«

»

Print this نوشته

ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد

کوشنده جنبش سبز از ایران

طی این سالیان سیاه و ماتم جمهوری اسلامی تنها اندیشه سیاسی منسجم و قوی که از بیرون به فضای داخل کشور ساطع شد و حوزه گسترده‌ای از طیف‌های سیاسی درون کشور را متاثر ساخت اندیشه‌های همایون بود.

bangiناگهان بانگی برآمد خواجه مرد

مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد

 ‌

 ‌

به تعبیر همرزمان و یاران نادیده درون کشور چرا اینقدر ناگهانی و بی‌خداحافظی!؟

 ‌

 ‌

این روز‌ها در ایران همچون همیشه در طی این سالیان منتظر آن کلام آهنگین و موزون و پر مغزش بودیم تا در رثای شاهزاده مظلوم پهلوی دلداریمان دهد. به تسکین و امید بخشی‌اش دلبسته بودیم. به نوشته‌هایش عادت کرده بودیم. کار روزانه‌مان بود که در دنیای مجازی پرسه زنیم به امید یافتن مقاله‌ای مصاحبه‌ای… چه خوب می‌نوشت و مردانه می‌نوشت و می‌نوشت. می‌دانست ما نیازمند دانسته‌ها و تجربه‌هایش هستیم. این روز‌ها باور کرده بودم که پیری معنا ندارد. تکاپو و تلاش مداومش در بسط و نشر اندیشه‌هایش آنهم در ایام کهنسالی در باورمان نشانده بود که ایمان راستین چه حکایت‌ها و معجزه‌ها دارد. از مراسم هشتاد سالگی به این سو که به همت «سایت تلاش» میسرشد و سنش را دانستیم از آن پس روز‌ها را می‌شمردیم. همیشه قبل از آنکه مقاله‌اش را بخوانم در این اندیشه فرو می‌رفتم راز اینگونه نوشتن چیست. این مهارت و دقت و تیزبینی ریشه در کجا دارد؟ چگونه با این کوله باررنج ناملایمات که بار‌ها او را تا مرز عدم برده این گونه شمرده و سلیس می‌نویسد و هیچگاه در وادی تکرار گرفتار نمی‌شود. چگونه نثری است که برای تعمیق در آن باید دوباره خوانی و ‌گاه چندباره خوانی کنی. کارآموزان بسیار در ایران داشت که هفتگی در پای مکتبش نشسته بودند آری همایون در تلاش شصت ساله مبارزات سیاسی و اجتماعی خود در حیات سیاسی ایران مکتبی بنیاد نهاد. آثارش نیاز به تامل و بازخوانی چند باره دارد برای من و بسیاری از کارآموزان و شاگردانش در فرایند مبارزات سیاسی و اجتماعی درون و الویت‌های آن، اگر مجالی نبود که به نقد و تشریح دید گاه‌هایش بپردازیم و آن‌ها را باز و نورافشانی کنیم از سر قضای روزگار بابی گشوده شده….

همایون از زمره شخصیت‌هایی بود که نمودار حیات سیاسی‌اش بسی عبرت آموز و تامل آفرین است همچون بسیاری از همنسلانش و نسل‌های بعد. اما قلیل‌اند آنهایی که درخت اندیشه و عملشان بار و ثمری داده باشد و همایون این افتخار را یافت که به نیک نامی و خوش عاقبتی و در اوج، ناباورانه به سرای باقی بشتابد.

هم من می‌دانم و هم البته خودش و روحی که در همین نزدیکی هاست که تلاش و جهد فکری او در طی این سالیان به مدد انقلاب ارتباطات همایون‌های بسیاری در ایران پرورش داده و خواهد داد تفکر سلیم بدور از افراط و تفریط و مبتنی بر رواداری و احترام به حقوق مخالف.

برخی از علاقه‌مندان او گرچه به دلبستگی‌اش به مشروطه‌خواهی خرده دارند اما شجاعت او را در بیان عقایدش ستایش می‌کنند. می‌توان در قامت رایزن حزب مشروطه مقرون به واقع‌ترین تحلیل‌ها را ارائه نمود که در فضای سیاسی داخل کشور با بیشترین اقبال مواجه شود و در عین حال لیبرال دمکرات هم بود. این رویه شاهکار همایون بود او به همهمه الفاظ وقعی نمی‌نهاد و آرام و شکیبا همچون پیر دیر پروژه فکری خود را به پیش برد. حال باید انگشت حسرت به دندان گیریم و از گردش چرخ گردون گلایه کنیم که چرا خوبان می‌میرند. به قول دکتر آموزگار هنوز جایش گرم است و فقدانش را باور کردنی نیست.

