مسئله رهبری در جنبش سبز
- حسین مهری ـ جناب آقای داریوش همایون درود بر شما.
همایون ـ درود بر شما
- حسین مهری ـ آقای همایون، بفرمایید که چند مقاله اخیر شما مرتبط است با روابطی که با بعضی از مخاطبانتان در ایران دارید. یعنی مثلاینکه کسانی از درون ایران با شما مکاتبه میکنند، ایمیل میفرستند و درباره نظرات شما پرسش میکنند یا اظهارنظر میکنند. میشود در اینباره صحبت کنید؟
همایون ـ بله اتفاق بسیار جالبی بود برای من. در این سیساله بعد از انقلاب که بیرون از ایران هستم کمتر با ایران ارتباط داشتم مخصوصاً برای اینکه دوستان در آنطرف به دردسر نیافتند و رویهم رفته ارتباطم را با ایران و آنچه که میگذرد از راه خواندن بوده است و شنیدن مطالب از طریق رادیوها و تلویزیونها. و خیلی اتفاق فرخندهای بود که چندنفری از نسل تازه ایرانیها ـ البته غیرمستقیم ـ با من یک تماسهایی برقرار کردند. آن غیرمستقیم، دوستانی هستند که مطالبشان را میفرستند به دوستان بیرون در آمریکا، و یک ارتباط نزدیکتری گرچه غیرمستقیم برقرارشده است. این ارتباط اساساً با تهران، کسانی هستند از نسل دوم پس از انقلاب. یعنی کسانی هستند که در سن دهههای ۳۰ یا ۴۰ بسر میبرند. و من تاکنون به این صورت تماسی با نسل انقلاب در درون ایران نداشتم. و تفاوت فکری که به قول انگلیسیها اقیانوسی است. تغییر اقیانوسی که رویداده است در تفکر نسل امروز ایران با پدران و مادرانشان در آن موقع که البته خود آن پدران و مادران هم باید به مقدار زیادی نظراتشان عوضشده باشد، ولی خب اینها بیشترند و حدود ۷۰ درصد جمعیت هستند و تغییر در اینها خیلی چشمگیرتر و بارزتر است. متوجه این تغییر شدم که این تغییری نیست که صرفاً به نظرات گوناگون در زمینههای مختلف محدود بشود. تغییری است در جهانبینی. تغییری است، بقول جامعهشناسان، سرمشق نهایی و والا. به این معنی که در یک دورهای، یک عدهای، یک نسلی، یا یک زمانهای، نظام ارزشها، آنچه که در گذشته پایههای تفکر درباره جهان و طبیعت تشکیل میداده است، عوض میشود. مثلاً فرض بفرمایید که در قرون ۱۵ و ۱۶، پارادایم مرکزیت زمین بود و اشرف مخلوقات بودن انسان میبینیم که ناگهان ـ حالا ناگهان از دههها سدهها پیش از آن شروعشده بود مقدمات این کار ـ زمین بهعنوان مرکز آفرینش جهان از ارزش افتاد و انسان در مقابل یک جهان بینهایت شد یکذره حقیر، خب تمام قدرت انسان در همین ذره حقیر بودن است که میتواند از خودش فراتر برود، که آنهم بحث دیگری است، اینیک تغییر پارادایم بود در قرن ۱۵ و ۱۶.
