تردیدی نیست که خانهای آنکارا و بادکوبه دریافتهاند که اراده ایران برای ایستادن در برابر ایجاد هرگونه تغییری در ژئوپلیتیک تاریخی قفقاز جنوبی، یک لاف و تهدید بیپایه نبوده؛ بلکه جدی است و درباره عواقب هرگونه خیرهسری دراینباره آگاهاند. این نکته را نیز بیفزایم که درنگ جدی و روشن این خانها در چرخاندن فرمان ماشین جنگیشان به سمت استان سیونیک ارمنستان، تنها ناشی از ارزیابیشان از اراده حکومت ایران نیست؛ بلکه بالاتر از آن، ناشی از دریافت حساسیت کامل ملت ایران در برابر هرگونه روندی است که تمامیت ارضی و موقعیت ژئوپلیتیک ایران را نشانه رفته باشد. درواقع تحولات سیاسی پس از جنگ دوم قرهباغ نشان داد که در جاییکه پای تمامیت ارضی در میان است، دولت و مردم همراستا هستند… .
بازی دوگانه در جنوب قفقاز
مصطفی نصیری
رجب طیب اردوغان، رئیسجمهوری ترکیه، پس از بازگشت از سفر نخجوان که به دعوت همتای بادکوبهای او صورت گرفته بود، در سخنان مبهمی گفت که: «ایروان اگر به دالان زنگهزور رضایت ندهد، این دالان از ایران خواهد گذشت و از قضا از ایران، پالسهای مثبتی برای گذر این دالان از آن کشور میرسد». بدیهی است که خیلی از تحلیلگران این موضعگیری اردوغان را نوعی عقبنشینی از ادعای ایجاد دالان موسوم به زنگهزور از جنوب ارمنستان، با سلب حاکمیت ملی از آن کشور، حمل کرده و میکنند؛ اما به باور من، هنوز برای چنین تحلیلی از موضعگیری او که مست از باده پیروزی است، زود است. باید منتظر بمانیم و ببینیم که آیا ایران میتواند از انزوای خود کمی بکاهد یا حلقه انزوا را بر خود تنگتر خواهد کرد. تا اینجا تردیدی نیست که خانهای آنکارا و بادکوبه دریافتهاند که اراده ایران برای ایستادن در برابر ایجاد هرگونه تغییری در ژئوپلیتیک تاریخی قفقاز جنوبی، یک لاف و تهدید بیپایه نبوده؛ بلکه جدی است و درباره عواقب هرگونه خیرهسری دراینباره آگاهاند. این نکته را نیز بیفزایم که درنگ جدی و روشن این خانها در چرخاندن فرمان ماشین جنگیشان به سمت استان سیونیک ارمنستان، تنها ناشی از ارزیابیشان از اراده حکومت ایران نیست؛ بلکه بالاتر از آن، ناشی از دریافت حساسیت کامل ملت ایران در برابر هرگونه روندی است که تمامیت ارضی و موقعیت ژئوپلیتیک ایران را نشانه رفته باشد. درواقع تحولات سیاسی پس از جنگ دوم قرهباغ نشان داد که در جاییکه پای تمامیت ارضی در میان است، دولت و مردم همراستا هستند… .
