در حالی که داریوش همایون تا پایان عمر از نامآورترین شخصیتهای مدافع «دفاع از ایران» ماند و خاطرۀ دفاع استوارش، در رفتن تا انتهای ناگزیری آن دفاع، همچنان در یادها زنده است و تا ایران به طور قطعی از زیر سایه خطر بدرنیامده باشد، همچنان الگوی رفتاری بسیاری از ایرانیان خواهد ماند، اما رضا پهلوی امروز به شناختهترین چهرۀ «سرنگونی رژیم به هر قیمت» و به نماد «رژیم چنج» بدست بیگانگان بدل شده است.
رضا پهلوی نماد «رژیم چنج» بدست بیگانگان
علی کشگر
منافع ملی و مصلحت عمومی، معیاریست همیشگی که بر پایه آن میبایستی جهتگیری فکری و راهکارهای سیاستگزاران و سیاستگران در هر کشوری چه در حوزه ملی و چه در مناسبات بینالمللی شکل گرفته و مورد سنجش قرار گیرد. اما جمهوری اسلامی، ثمرۀ انقلابی است؛ که مبانی فکری و ایدئولوژیک آن، همانطور که در مقدمه قانون اساسیاش نیز آمده؛ نه جغرافیای سیاسی میشناسد و نه ملت! و هدف آن جز گسترش جهان اسلام و خدمت به امت واحد اسلامی نیست. آنچه در سرشت این انقلاب و جهانبینیاش معنا دارد؛ دستیابی به وحدت امت اسلامی در سراسر منطقه و سراسر سرزمینهایی است که امت اسلامی در آن ساکناند. از پیامدهای ناگزیر چنین هدفی، بیاعتنایی به مرزهای سرزمینی، بیاحترامی به اصل حاکمیتهای محدود به جغرافیای سیاسی کشورهای دیگر است که در عمل به برانگیخته شدن صف دشمنی با ایران و توجیه این دشمنی در افکار عمومی جهانی انجامیده است.
به بیانی دیگر دستگاه فکری و فلسفۀ جهانی رژیم اسلامی با منافع ملی ایران و جغرافیای سیاسی این کشور بیگانه است و هر دم هستی ملی و سرزمینی ایران و وحدت تاریخی این ملت را که طی هزاران سال فراهم آمده است، به چالش میکشد. این رژیم تا کنون با هدر دادن سرمایههای انسانی و مالی ایران و با دخالتهای خود در سوریه و عراق و حمایت از حماس و حزبالله لبنان و…، صف گستردهای از دشمنان ایران را پیرامون مرزهای ایران با هم متحد کرده و شرایط سختی را بر میهن و مردممان تحمیل کرده است.
اما تصور اینکه منافع ملی ایران و هستی سرزمینی ایران را فقط رژیم اسلامی به چالش کشیده و به منافع ایران در منطقه و جهان زیان وارد میکند تصوری یکطرفه است. کافی است به کارنامه سیاه سازمان مجاهدین یا سازمانها و احزاب تجزیهطلب بنگریم تا دریابیم که چگونه این نیروها نیز در طی چهار دهه گذشته، به نام مبارزه با رژیم اسلامی، تمامی هم و غم خود را در خدمت نابودی ایران و تجزیه و از همپاشی یکپارچگی میهنمان بکار گرفته و برای رسیدن به اهداف خود از هیچ کوششی خودداری نکرده و از هیچ فرصتی چشم نپوشیدهاند. آنها در نهایت بیاعتنایی بر این اصل بدیهی و روشن چشم بستهاند که زیانآفرینی به حال کشور و ملت و به خطر انداختن آن از سوی رژیمی ناشایست، سایر عناصر و فعالین سیاسی مخالف آن رژیم را از قید و تعهد به منافع ملت و از پایبندی به پیمان حفظ کشور رها نمیکند. دست هر عنصر ایرانی، در هر اقدام و در هر سطح و نسبتی، تا زمانی که خود را ایرانی میداند، در این عهد و پیمان ملی بسته است و بیاعتنایی بدین اصل عاملین و فعالین را در صف دشمنان ایران و از جمله در کنار همان بخشهایی از رژیم قرار میدهد که دست درکار خطرآفرینی علیه ایرانند و هستی آن را به چالش دائمی میکشند.
در میان آن کارنامههای موجب سرافکندگی، البته کارنامۀ فعالیتهای سیاسی رضا پهلوی نیز، جز در دوران جنگ ۸ ساله ایران و عراق آنهم به دلیل داشتن گوش شنوا و گرفتن مشاوره از زندهیاد داریوش همایون جهتگیری درستی داشت، چندان تافتۀ جدا بافتهای نیست. و این فعالیتها، به ویژه در یک دهه و نیم گذشته چندان جای سربلندی و دفاعی از او برای هوادارنش باقی نگذاشته است.
