گفتگوی بیبیسی
- بیبیسی ـ به نظر شما حق انصاف رعایت شده که اگر من بگویم شما راه بسیار طولانی را در سیر فکری و عقیدتیتان تا امروز طی کردهاید. از گرایش به حزب شبه فاشیستی نوجوانیتان گرفت تا لیبرال دمکرات الآن؟
همایون ـ درست است. این سیر فکری همزمان است با سیر زندگی من. بهرحال ما در یک دوران بهکلی متفاوتی بهدنیا آمدیم و بزرگ شدیم در شرایطی به نوجوانی رسیدیم که جز گرایشهای افراطی راهی نبود. همه بهدنبال گرایشهای افراطی بودند از مسلمانان تا چپگرایان و تا ما راستگرایان. ولی سودمندی زندگی و تجربه همین است که انسان تصحیح میکند خودش را و آدم دیگری میشود و من خیلی خوشحالم که این فرایند همیشه ادامه داشته است در من. البته هنوز آن آدمی که میخواستم نشدم.
- بیبیسی ـ علت گرایش شما به حزب سومکا در آن موقع چه بود؟
همایون ـ آن موقع مصادف بود با اشغال ایران از سوی روس و انگلیس و من چون از کودکی با تاریخ آشنا بودم، آن حمله متفقین به ایران خاطره صد، صد و پنجاه سال تحقیر ملی را در من بیدار کرد و همۀ آن صد و پنجاهساله پوشیده بود از همکاریها و سازشهای خود ایرانیها با این قدرتها. بعد از شهریور ۲۰ من دوباره همان صحنهها را دیدم. با همان مزدوری و خدمت به خارجی و آماده بودن برای از بین بردن کشور که صد و پنجاه سال سابقه داشت در ایران. در نتیجه واکنشی که ما طبعاً میتوانستیم داشته باشیم شدیدترین خشونت بود در برابر این افراد. هیچوجه مشترکی با آنان احساس نمیکردیم. البته کودکی هم بود. من آن موقع ۱۳ یا ۱۴ یا ۱۵ سالم بود. ولی عمده همین بود که گفتم. عمده آن ضربه روحی بود که اشغال ایران در آن شرایطی که ما خیال میکردیم کشور آباد و پیشرفته رو بهبزرگی هستیم، چنان ضربه تحقیرآمیزی بود، بعد هم صحنههای همکاری چپ و راست!
- بیبیسی ـ ولی بعدها آقای همایون شما بهعنوان یک روشنفکر، برخلاف خیلی از همردیفها در آن زمانها که بهطور طبیعی گرایشهای چپ داشتند، لااقل گرایشهای دمکراتیک داشتند، ولی شما بعدها هم گرایشتان به سمت در واقع همرزمی و در کنار نظام دیکتاتوری بودن را حفظ کردید.
همایون ـ چپگرایان و دمکراتیک را من جدا میکنم. من در آن زمان تا این اواخر و سالها پس از انقلاب اسلامی نشانی از دمکراتیک در هیچ گرایش سیاسی در ایران ندیدهام. صحبتش بوده است. خیلی از روزنامهنگاران بیرون را هم گروهی لیبرال خطاب میکردند. اصلاً امکان ندارد که ما واژهها را درست بکار ببریم و اطلاق کنیم به گروهها. چپگرایان بودند ولی چپگرایان بهسرعت با شوروی یکی شناخته شدند و در خدمت آنها قرار گرفتند. در سال ۱۳۲۴ کامیونهای ارتش سرخ از تظاهرات کنندگان حزب توده که خواستار واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی بودند حمایت میکردند و در آن شرایط طبیعی بود که کسانی مثل من نمیتوانستند به چپ گرایش داشته باشند. اما پس از آن دوره یاغیگری، بیآرامی و شورش سالهای نوجوانی و اوایل جوانی، من چون زندگیم را با خواندن تاریخ آغاز کردم ـ از ۸ سالگی ـ و با سیر جامعههای پیشرفته دنیا بهویژه در اروپا، با تاریخشان آشنا شده بودم و دنبال کرده بودم، دیدم که صرفنظر از گرایشهای سیاسی، یک جامعه نیاز دارد به اینکه زیرساختهایی داشته باشد. یک ثروتی داشته باشد که ثروت مادی و معنوی تولید کند و رویهم انباشته باشد تا بهجایی برسد و این میسر نبود جز در نظامی که داشت ایران را اداره میکرد و دستکم ادعای مترقی بودن و پیشرفته بودن داشت و یکجورهائی هم انصافاً میکرد. من متوجه تفاوتی که دوران رضاشاه و پیش از رضاشاه باهم داشت بودم و به نظرم رسید که رضاشاه در آن تاریخ بهترین پاسخ به مسئله ایران بوده است.
