تحول بزرگی در حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)
- حسین مُهری ـ آقای همایون، شما یک سخنرانی کرده بودید در کنگره هشتم حزب مشروطه ایران در برلین، زیر عنوان «لحظه حقیقت ما فرا رسیده است». بسیاری گفتند که این سخنرانی آقای همایون بهمنزله ختم دوران مشروطهخواهی یا سلطنتطلبی حزب مشروطه ایران بوده است. در این باب خواهش میکنم توضیح بدهید.
همایون ـ در اینکه این سخنرانی نشانهای است از تحولی در خود من که مقداری هم در حزب انعکاس پیدا کرد، تردید نیست. اما نه، به آن معنی نیست که ما از هواداری نظام پادشاهی دست برداشتهایم. موضوع این است که این حزب از ۱۸ سال پیش شروع شد و وضع ایران چه در بیرون و چه در درون، بهکلی چیز دیگری بود از آنچه که امروز هست. یک حزب سیاسی نمیتواند در قالبی تنگ همانطور خودش را نگهدارد و مثل کرم پیله دور خودش بتند و همانطور بماند. ناگزیر است با دنیای خارج و فضای حیاتی که کشور است و مردماند، تماس مرتب داشته باشد. من توجه کردم در این ۱۶ سال، بهتدریج دیدم فراز و نشیبها را و سرانجام به این نتیجه رسیدم که تأکید ما صرفاً بر مشروطهخواهی، آن بازتابی را که ما انتظار داریم هرگز نداشته است. چرا که مشروطهخواهی به هرحال با پادشاهی یکی شناخته میشود از نظر افکار عمومی. درست است که در برنامه سیاسی و منشور ما و در قطعنامههایی که به منشور پیوسته سهم هواداری از پادشاهی شاید بیشتر از یک درصد در این مجموعه نیست و ۹۹ درصد به چیزهای دیگری میپردازد که برای رهایی این کشور، برای نجات مردم، برای اداره این کشور در آینده لازم است. شکل پادشاهی یا جمهوری مشکلی را حل نمیکند. کشوری باید باشد تا آن را اداره کرد؛ زندگی مردم بهتر بشود و جای شایستهای در جهان پیدا کند. اینها مطالب مهمتری هستند تا شکل حکومت. ولی از کوششهای ۱۶ ساله به این نتیجه رسیدهام که نمیتوانیم بر این تصور عمومی غلبه کنیم که ما بیش از یک حزب سلطنتطلب و طرفدار پادشاهی هستیم و به استقلال عمل میکنیم. کسی ما را بهحساب نمیآورد، هر چه هم بگوییم. نماد پادشاهی در چشمهاست و کسی متوجه نمیشود که ما چه میگوییم. در بیرون از ایران هم اصلاً حزب مشروطه معنی ندارد چرا که همه این کشورها، مشروطه به معنی دارای قانون اساسی هستند و این نام چیزی را نمیرساند. این دو ملاحظه بجای خود، یک ملاحظه دیگر هم هست و آن اینکه: به قول «بورژوا ژانتیوم» نمایش مولیر، ما همه عمر نثر میگفتیم و نمیدانستیم. این برنامه سیاسی (منشور حزب) را که نوشتهایم، و قطعنامههای پیوست آن، سراسر در خدمت دمکراسی لیبرال است در سنت راست میانه است، و این اصلاً بازتابی در نام ما و در بازنمایی ما از آنچه که هستیم، ندارد. ما یک حزب لیبرال دمکرات هستیم ولی هیچکس متوجه این مطلب نیست برای اینکه خود ما هم آن را نگفتیم.