روشنتر بگویم نمره رد یا قبولی در رقابت منطقهای و جهانی برای دالانهای مواصلاتی شرق/غرب و شمال/جنوب جاده تاریخی و تمدنی ابریشم، بهویژه در قفقاز جنوبی، بر دیدگاه ملت در قبال حکومت در دیگر زمینهها نیز تأثیر خواهد گذاشت؛ زیرا امروز خودآگاهی ملی ایرانی به چنان تناوردگی رسیده است که هرگونه نقصان در تمامیت یا خفگی سرزمینی را با هر بهایی که همراه باشد، نخواهد پذیرفت. درواقع اندیشه ایرانشهری، در معنای کلی منطق از منظر اندیشه سیاسی، تاریخ معاصر ایران همواره متأثر از دو ایدئولوژی ضد استعماری خوانده و فهمیده شده است: از آستانه جنبش مشروطه تا آستانه انقلاب اسلامی، متأثر از ایدئولوژی تزار/شورویستیزی و بعد از آن تا الان، متأثر از آمریکا/غربستیزی سپری شده است. بدیهی است که هر دو ایدئولوژی، بهای سنگینی را از ما ستانده است. اما این بهای بسیار سنگین، تجارب گرانبهایی نیز در راستای گذر از ایدئولوژیاندیشی به نفع منافع و مصالح ملیاندیشی داشته است؛ یعنی اگر به فضای سیاسی کشور در اوایل انقلاب اسلامی و بهویژه اوایل جنگ تحمیلی برگردیم که هواپیماهای میگ و سوخو و تانکهای تی۷۲ شوروی سابق از ما خونچکانی میکردند، در آن فضا، نفرت از شوروی در شعار معروف و پرتکرار: «مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی، مرگ بر…» که به رکنی از اجتماعات سیاسی و دینی ما تبدیل شده بود، تنه بر نفرت از آمریکا میزد. با این حال در یکی، دو دهه اخیر، شاهدیم که توانستیم به نرمی از ایدئولوژی روسستیزی بگذریم و این در باور من، دستاورد بزرگی است؛ زیرا روسیه کشوری قدرتمند و درعینحال همسایه همیشگی ماست. پس لازم بود که به جای میداندادن به ایدئولوژی روسستیزی با پیامدهای معمولا ناخوشایند، مناسبات سیاسی مبتنی بر احترام و منافع متقابل با آن تعریف شود. بدیهی است تا زمانی که ما روسیه را دشمن خود فرض کنیم، او نیز حق خواهد داشت با منافع ما دشمنی کند. ولی هر دشمنی لزوما به معنی خیانت نیست؛ زیرا زمانی ما میتوانیم روسیه یا هر کشور دیگری را خیانتکار بدانیم که ما او را دوست خود دانسته و رفتاری دوستانه با او داشته باشیم، اما در مقابل، دشمنی ببینیم. پس دشمنیدیدن از کسی که آن را دشمن میدانیم، امری طبیعی است. آنجایی غیرطبیعی و خلافآمد عادت به حساب میآید که خیانت از کسی برسد که او را دوست میپنداشیم. ای کاش در اوایل جنگ تحمیلی، تجربه سیاسی امروز را داشتیم و اجازه نمیدادیم که آمریکا و شوروی در اوج جنگ سرد با همدیگر، هر دو کنار عراق، علیه ما باشند؛ اما افسوس و هزار افسوس که این اتفاق افتاد.
نکته مهم دیگر این است که این مناسبات دوجانبه و مبتنی بر منافع مشترک با روسیه، زمانی دوطرفه و مبتنی بر منافع مشترک عمل خواهد کرد که ما مجبور نشویم در گریز از دشمنی مثل غرب و آمریکا، مجبور به پذیرفتن هیمنه و هژمونی روسیه یا چین شویم؛ وگرنه روسیه فعلی به راه همان شوروی سابق خواهد رفت.
این ماهیت مناسبات بینالمللی است که در قبال امتیازی که میگیریم، تا آنجا که بتوانیم امتیازی ندهیم. پس همچنان که الزامات سیاسی، ما را واداشت تا ایدئولوژی روسستیزی را کنار بگذاریم، همین الزامات ایجاب میکند عواملی را که باعث وابستگی ما به طرف مقابل میشود، از میان برداریم. پس این منطق با الزام بیشتری درباره لزوم گریز از هزینههای ایدئولوژی
آمریکا/غربستیزی نیز صادق است؛ وگرنه از مناسبات متقابل با روسیه یا چین، هند و… نیز طرفی نخواهیم بست یا به میزانی که امتیاز میدهیم و نفع میرسانیم، نفعی نخواهیم برد؛ بهویژه در شرایطی که هستیم برای غلبه بر خفگی سرزمینی که خواب آن را برای ما دیدهاند، نباید اجازه دهیم که آمریکا و غرب در کنار ائتلاف ترکی/عبری/عربی قرار گیرند و روسیه نیز به رسم مألوف تاریخی، در فرصتی مناسب، منافع ملی ما را در قفقاز وجهالمصالحه یا مابهالمعامله منافع خود در اوکراین یا هر جای دیگری قرار دهد. دیگر عیب بزرگ همپیمانی با روسیه، در شرایطی که به نظر میرسد این کشور در حال از دست دادن موقعیت برتر خود در قفقاز است این است که در وضعیتی که ناتو صفآرایی کاملی را علیه روسیه ترتیب داده، آثار شکست احتمالی روسیه بر ما نیز مترتب خواهد شد و این بههیجوجه عقلایی نیست.