حالا ما در ایران، اینجور که من میبینیم، فقط به آن برخوردها و آن ارتباطها البته محدود نمیشود چون فکری که در ایران از این نسل میرسد، تقریباً آنچه میرسد، در این قالب جای میگیرد. در قالب تغییر پارادایم. نظام ارزشهای این جامعه عوضشده است. حالا از افتادن اسلام بهعنوان مبنای تفکر سیاسی یا سیاستگذاری و فلسفه حکومتی، که برای هیچ آدم با تجربهای در ایران مطرح نیست، حکومت ممکن است به دست آخوند و سپاهی و امام زمان باشد ولی جامعه دیگر اینطور نیست. از آنجا میرسد به «نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران» یا «مرگ بر روسیه»… اینها بهکلی چیز دیگری است. میدانید که روسیه یک سرزمین مقدس بود برای نسل جوان ایران. و امروز همین نسل جوان مرگ بر روسیه میدهد در برابر شعار مرگ بر آمریکای جمهوری اسلامی. و آمریکا که دشمن ابدی و تاریخی ـ خمینی میگفت آمریکا ۲۵۰۰ سال ایران را استعمار کرده ـ یک خانم جامعهشناس ایرانی در پاریس که این خانم جامعهشناس درجهیکی است در رشته خودش، ایشان بررسی کرده است راجع به خانوادههای ایرانی و معتقد است که ۹۵ درصد مادران ایرانی فرزندانشان را برای این تربیت میکنند که به آمریکا بروند. اصلاً فکرش را بکنید، ۹۵ درصد. همان آمریکای جهان خوار. البته منظور تبرئه و دفاع آمریکا و زدن روسیه نیست، منظور این است که تغییر اقیانوسی رویداده است در ایران و این را در نسل تازه بسیار بهتر میبینم. ولی در این مبادلات و مکاتبات غیرمستقیم یکی هم از هواداران رژیم شرکت کرد. یک آقای جوانی، از جوانان بسیار معقول و فهمیدهای، به نام آقای رضا که نمیدانم از کجاست و نام خانوادگیاش چیست، توسط یکی از دوستان در آمریکا با من ارتباط مستقیم برقرار کرد. ایشان خب طرفدار رژیم است میگوید به احمدینژاد رأی داده است و از رأیاش دفاع میکند، با جنبش سبز سراسر مخالف است، و روی این اصل ما سه باری باهم گفتوگو کردهایم، ایشان مطالبی نوشتهاند و در توضیح و پاسخ هم مطالبی نوشتهاند، و آخریاش هم این تازگیها در روزنامههای جمهوری اسلامی انتشار پیدا کرد. و شما میدانید که چقدر هر دوی ما نگاههای متفاوت از دو سوی این میدان جنگی که میان ما دو تا هست و ما در حال جنگ هستیم، ولی نگاهی که از دو سوی این میدان میکنیم، چه اندازه تفاوت کرده است. این برداشت کلی من است از این گفتوشنودها.
- حسین مهری ـ آقای همایون میشود درباره همین جوانی که بهعنوان هوادار رژیم با شما تماس گرفت، دیدگاههایش را بیشتر توضیح بدهید؟ چون خیلی جالب است.
همایون ـ بله ایشان در اولین نامهای که نوشت، یعنی پرسشهایی که فرستاد، و فرضاش این بود که احتمالاً من به اینها پاسخخواهم داد، گفته بود که این جنبش سبز جنبش هدفدار روی نقشه است و از بیرون راه انداختهشده است و دلیلش هم پوشش خبری فوقالعادهای است که به آن دادند، و اینها چرا سبز را اختیار کردند اگر با جمهوری اسلامی مخالفاند، چرا پرچم جمهوری اسلامی در تظاهراتشان نمیآورند، و رنگ سبز را علم کردهاند و… در آن پاسخ اولی که من فرستادم من دیدگاههای جنبش سبز را بیان کردم که این جنبش چرا اصلاً راه افتاد و مسئولیتاش با کیست؟ و توضیح دادم که اگر در انتخابات ریاست جمهوری آن تقلب آشکار صورت نمیگرفت، اگر به آن صورت زننده به افکار عمومی اهانت نمیکردند، بهاینترتیب که دو سه ساعت پس از انتخاباتی که به قول خودشان و به ادعای خودشان ۳۹ تا ۴۰ میلیون به آن رأی دادند، رأی کاغذی و نه رأی کامپیوتری، و خواندن آن ۱۰ ـ ۲۰ روز طول میکشد، چگونه در عرض دو سه ساعت برنده را اعلام کردند آنهم به آن ترتیب که در شهرهای زادگاه کاندیداها بعضیشان بیشتر پردهدری کرده بودند و صریح صحبت کرده بودند، مثل کروبی، اینها پایینترین رأی را نسبت به آن دو نفر دیگر کاندیداها آوردند، این چگونه ممکن است، و حالا اقلاً ۱۰ روز صبر میکردند و نتیجه را اعلام میکردند، گفتم وقتی با این ترتیب با مردم رفتار میشود خب در همه جای دنیا مردم میریزند در خیابانها و بعلاوه تمام مقدمات انتخابات را خود این رژیم، خود این حکومت فراهم کرده، کاندیداها را خودش تعیین کرده، خبرنگاران خارجی را به تعداد بسیار زیاد خودش دعوت کرده، مردم وقتی شبهای انتخابات ریختند به خیابانها و باهم بحث کردند، خودش اظهار خوشحالی کرده که ببینید این مملکت چقدر آزاد است و جریان انتخابات چقدر سالم است. خب وقتی همه این کارها را خودش کرده است چگونه میشود به واکنش مردمی که بعد میبینند با همه این مقدمات پس از دو سه ساعت میگویند که فلان کس برنده شد با آن تفاوت وحشتناک، خب بالاخره مردم ناراحت میشوند و میریزند توی خیابان. حالا چگونه توانستهاند بدون نقشهکشی و بدون سازماندهی از بیرون این کار را بکنند، گفتم به خود نویسنده محترم میشود ارجاع کرد که ایشان با تسلطی که در رایانه دارد، با تویتر، با فیسبوک، میداند که چگونه میشود بهراحتی یک شبکه اجتماعی ساخت و چگونه میشود از آن طریق با صدها و بعد با دهها هزار ارتباط برقرار کرد و خب این کار در سطح وسیع شده است و مردم ریختهاند توی خیابان. حتی توضیح دادم که در هیچ جای دنیا ما ندیدیم که مردم میریزند در خیابان و اعتراض میکنند مثلاً کارگران برای بالا رفتن مزدشان و یا هرچه… پرچم رسمی را بیرون نمیآورند رنگی را انتخاب میکنند که همدیگر را بشناسند. به همین دلیل که این تظاهرات سازمانیافته نبود. کسی، کسی را نمیشناخت و نمیدانست که کی باید بیاید برای راهپیمایی. با فیسبوک و ایمیل و تلفن همراه به هم خبر داده بودند و ریختند به خیابان. پوشش خبری هم که خود رژیم دعوت کرده و آنها هم انعکاس دادند. و این انعکاس دادن توجه ایشان را جلب کرده. اگر اینطور میبود، انقلاب اسلامی سراسر ساخته بیگانگان است برای اینکه پوشش خبریای که شش ماه به آن انقلاب داده شد در تاریخ بشر، تا آن زمان دستکم، سابقه نداشت. اینطور نیست، اگر خبری میشود در دنیا، روزنامهها منتشرش میکنند. مردم هر موقع بریزند توی خیابان منعکس میشود. خلاصه این بحث را ما به این صورت بستیم. بعد ایشان نامه دومی نوشتند. حالا من در آن پاسخ اول از ایشان تقدیر کرده بودم که حاضرشده است با امثال ما صحبت بکند. چون باید واقعاً تقدیر کرد برای اینکه بهقدری فضای سیاست ایران، نهتنها در آن سیساله، در دوره ما هم همینطور بود، بهقدری با دشمنی و با خودی و غیرخودی آلوده و آغشته است، که دو طرف صحبت نمیکنند. این سنتی است که در این دوره ۵۷ سال و دوره مصدق هم یادم است، اینطور بود خیال نکنید که دوران مصدق دوران لیبرالیسم ایران بود، نه. در آن دوره هم خودی و غیرخودی بهشدت وجود داشت مثل حالا. با این تفاوت که هر کس مخالف بود خائن بود و مزدور شرکت نفت انگلیس. این رویش هم هست در ایران و بوده است، این است که ایشان از آن موضع آمده است و حاضرشده است و یک کسی، انقلابی، مهدورالدمی، مفسدفیالارضی هر چه که گفتهاند حاضر است صحبت بکند، خب خیلی قابلستایش بود. این پاسخ هم روی ایشان خیلی اثر کرده بود و بههرحال یک رابطه متمدنانهای بین ما برقرار