را خوب شناخته بود. این ذهنیت نزد کیانوری و رجوی و طبری و بازرگان و یزدی و دیگر حامیان و باورمندان به گفتمان ۵۷ هم وجود داشت. اینکه میپرسید فعالیت رسانهای باورمندان شکستخوردهی انقلاب ۵۷ برای سمتدهی به فکر مردم ایران در جهت دفاع از حقانیت آن انقلاب کامیاب بوده است یا خیر، پاسخ روشنی دارد؛ خیر! این را در خیابانهای ایران همین الان میتوانید ببینید. به همان نمونه آمریکا برگردیم. کارگر ایرانی شعار میدهد «دشمن ما همینجاست / دروغ میگن آمریکاست». این شعار به تنهایی یک مهر «باطل شد» است بر گفتمان ۵۷ و همه شعبات آن که آمریکاستیزی وجه اشتراک بنیادینشان بود.
بنیاد ـ آنچه در ایدئولوژیهای گروههای انقلابی که «گفتمان انقلاب ۵۷» را ساخت، عدم سازگاری آنها، از ریشه، با مصالح ایران و منافع ملت ایران بوده است. این عدم سازگاری و بیاعتنایی به ملت و کشور، همچنان، در این چندین دهه پس از «پیروزی» انقلاب، و در تکرار دائمی آمریکاستیزی، ضدیت با دستاوردهای دوران مشروطیت و کین و نفرت پراکنی علیه دورۀ پادشاهان پهلوی و وارونهسازی نتایج مهم اصلاحات مهم این دو پادشاه، ادامه داشته است.
همانطور که شما گفتهاید، ادامهدهندگان این «گفتمان» چه در ایران و چه در کشورهای غربی تقریباً از همۀ امکانات رسانهای برخوردارند و رسانههای در اختیار آنان اساساً «برای پیشبرد گفتمان ۵۷» بودهاند. اما به رغم آن، و به تأیید شما، سیر افکار عمومی ایرانیان هر روز بیشتر از پیش، از آن «گفتمان» فاصله گرفته است. آنچه در روند فاصلهگیری از ایدئولوژیهای متعارض با منافع ملت و مصالح کشور ایران، از همان آغاز پیکار علیه نظام اسلامی جلب توجه میکند، قرار گرفتن «ایران» در کانون این پیکارهاست. آیا شما فکر نمیکنید که فاصله گرفتن از ستیز با آمریکا و دشمنی با کشورهای دیگر و همچنین گسترش رویکرد به انقلاب مشروطه و بازبینی و دفاع از دستاوردهای اصلاحات دورۀ پادشاهی پهلوی از نتایج بازگشت به الویت ایران و اهمیت دادن به مصالح کشور و منافع ملت باشد؟
کیانی ـ بله این نکته بسیار قابل توجهی است و البته این توجهی که بر میانگیزد لزوما به معنی پیچیدگی وضعیت نیست چه آنکه همانطور که در پرسش شما نیز مستتر بود آنچه اساسا گفتمان ۵۷ را ساخت همین برکناربودن مفهومی و سیاسی ایران از معادلات فکری و سیاسی گروههای حامل این گفتمان بود. این به معنی این نیست که حاملان سرخ و سیاه این گفتمان لزوما نسبت عاطفی با ایران نداشتند. البته بسیاری از آنان از عاطفه نسبت به ایران و ایرانی نیز تهی بودند. ولی قطعا بخشی از نیروهای میدانی آنان طبعا به علت ایرانیبودن پیوندهای عاطفی با ایران داشتند و چه بسا گمان میکردند خیر ایران در آن است که آنان میخواهند و انجام میدهند؛ ولی در اینجا ما درباره اندیشه و سنخ فکری سخن میگوییم نه سنخ و نوع عواطف حاملان یک اندیشه. باید دید آن فکر و اندیشه، آن مناسبات گفتمانی چه نسبتی با ایران و خیر عمومی ملت ایران دارد. البته من نیز بیرون از تاریخ زندگی نمیکنم و طبعا از چشمانداز مختار خودم سخن میرانم ولی با فکت و سند میتوانم مدعی باشم ایران در منظومه گفتمانی پنجاهوهفتیها جایگاهی نداشت. طبیعی هم بود؛ گفتمان ۵۷ و دو شاخه برجسته کمونیستی و اسلامگرای آن عمیقا نسبت به مفهوم ملت و پیامدهای مفهومی – سیاسی آن مرزبندی داشتند. هر دوی این جریانها امتگرا بودند. یکی آمال خود را