از ۱۳۳۹ ـ ۱۳۴۰ من مخالفت با حکومت را گذاشتم کنار. من همیشه با نظام پادشاهی موافق بودم ولی با حکومت مخالفتم را گذاشتم کنار و سعی کردم از درون کار کنم. خوب حقیقتاً ایران ده دوازده سالی تکان بزرگی خورد. با اینکه برای من امکان ورود در دولت از اوایل دهه ۴۰ بود، ولی در حاشیه سعی کردم از نظر فرهنگی به این فرایند پیشرفت و توسعه کمک کنم. از راه انتشار کتابها و روزنامه.
- بیبیسی ـ شما فکر میکنید چه اثری داشتید روی سوق دادن ایران بهطرف یک جامعه دمکراتیک از طریق فعالیتهای فرهنگی؟
همایون ـ دمکراسی فقط در جامعهای بهوجود میآید و پابرجا میشود که قبلاً اسبابش فراهمشده باشد. یعنی آن فرهنگ سیاسی لازم و آن ساختارهای آموزشی و اقتصادی را فراهم کرده باشد. ما در آن زمان کمکم داشتیم این ساختارها را بهوجود میآوردیم. در یک جامعهای هنوز بیسواد و من که کتابخوان آن زمان بودم میدیدم چه فقری در زمینه انتشار کتاب است و بزرگترین روزنامههای آن زمان ایران برای من اصلاً غیرقابل خواندن بودند. چون انگلیسی میدانستم و روزنامههای فرنگی میخواندم. خوب از طریق اصلاح در این زمینه تا آنجائی که توانستم مسلماً کمکهایی کردهام و اثر داشتهام. بهر حال روزنامهنگاری ایران بعد از آیندگان چیز دیگری شد. کتابهای جیبی یک تحول اساسی بود در انتشار کتاب. اینکه بهترین کتابها با چاپ نفیس، منتها با قیمت ارزان در سطح وسیع. خوب اینها کارهایی بود که به نظر من جنبه ساختاری داشت.
- بیبیسی ـ خوب حالا اگر این حرفهای شما را قبول کنیم و شواهدی هم باشد بر این صحبتهای شما، از اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ به بعد آن موقع خود شما در یکی از مقالاتتان نوشتهاید که ایران دیگر قطعاً آماده بود برای قبول دمکراسی ولی در آن مقطع هم شما برعکس بهعنوان یک روزنامهنگار موفق و کاملاً حرفهای، شدید وزیری که کارش شد سانسور بکند.
همایون ـ من در سال ۱۹۶۵ در دانشگاه هاروارد یک رسالهای ارائه دادم با نام توسعه سیاسی در ایران و در آن رساله بعد از تشریح وضع ایران آنطور که به نظرم رسیده بود. پیشنهاد کردم، یعنی این راه به نظرم آمد که ما باید یک جنگ چریکی سیاسی انجام دهیم. یعنی از درون رژیم، رژیم را درست کنیم. برای اینکه یک رژیمی که سرکار هست، دستش نمیشود زد مگر با شیوههای خشونتآمیز و انقلابی که من نمونههایش را دیده بودم و بههیچوجه موافق نبودم. نه با جایگزین مذهبی موافق بودم و نه با جایگزین چپ. و چیز دیگری هم نبود. خوب این جنگ چریکی سیاسی چه معنی میداشت؟ من بعد از اینکه کارم را در زمینه فرهنگی انجام دادم که به نظرم هم انجام داده بودم. روزنامه آیندگان سرجایش ایستاده بود و کتابهای جیبی هم درمیآمد توسط یک موسسه و انتشارانی دیگر به همان خوبی و شاید هم بهتر. کارهای دیگری هم مثل سندیکایی که درست کرده بودیم هم سر جایش بود. در آن زمان من دیگر آماده بودم وارد سیستم بشوم و از درون کار بکنم. برای اینکه نوشتن و بحث و سخنرانی و اینها چیزی نمیشد. در نتیجه تصمیم گرفتم وارد میدان بشوم و از ۱۳۵۴ یعنی ۱۹۷۵ وارد کار سیاسی شدم و بهسرعت در آن دو سال کاری که میشد پیش رفتم.