دوسال پیش در کنگرهای که در واشنگتن داشتیم، عبارت لیبرال دمکرات در منشور حزب اضافه شد ولی بههیچوجه کافی نبود. برای اینکه کسی منشور را نمیخواند. و اینبار من به دوستان اصرار کردم که فکری به حال این مشکل بکنند. ما باید مستقل باشیم، باید مستقیماً شناخته بشویم. ما کارهایی میکنیم و حرفهایی میزنیم که منطبق نیست با حرفهایی که دیگران میزنند، حتا در طیف خودمان، و باید این تشخص و تمایز باشد برای اینکه خیلی لازم خواهد بود. دوم اینکه، ما مدتهاست که به پایان دامنه تأثیر هواداری از پادشاهی در پیشبرد این حزب رسیدهایم. دیگر کار نمیکند و ما بیشتر نمیشویم. افراد جدیدی را جلب نمیکنیم برای اینکه طرفداران پادشاهی میل دارند با خود نماد پادشاهی تماس داشته باشند نه از طریق ما. بعد هم هر چه میگوییم که ما حزبی با این مشخصات لیبرال دمکرات هستیم، دیگران توجه نمیکنند. این است که پیشنهاد کردیم که نام حزب هم یک تغییر مختصری بکند و عبارت لیبرال دمکرات زیر نام حزب مشروطه ایران بیاید. نتیجه این کار این است که کسانی که ما را نمیشناسند ما را بهعنوان یک ماهیت تازهای بشناسند و در بیرون این انعکاس خوب داشته است و دارد و در درون هم کاملاً منطبق است با تحولاتی که در جامعه ایرانی در طی این سالها پیشآمده که سرانجام آن را بهصورت جنبش سبز میبینیم و بیشتر کوشندگانش لیبرال دمکرات هستند.
ما از اول لیبرال دمکرات بودیم و دلیلی ندارد که این را اعلام نکنیم. اینها سبب شد که این تغییر را در منشور و نام حزب دادیم و حالا انتظار این است که حزب مؤثرتری بشویم و نقش مستقیمتری داشته باشیم. تحتالشعاع نباشیم. تفاوتهایی میان مواضعی که ما میگیریم و کسان دیگری از طیف ما میگیرند وجود دارد و این طبیعی است. برای اینکه هر کس اولویتهای خودش را در نظر میگیرد. اولویت ما سراسر حفظ ایران و یکپارچگی ملی ایران است؛ مبارزه با گرایشهای تجزیهطلبانه است با عنوان فدرالیسم؛ مبارزه با عنوان ساختگی «ملیتهای ایران» است. ممکن است دیگران اینطور نباشند و مشکل درست میکنند. ما اگر مشخص نکنیم که کی هستیم و چه هستیم، به یک راههایی کشانده میشویم که خودمان موافق نیستیم و این پیش خواهد آمد. من بهروشنی میبینم که این مسائل پیش خواهد آمد.
- حسین مُهری ـ آقای همایون، یکی از دوستان من که چپ میانه است، میگفت اگر آقای داریوش همایون حزب خودشان را لیبرال دمکرات معرفی کنند، من عضو آن خواهم شد. شما مثل اینکه هنوز روی دوتا صندلی نشستهاید.
همایون ـ بهتر است که انسان وسط دو تا صندلی ننشیند. روی دو صندلی عیبی ندارد، جای بیشتری است. اتفاقاً قطعنامهای که این کنگره صادر کرد ـ نمیدانم ملاحظه کردهاید یا نه ـ قطعنامه مفصلی نیست برخلاف قطعنامههای دیگر احزاب. خیلی فشرده است و کوتاه اما نکتههای زیادی در آن آمده است. یکی این بود که: ما امیدواریم که چپ سوسیالدمکرات ایران با شناخت این عنصر اساسی لیبرال که در سوسیالدمکراسی است بتواند سروسامانی به خود بدهد و جای خود را در این مبارزه ملی ما پیدا بکند و مشکل همرائی سیاسی را هم حل بکند.