در انترناسیونالیسم کمونیستی میجست و یکی نیز در امت اسلام. در این دو آرمانشهر، ملت ایران در بهترین حالت یک جایگاه حاشیهای دارد. دقیقا از همین روست که میبینید هر دوی این گرایشها با «جمال عبدالناصر» مشکلی ندارند که هیچ بلکه با او و دولتمردانش روابط گرمی دارند. این مثال از این رو اهمیت دارد که ناصر از ضدایرانیترین چهرههای معاصر دنیای عربی است و عبارت ضدایرانی و جعلی «خلیج عربی» را او مدام بازگو میکرد. دقیقا از همین روست که حامیان گفتمان ۵۷ نیز حساسیتی به نام خلیج فارس نداشتند و صادق خلخالی پیشنهاد میداد این را «خلیج اسلامی» بنامند. این بیحسی ملی – میهنی آنان از آن آرمانشهرگرایی کمونیستی و اسلامیستی بیرون میآید. پس میبینید که وقتی از عدم حساسیت ملی آنان سخن میگوییم و اینکه ایران در اندیشه آنان جایگاهی محوری ندارد اتهام بیپایه وارد نمیسازیم بلکه از واقعیتی بیرونی سخن میگوییم که تا به امروز هم نمود دارد. جمهوری اسلامی، به عنوان یکی از محصولات گفتمان ۵۷، ایران را دقیقا به شکل یک پادگان میبیند؛ به شکل یک پایگاه نظامی برای گسترش تروریسم اسلامی در منطقه. به دقیقترین و عینیترین شکل ممکن ایران را مصرف میکنند تا آرمان فلسطین را پیش ببرند. اینکه آخوند همین دستگاه تاکید میکند سوریه از خوزستان – از استراتژیکترین استانهای ایران – مهمتر است درواقع در حال بازگویی آرمان پنجاهوهفتیهاست. اینکه دستگاههای ایدئولوژیک این رژیم بودجههای بسیار کلانتر از سازمان محیط زیست دارند، برآمد منطقی گفتمان ۵۷ است. خب بر همین اساس وقتی خیزشی ملی با شعار «پشت به دشمن / رو به میهن» بر میخیزد، به صورت طبیعی دشمن خود را گفتمان ۵۷ و حاملان آن میداند و میگوید ما به شما پشت میکنیم و پشتکردن به شما و گذشتن از شما یعنی رو به میهن آوردن. یعنی روکردن به ایران و خواست تعالی آن را به میان آوردن. توجه کنید که این شعار در یکی از برجستهترین نمودهای خود در نماز جمعه رخ داد و کشاورزان معترض، به امام جمعه منصوب خامنهای پشت کردند و این شعار را سر دادند. در واقع آن روز کشاورزان ایرانی علیه روشنفکران پنجاهوهفتی شوریدند. پنجاهوهفتیهایی که نباید گمان کنیم تمام شدند. خیر! آنان هنوز هستند و بسیار هم فعال هستند. من در همان سرمقاله شماره نخست «فریدون» به بیانیهای در اردیبهشت ۱۳۹۷ اشاره کردم که ۳۰۰ تن از چهرههای مخالف جمهوری اسلامی، پای آن را امضا کردند در اعتراض به انتقال سفارت ایالات متحده از تلآویو به اورشلیم. آن هم بیانیهای به زبان فارسی که نشان میدهد دنبال تاثیرگذاری بینالمللی هم نبودند بلکه صرفا در پی عرضاندامی برای اثبات وجود تبار پنجاهوهفتیشان بودند. آیا از همان افراد برای جانباختگان خیزش سراسری دی ۱۳۹۶ تسلیت و اعتراضی صادر شد؟ هیچ! این به خوبی نشان میدهد که چه اندازه آرمان فلسطین برای آنان ارزشی بسیار بیشتر از آرمان ایران دارد و ملت ایران نیز دقیقا میخواهد آرمان فلسطین را دور بریزد و آرمان ایران را بر جای آن بنشاند تا جایی که از خیابانهای تهران شعار «مرگ بر فلسطین» نیز به گوش میرسد. ملت ایران ملت رنجوری است. آنان قطعا برای مردمی در نقطه دیگری از جهان آرزوی مرگ نمیکنند. «مرگ بر فلسطین» از خیابانهای تهران یعنی «مرگ بر آرمان فلسطین». یعنی مرگ بر آرمانی که آرمان ایرانیان برای داشتن یک زندگی بهتر و یک کشور سرفراز را ویران کرد.
