من در ایران یک ملیت بیشتر نمیشناسم
- به یان ـ شما در مقالهای به نام «پادشاهی و رهبری» سخن از این میگویید: «پارهای از مهمترین سازمانهای قومی در کنگره ملیتها آمادهاند دشمنی سنتی خود را با پادشاهی در برابر شناخته شدن فدرالیسم به فراموشی بسپارند و به گزینه پادشاهى روی خوش نشان بدهند». این مقاله سئوالها و گمانهزنیهایی را در میان شماری از احزاب ملی برانگیخت. میتوانید بیشتر در این مورد توضیح بدهید؟
همایون ـ احزاب ملی آنهایی هستند که بخشی از نیروهای سیاسی سراسری ایران را بیهیچ تبعیض و انحصاری نمایندگی میکنند. از آن احزاب و سازمانها تاکنون واکنشی نشنیده و نخواندهام. ولی حق با شماست و در میان شماری از احزاب و سازمانهای قومی پرسشهایی پیشآمده است. چنانکه ملاحظه میفرمایید ما برای رسیدن به هرگونه تفاهم، سهل است برای گفتوشنود عادی نیز نیاز به توافق بر معانی و مفاهیم داریم.
من در جریان تماسهایی که از مدتها پیش از سوی یکی دو سازمان قومی با شاهزاده رضا پهلوی برقرارشده است هستم و بسیار هم از این بابت شادمانم. البته حفظ اصول و مصلحت ملی ایران بر سر جای خود میماند. شادمانی من از اینجاست که این تماسها به تعدیل فضای دشمنی میان نیروهای هوادار پادشاهی مشروطه و سازمانهای قومی کمک میکند و هرچه دشمنی و آشتیناپذیری میان ما کمتر بهتر. این تماسها بیتردید در موضعگیری اخیر شاهزاده و تأکید بر فدرالیسم بهعنوان یک گزینه اثر داشته است و بهنوبه خود پرسشهایی را برانگیخته است.
- به یان ـ در تکذیب این ادعای شما، (کنگره ملیتهای ایران فدرال) مینویسد: مقاله «پادشاهی و رهبری» مرقومی در روزنامه کیهان لندن در خصوص کنگره ملیتهای ایران فدرال بیمفهوم و فاقد وجاهت ارزشـی بوده و تکذیب میشود. نظر شما چیست؟ مشخصاً نظر شما در مورد کنگره ملیتهای ایران فدرال چیست؟
همایون ـ تصور نمیکنم سازمانهای متعددی که در کنگره… گردآمدهاند از نظر وزنه سیاسی و امکانات مادی در عرض یکدیگر باشند و خود کنگره چنان انسجام و انضباطی داشته باشد که همه از فعالیتهای یکدیگر آگاه باشند. آنچه من نوشتهام این است: «پارهای از مهمترین سازمانهای قومی در کنار استراتژی چپ خود از یک سالی پیش به استراتژی راست روی آوردهاند. این سازمانها آمادهاند دشمنی سنتی خود را با پادشاهی در برابر شناخته شدن فدرالیسم دستکم بهعنوان یک گزینه، به فراموشی بسپارند و به اقداماتی که در سویه رهبری و شورای رهبری در جریان است روی خوش نشان دهند.» مسلم است که منظور من این نبوده است که آن سازمانها رهبری کسی را بپذیرند.