- بیبیسی ـ ولی جواب پاسخ مرا ندادید.
همایون ـ باز میرسیم به تعبیر ما از سانسور، دمکراسی چیست و گفتار آزاد چیست؟ اگر کلیشهای فکر کنیم، بله سانسور بد است و آزادی خوب است. روزنامه باید آزاد باشد و…کدام روزنامه باید آزاد باشد، کدام روزنامهنگار باید آزاد باشد، که بتوان سانسور را برداشت و در چه جامعهای، در یک نظامی سیاسی که دستگاه دادگستریش کار کند. دستگاه دادگستری کار نمیکرد. هر جا زور بود و نفوذ بود میایستاد. من عضو هیئتمنصفه مطبوعات بودم به این معنا که اگر شکایتی کسی از روزنامهای میکرد ما بهعنوان ژوری میرفتیم. بارها من را دعوت کردند که در فلان روز، به فلان جلسه اما هیچوقت تشکیل نمیشد. میترسیدند، سراغ روزنامهها نمیرفتند. من میخواستم یکخانه برای خودم اجاره کنم. وقتیکه مادرم فوت کرد خانهام را فروختم و نمیخواستم آنجا زندگی کنم. کسی به من خانه اجاره نمیداد چون روزنامهنویس بودم. بالاخره از راه دوستی توانستم خانه اجاره کنم. در آن شرایط مسلم است وقتی شما یکطرف آزادی مطبوعاتتان کریمپور شیرازی است طرف دیگر محرمعلیخان میشود. باید دو سر معادله را در نظر گرفت. همیشه دو سر معادله در یک جامعه باهم میخواند. این نکتهای است که ما در فرهنگ سیاسیمان نمیشناسیم. نمیدانیم که یک معادله دو سر دارد.
- بیبیسی ـ آقای همایون شما وارد سیستم شدید، وارد نظام حکومتی شدید که بتوانید این معادله را روشن کنید، چهکار کردید؟
همایون ـ چهکار کردم؟ کارهایی که میخواستم بکنم و شروع هم کرده بودم، اولین آنها گفتم ما سانسور نمیکنیم روزنامهها را همان فردای وزارت، سانسور را برداشتیم. ولی وقتی سانسور را در نظامی که نمیشود حرف زد بردارید، باید تکلیف روزنامهنگار معلوم باشد وگرنه روزنامهنگار دائماً باید تلفن کند و بپرسد؛ آقا این را بگذاریم یا نه. یا چاپ کند فردا اول از همه شاه ناراحت میشد و بعد پائینیها. خوب وقتی سانسور را برداشتیم یک دستورالعمل نوشتیم برای روزنامهها که این مطالب را بپرسید و چاپ کنید و این مطالب هم آزاد باشد. مطالبی که آزاد بود مربوط به حکومت بود. دستگاه دولت و کابینه بود وزارتخانهها بود. هرچه میخواهید بنویسید ولی جوابشان را هم باید چاپ کنید، که نمیکردند. آن را هم حاضر نبودند. ولی آنچه زیر نظر شاه بود باید بپرسند. معلومه باید آن مسائل را سانسور میکردیم. مگر میگذاشتند آزاد باشد. شاید یک روز یا دو روز میشد ولی بعدش همه چیز برمیگشت.
- بیبیسی ـ حالا برگردم به صحبتهایی که خودتان در مقالات متعدد خودتان کردهاید و آن اینکه جامعه آماده بود برای یک نوع دمکراسی، چه کسی یا چه کسانی را شما مسبب این میدانید که نگذاشتند جامعه متحول بشود در آن موقع؟
همایون ـ هر دو طرف طیف سیاسی. هم شاه و هم آنطرف. شاه بعد از ۱۳۳۹ حقیقتاً میخواست جامعه را باز کند. جبهه ملی را دعوت کرد. خلیل ملکی رفت آنجا که داستانش معروف است. شاه به بنبست رسیده بود. هنوز هم چیزی در چنته نداشت بهعنوان دستاورد بزرگ و آماده بود. جبهه ملی زیر بار نرفت و چپها هم که تکلیفشان روشن بود. یعنی حزب توده. شاه هم بعد از اینکه آن برنامه اصلاحات اجتماعی که حقیقتاً برنامه درخشانی بود انجام داد، دچار یک نوع غرور شد. و دچار یک خوشبینی فوقالعاده که دیگر نیازی به نیروهای دیگر ندارم. من دارم کارم را میکنم و آنها هم که طرفداران من هستند. مردم هم واقعاً طرفدارش بودند. در نتیجه موضوع اصلاً از بین رفت و منتفی شد. و بعد واکنش نیروهای مخالف در برابر آن برنامه اصلاحی اصلاً شرمآور بود. مگر میشود که انسان با برنامه اصلاحات ارضی مخالفت کند چون شاه کرده است. خوب هر که کرده باشد. در همۀ اروپا اصلاحات اساسی را شاهان کردهاند. شاهان مستبد. این طبیعی است.
