برای مزید اطلاع آقای موقن یادآوری میکنم که بحث آقای طباطبایی، بحثی تاریخی و ناظر به تاریخ دولتملت بود، وگرنه ایشان هرگز اعتقاد ایدهئولوژیکی نداشت که ایران همواره دولت مدرن بوده و همچنان هست. در درسگفتارهای نظریه دولت در نزد هگل که توضیح کتاب هم عناصر فلسفه حق هگل است، صراحتا به این بحث پرداخته و تاکید کردهاند که دولت هخامنشی در دوره خود، از این حیث دولتی مدرن برای هگل بهحساب میآمد که تبدیل به “ایده دولت” شده بود، یعنی واقعیت بیرونی این دولت مطابق با صورت معقول آن بوده است.
با ایرانشهری میستیزم، پس هستم.
مصطفی نصیری
جناب آقای موقن در نوع خود پدیده نادری است. نقادی از شادروان طباطبایی، مهمترین دلمشغولی مجازی او، در نزدیک به دو دهه اخیر بوده است. ایشان اخیرا مدعی شده که دو کتاب ( یکی قطور و دیگر لاغر) را در باره نقد نظریه ایرانشهری، ویراستاری کرده است که بزودی چشم بازار دانش و کتاب را روشن خواهند کرد. بهخلاف حسی که جناب موقن تلاش کرده آن را القاء کند، پرداختن به نقادی یک نظریه، نقطه ضعف یا نشانه بیاهمیت بودن اثر مورد نقد نیست، بلکه نشان از اهتمام به آن است، همچنانکه خود آقای موقن، در نزدیک به دو دهه اخیر، همواره در حاشیه نظریات دکتر طباطبایی زیسته است.
آقای موقن با استناد به جملهای از یکی از سخنرانیهای دکتر طباطبایی (مبنی بر اینکه؛ هگل ایرانیان را بنیانگذار اولین دولت مدرن دانسته) مدعی شدهاند که هگل چنین سخنی ندارد، و برای اینکه از مدعای خود مطمئن شود، از یکی از دوستدارانش درخواست کرده تا در این باره جستجویی بکند، و ایشان نیز پس از مشورت با هوش مصنوعی، با اطمینان چنین انتسابی را قویا رد کرده است. در کانال تلگرامی آقای موقن در این باره میخوانیم:
(دوست عزیزم جناب مجید تولا زحمت کشیدند و با کمک هوش مصنوعی در صدد بر آمدند که ماخذ نقل قول مرحوم طباطبایی را پیدا کنند . ایشان مطالب زیر را برای من فرستادند:
برای این ادعا که “ایرانیها اولین دولت مدرن را تأسیس کردند”، منبع خاصی در دسترس نیست که آن را بهطور مستقیم تأیید کند. بهطور کلی، تأسیس اولین دولت مدرن معمولاً به دولتهای اروپایی در قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی نسبت داده میشود. جمله “ایرانیها اولین دولت را در تاریخ تأسیس کردند” به طور خاص از هگل نقل نشده است. با این حال، هگل در آثار خود، بهویژه در “فلسفه تاریخ”، به تمدنهای باستانی از جمله ایران اشاره کرده و از اهمیت تاریخی و فرهنگی آنها سخن گفته است. برای بررسی دقیقتر میتوانید به کتاب “فلسفه تاریخ” هگل مراجعه کنید که در آن به تاریخ و تمدنهای باستانی پرداخته شده است. اما بهطور خاص، جملهای که بیان کردید، از هگل نقل نشده است. من – موقن – برای این که نظر هگل را در بارۀ ایران باستان بدانم به چهار کتاب زیر ارجاع خواهم کرد. یکی جلد دوازدهم مجموعه آثار هگل چاپ زورکمپ است. دو ترجمه انگلیسی از فلسفه تاریخ هگل و چهارمی ترجمه فارسی عقل در تاریخ هگل از حمید عنایت – پایان نقل قول).