بعد از پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق، اندک اندک با جمع شدن نیروهای تجزیهطلب و سرنگونطلب پیرامون رضا پهلوی و همزمان دور شدن هر روزه او از زنده یاد داریوش همایون، بستر جهتگیریهای سیاسی وی در اولویت بخشیدن به سرنگونی رژیم به هر قیمت فراهم شد. رضا پهلوی، که خود از نخستین قربانیان انقلاب اسلامی است که انقلابیون دست درکارش همصدا فریاد میزدند، رژیم شاهی برود و هرچه بیاید بهتر است، امروز با نیروهای تجزیهطلب و دشمنان ایران همصدا شده و فریاد میزند، رژیم اسلامی برود، هرچه بیاید بهتر است. البته از سطح نازل دانش سیاسی مشاوران امروزی و تجربهناموختگی وی و اطرافیان چندان جای شگفتی نیست که چشم بر این قیاس و نتایج نامطلوبش ببندند، اما از چشم دیگران پوشیده نمانده است که آنچه در این کارنامۀ سیاسی به تدریج جابجا شده؛ جایگزین ساختن شعار «سرنگونی رژیم اسلامی» ـ رژیم چنج ـ «به هر قیمت» بجای اصل و «اولویت دفاع از ایران به هر قیمت» بوده است.
در حالی که داریوش همایون تا پایان عمر از نامآورترین شخصیتهای مدافع «دفاع از ایران» ماند و خاطرۀ دفاع استوارش، در رفتن تا انتهای ناگزیری آن دفاع، همچنان در یادها زنده است و تا ایران به طور قطعی از زیر سایه خطر بدرنیامده باشد، همچنان الگوی رفتاری بسیاری از ایرانیان خواهد ماند، اما رضا پهلوی امروز به شناختهترین چهرۀ «سرنگونی رژیم به هر قیمت» و بدست بیگانگان بدل شده است. سیر جابجایی تدریجی و تبدیل رضا پهلوی به نماد «رژیم چنج» بدست بیگانگان را میتوان در اقدامات و تصمیمگیریهای گام به گام وی و در ضدیت آنها بامنافع ملی ایران به اجمال در سیاهۀ زیر مشاهده نمود:
ــ حضور، پنهان و در پرده، در نشست برلین در (سپتامبر ۲۰۰۵ – مهر ۱۳۸۴) و اعلام همبستگی با برگزار کنندگان این نشست و به رسمیت شناختن مصوبۀ آن مبنی بر پشتیبانی از «حقوق سیاسی اقوام » بدون توجه به معنای سیاسی و حقوقیِ «حقوق سیاسی اقوام» و بدون کمترین درکی از تفاوت آن با «حقوق سیاسی افراد وابسته به اقوام». نخستین سنگ بنای کج رضا پهلوی مبنی بر «اعطای» ماهیت سیاسی به واحدهای قومی ـ زبانی ایران، با دفاع از «حقوق سیاسی اقوام» گذاشته شد و وی را به نقطۀ جاذبهای برای گروههای تجزیهطلب و حامیان بیگانۀ آنان بدل نمود.
ــ دو سال بعد در ( نیمه سال ۲۰۰۷ میلادی) رضا پهلوی از تصمیمات «نشست پاریس» مبنی بر بخش کردن ملت ایران به واحدهای زبانی و هر واحد زبانی به ماهیتهای سیاسی که در تداوم و قوام بخشی «حقوق سیاسی اقوام» گرفته شده بود حمایت کرده و همپیمانی خود را با برگزارکنندگان این نشست اعلام داشت.
ــ در ماه نوامبر سال ۲۰۰۸ میلادی در کنگره هفتم حزب مشروطه ایران ــ و در عدم حضور مستقیم زنده یاد داریوش همایون در این کنگره ــ رضا پهلوی، به پشتیبانی هواداران سرسپردۀ خود و مخالفین سرسخت داریوش همایون در این حزب، از این عدم حضور «فرصتی» ساخته و از فدرالیسم بعنوان یکی از راهکاریهای اساسی اداره سیاسی ایران در آینده با صراحت دفاع نمود.