- بیبیسی ـ ولی با همه این وجود، میدانید که این مخالفتها آن زمان سـرکوب شد و امکانات نظام محدود نشد به اصلاحات.
همایون ـ وقتی با برنامه اصلاحات ارضی و حق رای زنان، سهیم کردن کارگران مخالفت میشود خوب معلوم است دیگر از آنطرف میافتد. یعنی شاه نهتنها مخالفش را تحقیر کرد، اصلاً کینه پیدا کرد نسبت به آنها. میگفت شما اصلاً چه میگویید. اصلاً شما با کی هستید. وقتی شما همه چیز را بخواهید که هیچچیز گیرتان نمیآید. مخالفان همه چیز میخواستند.
- بیبیسی ـ انقلاب ۵۷ در ایران قبول دارید که یکی از مردمیترین انقلابات از نظر شرکت مردم در انقلاب میباشد؟
همایون ـ بله، مسلماً انقلاب ۵۷ انقلاب مردمی بود.
- بیبیسی ـ فکر نمیکنید این انقلاب با هر زبانی به هر شکلی برخلاف آنچه شما میگویید، میگوید. شاه طرفدار داشت؟ در واقع شاه طرفدار نداشت.
همایون ـ شما زمان را قاطی میکنید. شما از سال ۱۳۴۰ ـ ۱۳۳۹ یکباره میپرید سال ۱۳۵۷ این سالها باهم ربطی ندارند. در ۱۷ سال هزار اتفاق میافتد.
- بیبیسی ـ انقلاب که خلقالساعه نیست.
همایون ـ انقلاب خلقالساعه نیست ولی ده سال هم مدت بسیار طولانی است و ۱۷ سال هم انقلاب طول نمیکشد.
- بیبیسی ـ انقلاب زمینه دارد. این زمینه از سالهای قبل بوده
همایون ـ انقلاب ۱۷ سال زمینه نمیخواهد. انقلاب اسلامی در واقع شش ماه طول داد. عمر انقلاب اسلامی ۶ ماه بود. یعنی پیش از آن هیچ نشانی از انقلاب اسلامی نبود و آن شعارها نبود. در آن شش ماه هیچ مقاومتی از طرف رژیم نبوده والا جلوی آن را گرفته بود. آنچه انقلاب را باعث شد خیلی عوامل است ولی عامل اصلی را کسی متذکرش نمیشود. عامل اصلی تسلیم شاه بود. شاه در سال ۱۹۸۱ که من رسیدم به پاریس همان وقت یک مصاحبه کرده با واشنگتنپست و گفته سیاست من در برابر انقلاب صرفاً تسلیم بود. این بود علت اصلی انقلاب.
- بیبیسی ـ یعنی باید سرکوب میشد به نظر شما؟
همایون ـ نه سرکوب احتیاج نداشت
- بیبیسی ـ کار دیگری نمیتوانست بکند وقتی هزار هزار توی خیابان میریزند؟
همایون ـ چرا نمیتوانست بکند؟ جنبش انقلابی در دنیا هر روز میشود. هر روز یک جنبش است. جنبش انقلابی ایران چه بود؟ مثلاً تظاهرات قم بود. اینکه نباید انقلاب بشود. با یک تظاهرات ۲۰۰ نفره طلبه که نباید انقلاب شود. نه سرکوب نیست! سرکوب باز از آن حرفها و لغاتی است که تا بهگوئی همه وحشت میکنند. نه! شما یک عده را دستگیر میکنید، حالا اسمش هرچه هست و یک عدهای را هم اجازه میدهید فعالیت کنند. ولی شما اگر آنهایی را که باید اجازه داد فعالیت کنند، بگیرید و آنهایی را که باید دستگیر کنید ول کنید خوب همین میشود. مطمئن باشید تا ماه آذر و دی میشد جلوی انقلاب را گرفت. بدون خونریزی زیاد، حالا عدهای کشته میشدند چون دو سه هزار نفر همان شش ماه کشته شدند با همۀ تسلیم شدنها. اینجور هم نیست که تسلیم جلوی خونریزی را گرفت.