این دوست چپ میانه شما، نکته را درست دریافتهاند و حالا اگر عضو حزب هم نشوند که ما خیلی خوشحال میشویم بشوند، نکتهای که گفتهاند درست است. اساساً تکیه را باید از روی شکل حکومت برداشت. رویهم رفته ما ۳۰ سال گرفتار دعوا بر سر جمهوری و پادشاهی بودهایم. و واقعاً وقتمان تلفشده است و موضوع بیربط بوده. میبینیم که در ایران اصلاً این مسائل مطرح نیست. این برای وقتی است که مردم آزادی گفتار و انجمن داشته باشند و بتوانند نظر بدهند، رأی بدهند و انتخاب کنند. الآن که اینطور نیست. اصلاً باید این موضوع را گذاشت کنار و هر کس هر عقیدهای دارد داشته باشد. میگذاریم این را برای وقتیکه توانستیم نظر و رأی بدهیم. الآن مسائل مهمتر و اساسیتر است. یکی از مسائل اساسی این است که ما معنای دمکراسی لیبرال را بفهمیم در چپ و راست ایران و پایه ساختن جامعه آینده ایران بکنیم. بهجای اینکه دعوا کنیم که آیا پادشاهی بهتر است یا جمهوری. مصدق خوب بود یا محمدرضا شاه. این حرفها اصلاً وقتکُشی است و شایسته این شرایط و اوضاع نیست. به همین جهت میبینیم که این توده بزرگ در ایران که رفته است به دنبال جنبش سبز ذرهای به این مسائل توجه ندارد و خندهشان میگیرد اگر ببینند که ما این همه وقت صرف این موضوعات میکنیم. و خود من به این نتیجه رسیدهام که دیگر راجع به این موضوع صحبت نخواهم کرد. رأی و عقیدهام را میگذارم برای روزی که اگر توانستم به ایران بروم و نظرم را در آنجا خواهم گفت و پنهان هم نمیکنم. ولی الآن این حرفها معنی ندارند.
همینطور در گرایش چپ. گرایش چپ باید خودش را آزاد کند از این حرفهای ۲۰ سال پیش و واقعاً باید سوسیالدمکرات بشوند. فکر نکنند تا اسم لیبرال آمد باید فرار کنند. نه. سوسیالدمکراتها همه لیبرال هستند منتها لیبرالهای سیاسی و فلسفی. ما هم به مسئولیتهای اجتماعی توجه داریم، خوب، آنها بیشتر. به هر حال، اینها مسائلی هستند که باید بین خودمان حل بکنیم. مشکلات بسیار جزئی هستند و در عمل مسائل ایدئولوژیک آنچنانی نیست که مانند درهای ما را از هم جدا بکند. مانند همه جای دنیا و تمام اروپای شمالی و غربی، سوسیالدمکراتها، دمکراتها زمینههای مشترک فوقالعادهای دارند که همان لیبرالیسم و دمکراسی باشد. همهشان دمکرات و همه لیبرال سیاسی هستند. همه این ملاحظات سبب شد که بهاصطلاح دنده را عوض کردیم به قول انگلیسیها و تکیه را از روی یک موضوع و به قول شما از روی یک صندلی برداشتیم و گذاشتیم بر روی صندلی دیگر که صندلی روز و مربوط به مسائل روز است.
- حسین مُهری ـ آقای همایون، به نظر میرسد با توجه به آنچه که شما فرمودید، بیسروصدا یک تحول اساسی را در درون حزب مشروطه ایران کارسازی کردید و یک حزب مستقل نو تشکیل دادید که هیچ ارتباطی به پادشاهی یا پیروی از آنچه که به هر حال وارث تخت و تاج میگوید ندارد، نه اینکه مخالف آنها باشید، ولی یک حزب نوین تشکیلشده. درست است؟
همایون ـ نه، حزب همان حزب است و همان افراد هستند. اما در عمل به یک تعبیر میشود گفت که حزب چهره تازهای پیداکرده است. ما هیچوقت پیرو «چه فرمان یزدان چه فرمان شاه» نبودهایم و در قاموس و منطق ما نیست. ولی بودند عناصری خیلی زیاد در گذشته ـ حالا کمتر شدهاند و دنبال بقیه خواهند آمد ـ که چشمشان به دهان دیگری است که: اجازه میفرمایند؟ موافق هستند؟ مخالف هستند؟ ما به اینها میگوییم بگذارید کنار این حرفها را. شما افراد مستقلی هستید و دارای حق هستید و باید خودتان قضاوت بکنید. عرض کردم، ما هیچ ابایی نداریم از اینکه در جاهایی با هم اختلاف داشته باشیم که مثلاً فرض کنید، ۲ سال پیش شاهزاده آمد در کنگره حزب ـ من در آن کنگره نتوانستم شرکت کنم ـ و راجع به فدرالیسم هم صحبت کرد و گفت که میشود به رأی مردم گذاشت و یکی از راهحلهاست. ما اصلاً بهکلی مخالفیم که فدرالیسم به رأی گذاشته بشود. برای اینکه شما همینقدر که تأیید کنید فدرالیسم هم یکی از راههای مورد قبول است و میتواند در ایران برقرار بشود، بازی را باختهاید. برای اینکه اگر بخواهید ایران را فدرال کنید اول باید تجزیهاش کنید. ایران که تکهتکه نیست که بخواهند دورهم جمع بشوند و فدراسیون را تشکیل بدهند. ایران یک کشور یکپارچه است، و همیشه هم بوده. حالا اتفاق افتاده که حکومت مرکزی یک وقت ضعیف یا یک وقت قوی بوده، ولی کشور ایران همیشه یکپارچه بوده است.