قرائن نشان میدهد ترکیه برای فائقآمدن بر مانع ایران در راه رسیدن به هدف استراتژیکی ایجاد دنیای تورانی، میکوشد به دالان تورانی، وجهی ناتویی نیز بدهد و با این کار، زمینه و زمینی برای آمریکا و غرب برای فشار بر ایران به وجود بیاورد. پس جلوگیری از ناتوییکردن دالان تورانی، بهویژه در شرایطی که روسیه در باتلاق اوکراین فرو رفته و چین و هند نیز درصدد یافتن راههای مواصلاتی خارج از ایران هستند، برای ما بسیار حیاتی است. اگر فضای دیپلماتیک میان ما و غرب، فضای مبتنی بر احترام و اعتماد متقابل بود، ما بهتر میتوانستیم غرب را در کنار خود و مقابل آنکارا و بادکوبه قرار دهیم؛ زیرا تجربه تاریخی امپراتوری عثمانی بهخوبی نشان میدهد که خطر امپراتوری تورانی برای اروپا کمتر از ایران نیست، بلکه بیشتر است. فراموش نکنیم که در مقابله با اراده تورانی آنکارا و بادکوبه، مجبوریم بخشیهایی از توان خود را در جنوب کشور، متوجه پایش ائتلاف عبری-عربی در خلیج فارس و دریای عمان و ائتلاف تکفیری عربی-طالبانی در شرق و جنوب شرقی کشور و نیز برخی تحرکات تروریستی کردی و داعشی در شمال غرب و غرب کشور کنیم و البته حفظ برتری در سوریه نیز ضرورت و جای خود را دارد.
باری به مواضع جدید رجب طیب اردوغان برگردیم که در فردای پیروزی در جنگ دوم قرهباغ، در یک مراسم رسمی رژه نظامی در بادکوبه، انگشت تهدیدش را به سمت «ارس» چرخاند و ترانه «آراز آراز» را باژگونه خواند و متأسفانه رئیسجمهور وقت ما نیز به جای واکنش جدی، به شوخی گفتند که آقای اردوغان معمولا شعر زیاد میخوانند. بگذریم.
عرض شد که مواضع جدید اردوغان، مبهم و دوپهلو و چهبسا چندپهلو است. اگرچه در لایه سطحی کورهراهی را به فردایی باز میکند که کریدور شرقی/غربی قفقاز، وفق طمع تورانی او پیش نرود و همچنان نیازمند وساطت سرزمینی ایران باشد، اما در لایه عمیقتر پیامی خبیثانه را به ارمنستان فرستاده و به آنها میگوید که مخالفت ایران با دالان زنگهزور، از سر خیرخواهی به نفع ارمنستان نیست، بلکه ایران میخواهد ارمنستان را از منافع سرشار این دالان مهم محروم کند. از این منظر، نه دالان زنگهزور، تورانی است و نه ایران، مخالف اصولی این دالان است؛ زیرا اگر چنین باشد، نباید اجازه گذر از خاک خودش را بدهد. از دو، سه روز پیش که او از پالسهای مثبت ایران دم زد، چهبسا پالسهای بیشتری نیز در تأیید مضمون پنهان پیام او به ارمنیها از سوی تحلیلگران ایرانی مخابره شده است؛ پس تردیدی نمیماند که پیام اصلی آقای اردوغان، بیان یک واقعیت سیاسی با زبان دیپلماسی نیست، بلکه مخابره یک خواست سیاسی با بدبینکردن ارمنستانیها بهویژه ملت ارمنستان نسبت به نیت ایرانیان است که فراتر از دولت پاشینیان، ایران را دوست قابل اعتمادی برای کشورشان میدانند. انکار نمیکنم که ما این کریدور را حق تاریخی و تمدنی خود میدانیم. اصلا نیازی به دالان جدیدی نیست؛ زیرا دالان مدنظر به صورت تاریخی در ایران وجود دارد و در بیش از یک سده گذشته، بیمنت، ترکیه و نخجوان را به بادکوبه وصل کرده است؛ اما آنچه در محاسبات دوستان ارمنی ما نباید فراموش شود، دشمنی دیرین ایدئولوژی تورانی در قبال ملت ارمنی است که یک بار آنها را از جدار شرقی ترکیه امروزی محو کرده و در واقع دیوار میان خود و دنیای ترک در قفقاز و آسیای میانه و دور را کوتاهتر و باریکتر کردهاند و امروز میخواهند دیوار کوتاه و باریکشده را برای همیشه خراب کنند و بردارند.