ما امروز میبینیم حزب دمکرات کردستان ایران برای گفتگو با جمهوری اسلامی نیز در شرایطی آماده است: دبیر کل حزب میگوید: «هیچ موقع درب مذاکره بسته نیست. اگر روزی به این نتیجه برسیم که جمهوری اسلامی واقعاً قصد دارد مسئله کرد را حل کند، طبیعتاً باید با آن مذاکره کرد.» آیا روی خوش نشان دادن ساده به پادشاهی پهلوی سنگینتر از مذاکره با جمهوری اسلامی است؟
«کنگره ملیتهای ایران» از نظر من و بسیاری دیگر نمیتواند خود را نماینده اقوام ایران معرفی کند. همه ما بهتر است تا زمانی که مردم ایران آزادی گفتار پیدا نکردهاند از جانب خودمان سخن بگوییم. ترکیب کنگره نیز چنان است که آینده روابط میان دو بخش کرد و آذربایجانی آن میتواند مایه نگرانی همه ما باشد. از همه اینها گذشته بستگی بسیاری از این سازمانها به نیروهایی در همسایگی ایران و محافلی در دور دستترها ـ دستکم تا این اواخر ـ مناسبات ما را با آنها به دشواریهای بیشتری میاندازد.
- به یان ـ چه گزینهای را برای حکومت کردن در آینده ایران میپسندید و ملیتهای ایرانی چه جایگاهی باید در سیستم سیاسی این مملکت داشته باشند؟
همایون ـ من تحصیلاتم را در علوم سیاسی کردهام و همه عمر دانشجوی علوم سیاسی بودهام و با اصطلاحات علمی بیش از آن آشنا هستم که این «نوآوری»ها را بپذیرم. در ایران یک ملیت میشناسم و آن ایرانی است و شامل اقوام گوناگونی است که در همه تاریخ در کنار هم زیستهاند. تنها زمینه گفتگو و توافق میان ما، همچنان که هر طرحی برای آینده ایران، اسنادی است که به تایید جامعه بینالمللی رسیده است. ما در حزب مشروطه ایران بارها اعلام کردهایم که هیچ حقی را برای هیچکس کمتر و بیشتر از اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای پیوست آن در «حقوق افراد متعلق به اقلیتهای قومی و مذهبی» نمیشناسیم. طرح مشخص ما در این موارد در قطعنامه کنگره پنجم حزب که پیوست منشور حزب شده آمده است و من در زیر میآورم.
مردم ایران بهموجب همان اسـناد میباید امور محلی را با ارگانهای انتخابی خود اداره کنند. در ایران استانها میباید کمابیش بر خطوط تاریخی و با در نظر گرفتن تمایل مردم هر منطقه تعیین شوند و بهموجب همان اصول دارای حکومتهای محلی باشند و در مجلس سنا نمایندگانی به تعداد برابر، صرفنظر از جمعیت خود داشته باشند. هر ایرانی میباید حق سکونت در هر جای ایران داشته باشد زیرا ایران ملک مشاع همه ایرانیان است؛ و هر کس باید بتواند به هر زبان بخواهد سخن بگوید و آموزش ببیند و انتشار دهد. اقوام ایران بهترین پلهای ارتباطی ما با کشورهای همسایهاند و تنوع فرهنگی ایران برای ما یک دارائی اضافی است.
- به یان ـ شعار فدرالیزم امروز به خواست بسیاری از احزاب غیرفارس تبدیلشده. به نظر شما افکار عمومی ایران و مشخصاً سیاستمداران مرکزگرایی همچون جنابعالی این خواست را چگونه ارزیابی مینمایید؟
همایون ـ من حزبی که صفت فارس داشته باشد نمیشناسم و هیچ حزب و سازمانی نیست که خود را فارس بنامد. در بقیه سازمانهای سیاسی ما افرادی از مناطق گوناگون ایران عضویت دارند. همانگونه که اشاره فرمودید من مرکزگرا هستم و نه تمرکزگرا. مرکزیت برخلاف تمرکز هیچ منافاتی نه با دمکراسی دارد، نه حقوق مدنی و فرهنگی هیچکس. به نظر من وجود یک مرکز با قدرت برای ایران حیاتی است. هیچ راه دیگری برای بازسازی سریع همه مناطق ایران و رساندن این ملت بهپای پیشرفتهترین کشورها نیست. ما باید بتوانیم همه امکانات این کشور را رویهم بریزیم و در خدمت همه مردم بگذاریم؛ و میباید تا مدتها از مناطق ثروتمند بگیریم و به محرومتران بدهیم. درباره افکار عمومی ایران نمیتوانم اظهارنظر کنم ولی پیشینه ایران نشان داده است که استقلال و یکپارچگی (تمامیت ارضی) ایران بالاترین ارزشها برای ملت ماست.