شد. و بعد از یک مکاتبه دیگر که پاسخ آن را هم دادم و گفتم هر چه میخواهید اظهارنظر بکنید، دوباره من توضیح میدهم. خب برطرف شد، موضوع مسکوت ماند، و یواشیواش دیگر ایشان صحبت روی زمینههای مستقل کرد روی اینکه من نوشته بودم ما همه ایرانی هستیم و از این نظر ما فرقی باهم نداریم، یعنی اینکه ما همه ایرانی هستیم. خب نظرمان مختلف است ولی ایرانی بودن ما یکی است و هیچکس از دیگری کمتر و یا بیشتر ایرانی نیست و دوم که از دو طرف بهترینهای جامعه دلسوزی میکنند به حال ایران. نامه سومی که او نوشت، میتوان دید که بهکلی روحیه دیگری است در این نامه. روحیه هموطنی، یکپارچگی ملی ولی خب با اختلاف شدید عقیدهای ولی دیگر صحبت خونآشامی و روحیهای که جامعه را گرفته است نیست. شما این نامه را مقایسه کنید با نامه و متنی که من دیدم به نام جنبش سبز ملی. حالا شما فکر کنید این جنبش سبز یک جنبش عمومی است ولی یک عده پیداشدهاند میگویند نه، ما جنبش سبز ملی هستیم. بقیه غیرملی هستند! ملاحظه میکنید؟ این را بگذارید پهلویِ هم و لحن ایشان را نگاه کنید، و لحن آن شخص را نگاه کنید، فحش و لگدمالی به هر چه به قول خودشان غیرملی.
- حسین مهری ـ منظورتان اکبر گنجی است آقای همایون؟
همایون ـ اگر ملی نباشند فحاشی به آنها میکنند. این است گذشته و آینده و حالشان. خب، او بقایای آن چیزی است که ادامه دارد. و اما اینطرف، ما یک اکثریت عظیمی را میبینیم، حالا نهفقط ایشان که سئوالاتشان را جمع میکنیم و پاسخ میدهیم، دوستان نشریه و سامانه تلاش، دسترسی پیداکردهاند به این سامانهها و بهاصطلاح وبلاگها، و جمعآوری میکنند مسائلی را که در آنجا طرح میشود و در دو سه مصاحبه در گذشته که باهم داشتیم من این مسائل را طرح و بحث کردم. این مطالبی را که میبینیم اینطرف و آنطرف، چه دوستانی که با من مخالف نیستند و بحث میکنیم و اساس بحثمان هم در یک زمینه است و چه این دوست تازهای که مخالف من است و به نظر میرسد که روابط بسیار متمدنانهای داریم، اینها را وقتی انسان مقایسه میکند میبیند که نه اکثریت این جامعه، از این روحیهها، روحیههای دوره ۵۰ سال پیش و یا حتی ۱۰۰ سال پیش فاصله گرفته است. ما داریم به آنطرف میرویم که آن ملت و آن جامعهای که دلمان میخواست پیدا بکنیم.
من در یک مهمانی بودم، یکی از شخصیتهای درجهیک رژیم پیشین آنجا بود و نظر مرا پرسید درباره اوضاع، و من همین جمله را گفتم که داریم آن ملتی را که میخواستیم پیدا میکنیم. این شخص خیلی خوشش نیامد برای اینکه این ملتی که دارد پیدا میشود هیچ شباهتی با آنچه که آنوقتها بود، ۵۰ سال پیش بود ندارد. عوضشده است. من توجه طیف سیاسی ایران در خارج را جلب میکنم که این موضوع را بسیار جدی بگیرید. یک مردم تازهای دارند بهوجود میآیند. آدمها عوضشدهاند و ما اینجا عوض نشدیم. اگر عوض نشویم، همینی است که هست که نامربوط میشود. موضوع تکرار مکررات و کلیشه نیست که بله ما باید با هر عقیدهای و هر مسلکی بنشینیم صحبت کنیم، نه. باید وارد جزئیات شد. صحبت که چه؟ سر چه صحبت کنیم؟ این صحبتها را باید مطرح کرد. باید وارد آن جزئیاتی شد که به قول انگلیسها شیطان در آن جزئیات است. حالا این مسائل را بهتدریج بحث خواهیم کرد و ممکن است با دوستان بعداً هم طرح کنیم. آن بحث سر این است که باید راجع به تحریم چکار کرد، راجع به همین جنبش سبز چه موضعی گرفت… حالا اینها بحثهایی است که در ارتباط با این دوستان که در ایران هستند و به این صورت غیرمستقیم میتوانیم پیش ببریم.