ما از مستندات آقای موقن، تنها مرجع اول را بررسی خواهیم کرد، زیرا بود و نبود جمله مورد مناقشه در ترجمههای انگلیسی و فارسی و یا عربی، اهمیتی نداشته و نمیتواند به عنوان مستند تلقی شود. ایشان در باره مرجع اول نوشتهاند: (در جلد ۱۲ مجموعه آثار هگل صفحه ۲۳۳ میخوانیم:
Die Perser, ein freies Berg- und Nomadenvolk, über reichere, gebildetere und üppigere Länder herrschend, behielten doch im ganzen die Grundzüge ihrer alten Lebensweise bei; sie standen mit einem Fuße in ihrem Stammlande, mit dem anderen im Auslande.
هگل ایرانیهای باستان را مردم کوهستانی و کوچ نشین میداند. و مردم مستعمرات ایران را توانگرتر و با فرهنگتر از ایرانیها میداند – پایان نقل قول)
آقای موقن در ادامه، ترجمه فراز نقل شده را از ترجمه فارسی و سپس ترجمههای انگلیسی مطرح کرده که عرض کردیم سندیت ندارد. حال پرسشی که پیش میآید این است که ایشان، آیا به کل آثار هگل، بویژه به کتاب فلسفه تاریخ، تسلطی دارد که قاطعانه نقل دکتر طباطبایی را با استظهار به هوش مصنوعی رد کرده است؟مثلا ایشان که بهزعم خود از صفحه ۲۳۳ کتاب فلسفه تاریخ هگل، شاهدی بر رد ادعای دکتر طباطبایی پیدا کرده، آیا صفحه ۲۳۲ را نیز دیده است؟
از قضا، فراز مورد نظر دکتر طباطبایی در همان صفحه ۲۳۲ کتاب فلسفه تاریخ هگل است که نوشته:
“Das persische Reich ist ein Reich im modernen Sinne”
یعنی شاهنشاهی ایران، یک شاهنشاهی مدرن است. آقای دکتر طباطبایی بهخلاف مترجمین انگلیسی و فارسی و عربی که کلمه Reich را امپراتوری ترجمه کردهاند، معتقد بود که این کلمه آلمانی دقیقا معادل مفهوم شاهنشاهی است، نه مفهوم امپراتوری که وضعیت “وحدت در کثرت” را بازنمایی نمیکند. آقای موقن با استناد به فراز نامربوطی که نقل کرده، مدعی شدهاند که “هگل ایرانیهای باستان را مردم کوهستانی و کوچ نشین میداند. و مردم مستعمرات ایران را توانگرتر و با فرهنگتر از ایرانیها میداند” حال آنکه هگل در فراز دیگری ایرانیان را از دوران کهن تا زمان خودش، مردمانی شهرنشین دانسته است.
هگل در صفحه ۲۴۳ قبل از ورود در بحث مصر، مینویسد:
(Das persische Reich ist ein vorübergegangenes, und nur traurige Reste sind von seiner Blüte geblieben. Die schönsten und reichsten Städte desselben, wie Babylon, Susa, Persepolis, sind gänzlich zerfallen, und nur wenige Ruinen zeigen uns ihre alte Stelle. Selbst in den neueren großen Städten Persiens, Isfahan, Schiras).
هگل در فراز نقل شده میگوید که شاهنشاهی ایران، شاهنشاهی از میان رفتهای است که شوش و بابل و پرسپولیس سه شهر کهن و اصفهان و شیراز دو شهر نیمه آباد امروزی آن هستند. بدیهی است که ساکنان یا به تعبیر نظامیگنجهای، “شهربندان” دو شهر کهن شوش و بابل و دو شهر اصفهان و شیراز هم عصر هگل، مردمانی شهرنشین، یا حداقل یکجانشین بودند که مفهومی مغایر با مفهوم “کوچنشینی و کوهستانی” است!!