ــ در ماه مارس ۲۰۱۰ در شهر بن آلمان، رضا پهلوی در سخنرانی خود، با اعلام «برشمردن ایرانیان در زمره یک ملت یکپارچه اشتباهی ژرف است» مخالفت خویش را با یکپارچگی ملت ایران اعلام و به گفته شادروان داریوش همایون «سنخگوی کنگره ملیتها در موضوع فدرالیسم» شد.
ــ در ادامه این سیاستها در همین سال به همراه رئیس دفتر خود آقای احمد اویسی با «کنگره ملی کردهای آمریکای شمالی» به ریاست دکتر کمال آرتین و هیئت همراهش، که هدف آن تشکیل «گردستان بزرگ» بوده است، در کالیفرنیای جنوبی دیدار و پس از مذاکرات مفصل فدرالیسم را در ایرانِ بعد از رژیم اسلامی به رسمیت میشناسد. الگوی «اقلیم کردستان» در فدرالیسم عراقی بعد از حملۀ آمریکا و متحدینش به عراق و اشغال این «کشورِ» از هم دریده، به نیروی خشم و نفرت قومی ـ زبانی ـ مذهبی و با دخالت نظامی بیگانگان، و حرکت تدریجی و آگاهانه بارزانیها و حامیان خارجی آنان در جدایی کامل، ممکن است از سوی رضا پهلوی آگاهانه به اغماض گرفته و پردهپوشی شود، اما چشمهای تجزیهطلبان کرد ـ و سازمانهای قومگرای دیگری که از آنان تقلید میکنند ـ با امیدواری و با یارگیریهایهای حسابشده منطقهای به این «الگو» خیره شده است.
ــ در سال ۲۰۱۲ میلادی رضا پهلوی با طرح «شکایت» از علی خامنهای به جرم جنایت علیه بشریت به شورای امنیت سازمان ملل، تلاش میکند زمینه دخالت شورای امنیت و قدرتهای خارجی به حوزة ملی ایران را فراهم کند. او با این اقدام، در عین حال، نظر برخی گروهها و سیاستبازان تبعیدی را به عنوان «عنصر وحدتبخش» به «اپوزیسیون» خارج کشور جلب میکند؛ اپوزیسیونی که با «بهار عربی» به دنبال بازکردن «کریدور بشردوستانه» در ایران بود؛ نظیر آنچه در لیبی و سالی بعد در سوریه اتفاق افتاد، بود. شگفتا که این اقدام رضا پهلوی و دفاع از نقش وی و حمایت از موضع اتحاد با سلطنتطلبان، البته در پوشش نام و یاد همایون و در اصل در تخطئۀ نظرات وی، چه ولولهای در سازمانهای چپ و گروههای جمهوریخواه افتاد، و چه «دشمنان انقلابی دیرین» را نرم و همدل نکرد!
ــ و….. تا نوبت به دورۀ هشتسالۀ ریاست جمهوری اوباما رسید؛
اگرچه، در این هشت ساله، تلاش برای گردآوردن، متشکل کردن و به حرکت درآورن هواداران از سوی رضا پهلوی پایان نیافت، و بار دیگر در تشکل «تازهای» به نام «شورای ملی ایران» نمودار گردید که بالاترین نتیجۀ آن، نشستی در آوریل ۲۰۱۳ و دادن پیشنهاد تشکیل کنگره ملی به همراهی گروههای دیگر بود، اما در دوره ریاست جمهوری اوباما، که میتوان آن را به عنوان دورۀ دپرسیون برخاسته از خشم و نفرت ایرانیان طرفدار «رژیم چنج» علیه اوباما نامید، «امکان رضاپهلوی» به عنوان مهمترین چهرۀ ایرانی «رژیم چنج»، حتا برای فشار بر جمهوری اسلامی، با اقبال زیادی از سوی سیاستمداران آمریکایی روبرو نشد و ظاهراً هزینۀ چندانی صَرف نگهداری آن نشد. هر چند که سفرۀ شیوخ عرب و خاصه عربستان سعودی، به جبران، گشوده شد؛ به مصداق همان مثل معروف که «خدا گر ز حکمت ببندد دری / به رحمت گشاید در دیگری»، اما از آنجا که «رژیم چنج» در ایران، چنان خبطی بزرگ و اشتباهی مرگآور برای بسیاری از کشورهای منطقه و لاجرم بینظر و حمایت عملی و نظامی آمریکا تا کنون ممکن نبوده است، ناگزیر در دورۀ بیاعتنایی اوباما، فعالیت سیاسی و فرهنگی «شاهزادۀ» ایران به چند مصاحبه تلویزیونی و شرکت در جشن و سرور و رقص و پایکوبی دسته جمعی و یا شرکت در میهمانیهایی به دعوت محافل فعال اسراییلی در کشورهای اروپایی و آمریکا خلاصه شد.