ما قرائن روشنی داریم که نشان میدهد از آن نفرت تورانی که نسلکشی ارامنه را در سده گذشته رقم زد، ذرهای کم نشده است و کمترین سند برای اثبات اینکه آتش خشم ارمنیکشی هنوز در ذهنهای تورانی زبانه میکشد، جنایات ضد انسانی و بیشرمانهای است که با کودکان معصوم و پیکر بیجان کشتههای ارمنی در جبههها میکنند و دقیقا به همین دلیل است که امروز ساکنان بومی قرهباغ کوهستانی اعتمادی ندارند تحت حاکمیت پرچم باکو در دیار تاریخی خود ادامه زندگی بدهند.
اشاره به این واقعیت تاریخی در اینجا ضروری است که «شهربندان» جغرافیای ایرانشهر، در قلمروهای تقسیمشده بر اساس تبار و زبان و مذهب نمیزیستند. به بیانی دیگر، پراکنش آنها در شهرهای مختلف، انحصارا بر مبنای قوم و زبان و دین و مذهب نبوده است. «ایران بزرگ» بهمثابه یک «شهر» بود که هرکسی میتوانست فارغ از «گتو»های قومی و مذهبی در هر کجای این شهر بزرگ زندگی کرده و در مناسبات اجتماعی و فرهنگی آن منطقه مشارکت کند؛ چون مناسبات مذکور در شهرهای مختلف، قومی و زبانی نبود. البته این سخن مانع از آن نیست که در برخی مناطق نوعی کثرت طبیعی قومی و زبانی شکل نگرفته باشد؛ بلکه بیشتر منظور این است که این تراکمهای قومی و زبانی، اصیل و هویتساز نبوده و بهمثابه دیوار عمل نمیکردند. شهریار ترکزبان همانقدر تبریزی است که قطران آذریزبان بود. این مقدمه لازم بود تا به نکتهای اشاره کنم و آن اینکه بحران امروز قرهباغ از منظر تاریخی، نوعی مقاومت فرهنگ سیاسی-اجتماعی ایرانشهرانه در برابر مناسبات تصنعی مبتنی بر قومگرایی است که ایدئولوژی پانترکیستی درصدد تحمیل آن بر منطقه است. زمانی که این منطقه جزئی از تقسیمات سیاسی ایران در دوره قاجار و پیش از آن بود، پراکنش جمعیتی در آن، متمرکز بر قوم و زبان نبود و همه ساکنان آن منطقه به نوعی «شهربند» گنجه و شروان و… ایران بودند که این مفهوم شهربند را از نظامی گنجهای گرفتم:
رکاب از شهربَند گنجه بگشای
عنان شیر داری، پنجه بگشای
نظامی که در گنجه شد شهربَند
مباد از سلام تو نابهرهمند
بحران ترک، کرد، عرب، یونانی و… در خود ترکیه که در بیش از یک سده گذشته کوچکترین راهحلی نیافته یا بحران کرد و عرب در عراق و نیز بحران امروز «ترک» و تالش و کرد و ارمنی در جمهوری بادکوبه، از یک جنس و تابعی از یک علت تاریخی هستند که عبارت از تحمیل بیرونی و غیرطبیعی ایدئولوژیهای قومگرایانه در مناطق جمعیتی آمیخته، در ظرفی ایرانشهرانه به نام «ایران بزرگ فرهنگی» است. به هر میزانی که بخواهند تورانیگری را در این منطقه و دیگر مناطق تحت نفوذ فرهنگ ایرانشهری توسعه