- به یان ـ نقش حکومتهای مرکزی را در سرکوب کردها چگونه ارزیابی میکنید؟
همایون ـ در زندگی خود من آنچه از آن به نام سرکوبی یاد میکنید از داستان جمهوری مهاباد آغاز شد که در کنار حکومت فرقه دمکرات در آذربایجان طرحی برای تجزیه ایران، و پیشروی شوروی در سرزمین ملی ما بود. پس از آن در دهههای چهل و پنجاه (شصت و هفتاد میلادی) درگیری حکومت مرکزی با نیروهایی در کردستان، سراسر در متن جنگ غیررسمی با عراق بود. حکومتهای ایران و عراق هر کدام متحدان کرد خود را در سرزمین دیگری داشتند و ایران البته دست بالاتر را یافت. در قرارداد الجزیره دو طرف از تقویت متحدان کرد خود دست برداشتند و حکومت ایران کردان متحد خود را به ایران دعوت کرد و در کرمانشاه برای آنها شهرکی ساختند و ملا مصطفی بارزانی که در گذشته با حکومت ایران در جنگ بود و پس از شکست به شوروی پناه برده بود از ایران به امریکا رفت. متأسفانه بسیاری کردهای متحد ایران به دست عراقیها از میان رفتند. ولی رهبران کرد بارها بهای سنگین اشتباه همکاری با نیروهای بیگانه را پرداختهاند.
تاریخ ما با خون نوشـتهشده است، در کردستان نیز مانند جاهای دیگر. اصرار من به اینکه هیچکدام ما دنبال خواستهای حداکثر خود نباشیم و به راهحلهایی فکر کنیم که بیشترین خوشبختی را برای بیشترین ایرانیان بیاورد، از همین نگاه به تاریخ برمیخیزد. هشدارهای من به سازمانهای قومی از دشمنی نیست. من یک ناسیونالیست ایرانی هستم و مردم ایران برایم همان اندازه اهمیت دارند که سرزمین ایران. اینها دارائیهای ما هستند و باید نگهداری شوند.
- به یان ـ میخواستم مشخصاً نظر شما را در مورد مبارزات مردم کردستان جویا شوم و آیا این مبارزات توانسته افکار عمومی مردم ایران و دیدگاه سیاستمداران مرکزگرا را بهسوی پذیرش حدالاقل خواستهای مردم کرد در مرکز تغییر دهد؟
همایون ـ یک نگاه به قطعنامهای که پیوست منشور حزب مشروطه ایران است نشان میدهد که کسانی مانند من چه اندازه تغییر کردهاند و مبارزات کردان چه اندازه تأثیر داشته است. اما موضوع خواستهای حداقل نیست. ما خواستهای حداکثر (بیشترینه،) حداقل (کمترینه،) و بهینه داریم. خواستهای بهینه که من برای هر گروه سیاسی ایران خواستار آن هستم در رابطه با خواستهای دیگران تعریف میشود. منظورم رسیدن به راهحلهایی است که برای همه سودمند باشد و این البته مستلزم گذشت از سوی همگان است. من بسیار به رسیدن به چنان راهحلهایی خوشبین هستم. تجربههای تلخ گذشته به ما کمک خواهد کرد.