همیشه فکر می‌کردم اگر تا نود سالگی بپاید چه گنجینه فکری ارزشمندی از آثار و بارقه‌های فکری‌اش به یادگار خواهد گذاشت و شاید من و امثال مرا به مرزهای اجتهاد فکری و اجتماعی نزدیک کند تا بتوانیم در بلندایی ایستاده چون او، به دور از تعصب و تنگ نظری محیط پیرامونمان را نظاره گر باشیم وعطر آشتی و مسالمت بپراکنیم. اگر بر حاسدان و مغرضان داخل و بیرون سخت نیاید باید ادعا کنم رئوس جنبش سبز را او تئوریزه کرد از زوایای مختلف به آن نگریست و به سبزی آن جلوه‌ای بخشید تا فرمولی برای گسترده‌ترین اتحاد از آن بسازد. اوست که قریب دوسال پس از آغاز جنبش همواره در کم و کیف آن سخن تازه داشت و کورسویی از امید را در سخت‌ترین شرایط امنیتی و سیاسی در درون بر روی مبارزان و کوشندگان می‌گشود. همایون آسان به چنین جایگاه پر مقداری نرسیده بود این را به سبب برخورد سرد و بی‌تفاوت برخی احزاب و شخصیت‌ها و سایت‌ها به واقعه درگذشت ناگهانی‌اش می‌گویم. که گویا هنوز حساب خود را باخودشان تسویه نکرده‌اند.

بی‌تردید مجاهدت و استواری فکری همایون در سی سال گذشته او را در اعداد بزرگمردان یکی دو سده اخیر ایران قرار خواهد داد از متقدمان مشروطه تا دکتر مصدق و دکتر شاپور بختیار… بی‌اغراق در طی این سالیان سیاه و ماتم جمهوری اسلامی تنها اندیشه سیاسی منسجم و قوی که از بیرون به فضای داخل کشور ساطع شد و حوزه گسترده‌ای از طیف‌های سیاسی درون کشور را متاثر ساخت اندیشه‌های همایون بود. گواه بارز این مدعا تهمت پراکنی‌های مداوم کیهان شریعتمداری.

جنبش سبز مجال و فرصتی برای دکترین سیاسی همایون در ترسیم آینده سیاسی کشور بود او برای تحقق بالا‌ترین اتحاد، هنرمندانه با مقاله‌ها مصاحبه‌ها و حضور در اجتماعات به ترمیم اندیشه‌های بسیاری کنشگران سیاسی پرداخت. او به درستی پتانسیل‌های درون کشور را می‌شناخت و آنچنان به فضای اجتماعی سیاسی داخل کشور احاطه داشت که گویی در ایران و در میان ما زندگی می‌کند و این برای کسی که بیش از سی اندی سال در تبعید ناخواسته به سر برده،‌ گاه اعجاب‌آور می‌نمود. این مهم را از رویکرد و توجه جامعه داخل به اندیشه‌هایش می‌شد استباط کرد. بلوغ فکری همایون از‌‌ همان سال‌های ابتدایی دهه چهل با وجود دست نوشته‌هایش آشکار است از تاسیس آیندگان و… دریغ که این انقلاب نالازم که به قول خودش پس از حمله عرب و ایلغار مغول، ویرانگر‌ترین رویداد تاریخ ایران است رشته‌ها راگسست.

در کتاب من و روزگارم با اشاره به رهایی معجزه آسایش از زندان در تحولات انقلاب و سفر پر التهابش به آن سوی مرز تعبیر جالبی دارد.

او خود را مرده‌ای می‌پندارد که فرصت زندگی دوباره به او داده شده پس خود را از بسیاری از دغدغه‌ها و پیرایه‌ها می‌زداید و شجاعانه به معرکه‌ای وارد می‌شود که هیچکس خواهان و طالب او نیست. از منتها الیه راست تا چپ هر کس به تمنایی و از سر ظنی او را بر نمی‌تابد. و این مرده دوباره حیات یافته ما با صبوری می‌نشیند و می‌اندیشد و می‌نویسد تا جایی که امروز تردید دارم از این سوی راست تا آن سوی چپ کسی به دیده احترام به او ننگرد. من در پاره‌ای مکاتبات ایمیلی با ایشان با وجود تعلق خاطر شخصی به مشروطه‌خواهی همواره تقاضایم نشستن ایشان در موضعی فرا جناحی بود زیرا تجربیات وی را مفید به حال همه نحله‌های فکری می‌دانستم.

می‌دانستم که هنوز ناپختگی و تنگ نظری و عدم بلوغ دمکراتیک در بدنه اپوزیسیون موج می‌زند و تمایل سیاسی همایون مانع از بسط معنا و فحوای آرا و نظرات او در چنین فضایی است، اما فراموش می‌کردم او مرده زنده شده‌ای است که بنایی جز یکرنگی و راستی ندارد به قول مولانا:

مرده بدم زنده شدم

دولت پاینده شدم

اگر این مرده بدن زنده شدن براندام اپوزیسیون ما جاری شود پیروزی دور از دست نیست و‌ای بسا نزدیک است. اصلا شاید این پیروزی موعود نخست باید در نفس و وجدان ما واقع شود. تا درون خود را پالوده و اصلاح نکنیم هیچ فیروزی و کامیابی محقق نخواهد شد.

شاید یکی ویژگی‌های تاثیر گذار نگاه و کلام همایون برگرفته از این خصیصه عارفانه او باشد، آنگاه که همایون دیگری شد. و این درسی است برای همه پیشروانی که پایانی خوش و وداعی سرفرازانه برای خود طالبند. اما درس‌های همایون مندرج در آثارش سندهای ماندگاری هستند که برای ایندگان به یادگار خواهند ماند. از امروز می‌نشینیم و کلمه به کلمه آثارش را مرور می‌کنیم. آری سوگواری ما برای او چنین است.