دورۀ هشتسالۀ اوباما گذشت، و نظام اسلامی ایران به رغم کوششهای دولت روحانی در نیمۀ دوم این دوره، البته با کارشکنیهای وسیع و «پربصیرت» رهبری، نتوانست آن را به کمال به فرصتی به نفع ایران در حل بحران بینالمللی آن و شکستن و پراکندن قطعی صف دشمنان این سرزمین بدل کند. انتخاب دونالد ترامپِ ضد ایران و حامی پیگیر و سرسخت «رژیم چنج در ایران»، و با آغاز ریاست جمهوری او در آمریکا، بار دیگر رضا پهلوی، بدلیل وارث تاج و تخت سلسله پهلوی و داشتن نشان شاهزادهگی و همچنین داشتن هوادارانی در خارج و بعضا در داخل، در منظرگاه دولتمداران تازه آمریکایی زیر فشار اسراییل و در سایۀ ولع کرور کرور پول شیوخ عرب، قرار گرفت. «شاهزادۀ» ایرانی در مقام سخنگوی «شورای ملی ایران» بعنوان گزینه واقعیِ «رژیم چنج در ایران» به کنگره آمریکا دعوت تا در حضور چند تن از نمایندگان سنا و کنگره آمریکا و در دیدار سناتور مک گین، یکی از سناتورهای سرشناس ضد ایرانی، در روز سه شنبه، ۱۳ ژوئن ۲۰۱۷، دست به سینه به نمایش بایستد، تا آنها در پیرامون طرح «رژیم چنج در ایران» و چگونگی انجام آن در ایران رجزخوانی و تهدید کنند. تا ایشان، بعد از این دیدارها، در مصاحبهای با تلویزیون ایرانیستاز با «غرور» و رضایت تمام اعلام کند که؛ دولت فعلی آمریکا اینباز برخلاف دولت آقای اوباما در تغییر رژیم ایران مصمم بوده و در پی بررسی راههای عملی انجام این طرح میباشد. و بگوید که او نیز ـ همرنگ و همانند چلبیهای عراقی و عبدالجلیلهای لیبیایی ـ آماده همکاری و همراهی با طراحان آمریکایی در اجرای این پروژه ضد ایرانی است. و در این خرسندی و اعلام آمادگی بر نتایج «رژیم چنچ» در لیبی و عراق چشم بسته و با رسمیت شناختن دخالت بیگانگان در امر داخلی ایران به قیمت انهدام کشور گام بردارد و تا انتهای بیربط شدن و باختن آن اندک از اعتبار به ارث رسیده نیز برود.
رئیس جمهور، وزیر خارجه، وزیر دفاع، رئیس سیا و دیگر مقامات کنونی آمریکا خطر ایران را، «برای منافع آمریکا درازمدتتر از داعش» میدانند و ایران را بزرگترین کشور حامی «تروریسم» در منطقه میشمارند. و به راحتی چشم خود و وجدان را بر نقش آمریکا و عربستان و دیگر کشورهای عربی در شگلگیری طالبان و القاعده و داعش میبندند و با سکوت از کنار پشتیبانان مالی و نظامی نیروهای تروریستی و جنایتکار ۱۱ سپتامبر عبور میکنند و از نقش آمریکا و متحدانش در حمله نظامی و رژیم چنج در افعانستان و عراق و لیبی با بیشرمی تمام دفاع کرده و از فراهم کردن و ساختن زمینۀ هجوم داعشیها و دیگر نیروهای تروریستی از سراسر جهان با کمکهای مالی عربستان و دیگر کشورهای عربی از مرز ترکیه به سوریه کلامی به زبان نمیرانند و از بیخانمان و دربدر شدن میلیونها مردم این کشورها ذرهای هم خم به ابرو نمیکشند و در حالی که در برابر آوارگان مصیبتزده و پناهجویانی از این سرزمینها که جز جان خود همه چیز دیگر، تا کرامت انسانی خویش را، باخته و از دست دادهاند، درهای خود را به هم میکوبند و با گستاخی بیمانندی، انگشت اشاره را، در آفریدن همه این فجایع بسوی تهران میگیرند:
و همصدا با دولت و سازمانها امنیتی اسرائیل ایران را کشوری بزرگ و خطری در منطقه دانسته و از پشتیبانان پرپا قرص تشکیل کردستان بزرگ در منطقه بوده و بدنبال تجزیه ایران میباشند و از گروههای تجزیهطلب کردستان ایران حمایتهای مالی و تسلیحاتی میکنند.
