«

»

Print this نوشته

نظامیان‌ محصور

‌‌

نظامیان‌ محصور

 ‌

   بعد از عبور از شهر یکسر به‌قلعة‌ «سلاسل‌» رفتیم‌، که‌ نظامیان‌ در آنجا بودند. دکتر سلطان‌ سیداحمدخان‌ پیش‌ آمد و قضیة‌ محاصرة‌ خود و این‌ سیصد نفر را با بیانی‌ مؤثر شرح‌ داد، و راپرت‌ ذیل‌ را که‌ خلاصه‌ وقایع‌ است‌ به‌رئیس‌ کابینه‌ سپرد. عین‌ آن‌ را که‌ جنبة‌ تاریخی‌ دارد در اینجا درج‌ می‌کنیم‌:

راپرت

   «در تاریخ‌ ۲۳ سنبله‌ سنة‌ ماضیه‌ در تحت‌ ریاست‌ سرهنگ‌ باقرخان‌ مویان‌ عده‌ای‌ قریب‌ به‌سیصد نفر، حسب‌الامر حرکت‌ نموده‌ و در تاریخ‌ ۱۸ میزان‌ وارد شوشتر، حاکم‌نشین‌ و مرکز خوزستان‌ شدیم‌.

   سرهنگ‌ باقرخان‌ و سایر صاحبنمصبان‌ و افراد کاملاً شروع‌ به‌انجام‌ وظایف‌ مرجوعه‌ نموده‌ و همه‌ نوع‌ احترامات‌ و شوؤنات‌ نظامی‌ و سیاست‌ دولت‌ را در آن‌ نقطه‌ حفظ‌ نموده‌، پس‌ از هشت‌ ماه‌ سرهنگ‌ سابق‌ قشونی‌ رضاقلی‌ خان‌، با درجة‌ یاوری‌ از قسمت‌ غرب‌ به‌ریاست‌ امنیة‌ خوزستان‌ منصوب‌ و وارد گردید. از همان‌ بدو ورود بر عکس‌ رویه‌ سرهنگ‌ باقرخان‌، با کلیة‌ طرفداران‌ شیخ‌ خزعل‌ در دزفول‌ به‌اسم‌ «سیاست‌ امروزة‌ دولت‌»، بنای‌ دوستی‌ و رفت‌ و آمد را گذارده‌، و پس‌ از جزئی‌ توقف‌ به‌توسط‌ قطب‌السادات‌ دزفولی‌ نمایندة‌ خزعل‌ در دزفول‌، به‌شیخ‌ معرفی‌ شد، و از آن‌ به‌بعد باخزعل‌ هم‌ بنای‌ دوستی‌ و رفت‌ و آمد را گذاشت‌.