دوران اشکانی بله، ملوکالطوایفی بوده ولی ربطی به امروز ندارد. این کشور به هر حال صدها سال است که یکپارچه به همین صورت هست. از دوره رضاشاه هم محکمتر شده و ۷۰ ـ ۸۰ سال هم از آن میگذرد باید تکهپارهاش کرد و دوباره اگر اینها دلشان بخواهد دورهم جمع بشوند. فدرالیسم اصلاً مطرح نیست. نمیتوان اصلاً در ایران برقرارش کرد که بیاییم بپذیریم که بله این هم موضوعی است که میتواند به رأی گذاشت. اینها قابلمذاکره و رأی دادن نیست. مثل این است که شما بگویید تبعیض مذهبی هم قابل رأی دادن است. ببینیم مردم موافقند تبعیض مذهبی باشد. یا رای بگیریم که مردم باید رأی بدهند؟ یک چیزهایی هستند که قابلبحث و مذاکره نیستند. ایران یکپارچه، یک ملت، قابلبحث نیست. اگر ایران یک ملت نباشد، اصلاً وجود نداریم. به قول آقای فاروقی دیدم بهتازگی مقالهای نوشتهاند، خیلی با مزه، که: از این به بعد یک سازمان ملل ایران تشکیل بدهیم، اینطور که دارند پیش میروند. دیگر همهاش صحبت از مناطق ملی است و… خیلی بهجاهای بد کشیده شده است. ما جلوی اینها میایستیم. از این جهت، اصلاً بهتر است که این استقلال تأکید بیشتری بشود و ظاهرش هم حفظ بشود و هیچ طرفی زیان نخواهد دید.
- حسین مُهری ـ آقای همایون، دیدم در یک مصاحبهای با دویچه وله، بار دیگر از جنبش سبز تجلیل کردید و گفتید که این نماد دگرگونی در فرهنگ جامعه ماست. بسیار مایل بودم که بفرمایید دقیقاً آنچه در این مصاحبه گفتید، برای شنوندگان ما هم نقل بفرمایید.
همایون ـ بنده این روزها آنقدر نوشتم و صحبت کردم، یادم نیست چه گفتهام.
- حسین مُهری ـ عنوانش این بود: «جنبش سبز دگرگونی در فرهنگ جامعه است».
همایون ـ الآن دانستم چه بوده. جامعه ما از ۱۳۰۰ ـ ۴۰۰ سال پیش شروع کرد اسلامی شدن. از ۵۰۰ سال پیش شیعه شد از بدترین نوعش. که از دوران صفویه شروع شد و کار به بدترین خرافات کشید که امروز نمونههای آن را در ایران میبینیم. در تحول کنونی جمهوری اسلامی خیلی نگاهها، در ردههای تصمیمگیری، به دوران صفوی برگشته و حسرت آن دوران را میخورند و تقلید آن دوران را میخواهند بکنند. این فرهنگ با خودش رسوباتی آورده در طول این پانصد سال و جامعه ما جامعهای است که خرافاتی است و به نظریه توطئه و مشیت الهی و مشیت انگلیس خیلی معتقد. از عنصر اخلاق و خرد بیشتر اوقات خالی. فرهنگ سیاسیمان هم سراسر فاسد، سراسر در معرض همه گونه سوءاستفاده و مایه عقبافتادگی این جامعه.