- بیبیسی ـ از طرف دیگر میتوان اینطور گفت که برای مدت طولانی همه احزاب را بسته بودند و فضای سیاسی در مملکت کاملاً بسته بود.
همایون ـ بله کاملاً
- بیبیسی ـ فضای اختناق وجود داشت. در این شرایط مردم بهترین راهی که میتوانستند بریزند تو خیابان.
همایون ـ خوب بریزند تو خیابان
- بیبیسی ـ خوب این انقلاب، انقلاب مردمی بود.
همایون ـ ما درباره انقلاب مردم بحث نداریم. این درست است. ولی این مردم که روز اول نریختند تو خیابان. این مردم بهتدریج گروهگروه و لایهلایه اجتماعی پیوستند به انقلاب. شش ماه طول کشید یعنی هرچه شاه کوتاه آمد، عده بیشتری ریختند تو خیابان. شما اگر روز اول جلوی جریانی را بگیری مثل شعر سعدی که وقتی میتوان با بیل جلویش را گرفت، اگر نگیری بعداً با پیل هم نمیتوان جلویش را گرفت. اصلاً نیازی به خونریزی نبود. دو سه هزار نفر کشته شدند. خیال نکنید که اون سیاست تسلیم و غیر سرکوب بی هزینه بود. نه، باید روزهای اول عدهای را میگرفتند تا بقیه هم حساب کار خودشان را میکردند. چون آن موقع هیبت شاه و قدرت شاه یکچیز دیگری بود. فقط کافی بود نشان بدهد ایستاده است و نمیگذارد تمام شود. ۱۳۴۲ همان خمینی با همان شدت و حدت ریختند در خیابان، نهفقط در تهران در پنج، شش شهر ایران مخالفان همه هم پشت سر او ایستاده بودند، سهروزه تمام کردند کار را و خوب انقلاب هم نشد. پس میشود جلوی این چیزها را گرفت.
- بیبیسی ـ بهرحال این نظر شماست. اما خیلیها هم با شما در این زمینه مخالفند. اما از این بگذریم و برویم سر این مسئله که شما الآن حزب مشروطه ایران درست کردهاید. من مرامنامه و اساسنامه شما را خواندم، بسیار بهاصطلاح خوبه و افکار و عقایدی که در آن مطرح کردهاید و آیندهای را که برای آینده ترسیم میکنید همانطوری که خودتان هم گفتید خیلی شبیه مدل حکومتهای دمکراتیک و لیبرال اروپائی است. ولی به نظر میرسد این برنامه یک اشکال دارد و بسیار اساسی و بنیانی است و آنهم اینکه شما بهنظام شاهنشاهی معتقدید و این با مجموعه آن چیزهایی که شما میگویید مغایر است.
همایون ـ ما با نظام شاهنشاهی هیچ موافقتی نداریم. شاهنشاهی در ایران معنا و مفهوم ندارد. مگر ما در ایران شاهان داریم، شاهنشاه داشته باشیم. نه. ما با پادشاهی مشروطه موافق هستیم همانی که شما در انگلیس دارید. شما در انگلیس فراموش میکنید که در قرن هفدهم که حق الهی پادشاهان است. حق الهی پادشاهان. برای اولین بار در همان انگلیس شما یک پادشاه گفت من حق الهی دارم. در فرانسه هم آنیکی گفت. اصلاً همه گفتند. در سال ۱۶۸۶ انگلیس پادشاهی مشروطه پیدا کرد. پس در یک قرن در طول ۵۰ سال پادشاه مستبد نه، مطلقه نه، پادشاه با حق الهی شد پادشاه مشروطه. میشود.