   خزعل‌ هم‌ نظر به‌عملیات‌ سرهنگ‌ باقرخان‌ که‌ کلیتاٌ برخلاف‌ آمال‌ مشارالیه‌ بود (مثلا ًخلع‌ سلاح‌ آدمهای‌ او و تبعیدشان‌ از شوشتر)، شکایت‌ از سرهنگ‌ باقرخان‌، به‌رضاقلی‌خان‌ نمود و از او تقاضای‌ دفع‌ ضدیت‌ و همراهی‌ سرهنگ‌ باقرخان‌ با خود را کرد. سرهنگ‌ رضاقلی‌خان‌ در بدو ورود کاملاً با سرهنگ‌ باقرخان‌ طرح‌ دوستی‌ انداخته‌ و با هم‌ مکاتبات‌ دوستانه‌ داشتند. پس‌ از آنکه‌ رضاقلی‌خان‌، پیغام‌ خزعل‌ و مقاصد دوستی‌ خود را به‌سرهنگ‌ باقرخان‌ می‌گوید، مشارالیه‌ جواباً اشعار می‌دارد که‌ من‌ در حدود وظایف‌ اداری‌ و شرافت‌ مقام‌ و شغل‌ با خزعل‌ ضدیتی‌ ندارم‌، و چون‌ دیده‌ و می‌بینم‌ که‌ مشارالیه‌ برخلاف‌ مقاصد دولت‌ رفتار می‌نماید، تا بتوانم‌ جلوگیری‌ نموده‌ و راپرت‌ می‌دهم‌. از آن‌ به‌بعد میان سرهنگهای‌ مذکور نقاری‌ دست‌ داده‌، و سرهنگ‌ رضاقلی‌خان‌ از همان‌ تاریخ‌ بنای‌ بدرفتاری‌ با سرهنگ‌ باقرخان‌ گذارده‌، از جمله‌ تمام‌ قضایای‌ خوزستان‌ را که‌ به‌ترتیب‌ آیین‌ خدمت‌ نظامی‌ به‌امیرلشکر غرب راپرت‌ می‌داد و امیر لشکر غرب‌ هم‌ رجوع‌ به‌رضاقلی‌خان‌ می‌کرد، او کاملاً برخلاف‌ راپرت‌ می‌داد و ضمناً مراتب‌ امر و عملیات‌ سرهنگ‌ باقرخان‌ را به‌شیخ‌ خزعل‌ اطلاع‌ می‌داد. بالاخره‌ در نتیجة‌ تلگرافی‌ که‌ دولت‌ در خصوص ضبط‌ اراضی‌ کارون‌، توسط‌ ادارة‌ مالیه‌، به‌خزعل‌ مخابره‌ نمود، رضاقلی‌خان‌ مجدداً این‌ پیشامد را در نزد خزعل‌ از وجود سرهنگ‌ باقرخان‌ ناشی‌ دانست‌، و خزعل‌ را وادار نمودکه‌ به‌دولت‌ بگوید که‌ من‌ با عملیات‌ دولت‌ بهیچوجه‌ مخالف‌ نیستم‌، فقط‌ با شخص‌ سرهنگ‌ باقرخان‌ طرفیت‌ و مخالفت‌ دارم‌.

   در همین‌ موقع‌ ثقهٌ الملک‌، حکومت‌ خوزستان‌، به‌همراهی‌ ارفع‌الممالک‌ نایب‌الحکومه که‌ هر دو از طرفداران‌ وثوق‌الدوله‌ و کاملاً مخالف‌ و بر ضد کابینة‌ حضرت‌اشرف‌ سردارسپه‌ بودند، به‌اهواز وارد شدند. ثقهٌ الملک‌ پس‌ از اخذ دوهزار لیره‌ و معاون‌ او هزار لیره‌، کاملاً بر ضد سرهنگ‌ باقرخان‌ قیام‌ نموده‌ و درحقیقت‌ اساس‌ خیانت‌ و تمرد خزعل‌ در مقابل‌ اوامر دولت‌ و مخالفت‌ رضاقلی‌خان‌، نتیجة‌ ورود و تحریک‌ این‌ دو نفر بود. در هر صورت‌ سرهنگ‌ باقرخان‌ عزل‌، و سرهنگ‌ رضاقلی‌خان‌ به‌ریاست‌ قوا منصوب‌، و روز بیستم‌ برج‌ سنبله‌ به‌شوشتر وارد و پس‌ از بازدید قشون‌ چنین‌ اظهارداشت‌:

   «نظر به‌اینکه‌ سرهنگ‌ باقرخان‌ نتوانست‌ حفظ‌ سیاست‌ دولت‌ را در این‌ قسمت‌ بنماید به‌ مرکز احضار و من‌ به‌ریاست‌ شما منصوب‌ گردیدم‌.»

