یک تلگراف مسرتبخش
یکی از جملة تلگرافها که بهجهاتی نظر مرا جلب کرد. تلگراف سرهنگ ساعدالدوله آجودان من بود.
ساعدالدوله در موقعی که از لرستان بهتهران برمیگشتم، داوطلب شد که اگر قضیة جنوب بهقشونکشی محتاج شود، شخصاً برای ختم آن عزیمت کند. من هم بهاو قول دادم. اتفاقاً بعد از رسیدن بهتهران برای سرکشی املاک خود مرخصی گرفت و بهطرف تنکابن عازم شد. همینکه شنید من بهسمت جنوب عزیمت کردهام، بهعجله خود را بهتهران رسانده، از آنجا برای شرکت در عملیات نظامی تلگرافی مشعر بر حرکت خود بهمن مخابره کرد، و بدون استمزاج از منحرکت نمود و یقین دارم از اینکه چرا در موقع حرکت او را خبر نکردهام متألّم نیز بود.
وصول این تلگراف در اصفهان باعث مسرت فوقالعاده من شد. زیرا که بهرأیالعین دیدم صاحبمنصبان قشون من، امروز صاحب اینگونه احساسات سپاهیگری و رشادت نظامی هستند که در موقع بروز مشکلات و انجام وظایف سربازی بریکدیگر سبقت میگیرند و سر ازپا نمیشناسند. مشاهده اینگونه پیشامدها برای یک نفر علاقهمند بهمملکت و قشون بینهایت وجدآور و مسرتانگیز است. زیرا وقتی که انسان اوضاع سابق قشون را بهنظر میآورد و روحیة فاسد صاحبمنصبان عهد ناصرالدینشاه را که در موقع گرفتن جیره و مواجب ازصاحبمنصبان هر قشونی بیشتر و عالیمقامتر، و در موقع جنگ فراری و مخفی بودند از خاطر میگذراند، از تذکر احوال آن ایام سرافکنده و خجل و از دیدن اوضاع کنونی خرسند و شادمان میگردد.