- حسین مُهری ـ آقای همایون، پس چگونه است که این همه میبالیم به فرهنگمان؟
همایون ـ بیخود میبالیم. ما یک دورههای خیلی خوب داشتیم. ولی این ۵۰۰ سال گذشته، چه کسی میتواند به آن فرهنگ ببالد؟ در این پانصد سال ما چه کردیم؟ نگاه بکنید! یک دوره درخشان شاهعباس داشتیم که با خونریزیها و وحشیگریها همراه بود و دیری هم نپایید. یک نادری آمد و اصلاً دیوانه شد و در آخر هم همهاش جنگ و آدمکشی. بقیه هیچ. انقلاب مشروطه البته یک استثناست. یک دوره سازندگی داشتیم دوره رضاشاه و محمدرضاشاه، آنهم پر از گرفتاری و پر از عیب و نقض. به هر حال درخششی در کار نبوده. ما به دورههای خیلی پیش، به آدمهای معین، کتابهای معین، باید هم بنازیم. ولی بهویژه از پانصد سال گذشته خودمان، باید فرار کنیم. این جنبش سبز اکنون در حال دگرگون کردن آن فرهنگ سیاسی است. یعنی با اینکه مذهب را کنار نگذاشتهاند، خودشان را از خرافات بهکلی آوردهاند بیرون. دیگر جمکرانی و کربلایی نمیاندیشند. همهچیز از کربلا درنمیآید و همهچیز از این چاه درنمیآید و از نظر سیاسی یک بلوغ، پختگی و یک گشادگی ذهنی در ایران میبینیم که بههیچوجه در ایران سابقه نداشته. هیچوقت سابقه نداشته. ناگهان پریدهایم به قرن ۲۱. یک بخش بزرگی از جامعه. همه اینها، نه اینکه فقط نتیجه جنبش سبز است، ولی هم نتیجه جنبش سبز است و هم در جنبش سبز بروز کرده است. و حالا با یک چنین وضعی روبرو هستیم که بخش بزرگ پویای جامعه، دارد در زیر بدترین شرایط از خودش یک روشنبینی، خویشتنداری، یک پختگی سیاسی نشان میدهند که بدون رهبری، بدون اینکه کسی را بپرستند و هر چه او گفت بکنند، که یکی از ویژگیهای این جنبش است، تاکتیکها و استراتژیهایشان را خودشان تعیین میکنند و خیلی هوشمندانه و آنچه از آن جنبش درمیآید، مانند مقالهها، نقاشیها، شعرها، طرحها، آثار هنری و… اصلاً بهکلی بیسابقه است. یعنی حالا ما تازه باید شروع کنیم سربلند باشیم از ملت خودمان، پس از گذشت این ۴۰۰ ـ ۵۰۰ سالی که در یک منجلاب سیاسی و فرهنگی دستوپا زدیم. من خیلی خیلی به این جنبش سبز امیدوار هستم.
دو روز پیش عکسی دیدم که خانم رخشان بنی اعتماد و خانم دیگری که متأسفانه اسمشان را فراموش کردم، این دو نفر به مناسبتی ایستادهاند و دارند با هم صحبت میکنند و خانم بنیاعتماد با یک روسری سبز فوقالعاده زیبا روی سرش و آن خانم یک دستبند سبز به دستش. میبینید که هرچه میگیرند، میکشند، زندانی میکنند مردم رها نکردهاند. به هر ترتیب خودشان را نشان میدهند. اینها بسیار علائم امیدبخشی است و به نظر من همه ما باید امیدوار باشیم و خوشبین باشیم و سربلند.