بنیاد ـ هیچ نمونهای در زمینۀ روشنگری نیات و اهداف مدافعان «گفتمان ۵۷»، به نظر ما، بارزتر از آنچه که شما در شمارۀ نخست «فریدون» ارائه نمودید و در این پاسخ یادآور شدید، نیست؛ آماده به یراق بودن این نیروها در دفاع از «آرمان فلسطین»! اما در مقابل سکوت و یا حتا تخطئۀ و سعی در ایجاد انحراف از پیکار علیه کلیت نظام اسلامی.
یکی از نمونههای آشکار این تخطئه و مغلطه اخیراً در «تحلیل» از شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» و «رضاشاه روحت شاه» دیده میشود. در بسیاری از سایتهای مارکسیستهای جدید و قدیم و البته در رسانههای «اصلاحطلبان» در داخل و خارج، چنین تحلیل میشود که گویا پیکان شعار «مرگ بر دیکتاتور» رو به نظام اسلامی نیست و چون رضاشاه هم «دیکتاتور» بوده، پس گویا این شعار شامل وی نیز میشود. از این رو گویا شعار «رضاشاه روحت شاد» «متناقض با مرگ بر دیکتاتور» است. به این ترتیب با چنین تحلیلهایی میخواهند میان صفوف تظاهرکنندگان شکاف انداخته و شعار «رضاشاه روحت شاد» را به «گروههای کوچک برانداز» نسبت دهند. این نیروها از این طریق میخواهند، تا جایی که تیغ رسانهایشان ببرد، از ابعاد مبارزه علیه کل نظام اسلامی کاسته و آن را بیرنگ کرده، و در نهایت آن را به نفع خود و به نفع حفظ نظام اسلامی مصادره نمایند، کاری که اصلاحطلبان و هموندانشان در گروههای مدافع «گفتمان ۵۷» تا مقطع مبارزات ۹۶ تا حد زیادی موفق بودند. حال برای مقابله با چنین روشهایی که آبها را گلآلود میکند، واقعیتها را آگاهانه وارونه جلوه میدهد تا دائماً در جریان اصالت پیکار علیه یک نظام ضد ایران و ایرانی آشوب نماید، از چه طریقی میتوان ایستادگی کرد؟ و چگونه میتوان چنین دستهای ناراستی را، به رغم سلطۀ رسانهایشان، به طور مؤثرتر و گستردهتر برملا نمود؟
کیانی ـ ببینید یک نکته را من اینجا یادآور شوم و آن اینکه فراموش نکنیم حاملان ارتجاع سرخ و ارتجاع سیاه بیش از ۴۰ سال رسانههای بزرگ فارسی زبان در درون و برون کشور را در اختیار داشتند و هرچه در توان داشتند علیه رضاشاه و آریامهر و خانواده پادشاهی گفتند. چه شد؟ ۴۰ سال پس از بهمن ۵۷ بزرگترین خیزش سراسری کشور در دی ۹۶ با فریاد «رضاشاه روحت شاد» از گوهرشاد مشهد آغاز شد! من از این در سرمقالهام در شماره نخست «فریدون» به دهنکجی بزرگ تاریخ به نفرتپراکنان پهلویستیز یاد کردم و هرگاه نیز به آن میاندیشم حس میکنم گویی دست نامرئی تاریخ تکههای پازل را چنان چیده بود که تا به اکنون و علیرغم گذشت ۴ سال، ما همچنان از یادآوری وجوه نمادین آن رخداد شگفتزده شویم. پس تاثیر رسانهای اینها را بر خیابان نباید جدی گرفت؛ خیابان سالهاست تکلیف خود را با انتلکتوئلهای سرخ و ملا – مکلاهای سیاه روشن کرده است. آنچه ایجاد نگرانی میکند این است که اگر تحولات خیابان به واسطه پشتوانه گفتمانی، غنی نشود، سرکوب اثربخش شود و خیابان را کاملا پس بزند. باید بیشتر توضیح دهم؛ ببینید، جنبش کنونی ایرانیان که خصایص برهمزنندگی و انقلابی بسیار بالایی دارد، از دی ۹۶ آغاز شده است و با فراز و