- حسین مهری ـ اینکه فرمودید در ارتباط با جنبش سبز که بههرحال بدون رهبر بود، فکر میکنید بیرهبر این جنبش راه بهجایی ببرد با همه این توصیفی که شما درباره تغییر دیدگاهها کردید؟
همایون ـ بله یکی از همین مطالبی که نظرمان را عوض بکنیم دربارهاش همین است. آن مطلبی که مطرح میشود که آقا مگر میشود بیرهبری راه بجایی برد، همه یا مصدق در نظرشان هست یا خمینی در نظرشان هست، یا شاهنشاه آریامهر در نظرشان هست، حالا هر کس به سلیقه خودش… پس نمیشود. اگر اینها نباشد کاری از پیش نمیشود برد. نه اصلاً اینطور نیست. اتفاقاً مشکل ایران تا کنون این بوده است که ما به مصدق احتیاج داشتیم، به خمینی احتیاج داشتیم، به محمد رضاشاه احتیاج داشتیم برای اینکه کاری بکنیم. ما باید یک کاری خودمان بکنیم. یک آقایی در آمریکا است خیلی هم مبارزه کرده در ایران، بسیار هم مورداحترام است، ولی بهکلی خارج از جریان است. میگوید نخیر، هر چه کروبی و موسوی بگویند همین است جنبش سبز. باید خارج از آن نباشد. حق ندارید هیچی غیر از این بگویید. آنهم این آقا هر چه کروبی میگوید و هر چه موسوی میگوید و شاید هم باهم ارتباط دارند نمیدانم، ولی ما باید به مطالب ایشان نگاه کنیم یا چشممان به کروبی و موسوی باشد و جنبش سبز را تعریف کنیم. ولی جنبشی که نه تشکیلات دارد و نه میتواند داشته باشد و نه میخواهد داشته باشد، جنبشی که با شرکت میلیونها نفر در ایران و دهها هزار نفر در خارج از ایران بهطور خودجوش در حال شکل گرفتن است و هیچ اتوریتهای نیست که به او بگوید تو حق نداری این را بنویسی، تو خارج شدی از خط جنبش، اصلاً خود آن رهبرانی که این دوست میگوید در آمریکا، از خط نباید خارج شد، خود آنها رد کردند که منشور یا اساسنامه و یا اصول عقایدی بنویسند. برای اینکه اصلاً فایده نداشت. یا باید اینها مطالبی بنویسند که خلاف رژیم ولایتفقیه بود که دستشان را میگرفتند و دستگیرشان میکردند و موضوع تمام میشد یا باید موافق آن مینوشتند که در آن صورت کسی دنبالش نمیافتاد. اصلاً نکردند این کار را. گذاشتند خودش شکل بگیرد. خودش شکل بگیرد، یعنی رهبر ندارد. این خیلی روشن است. خود رهبران این جنبش میگویند ما جنبشی میخواهیم که رهبر نداشته باشد. نتواند داشته باشد. در این شرایط اصلاً نمیتوان رهبر داشت. منتها این جنبش رهبری دارد. رهبر داشتن با رهبری داشتن فرق دارد. رهبر یک آدمی است که هر چه او گفت همان است. و معمولاً هم به فاجعه ختم میشود. این سه موردی که من گفتم که به فاجعه کشید. هم مصدق را به فاجعه کشید، هم خمینی را به فاجعه کشید هم محمدرضا شاه را به فاجعه کشید. پس اینکه اصلاً معنی ندارد. رهبری در سطحهای مختلف. الآن صدها هزاران رهبر در هر گوشه ایران هستند. در بیرون ایران هستند. این فقط یکگوشه کار را میگیرند، سخنانی میگویند مربوط به مسائل، راهنمایی کننده، روشنگر، با یک عدهای تماس دارند، آن عده را جهت میدهند، با تماس با خود آنها، و