- به یان ـ برنامهها و سیاستهای حکومت پادشاهی پیشین در قبال کردها چگونه ارزیابی مینمایید؟
همایون ـ پادشاهی پهلوی دو محور داشت: ترقیخواهی و ناسیونالیسم. در آن دوره بود که برای نخستینبار به ایران پیش از اسلام توجه شایسته آن شد و این به معنی شناخت سهم حیاتی مادها، آذربایجانیان و کردان، بهعنوان نخستین سازندگان ایران بود. حکومت پهلوی هیچ مشکلی بهویژه با صاحبان اصلی ایران نمیداشت. کسی به اینکه یک ایرانی از کدام تکه ایران است توجهی نمیکرد. حتی محدودیتهای قانون اساسی در مورد غیرشیعیان اندکاندک نادیده گرفته میشد. اگر برای اهل هر زبان مدارس مخصوص آنها را نساختند یا زبانهای محلی را درس نمیدادند صرفنظر از هر ملاحظه دیگر به این علت بود که اصلاً امکان نمیداشت. آموزش همگانی در کشوری با نود در صد و بیشتر بیسواد و شش هزار دانشآموز در آغاز پادشاهی رضاشاه، از صفر شروع شد. پس از آن نیز به آموزش و پرورش اولویت ندادند و آن وزارت همیشه با مشکل مالی روبرو بود.
کردستان منطقه فقیری است و از خودش چیز زیادی جز مردمان بااستعداد ندارد. در سالهای دهه پنجاه برنامه توسعه صنعتی در کردستان با جدیت دنبال گرفته شد. ولی ساختار ایلیاتی کردها وزنهای بهپای منطقه است و مانند بیشتر مردمان ایران نیاز به باززائی فرهنگی دارند. کارهایی که در زمینه توسعه اجتماعی در دست اجرا بود به انقلاب برخورد و تحریکاتی که از شوروی و عراق میشد نگذاشـت کردسـتان آنقدر که میتوانسـت پیش برود. با همه اینها کردها نیز مانند ایرانیان دیگر نه پیش و نه پس از آن دوران هرگز به چنان سطح زندگی و پیشرفت نرسیدند.
- به یان ـ به نظر شما کردها در ایران باید کدام کارزار مبارزاتی را برگزینند تا به خواستهاشان برسند؟
همایون ـ نخست میباید خواستهایشان را با در نظر گرفتن واقعیات و موازنه نیروها تعریف کنند و هزینههای احتمالی را در نظر آورند و خودشان را در تاریکی پرتاب نکنند. خواستهایی که سازمانهای کرد را رویاروی جریان اصلی سیاست ایران قرار دهد آنها را بهجایی نخواهد رساند. عناصری در گرایش چپ که سازمانهای قومی را در ادامه روش کنونیشان تشویق میکنند خودشان نیز پایگاهی ندارند. مبارزه در چهارچوب ایران و در کنار نیروهای دمکرات و لیبرال بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای پیوست آن بهمراتب آینده روشنتری دارد تا سیاستهایی که تا کنون جز به کشتن دادن سران حزب دمکرات کردستان ایران و دور افتادن از بیشتر نیروهای سیاسی نتیجهای نداشته است.
ما چون از خودمان شروع کردهایم میتوانیم به دوستان کُرد توصیه کنیم که بجای انداختن مسئولیت به گردن اینوآن اندکی به انتقاد از خود بپردازند تا از اشتباهات گذشته پرهیز شود. اصرار آنها بر پسوپیش کردن واقعیات تاریخی، تغییر دادن معانی واژهها و اصطلاحات شناختهشده، و بهرهبرداری سیاسی از ناآگاهی افراد کمکی به مبارزه برای رهایی و بازسازی ایران نمیکند. بیش از هر چیز بهتر است احساس ژرفدوستی ایرانیان دیگر به کردها را دستکم نگیرند. در جهان هیچکس را نمیتوان یافت که از ناسیونالیستهای ایرانی کردها و آذربایجانیها را بیشتر دوست داشته باشد. این احساس مال امروز نیست. مردان پارسی و مادی تراشیده شده بر دیوار پلکان تخت جمشید دست در دست و بر شانه یکدیگر گرم گفتگویی جاودانیاند.
سامانه کردی به یان
ژانویه ۲۰۰۹