فرود همچنان تداوم دارد. اینکه چه چیزی خیزش دی ۹۶ را به آبان ۹۸ و آن را به تیر ۱۴۰۰ وصل میکند خود بحث بنیادین و تفصیلی دیگریست ولی عجالتا مخاطب را ارجاع میدهم به شعارهایی که همسو هستند و برآمده از یک آبشخور فکری سیاسی. جای دیگر نیز گفته بودم شعارها شناسنامه یک انقلاب یا جنبش هستند. از دی ۹۶ تا تیر ۱۴۰۰ شعارها دو جهت محوری و همسان داشتند؛ پهلویگرایی و نفی تمامیت جمهوری اسلامی اعم از شعار علیه اصل ولایت فقیه تا شعار علیه رفتار تروریستی رژیم در منطقه. تمام نشانهها در این بازهی زمانی چهارساله حکایت از تداوم دارند نه گسست. حالا به این دقت کنیم که هر سهی این خیزشهای سراسری و خردهخیزشهای بین آنها شدیدا سرکوب شدهاند ولی با این وجود رژیم در پسزدن تمام و کمال آن کامیاب نبوده است؛ ولی این سرکوب اگر تداوم پیدا کند دستکم به یک شرط میتواند اثربخشی تضمینی و همیشگی داشته باشد و آن شرط این است که این جنبش از تکیهگاه گفتمانی بیبهره بماند. اینجاست که نقش رسانه بسیار مهم میشود و این واقعیت که رسانههای بزرگ فارسیزبان خارج از کشور عمدتا از سوی نیروهای وابسته به جبهه سرخ و جبهه سیاه گردانده میشود، اندوهآفرین میشود. شما به توییتر فارسی بنگرید. چه چیزی توییتر فارسی را این اندازه پراهمیت ساخته است؟ علل اهمیت آن کم نیست ولی من یک علت بسیار مهم را در این میبینم که کنشگران برانداز و پهلویدوست و بیزار از رفتار رسانههای جریاناصلی به آنجا پناه آوردهاند تا حرف خود را بزنند. بر این اساس است که توییتر فارسی این اندازه جریانساز میشود و نزاعهای بزرگی در آنجا شکل میگیرد و فشار ناشناسهای شریف فارسیزبان روی مالهکشان رژیم و به تعبیر ماندگار فردوسی، پایمردان دیو، چنان سنگین میشود که مدیریت روزنامه نیویورک تایمز مجبور میشود توییتی به زبان فارسی بزند تا از خبرنگار ایرانیتبار و پرمسئلهی خود دفاع کند. این خوب است ولی کافی نیست. نقش تلویزیونهاست که بسیار اهمیت دارد. توییتر اگرچه بسیار مهم است ولی نمیتواند جای تلویزیون را بگیرد. به نظر من آنچه در این مقطع بسیار اهمیت دارد جذب الیت ناخرسند از جمهوری اسلامی ولی بیاعتماد به تحولات خیابان و آلترناتیو است. این الیت از لحاظ کمّیت اثرگذار نیست ولی در جهتدهی به تحولات کلان فکری – سیاسی در سطح جامعه اهمیت زیادی دارد. منظورم همان بچههایی هستند که این نیروهای به اصطلاح اصلاحطلب، ۲۰ سال آنها را به معنای واقعی کلمه معطل کردند؛ آنها اگرچه از دومخردادیها بریدهاند ولی به صف براندازان نپیوستهاند. آنها این تحولات کنونی خیابانی را از جنس خود نمیبینند. حق دارند. من چرایی این غریبگی را در همان سرمقاله فریدون توضیح دادهام و اینجا مجال بحث آن نیست ولی خلاصه اینکه این فاصله باید پر شود. با جان برکفان مستقر در خیابان باید به زبان خودشان سخن گفت و با الیت مستقر در کافه و دانشگاه نیز باید زبان دیگری بر گشود؛ ولی البته باید بیتعارف بود. چرا راه دور میرویم؟ تلاشی که زندهیاد داریوش همایون در نوشتههای خود میکرد و شما آن را در این بنیاد تداوم دادهاید خواسته یا ناخواسته همان سخن با ناراضیان بیاعتماد به آلترناتیو است. تلاشی که در هم آمیخته از تامل بر وضعیت کنونی و ارائه آلترناتیو بود و است. خاستگاه «فریدون» نیز همین است. نشریه «فریدون» زاده شد چون بر آن بودیم در این راه اثرگذار باشیم و سهم خود را ایفا کنیم. نباید عجله کرد. ارتجاع سیاه در بهمن ۵۷ غالب شد ولی پروژهی خود را از دهه ۲۰ خورشیدی آغازیده بود. فراموش نکنیم در جزوهای که نواب صفوی و فداییان اسلام به عنوان «راهنمای حقایق» در ۱۳۲۹ منتشر کردند، گفته بودند زنان باید حجاب سر کنند و در اماکن عمومی از هم جدا باشند و نماز جمعه برپا شود و احکام اسلام اجرا شود و چه و چه. آنها در همان جزوه اقتصاد را علم حقهبازی مینامند! حدود ۳۰ سال بعد همین حرفها را خمینی میزند که نواب از شخصیتهای محبوبش بود. خمینی حجاب را اجباری میکند اقتصاد را مال خر میداند و احکام اسلام را پیاده میکند و نماز جمعه برپا میکند! آن زمان به فداییان اسلام خندیدند و آنها را که مشتی تروریست بودند بازداشت کردند و اعدام کردند ولی پندار ارتجاعی آنها در بهمن ۵۷ غالب شد و خواست آنان پیاده شد. اینکه آنان در فکر باطل خود چنین بیتعارف و پایدار بودند باید برای آنان که در راه درست تاریخ گام بر میدارند درسآموز باشد.
بنیاد ـ شما به درستی بر اهمیت جایگاه «گفتمان» در مبارزه با رژیم اسلامی تکیه کردهاید، اهمیت، تا جایی که؛ سرکوب جنبش، بدست رژیم اسلامی، را در صورتی ممکن میدانید که فاقد «پشتوانۀ گفتمانی» باشد. از طرف دیگر «شعارهایی» که داده میشوند، را نیز «شناسنامۀ» این جنبش میدانید. اما به نظر میرسد که رابطۀ «گفتمان» و «شعارهای» جنبش، همیشه روشن و ساده نبوده است. برای روشنتر کردن منظور خود از این رابطۀ ناروشن از «انقلاب ۵۷» مثالی میآوریم:
انقلابیون ۵۷، در آن دههها شعار «آزادی» میدادند. اما همان شعاردهندگان، با گفتمان ضد آزادی انقلابی، به یکی از ضد آزادیترین رژیمها تندادند.
حال با توجه به تجربۀ تلخ ۵۷، میپرسیم؛ آیا به نظر شما، ما امروز با جنبشی روبرو هستیم که شعارهای آن برخاسته از گفتمانیست که در کانون آن الویت حفظ ایران، برتری مصالح کشور و منافع مردم ایران و آگاهی به ویژگیهای تاریخی و شاخصهای فرهنگی این ملت کهن، قرار دارد؟ و در اندیشههای الیت فکری نسل امروز ایران قابل رؤیت است؟
کیانی ـ دغدغه درستی است. چه بسیار کسانی که در سخن چیزی میگویند ولی به گونهای دیگر عمل میکنند. من این نگرانی را اینجا ولی روا نمیدانم. من شعار را شناسنامه یک جنبش و خیزش میدانم ولی همانطور که شناسنامه در بردارنده همه هویت یک فرد نیست – اگرچه در پیوند با آن قرار دارد – شعارها نیز همهی مختصات گفتمانی یک جنبش را عرضه نمیکنند اگرچه پیوندهای جدی با آن دارند. بر این اساس شما باید به منابع و متون و ادبیات تولیدشده در آن جنبش سر بزنید و ببینید آنجا چه خبر است و آنگاه شعار را بهتر درک کنید. شما علیرضا کیانی را صرفا بر أساس شناسنامه او نمیتوانید بشناسید بلکه زمانی به درک بهتری از علیرضا کیانی میرسید که با او به گفتگو بنشینید. من از شما میپرسم چه نسبتی بین ادبیات اسلامگرایان – اعم از مجاهدین و خمینیستها – و کمونیست – اعم از گروههای گوناگون – با آزادی برقرار بود؟ متون آنان چه نسبتی با آزادی داشت؟ مطهری به عنوان ایدئولوگ ارشد خمینیستها میگوید آزادی فکر را قبول داریم و میپذیریم ولی آزادی بیان را نمیپذیریم! نمونههای مضحک از این دست فراوان است در آشوب شوم ۵۷. تعریف آنها از آزادی، آنها آزادی از رژیم شاهنشاهی بود. آزادی در معنای راستین خود یعنی آزادی انتخاب و این آزادی انتخاب در شقوق گوناگون تجلی پیدا میکند و فقط قانون میتواند آن را محدود کند نه فرد یا نهادی فراتر از قانون. حالا البته این بحث تفصیلی دارد که وارد نمیشوم. حالا این را مقایسه کنید با متون و ادبیاتی که برای این جنبش ملی و کنونی ایرانیان تولید شده است و میشود. شعار «ایران را پس میگیریم» صرفا یک شعار نیست. به بهترین وجه خود را در ایرانگرایی موجود در بین بخش گستردهای مخالفان نشان میدهد. چرا پهلویها محبوب هستند؟ چرا شاهان پهلوی این اندازه مورد ارجاع هستند؟ چرا شاهزاده رضا پهلوی به عنوان برجستهترین مخالف جمهوری اسلامی برکشیده شده است؟ چرا رضاشاه روحت شاد از شعارهای اصلی جنبش است؟ دقیقا و دقیقا و دقیقا به علت ایرانگرایی این بزرگان. آنها نزد ملت عزیز هستند چون ایران را عزتمند کردند. چون ایران را از درون حجم وسیع ناکارآمدی و فلاکت بیرون کشیدند و آن را به سطح کشوری بزرگ و تاثیرگذار در سطح منطقه و جهان تبدیل کردند تا جایی که به واسطه رشد اقتصادی دهه ۴۰ از آن به «ژاپن غرب آسیا» یاد میشد و از این رشد به عنوان «معجزه اقتصادی» نام میبردند. توجه ویژه به نمادهای باستانی ایرانیان و حاملان گرانسنگ فرهنگ ایرانی همچون فردوسی در دوره رضاشاه آغاز شد. درواقع ما فقط به شعار نگاه نمیکنیم؛ ما به ارجاع آن شعار نیز مینگریم. یعنی دقت میکنیم که حاملان این شعار، عرضهکنندگان چه نگاهی هستند. چه روایتی از تاریخ را پذیرفتهاند. دشمن خود را چه کسی میدانند و حامیان و بزرگان خود را چه کسانی میدانند. چه نمادهایی را عزیز میدارند. اینهاست که نگرانیها مبنی بر میزان صداقت و راستی و درستی در شعارهای ایرانگرایانه را نیز رفع خواهد کرد.
بنیاد ـ جناب آقای کیانی، از توضیحات روشنگر شما در بارۀ پیوستگی و همسویی میان شعار با گفتمان سپاسگزاریم و همچنین از برجسته ساختن «ایرانگرایی» که طی چند سال گذشته، به وضوح در کانون گفتمان نسل امروز قرارگرفته و در روح این شعارها موج میزند. به باور ما چنین رویکرد و گرایشی در تاریخ معاصر ایران بیسابقه نیست. از این نظر، یعنی از نظر رویکرد به ایران و قرار گرفتن ایران در کانون همۀ بحثها، ما پیوند مهمی میان گفتمان امروز نسلهای جدید ایران و گفتمان مشروطهخواهی میبینیم. از این رو بسیار مایلیم که در دور دیگری از گفتگو این موضوع را با شما به بحث و گفتگو بگذاریم. بیتردید پاسخ مثبت شما به دعوت مجدد ما موجب مسرتمان خواهد شد.
کیانی – بدون تردید فرصت گفتگو با بنیاد داریوش همایون را هیچگاه از دست نخواهم داد!