البته کسی میتواند اِنقُلت کند که مفهوم “رایش” آلمانی را نمیتوان به شاهنشاهی یا دولت برگرداند و دهها استشکال دیگر، اما کسی چون آقای موقن را نمیرسد که زیره به کرمان ببرد.
پناه بردن آقای موقن به هوش مصنوعی برای جستجو در آثار هگل، مرا یاد خاطرهای از ادعای مرحوم فیرحی در جلسه نقد نظریه ایرانشهری در سال ۱۳۹۳ در کتابخانه ملی انداخت. مرحوم فیرحی در آن جلسهی نقد، مدعی شد که خواجه نظامالملک هرگز ایرانشهری نبوده و این کلمه را هم حتی برای یکبار در کتاب سیاستنامه نیاورده است. شادروان طباطبایی در آغاز سخن، اشاره کردند که برخی پژوهشگران به سرچ کامپیوتری عادت دارند و همینکه در سرچ، کلمه مورد نظر را مشاهده نکردند، حکم به نبود صادر میکنند. آقای فیرحی اگر بهجای سرچ کامپیوتری، سیاستنامه را میخواند، متوجه میشد که خواجه کتابش را با نظریه ایرانشهری آغاز کرده است، یعنی آنجاکه میگوید؛ خداوند در هر عصری یکی از بندگانش را برمیکشد و او را به انواع هنرها آراسته کرده و امورات بندگان را در دستان او قرار میدهد و … این سخنان اس اساس اندیشه ایرانشهری است.
به نظر میرسد که هوش مصنوعی آقای موقن هم، چون ترکیبی مثل modern statt را نیافته، بنابراین ایشان قاطعانه حکم تعقیب و زندان داده است.
برای مزید اطلاع آقای موقن یادآوری میکنم که بحث آقای طباطبایی، بحثی تاریخی و ناظر به تاریخ دولتملت بود، وگرنه ایشان هرگز اعتقاد ایدهئولوژیکی نداشت که ایران همواره دولت مدرن بوده و همچنان هست. در درسگفتارهای نظریه دولت در نزد هگل که توضیح کتاب هم عناصر فلسفه حق هگل است، صراحتا به این بحث پرداخته و تاکید کردهاند که دولت هخامنشی در دوره خود، از این حیث دولتی مدرن برای هگل بهحساب میآمد که تبدیل به “ایده دولت” شده بود، یعنی واقعیت بیرونی این دولت مطابق با صورت معقول آن بوده است. بدیهی است تاریخ دولت هخامنشی – چنانچه خود هگل تاکید کرده – دیگر منقضی شده و برای همیشه مدرن و جدید بهحساب نمیآید. درواقع هگل، رایش یا شاهنشاهی هخامنشی را دولت مدرن منقضی شده و از میان رفته معرفی کرده است، نه دولتی از نوع دولتهای مدرن سده هفدهمی و هجدهمی اروپایی.
آقای موقن در همین نظرات تلگرامی اخیر به نکتهای اعتراف کرده که براساس آن، هر آنچه تاکنون در باره نظریات شادروان طباطبایی مناقشه کرده، همگی از اعتبار و حیّز انتفاع ساقط است. او در پاسخ به اولین نقاد طباطبایی که درخواست مقدمه برای کتاب ۸۵۰ صفحهای خود کرده بود، میگوید: “من مجموعه آثار طباطبایی را نخواندهام و خود را طباطباییشناس نمیدانم” با اینحال معلوم نیست که ایشان چرا نمیتواند خود را از سودای چیزیکه نخوانده است، خالی کند؟! اینگونه تعهد به حوزه غیرتخصصی، واقعا قابل فهم نیست. این همان وظیفه روشنفکرانهی اولویت تعهد بر تخصص است که باعث انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ و اتلاف همه منابع کشور تا به امروز بوده است.
۱۴۰۴/۴/۱۰