- حسین مُهری ـ شنوندهای، یک پرسشی را مطرح کردهاند ـ با توجه به این تجلیلهای پیدرپی که شما در این ماهها از جنبش سبز کردید ـ و آن این است که آیا شما و آقای موسوی اشتراک نظرهایی دارید؟
همایون ـ بله دارم. با خیلیها در ایران میبینم که اشتراک نظر دارم.
- حسین مُهری ـ میشود بیان بفرمایید در چه زمینههایی؟
همایون ـ آنها مثل من نیستند، من مثل آنها هستم. من هم مثل آن دوستان، مثل آن خانمها و آقایان، آنها را دوستان خودم میبینم. مثل آن آقایان، مثل خانم رهنورد و همفکرانشان، معتقدم که جنبش سبز باید کار خودش را بکند، سران جنبش سبز باید کار خودشان را بکنند. جنبش سبز باید پاکیزگی و خلوصش را نگه بدارد، باید به آگاهیرسانی و تقویت پیام جنبش سبز بپردازد، باید آن شبکهسازی اجتماعیاش را تقویت بکند، آنها یک حرفهایی میزنند که بنده هم قبول میکنم، من معتقدم و به نظرم آنها هم دارند این کار را میکنند که باید به سران جنبش آزادی عمل داد که در همین چهارچوب قانون اساسی رژیم فعالیت بکنند و از آن بیرون نروند. برای اینکه باید خودشان را حفظ بکنند و لابد آنها هم فکر میکنند که باید خودشان را حفظ بکنند.
من از این پیشرفت مداوم ۱۵ ماهه سران جنبش سبز، پیشرفتی که در طرز تفکرشان بهوجود آمده است، و نزدیک شدنشان به بدنه جنبش سبز بسیار خوشحالم، و لابد توافقی است بین ما و آنها یک کارهایی میکنند که خوشحال میشوم. بههیچوجه موافق نیستم که به سران جنبش سبز حمله بشود و پای اینها را به میان بکشند که ۲۰ سال پیش چه کردید، ۳۰ سال پیش چه کردید، این حرفها را باید گذاشت کنار. بعد هم به قول مسیح: سنگ را اول آن کسی بیاندازد که خودش این کار را نکرده. کسانی که این حرفها را میزنند نگاه کنند ببینند خودشان ۳۰ سال پیش چه کردهاند بعد این حرفها را راجع به نخستوزیر دوره جنگ بزنند. الآن وقت این صحبتها به هر حال نیست.
همه اینها به نظرم میرسد که بله، یک وجوه اشتراک و یک توافقهایی هستند که هیچ ارتباطی با من ندارند و نمیخواهم هم داشته باشند. نگاه میکنم به آنچه که میگذرد. یک نکته اساسی وجود دارد که به نظرم دیگران متوجه آن نیستند. و آن این است که من میدانم که اینها در ایران هستند و من بیرون هستم و من اگر در ایران بودم چه میکردم و اگر اینها در بیرون بودند چه میکردند. آنوقت خیلی تفاهم پیدا میکنم. و نکته آخر شاید این باشد که من بهکلی مخالف هستم که ما در بیرون جنبش سبز را تجزیه بکنیم هر کدام یک تکهاش را بگیریم و کسانی را دور آن جمع بکنیم و از سکولاریزم و عرفیگرایی و… صحبت کنیم. اینها را باید گذاشت کنار چون جنبش سبز همه اینها را دارد و عناصر جنبش سبز، عناصر دمکراسی لیبرال هستند و بیخود با این کارها موجب سرگردانی نشویم چون به شکاف تعبیر خواهد شد. اینها موارد اشتراکاند.