بههرحال باهم همجهت میشوند و پشتیبانی میکنند و نمیگذارند جنبش سبز بمیرد. جنبشی که رهبر داشته باشد دو خطر دارد: ۱ ـ با رهبر از هم میپاشد ۲ ـ با انحراف رهبر و یا بت شدن رهبر به فاجعه میکشاند. اصلاً بهتر است دست از سر رهبر برداریم. گذشت آن دوره رهبری و رهبری فرهمند تمام شد. در عصر اینترنت و عصر فیسبوک دیگر رهبر معنی ندارد. وقتی میلیونها نفر و آنهم بهصورت فعال دارند یک کاری را انجام میدهند دیگر رهبر ندارد. همه آنها در کار رهبری مشارکت میکنند. و این کلیشه رهبری باطل شد. و من خیلی خوشحالم که بعضی مدعیان رهبری فرصت پیدا نکردند که خیلی درباره رهبری و رهبر بودن سروصدا کنند واِلا میخوردند به این جنبش و اتفاق بسیار بدی برای همهشان میافتاد. بسیار خوشحالم که موضوع مسکوت ماند و جنبش سبز آمده است و همهجا را گرفته است. این را باید تقویت کرد چون دستکم تا آنجایی که من اطلاع دارم، هر چیز خوبی امروز به سـبز منتشر میشود. سـبز نماد هر چیز خوبی اسـت که ما آرزو میکنـیم برای ایران و باید این را حفظ کرد.
- حسین مهری ـ آقای همایون، آن عامل غایب در مبارزات سیاسی و اجتماعی در ایران که نامش کار تیمی بود، کار گروهی بود، آیا در جنبش سبز احیاشده است؟
همایون ـ کار تیمی مال یک مبارزه محدود و تاکتیکی است. یا اینکه جنبه اندیشکده دارد. یک عده جمع میشوند و ایدههایی میدهند، خطمشیهایی تعیین میکنند، منتشر میکنند و مطلبی و حرکتی را درست میکنند. این دومی احتمالاً هست. حالا چه در ارتباط باهم و چه مستقل از هم، گفتم این اینترنت بدون اینکه اشخاص نام همدیگر را بدانند و همدیگر را بشناسند ارتباطات را بین آنها برقرار میکند. اما کار تیمی بهعنوان کار عملی که تاکتیکها را تعیین میکند و حرکتها را تنظیم میکند این در این جنبش الآن نیست، به دلیل اینکه بیشتر فعالانش یا در زندان هستند ـ اینها وقتی آزاد بودند البته این کار تیمی را میکردند و خیلی هم دقیق میکردند ـ و یا آنهایی هم که در بیرون زندان هستند باید خیلی مواظب باشند که حرفی نزنند که باعث گرفتاریشان بشود. ولی ظرفیتاش هست و اگر فرصت دیگری مردم پیدا بکنند که حتماً پیدا خواهند کرد، ما شاهد ظاهر شدن این عامل غایب خواهیم بود.
- حسین مهری ـ آقای همایون، یک مصاحبهای کردهاید در مورد همین جنبش سبز با سایت تلاش (تلاش آنلاین). تلاش آنلاین در یکجایی به شما میگوید باید از چندپاره شدن جنبش اجتناب و جلوگیری کرد. چگونه؟ بعد شما در جواب میگویید بزرگترین مسئولیت را سران جنبش دارند. پس این جنبش رهبر دارد.
همایون ـ عرض کردم، رهبر شما یک مفهوم لیدری از آن اراده میکند یعنی رهبر فرهمند که سخن اوست، نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر. و این رهبران فرهمند، آن سهنفری که برشمردم هستند. بله هر چه میگفتند، همان بود و تمام شد و رفت. هر که هم مخالف بود یا زندان میرفت یا کشته میشد یا به عنوان خائن و مزدور سرنوشت بدتری پیدا میکرد.