بدهند، لاجرم باید شاهد تصفیههای خونین بیشتری بر مبنای پاکسازی قومی، زبانی و مذهبی بیشتری باشیم و برعکس، به هر میزانی که مرجعیت فراگیر فرهنگ ایرانشهری در حوزه ایران بزرگ فرهنگی پذیرفته شود، آرامش بیشتری را شاهد خواهیم بود. این واقعیتی است که علت دشمنی روزافزون ایدئولوژیهای تورانی، عربی و کردی با اندیشه و فرهنگ ایرانشهری را بهخوبی توضیح میدهد؛ چون فرهنگ ایرانشهری، مستقل از اراده ایران سیاسی و تأثیر منطقهای آن، راه گسترش آنها در روح و ذهن مردمان ایرانشهری فرهنگ را بسته است؛ اگرچه ایدئولوژی تورانی بر بخشی از جغرافیای ایران بزرگ فرهنگی سلطه یافته است، اما در ذهن و روح ایرانشهری مردمان آنجا نفوذی معنوی نداشته است. آنچه بهتازگی در قالب جلسه دفاعیه یک پایاننامه در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران یا به تعبیر شادروان دکتر طباطبایی در «زیر پل گیشا» خود را نشان داد، یک امر ساده و تصادفی نبود؛ بلکه شعبهای از ستون پنجم همان ایدئولوژیهای ایرانستیزی است که تلاش میکند تمرکز بر بحرانهای پیرامونی را از ما بگیرد.
باری اگر روزی دنیای تورانی مطابق با مطامع ایدئولوژی پانترکی شکل بگیرد، این احتمال که دنیای مزبور باعث انسداد و خفگی سرزمینی دنیای ایرانی شود، همانقدر محتمل است که عکس آن محتمل است؛ یعنی میتوانیم ادعا کنیم که شکلگیری دنیاهای نامتمدن در دنیای تحت نفوذ فرهنگ ایرانشهری ممکن نیست، مشروط بر اینکه قدرت ایران سیاسی، همسو با قدرت ایران بزرگ فرهنگی عمل کند. البته این ادعا که تمدن و فرهنگ ایرانی هیچگاه مغلوب دنیاهای نامتمدن نشده، صرف یک ادعا نیست؛ بلکه مستند به تجربه تاریخی متکرر ـ از اسکندر تا اعراب تا ترک و مغول ـ است.
با همه اینها، اگر ایدئولوژی تورانی موفقیتی را در راه بازکردن دالان تورانی به دست آورد، از یک سو تصفیههای خونین قومی، زبانی و مذهبی، از قفقاز جنوبی به سمت آسیای میانه و آسیای دور تا پای دیوار چین و حتی درون فدراسیون روسیه سرایت خواهد کرد و از سوی دیگر، بدون کوچکترین تردیدی، ارمنستان بهمثابه آخرین خانه مردمان ارمنی، اولین قربانی دنیای تورانی خواهد شد. فراموش نشود که تنها پنجره و گریزگاه برای چنان روز مبادایی، هممرزی با ایران بزرگ و دوست ارمنی است.
بنابراین، پیام اردوغان اگر در ارمنستان باعث اندک خوشبینی به نیات پنهان آنکارا/بادکوبه و متقابلا موجب ذرهای بدبینی به نیت ایران شود، باید بدانیم اولین کلنگی که برای احداث این دالان به خاک ارمنستان میخورد، آخرین ضربهای است که بر آخرین میخ تابوت واقعیتی به نام «ارمنستان» خورده است.