و از اتحاد نظامی عربستان سعودی، امارات متحده عربی، مصر و اردن و دیگر کشورهای عربی علیه ایران با تمام قوا حمایت میکنند و همراه با ولیعهد عربستان در صدد «کشاندن جنگ به داخل خاک ایران» و تکه پاره کردن و از اساس نابود کردن ایران هستند.
رضا پهلوی و پیروانش نمیفهمند و تشخیص نمیدهند، حوزه ملی و مناسبات درونی ملت با رژیم حاکم از حوزه بینالمللی که حوزۀ عمل همان رژیم است جداست. در مبارزۀ درونی نمیتوان به هر قیمتی از جمله به قیمت ناپرداختنی نابودی کشور و ملت رفت. ممکن است از سوی رضا پهلوی مداخله نیروهای جنگطلب آمریکایی و اسرائیل و شیخنشینهای عربی در ایران «دخالتهای بشردوستانه» قلمداد شود، اما برای ایرانیان این دخالت نقطۀ پایان است؛ پایان ملت و سرزمینی به درازای تاریخ تمدن بشری و این موضوع برای ملت ایران بسیار جدی است. مردم ایران بخوبی میدانند که امروز ایران در یکی از بزنگاههای تاریخیاش قرار دارد و میتواند در کوچکترین غفلت و اشتباه، سرنوشتش با نابودی سرزمین ایران و تکه پاره شدن این سرزمین گره بخورد و ایران دچار سرنوشتی چون عراق و لیبی و سوریه شود. در این شرایط بالاترین اولویت این ملت حفظ ایران و نگهداشتن یکپارچگی کشور است. این کشور و این ملت باید، به هر قیمت و از هر راه حفظ شود؛ حتی به قیمت از دست شستن از مبارزه با رژیم اسلامی و ایستادن در کنار آن تا دفع خطر و جلوگیری از هم پاشیدگی ایران. ملت ایران این رسالت تاریخی را طی سه هزار سال دنبال کرده و تن به ملاحظات سختر از اینها داده است و اینبار نیز در صدد است این وظیفه را به انجام رساند و چلبیهای ایران و عوامل بیگانه را شرمسار تاریخ خود سازد. «هستۀ سخت» ایران اجازۀ تکرار داستان چلبی در ایران را نخواهد داد و به حامیان چلبیها نیز خواهد فهماند که ایران تن به راههای تحمیلی نخواهد داد و نابودی ایران را نخواهد گذاشت؛ بیآن که ناگزیر باشد دست از مبارزه با رژیم اسلامی بشوید.
بیگانگان حامی چلبیهای «ایرانی» به ویژه جهان غرب اگر چشم پرنخوت و محدودنگر را باز کنند، خواهند دید که نفع همه جهان در نوع مبارزه، تلاش و راهیست که ایرانیان در پیش گرفتهاند. راهی که در آن «رژیم چنج» به دست بیگانگان، هیچ جا و اعتباری ندارد، و تنها به یگانه امکان تغییر سیاست در ایران پایان خواهد داد.
درست است که اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در ایران خوب نیست و هر روزه فشار و سرکوب بالای سر مردم ایران است و هر چند مردم ایران خود به خوبی میدانند که تمامی مشکلات ایران چه داخلی و چه بینالمللی از رژیم اسلامی سرچشمه گرفته است، اما مردم ایران این را نیز بخوبی میدانند که همه ابزارها و داشتهها و نداشتهها برای مقابله با رژیم اسلامی و پیروزی بر این رژیم، نیز، به رغم همین وضع محدود و شرایط سخت، باید با تکیه بر نیروی مردمی در داخل ایران ساخته شده و سربرآورد. با کشاندن و دخالت دادن کشورهای دیگر در امر داخلی و ملی ایران مشکل ایران بر مشکلات عظیم دیگر جهان افزوده خواهد شد. با مشاهده اوضاع کنونی عراق و لیبی و سوریه به عنوان نتایج مرگآور مداخلات بیگانگان، مردم ایران بخوبی دریافتهاند؛ مشکلی را که اساسا میباید به دست خود ایرانیان برطرف شود نباید به «بازهای» آمریکایی و دیوانههایی چون ترامپ و نتانیاهو و شیخنشینهای عرب واگذارند؛ به دولتهایی که هم چون رژیم اسلامی پایبند هیچ اخلاق و سلامت عقلی نیستند و در محدود نگری منافع امروز و گرفتاری در تنگناهای خود ساخته، نبود ایران را از بود این کشور برای خود کارسازتر میشمارند.