   بعد بلاواسطه‌ به‌طرف‌ اهواز حرکت‌ و هنوز مراجعت‌ ننموده‌، در آنجا با خزعل‌مشغول‌ بعضی‌ اقدامات‌ شد. عملیات‌ سرهنگ‌ رضاقلی‌خان‌ رفته‌ رفته‌ کاملاً مشهود گردیدکه‌ علناً بر ضد سیاست‌ دولت‌ بوده‌ و می‌باشد. بدین‌ واسطه‌ عموماً رأی‌ دادیم‌ که‌ برخلاف‌ احکام‌ مشارالیه‌ رفتار نموده‌ و علناً علم‌ مخالفت‌ برافرازیم‌. این‌ بود که‌ قرار شد در تحت‌ ریاست‌ سلطان‌ حسین‌ آقاخان‌ عظیمی‌ شروع‌ به‌تصرف‌ کلیة‌ شوشتر نموده‌، و طرفداران‌ خزعل‌ را نیز که‌ در آنجا ضد دولت‌ تبلیغ‌ می‌نمودند، دستگیر نماییم‌. طرفداران‌ خزعل‌ از شوشتر فرار نموده‌ و به‌اهواز رفته‌ نزد رضاقلی‌خان‌ شکایت‌ نمودند. مشارالیه‌ هم‌ فوری‌ سلطان‌حسین‌ آقا را به‌اهواز احضار نموده‌ که‌ پس‌ از چند روز مراجعت‌ کرد. در مراجعت‌ اظهار داشت‌ که‌ رضاقلی‌خان‌ مدارکی‌ به‌من‌ ارائه‌ داد که‌ معلوم‌ است‌ عملیات‌ مشارالیه‌، بدون‌ اجازه‌ و اطلاع‌ دولت‌ نیست‌ و حکم‌ نمود که‌ شوشتر و مواقع‌ متصرفه‌ را تخلیه‌ نماییم‌. بعد از چند روز دیگر، یعنی‌ در روز ۸ میزان‌، مجدداً سلطان‌حسین‌ آقا را احضار ولی‌ این‌ دفعه‌ مراجعتش‌ نداد.