- بیبیسی ـ آقای همایون شما بهتر از من میدانید و خیلی هم بهتر میدانید که پروسه پادشاهی مشروطه در بریتانیا یا هرجای دیگر پروسه بسیار طولانی دارد. ما داریم راجع به ایران صحبت میکنیم. بهعلاوه مردم ایران یکبار در انقلاب و یکبار در رفراندم رای دادند. شما چرا فکر میکنید دوباره مردم با شاهنشاهی موافقتند؟
همایون ـ این مربوط به سی سال پیش است. معلوم نیست امروز یا دو سال دیگر اگر از مردم بپرسند چه میگویند. این را هیچکس نمیداند مگر اینکه شما بگوئید یکبار مردم گفتند و تمام شد رفت. اینکه معنی ندارد. مردم میتوانند هر روز نظرشان را عوض کنند. ایران در صدسال گذشته بهاندازه ۳۰۰ سال اروپا تجربه پیداکرده برای اینکه الآن سیر رویدادها خیلی سریعتر میباشد. آن موقعها یک خبر از اینطرف کشور به آنطرف کشور یک ماه طول میکشید الآن دو ثانیه طول میکشد. کمتر! این است که ما تجربه کردیم، ما دیدیم نظام شاهنشاهی چیست، جمهوری اسلامی چیست، چپ چیست و راست چیست. همۀ اینها را دیدیم. البته ما نمیگوییم حتماً این باید بشود. میگوییم اگر مردم این را خواستند. ما این را پیشنهاد میکنیم. ما حق داریم پیشنهاد کنیم. شما حق دارید بگوئید جمهوری. فرقی هم نمیکند یا شما نظامتان دمکراتیک است که آن موقع پادشاهی شما هم دمکراتیک میباشد. یا نظام دیکتاتوری است که جمهوریتان هم میشود سوریه، جمهوری آذربایجان. چه فرقی میکند اسمش جمهوری باشد که از پادشاهی هم بدتر است. از اسم وحشت نکنید. ما گفتیم تجربه تاریخی ما، ما را به آنجا رسانده است که میتوانیم یک پادشاهی مشروطه برقرار کنیم. اگر مردم بخواهند. اگر هم نخواستند که تمام شد و رفت.
- بیبیسی ـ ولی بسیاری معتقدند از جمله مخالفان جمهوری اسلامی در ایران و خارج از ایران که هر نوع تحولی در جهت دمکراتیک شدن جامعه ایران باید از درون جامعه ایران و بهاحتمال زیاد از درون خود همین نظام اسلامی و با اصلاح شدن همین نظام اسلامی بشود. نظر شما در این مسئله چیست؟
همایون ـ اینکه همه چیز از درون ایران، منتها با یک نفوذی از بیرون، بهرحال آن جامعه که لوله آزمایشگاه نیست. هزار نفوذ هست در آنجا. ولی مسلم است آنچه که در ایران تعیینکننده است، تحولات درونی است و من هیچ اشکالی با این ندارم که خود نظام دچار تحول شود. بهمراتب ترجیح دارد که هرچه زودتر در خود این نظام عدهای پیدا شوند و این بساط را برچینند تا اینکه خونریزی بشود و مملکت از بین برود. نه، اینها مسائلی است که دعوائی باهم نداریم. منتها فقط شما امیدوار نباشید به اینکه مثلاً در خود این نظام یک عدهای پیدا بشوند و مسئله را درست بکنند. معلوم نیست ممکن است نتوانند. یک نظامهایی نمیتوانند. کره شمالی نمیتواند از درونش اتفاقی بیفتد. البته ایران کره شمالی نیست. ولی بهرحال یک نظامهایی هستند که نمیشود کاریش کرد باید فروبریزد. شوروی فروریخت، اصلاح نشد. حالا اینها ممکن است فروبریزند. واقعاً هم با وضعی که در ایران بهوجود آوردهاند احتمال فروریزی بیشتر است تا اصلاح از درون. ولی من آن را هم نفی نمیکنم.
- بیبیسی ـ نشانههایی هم وجود دارد در داخل ایران که این تحولات و اصلاحات مقدور است و خواست بیشتر مردم ایران هم همین است.
همایون ـ درست است. منتها آنطرف هم مقاومتها زیاد است. در این شک نیست که مردم این راهحل را ترجیح میدهند. من هم در ایران بودم این راهحل را ترجیح میدادم. نیروهای خیلی مؤثری هم هستند که دنبال اصلاحاند ولی خوب آنطرف هم میدانیم چه قدرتهایی متمرکزشدهاند برای اینکه وضع موجود و منافع خودشان را نگهدارند. ممکن است هزار اتفاق بیفتند معلوم نیست واقعاً چه خواهد شد. اما من واقعاً هیچکدام از این احتمالات را نفی نمیکنم همهش بسود ایران است.
- بیبیسی ـ خیلی متشکرم آقای همایون
۳ فوریه ۲۰۰۹