- حسین مُهری ـ امروز وزیر امور خارجه ایالات متحد آمریکا، خانم هیلاری کلینتون، ابراز امیدواری کرده که سیاستمدارانی مسئول در ایران به قدرت برسند. او ابراز امیدواری کرد که یک رهبری مسئول کنترل ایران را به دست بگیرد و گفت: من تنها میتوانم امیدوار باشم به اینکه تلاشهایی در داخل ایران به دست رهبران مسئول مدنی و مذهبی صورت گیرد تا حکومت را به دست گیرند. به نظر شما این عبارتها منطقی هستند؟ یعنی عملی هستند؟
همایون ـ این حرفها بسیار حسابی است. معلوم است، همه ما باید امیدوار باشیم که کار از دست یکمشت آدم (از یافتن صفت مناسب عاجز هستم) چون، انسان در یک حدودی انتظاراتش را میآورد پایین ولی این حضرات هیچ حدی برای پایین رفتن نگذاشتند و همینطور پایینتر و پایینتر میروند و کار حقیقتاً به دلآشوب کشیده است. انسان وقتی حرفهای اینها را میشنود، یا میخواند و یا ریختشان را نگاه میکند، دچار دلآشوب میشود.
خانم کلینتون بسیار حرفهای حسابی زده است و هر کسی در دنیا حق دارد اظهارنظر بکند دربارة آنچه که دلش میخواهد یک کشور دیگری بشود، حق هر کسی است. مداخله هم نیست. نگفته است ما لشـکر میکشـیم به این منطقه یا پول خرج میکنـیم. اظهار امـیدواری کرده. ما هم امـیدواریم که چنین ترتیباتی بشود. در ایران هم چنین کسانی هستند.
یکی از نکات اشتراک، که یادم میآید، همین است که ـ آنها که هیچ ربطی به من ندارند و کار خودشان را کردهاند ـ سعی میکنند از درون خود نظام جمهوری اسلامی هواداران و طرفداران و متحدانی پیدا کنند و جبههای در مقابل این اوباش و اراذل و دزدان سرگردنه که کارها را در دست گرفتهاند تشکیل بشود و کشور از این بحران بدر آید. ما توجه نمیکنیم که ایران در چه شرایط خطرناکی بسر میبرد. وارد مبارزه بهکلی نابرابری با بزرگترین قدرتهای جهانی و بزرگترین قدرت منطقهای شدهاند و حرکاتی میکنند که یکطرف آن ممکن است جنگ باشد و حمله به ایران. اینها حقیقتاً باور دارند که قدرت موشکی و قایقهای تندروشان میتوانند آمریکا را شکست بدهد و خنثی بکند. و هر کاری دلشان میخواهد بتوانند در منطقه بکنند و چون آدمهای بسیار بیاطلاعی هستند، کار خیلی بهجاهای خطرناک خواهد کشید. این است که من هم معتقدم که بسیار کار خوبی است که سعی میکنند عناصر مسئول را در داخل نظام جلب کنند و جبهه واحدی درست کنند. به نظرم این کار دارد الآن صورت میگیرد بههیچوجه اطلاعی ندارم ولی معقول این است که دارد صورت میگیرد. برای اینکه در درون خود نظام و از مراکز قدرت هم صداهای روزافزون شنیده میشود که این وضع قابلدوام نیست بخصوص که احمدینژاد و دارودستهاش، هر روز دامنة گستاخیشان را گسترش میدهند و کمکم دارند میگویند که: «فقط من هستم» و تفکیک قوا، مجلس و.. این حرفها بیمعنی است و من هستم و تمام شد و رفت. خمینی هم بیخود گفته، آن مربوط به دوره خمینی بود. احمدینژاد هم دارد مرتب به این آتش دامن میزند و جبههای در برابرش تشکیلشده است و قویتر خواهد شد و باید اینها را در نظر بگیریم و به این نتیجه میرسیم که خانم کلینتون هم نقاط مشترکی با ما دارد.
- حسین مُهری ـ آقای همایون، ماجرای انتقال لوحة حقوق بشری کورش کبیر را به تهران تعقیب فرمودهاید. و اظهارات آقای احمدینژاد را در این باب که در میان مذهبیون، سخنان او بهعنوان تقدیس حکومت پادشاهی در ایران عنوان شد. آقای حمید بقایی که ریاست میراث فرهنگی را در ایران دارد، امروز با توجه به آنچه آقای احمدینژاد راجع به کورش و لوحة کوروش و حقوق بشر کوروشی در تهران بر زبان آورد، گفت: احمدینژاد کوروش زمانه است. بخصوص که در مقابل آمریکا ایستاده است.