   در تاریخ‌ ۹ میزان‌ عموم‌ صاحبمنصبان‌ را در تلگرافخانه‌ احضار و سؤال‌ نمود، که‌ آیا این‌ اقدامات‌ و تصرف‌ شوشتر بدون‌ اجازة‌ من‌ به‌چه‌ علت‌ بوده‌، در صورتیکه‌ مسؤول‌ قضایای‌ اخیر خوزستان‌ من‌ هستم‌. از طرف‌ عموم‌ صاحبمنصبان‌ توسط‌ دکترسلطان‌ سیداحمدخان‌ ابراز گردید که‌ مقصود ما فقط‌ حفظ‌ شرافت‌ نظام‌ و حفظ‌ درجه‌ و مقام‌ خود است‌. مشارالیه‌ اظهار داشت‌ که‌ مسؤول‌ حفظ‌ شوؤنات‌ و اسلحه‌ و جان‌ و مال‌ شما و حتی‌ حفظ‌ مقام‌ سلطنت‌ و مملکت‌ ایران‌، من‌ هستم‌. در همین‌ تاریخ‌ طرفداران‌ خزعل‌ از اهواز به‌شوشتر مراجعت‌ نموده‌ و عده‌ای‌ تفنگچی‌، قریب‌ سیصد الی‌ چهارصدنفر، به‌شوشتر وارد، و جمعی‌ از اهالی‌ هم‌ به‌کمک‌ آنها مسلّح‌ شده‌ شوشتر و نظامیان‌ را محاصره‌ نموده‌، یعنی‌ نظامی‌ را از خروج‌ از دروازه‌ شهر ممانعت‌ می‌نمودند، و علناً اظهار می‌داشتند که‌ یا بایستی‌ اسلحه‌ خود را تسلیم‌ نموده‌ و خزعل‌ را بشناسید، یا آنکه‌ داخل‌ جنگ‌ شوید. اوایل‌ وقوع‌ این‌ قضایا، غالب‌ اهالی‌ شوشتر طرفدار دولت‌ و نظامیان‌ بودند، ولی‌ پس‌ از مدتی‌ که‌ دیدند دولت‌ توجهی‌ ننمود و گویا قوای‌ خوزستان‌ را فراموش‌ کرده‌ بود، مردم‌ هم‌ از طرف‌ دولت‌ مأیوس‌ شدند و دسته‌ دسته‌ بعضی‌ از ترس‌ خزعل‌ و بعضی‌ برای‌ تملّق‌ و جمعی‌ هم‌ به‌طمع‌ لیره‌های‌ خزعل‌ بنای‌ بدرفتاری‌ را نسبت‌ به‌نظامیان‌ گذاشتند. چنانچه‌ در فوق‌ اشاره‌ شد، جمعی‌ از اهالی‌ به‌کمک‌ خزعلیان‌، مسلّح‌ شده‌ و مخالف‌ نظامیان‌ بودند. اما با آنکه‌ نظامیان‌ در قلعة‌ «سلاسل‌» سخت‌ محصور و قادر به‌بیرون‌ آمدن‌ نبودند، غیر از جملة‌ «زنده‌ باد نجات‌ دهندة‌ ملت‌ و پدر قشون‌ و محیی‌ مملکت‌ ایران‌»، کلمه‌ای‌ از نظامیان‌ شنیده‌ نشده‌ است‌. خلاصه‌ از آن‌ تاریخ‌ تا ۱۰ قوس‌ که‌ درست‌ سه‌ ماه‌ می‌شود این‌ عده‌ نظامی‌ فداکار در این‌ قلعه‌ خود را حفظ‌ کرده‌ و شرافت‌ نظامی‌ را از دستبرد خائنان‌ مصون‌ داشته‌اند. تمام‌ اطراف‌ محاصره‌ بود. هیچ‌وقت‌ تلگراف‌ یا مکتوبی‌ نمی‌رسید. هر کاغذی‌ که‌ مهر سانسور رضاقلی‌خان‌ را نداشت‌، اگر چه‌ از خود خزعل‌ بود، باز و تفتیش‌ می‌شد. اهالی‌ شهر نیز که‌ رفته‌ رفته‌ ما را فراموش‌ شده‌ و بیچاره‌ می‌دیدند، دست‌ به‌شرارت‌ برآورده‌ بودند. وجه‌ هم‌ بهیچوجه‌ در میان‌ نظامیان‌ پیدا نمی‌شد. قریب‌ پنج‌ ماه‌ بود که‌ دیناری‌ نگذاشته‌ بودند به‌ما برسد. معذلک‌ افراد نظامیان‌ ثابت‌ قدم‌ مانده‌ و فریب‌ تطمیع‌ و تهدید فرستادگان‌ شیخ‌ را نخوردند. گاهی‌ قاصدی‌ را با هزار زحمت‌ یافته‌ و به‌«بهبهان‌» یا میان‌ «چهارلنگ‌» می‌فرستادیم‌ که‌ شاید خبر ما را به‌مرکز برسانند و از حال‌ ما اطلاع‌ بدهند. اما اگر آن‌ اخبار هم‌ به‌مراکز مهمه‌ رسیده‌ باشد، ما از جواب‌ و تصمیم‌ مربوط‌ به‌آن‌ اطلاعی‌ نمی‌توانستیم‌ حاصل‌ کنیم‌. واقعاً در این‌ قلعه‌ و به‌ آن‌ وضع‌ محاصره‌ سه‌ ماهه‌، این‌ افراد معدود در میان‌ آتش‌ و دشمن‌، ثبات‌ قدمی‌ به‌خرج‌ دادند، که‌ فقط‌ از ایرانیان‌ قدیم‌ و رومیان‌، معهود و مسموع‌ است‌. چون‌ بعد از مدتی‌ سلطان‌حسین‌ آقا مراجعت‌ نکرد، از حال‌ او به‌وسایلی‌ استفسار کردیم‌، معلوم‌ شد مشارالیه‌ را هم‌ در اهواز توقیف‌ کرده‌ و تحت‌الحفظ‌ به‌محبس‌ فیلیه‌ (در محمّره‌) برده‌اند و رضاقلی‌خان‌ شب‌ و روز در صدد است‌ که‌ راهی‌ به‌قلعه‌ «سلاسل‌» یافته‌ و ما را تسلیم‌ خزعل‌ نماید، یا افراد را بتدریج‌ بفریبد و از ما جدا کند. فقط‌ پشت‌گرمی‌ ما به‌این‌ حصار منیع‌ بود که‌ فی‌الحقیقه‌ لایق‌ تعمیر و توجه‌ کامل‌ است‌. و هر وقت‌ فکر می‌کردیم‌ که‌ این‌ قلعه‌ را چه‌ مردمان‌ با همت‌ و پهلوانی‌ ساخته‌اند و ما از نسل‌ آنها و حافظ‌ نام‌ آنها هستیم‌ خون‌ در بدن‌ همگی‌ به‌جوش‌ می‌آمد. هر روز در مواقع‌ مختلفه‌ برای‌ افراد نطق‌ می‌کردیم‌ و آنها را به‌صبر و ثبات‌ تشویق‌ و ترغیب‌ می‌نمودیم‌. طرفداران‌ خزعل‌ روز به‌روز از جنگ‌ «زیدون‌» اخبار موحش‌ می‌دادند و ما را محزون‌ می‌کردند. تا اینکه‌ در روز ۱۰ قوس‌ عده‌ای‌ از دزفول‌ وارد شدند، و بعد از آنکه‌ آنها را با اشرار و محاصرین‌ در زد و خورد دیدیم‌ هورا کشیده‌ نام‌ مبارک‌ را بر زبان‌ راندیم‌، و از قلعه‌ خارج‌ شده‌ از عقب‌ سر بر آنها تاختیم‌ و شهر را کاملاً تصرف‌ کردیم‌. سرمنشاءهای‌ فساد را بعضی‌ مقتول‌ و بعضی‌ دستگیر نمودیم‌. جمعی‌ هم‌ متواری‌ شدند. از جمله‌ کاظم‌ داود و اتباعش‌ که‌ از اشرار معروف‌ بودند، هنوز دستگیر هستند و اهالی‌ از این‌ فتح‌ نظامیان‌ و مغلوبیت‌ اشرار شادمانی‌ و تشکر کردند و بر دولت‌ و اقبال‌ حضرت‌ اشرف‌ دامت‌ عظمته‌ دعاگو شدند.»