- حسین مهری ـ یعنی این کلیت در مورد هر سه صادق است؟
همایون ـ بله. دوران مصدق، به عنوان مزدور و خائن تلقی میشد و گاهی هم برای دستگیریاش جایزه تعیین میکردند. حالا هر کس مخالف بود. و این اتفاق افتاده.
- حسین مهری ـ آقای همایون، شما در خاطرات جوانیتان من دیدم طرفدار مصدق بودید مدتی.
همایون ـ من طرفدار مصدق هنوز تا یک دورهایاش هستم. من از سال ۱۳۳۱ دیگر از مصدق طرفداری نکردم. از سال ۱۳۳۱ این گرایشهای اقتدارگرایانه بروز کرد. یک کسی وزیر مصدق بود و این وزیر اختلاف پیداکرده است میزند کنار. یک سناتور در سنا گفت که من کاندیدای نخستوزیریام. کار بهجایی رسید که رفتند مجلس و تحصن کردند که او را نگیرند. و ۱۰ هزار تومان جایزه تعیین کرده بودند که او را توقیف کنند. که بالاخره در صندوقعقب ماشین از مجلس فرار کرد. کار به اینجاها کشیده بود. دوره خمینی هم که هر کس مخالفش بود دیدید که چه بلایی سرش آمد و دوره ما هم ساواک با مخالفان همان کار را میکرد. آن موقع کارهای فجیعی اتفاق افتاده. این رهبری فرهمند را، نه این جنبش ندارد. ولی مسلماً سران دارند. دو نفر آدم کاندیدای ریاست جمهوری بودند، آقای رضایی هم آمده بود که معلوم نبود چه میگوید، رفت پی کارش. ولی آن دو نفر دیگر ایستادند بعد از آنکه حقشان بهاصطلاح به آن صورت پامال شد ـ حالا کروبی معتقد است دو بار حقاش پامال شده است و درست هم میگوید ـ اینها ایستادند سر حرفشان. و مردم هم اینها را جدی گرفتند، دورشان جمع شدند، مردم رفتند تظاهرات کردند و بعد آقای موسوی گفت من هم میروم، کروبی گفت من هم میروم. نه اینکه او رفت و مردم رفتند. این خیلی پرمعناست. ولی مسلماً هر جنبشی سرانی دارد. این دو نفر هم تنها سران جنبش نیستند. خیلیها هستند دارند میگویند، مینویسند. آخوندهای سابق، آخوندهای موجود. شما فرض کنید، آقای صانعی، آنها هم از رهبران یا سران این جنبشاند. هر کس جلوی خامنهای ایستاده، از سران این جنبش است الآن. رهبری را باید گذاشت کنار، عرض کردم این جنبش سران بسیاری دارد در سطوح مختلف.
برای جمعبندی عرض کنم که بهترین اتفاقی که در این سهساله برای من افتاده است نگاه کردن به این نسل تازه ایرانیان است. برای اولین بار نهتنها اکثریت بزرگ جامعه را تشکیل دادهاند، بلکه درسخواندهترین نسل جوان ایران است تا آنجا که تاریخ ما نشان میدهد و این نسل پرشمار درسخوانده پیشروترین نظراتی که ما در اروپا و آمریکا در این سیساله آشنا شدهایم با آن، پذیرفته است حالا ممکن است کاملاً احاطه نداشته باشد و امروز یکی از آنها به نظر من نماینده خیلیها میتواند باشد، مینویسد که ما دیگر نمیخواهیم به جهان اول مهاجرت کنیم. ما میخواهیم جهان اول را به ایران بیاوریم. چون عملی نیست، ۷۰-۸۰ میلیون که نمیتوانند از ایران بروند. این بزرگترین اتفاقی است که در این سیساله، دستکم برای من، افتاده است.
- حسین مهری ـ جناب آقای همایون خیلی خیلی از شما سپاسگزاری میکنم و امیدوارم در روزهای آینده بازهم در خدمتتان باشیم.
همایون ـ با درود به شما
رادیو صدای ایران ـ حسین مهری
۸ اکتبر ۲۰۰۹