همایون ـ بله چون کوروش هم در مقابل امریکا ایستاده بود و خمینی هم گفت که ۲۵۰۰ سال آمریکا به ما ظلم کرد و استثمار کرد. به نظرم، حرف اساسی را در این ماجرا همین آقای بقایی که اشاره فرمودید زده است. داستان همین است: احمدینژاد و گروهش و سپاه پاسداران ـ چون او آدم آنهاست و خودش چیزی نیست ـ دارند بهکلی زیر پای نسل اول جمهوری اسلامی را جارو میکنند و اینها را میفرستند به هر جایی که زورشان میرسد. نه فقط تغییر پرسنلی، بلکه تغییر فضا و روحیه مورد نظرشان است. آنچه که دستگاه سیاسی و ایدئولوژی اینها را تشکیل میدهد ترکیبی است از بدترین خرافات مذهبی به این صورت که اینها مدعی هستند که شخصاً با امام زمان در ارتباط هستند و حرفهای امام زمان را دارند عمل میکنند. هر که از آنها سئوال کرد چنین کاری کردید، جواب بدهند با چاه تماس دارم و آقا گفته است. حال شما فکر کنید که یک امری که یک میلیارد مسلمان جهان اصلاً قبول ندارند ـ در ایران هم نمیدانم چند نفر قبول ندارند ـ تبدیلشده است به منشاء سیاستهای حکومتی. مملکت روی این حساب و روی این ادعا دارد اداره میشود! حرف حرف آقاست و ما هم تماس با او داریم. یک ترکیبی است از توسل به آخرین مرحله خرافات (چاه جمکران) و افتخارات ملی ایران. برای اینکه اینها میدانند که ایرانیها بهشدت یک دوره ناسیونالیستی جدید را دارند تجربه میکنند. روی واکنش نشان دادن به آخوندبازیهای ۳۰ ساله، روی واکنش نشان دادن به این ملت سازانی که جمع شدهاند؛ و روی ادعاهایی که کشورهای خارجی بر خاک ایران پیدا میکنند و… مردم بهشدت ناسیونالیست شدهاند. اینها میخواهند از آن احساسات به نفع خودشان برای تحکیم قدرت خودشان استفاده بکنند و این ملغمه را درست کردهاند و احمدینژاد هم با این ترتیب یک چفیه انداخت گردن شخصی که به اسم کوروش و آن دیگری کاوه آهنگر در مقابل او زانو زد، و شد کوروش زمان.
اینها دارند کوروش را هم به سطح خودشان میرسانند و بهرهبرداری میکنند. هم دین و هم ناسیونالیسم ایرانی در یک سطح قرارگرفتهاند و هر دو را بردهاند به چاه و دارند خراب میکنند و کسی هم باور ندارد و مثل همه کارهایشان نفرت مردم را نسبت به خودشان برمیانگیزند و نقشه این است که بجای ولایتفقیه، بجای قم، بجای فیضیه و مراجع تقلید، این نمادها را بگذارند و خودشان هم بشوند جلوهگاه این دو (ناسیونالیسم ایرانی و چاه جمکران). حکومت در ایران خیال دارد که جامعه را به یک چنین پدیدهای تبدیل بکند. مردم چشم از فیضیه و قم و آخوند و ولیفقیه بردارند و بدوزند به احمدینژاد و اطرافیانش که هم ناسیونالیسم ایرانی را نمایندگی میکنند هم با چاه در تماس هر روزه هستند. خود احمدینژاد گفت: ببینید بین من و آقای رحیم مشایی آقا نشسته است! ــ البته کسی آنجا نیست ــ این داستان دارد به اینجاها میرسد.
- حسین مُهری ـ جداً این حرف را زده؟
همایون: بله. این اولین باری است که «نبودن» عین «بودن» است. اگر شما میبینید که نیست، دلیل این است که هست. این هم منطق احمدینژاد است.
رادیو صدای ایران ـ حسین مهری
۱۹ سپتامبر ۲۰۱۰