   هر چند کیفیت‌ این‌ محاصره‌ و مقاومت‌ پهلوانانه‌ را به‌اجمال‌ شنیده‌ بودم‌، لیکن‌ اصغای‌ آن‌ از زبان‌ شخصی‌ که‌ خود شاهد تمام‌ وقایع‌ بلکه‌ عامل‌ عمدة‌ این‌ قضیه‌ بود، هیجان‌ و تأثیری‌ فوق‌العاده‌ در من‌ ایجاد کرد. گویی‌ خودم‌ در تمام‌ این‌ مصائب‌ با آن‌ عده‌ شریک‌ بوده‌ام‌. پس‌ دکتر را نوازش‌ کردم‌ و از این‌ ابراز وطن‌پرستی‌ و مردانگی‌ تمجید گفتم‌ و به‌طریق‌ ذیل‌ نظامیان‌ را مخاطب‌ ساختم‌:

سربازان‌ فداکار،

من‌ و ایرانیت‌، از شما خوشنود هستیم‌. شما مقدمهٌ الجیش قوای‌ ایران‌ بودید در مرکز اشرار. شما نمونة‌ قدرت‌ ایران‌ بودید در میان‌ دسایس‌ و تجهیزات‌ دشمن‌. سه‌ ماه‌ تمام‌ بی‌آذوقه‌، بی‌ مونیسیون‌ و بی‌ مخارج‌، با اشرار مقاومت‌ کردید. قلعة‌ «سلاسل‌»، بعد از زمان‌ ساسانیان‌، چنین‌ سکنه‌ و مستحفظین‌ باشرافتی‌ در خود ندیده‌ بود. هزاروپانصد سال‌ بر او گذشت‌ و در و دیوارش‌ از انعکاس‌ فریادهای‌ وطن‌پرستانه‌ به‌اهتزاز نیامد. پانزده‌ قرن‌ از عمر او سپری‌ شد و یک‌ عده‌ سپاه‌ جدی‌ و جنگجوی‌ وطن‌پرست‌ را در آغوش‌ نکشید. دیوارهای‌ این‌ حصار پرافتخار سالها بود که‌ بیرق‌ جنگی‌ ایران‌ را بر فراز خود نمی‌دید. شما در مقابل‌، علی‌رغم‌ تمام‌ قوای‌ خصم‌، این‌ بیرق‌ را سه‌ ماه‌ تمام‌ بر پای‌ نگاهداشتید. در مدتی‌ که‌ از خیانت‌ تباهکاران‌، صفحه‌ خوزستان‌ برای‌ سوختن‌ شما و سوختن‌ ایرانیت‌ کانون‌ فروزانی‌ شده‌ بود، شما در این‌ قلعه‌، میخی‌ در چشم‌ دشمن‌ بودید. شما فهماندیدکه‌ هنوز جوانان‌ ایران‌ در عروق‌ خود، خون‌ همراهان‌ شاپور و سپاهیان‌ بهرام‌ و قشون‌ نادرشاه‌ را ذخیره‌ دارند. شما به‌خزعلیان‌ خیانتکار، مبرهن‌ کردید که‌ ایرانی‌ شرافت‌ و استقلال‌ و قدرت‌ مملکت‌ خود را به‌پول‌ و نعمت‌ سهل‌ است‌، بر جان‌ خود هم‌ ترجیح‌ می‌دهد. شما مرا بیش‌ از پیش‌ امیدوار کردید که‌ زحمات‌ چند ساله‌ام‌ به‌هدر نرفته‌ و چنانکه‌ مفسدین‌ می‌گویند، در زمین‌ شوره‌ تخم‌ سنبل‌ نکاشته‌ام‌.

شما قشون‌ ایران‌ را بهتر از هر لشکر عظیمی‌ معرفی‌ کردید. شما پشت‌ دشمن‌ را به‌لرزه‌ درآوردید. اگر شجاعت‌، نخستین‌ صفت‌ سرباز است‌، ثبات‌ و پایداری‌ دومین‌ صفت‌ او محسوب‌ می‌شود. اکنون‌ مژده‌ می‌دهم‌ که‌ برادران‌ شما نیز در جبهة‌ سلطان‌آباد و رامهرمز بر بقیة‌ اشرار غلبه‌ کردند و امیر مجاهد و همراهانش‌ را به‌زمین‌ فرو بردند. امروز خوزستان‌ که‌ زندان‌ شما محسوب‌ می‌شد، تفرجگاه‌ قشون‌ جوان‌ است‌. مخصوصاً شما را به‌اهواز احضار می‌کنم‌ که‌ مرکز خصم‌ خود را بی‌ سپر نظامیان‌ ببینید و به جبران‌ سختیهای‌ صدروزه‌ از لذت‌ فتح‌ برخوردار شوید.

پس‌ از آن‌ به‌تماشای‌ این‌ قلعه‌ منیع‌ و محبوب‌ که‌ از عهد افتخار ایران‌ حکایت‌ می‌کند، و جان‌ و شرافت نظامیان‌ پهلوان‌ ما را حفظ‌ کرده‌ است‌، پرداختم‌. عصر امر دادم‌ ابلاغیه‌ ذیل‌ را برای‌ آگاهی‌ اهل‌ شوشتر تهیه‌ نمایند و چون‌ چاپ‌ نیست‌، چند نسخة‌ خطی‌ تدارک‌ کنند.

 ‌

ابلاغیه

 ‌

   عموم‌ اهالی‌ خوزستان‌، از وضیع‌ و شریف‌ و عشایر، و مخصوصاً ساکنین‌ شوشتر، باید بدانند که‌ مقصود من‌ از عزیمت‌ از تهران‌ به‌دورترین‌ ایالات‌ این‌ مملکت‌ برای‌ تصفیة‌ امور جاریة‌ این‌ حدود و رفع‌ قضایای‌ وارده‌ بر آن‌ نبوده‌ و نیست‌، زیرا این‌ موضوع‌ اهمیت‌ آن‌ را نداشت‌ که‌ من‌ به‌شخصه‌ عزیمت‌ این‌ صفحه‌ کرده‌، و کافی‌ بود که‌ یکی‌ از صاحبمنصبان‌ را مأمور تصفیة‌ قضایای‌ این‌ خطه‌ نموده‌ و حل‌ معضلات‌ را به‌سرنیزة‌ نظامیان‌ فداکار حوالت‌ نمایم‌، بلکه‌ یگانه‌ منظور من‌ از تحمل‌ زحمات‌ و متاعب‌ و طی‌ این‌ مسافت‌ بعید، فقط‌ برای‌ آن‌ است‌ که‌ شخصاً به‌دادخواهی‌ هموطنان‌ خود و آن‌ رعایای‌ بیچاره‌ که‌ هر روز در معرض‌ تجاوزات‌ بی‌موضوع‌ واقع‌ می‌گردند، قیام‌ نموده‌ باشم‌. در این‌ موقع‌ که‌ لطف‌ پروردگار و توجّهات‌ ائمه‌ اطهار سلام‌الله‌ علیهم‌ اجمعین‌ زمام‌ مقدرات‌ این‌ کشور را به‌دست‌ من‌ سپرده‌ است‌، ناچارم‌ که‌ به‌نام‌ مسوؤلیّت‌ مملکتی‌ و مسوؤلیّت‌ وجدانی‌، هرگونه‌ زحمت‌ و مشقّت‌ را برخود هموار کرده‌ و شخصاً به‌اطراف‌ و اکناف‌ مملکت‌ توجه‌ نموده‌، مظلومین‌ و ملهوفین‌ را نوازش‌ کرده‌، داد قلوب‌ آنها را از دست‌ ستمکاران‌ بستانم‌.

همین‌ اراده‌ و همین‌ عقیده‌ است‌ که‌ اکنون‌ مرا به‌جانب‌ خوزستان‌ رهبری‌ کرده‌، و در تحت‌ همین‌ منظور و مطلوب‌ است‌ که‌ به‌کلیة‌ اهالی‌ اجازه‌ می‌دهم‌ که‌ هرگونه‌ مطلب‌ و شکایتی‌ دارند به‌من‌ مراجعه‌ کرده‌، و ایفای‌ حقوق‌ از دست‌ رفتة‌ خود را مطالبه‌ نمایند. اگرچه‌ درشوشتر جماعتی‌ گرد آمده‌ بودند که‌ شرارت‌ و فضولی‌ را بر آسایش‌ خلق‌ ترجیح‌ داده‌ و به‌یک‌ طریق‌ بی‌رویه‌ قدمهای‌ شرارت‌آمیزی‌ برداشتند، و حق‌ آن‌ بود که‌ به‌نام‌ حفظ‌ مصالح‌ جماعت‌ تمام‌ آنها را محو و نابود و نصیب‌ چوبه‌ دار نمایم‌، معهذا چون‌ این‌ شرارتها را فرع‌ عدم‌ شعور مرتکبین‌ آن‌ دانسته‌ و در این‌ موقعی‌ که‌ همه‌، اوضاع‌ کنونی‌ را با ترتیبات‌ سابق‌ مقایسه‌ کرده‌ و فهمیدند که‌ دولت‌ از کمترین‌ خطایی‌ صرفنظر نخواهد کرد و برای‌ مجازات‌ متجاوزین‌ تا آخرین‌ حدود مملکت‌ تصمیم‌ خواهد گرفت‌، و در این‌ موقعی‌ که‌ همه‌ فهمیدند اوضاع‌ سابق‌ واژگونه‌ شده‌ و امروز، روز اطاعت‌ و انقیاد است‌، من‌ هم‌ با توجهی که‌ دولت‌ همیشه‌ نسبت‌ به‌رعایا و اهالی‌ مبذول‌ داشته‌، به‌اهالی‌ شهر عفو عمومی‌ می‌دهم‌ و مایلم‌ که‌ بدون‌ خوف‌ و خشیّت‌ در آرامگاه‌ خود زیست‌ نمایند.  ولی‌ در ضمن‌ بدانند که‌ این‌ حس‌ رأفت‌ و عطوفت‌ و عفو و اغماض‌ برای‌ گذشته‌ است‌ و تصور نکنندکه‌ باز می‌توانند از عواطف‌ دولت‌ استفاده‌ نمایند. صریحاً می‌گویم‌ که‌ از این‌ به‌بعد هرکس‌ برخلاف‌ مصالح‌ مملکتی‌ قدمی‌ بردارد، با شدیدترین‌ اقسام‌، مجازات‌ خواهد شد و از احدی‌ صرفنظر نخواهم‌ نمود. چون‌ روزگار شرارت‌ و تجاوز و جسارت‌ سپری‌ شده‌، مردم‌ باید آزادانه‌ به‌کار زراعت‌ و فلاحت‌ خود پرداخته‌ و در صدد ترقّی‌ تجارت‌ و صنایع‌ باشند، که‌ هم‌ خود به‌فیض‌ دسترنج‌ خود رسیده‌ و هم‌ مملکت‌ آباد و از وجود آنها استفاده‌ نماید.

اینک‌ برای‌ حفظ‌ همین‌ ترقّی‌ و تعالی‌ و آسایش‌ خیال‌ مردم‌ است‌ که‌ سوق‌ مقداری‌ قوای‌ نظامی‌ را به‌پشتیبانی‌ اهالی‌ امر می‌دهم‌، و همانطور که‌ حفظ‌ حدود اهالی‌ به‌آنها توصیه‌ شده‌ و می‌شود، عموم‌ اهالی‌ نیز باید وجود آنها را مغتنم‌ دانسته‌ و بدانند که‌ قشون‌ برای‌ حفظ‌ رعیت‌ و آبادانی‌ مملکت‌ و آسایش‌ اهالی‌ است‌. به‌پشتیبانی‌ قشون‌ تمام‌ مردم‌ می‌توانند به‌فراغت‌ خاطر به‌مصالح‌ امور خود بپردازند، و با کمال‌ اطمینان‌ و امنیت‌ در اماکن‌ خویش‌ بیارامند و نظر به‌اینکه‌ قشون‌ ایران‌ برای‌ ایران‌ و برای‌ رفاه‌ حال‌ ایرانی‌ تأسیس‌ یافته‌، بدیهی‌ است‌ وسایل‌ آسایش‌ اهالی‌ به‌دست‌ قشون‌ فراهم‌ خواهد گردید، و مردم‌ هم‌ باید در پرتو این‌ امنیت‌ و عدالت‌، پیوسته‌ نظر خود را به‌مرکز مملکت‌ دوخته‌، اوامر دولت‌ را مطیع‌ و منقاد باشند. برای‌ تکمیل‌ آسایش‌ اهالی‌ به‌همة‌ مردم‌ آزادی‌ و اختیار می‌دهم‌، که‌ مطالب‌ خود را مربوط‌ به‌هر کس‌ و هر نقطه‌ باشد، مستقیماً به‌خود من‌ مراجعه‌ نمایند، تا با وسایل‌ لازمه‌ موجبات‌ ترفیه‌ حال‌ آنها، آن‌ طوری‌ که‌ مقتضی‌ حقانیت‌ است‌، تمهید گردد.»

                                       رئیس‌الوزرا و فرماندة‌ کل‌ قوا

   از جمله‌ تلگرافات‌ متعددی‌ که‌ در این‌ دو شب‌ اقامت‌ شوشتر واصل‌ گردید مشروحة‌ ذیل‌ است‌ که‌ حکومت‌ نظامی‌ تهران‌ مخابره‌ نموده‌ است‌.

   معلوم‌ می‌شود وکلای‌ خائن‌ از شنیدن‌ خبر تسلیم‌ خزعل‌ و تصفیة‌ کار خوزستان‌ به‌هیجان‌ آمده‌ و خودنمایی‌ و دست‌وپایی‌ می‌کنند. قصد دارند افکار مرا به‌جانب‌ مرکز متوجه‌ سازند که‌ کاملاً  امر خوزستان‌ تصفیه‌ نیاید. این‌ است‌ خلاصة‌ مذاکرات‌ جلسة‌ سری‌ در عصر ۱۵قوس‌:

   «داور نطقی‌ که‌ پایه‌ آن‌ بر مخالفت‌ بود ایراد کرد. از جمله‌ گفت‌ که‌ بایستی‌ کلیة‌ عملیات‌ خود را از صلح‌ و جنگ‌ در خوزستان‌ به‌تصویب‌ مجلس‌ برسانند. اشخاص‌ دیگر از قبیل‌ میهن‌، سرکشیک‌زاده‌، و غیره‌ مخالفتهای‌ شدیدی‌ کردند. معلوم‌ نیست‌ خیال‌ آنها چیست‌؟ ظاهراً جز مشوش‌ کردن‌ افکار حضرت‌ اشرف‌ منظوری‌ ندارند. این‌ اقدامات‌ هم‌ دنبالة‌ تحریک‌ انگلیسیها است‌.»

                                                     حکومت‌ نظامی‌ تهران‌