«

»

Print this نوشته

اعتماد به نفس کاذب اصلاح‌طلبی / مصطفی نصیری

اگر مناقشه بر سر این‌که فدرالیسم چیست و آیا می‌تواند الگوی مناسبی برای ایران باشد یا نه، را به دکتر طباطبایی بسپاریم، این نکته را باید «خاتمیان» در نظر بگیرند که اجرای الگوی فدرالیسم فرع بر فهمی دقیق از فدرالیسم در خاستگاه خود و سپس اجتهادی در مبانی آن از موضعی در شرایط تاریخی ایران است، و در میان اصلاح‌طلبانی که تاکنون به دفاع از موضع رئیس خود برخاسته‌اند، هیچکدام جمله‌ای نگفته است که نشانی از آشنایی آنان با مفهوم فدرالیسم باشد.

‌ ‌

اعتماد به نفس کاذب اصلاح‌طلبی

مصطفی نصیری

همانطورکه که در نقدی بر سخنان شخصی بنام محمدحسین غیاثی متذکر شدم، انتقاد دکتر طباطبایی از آقای خاتمی در باره فدرالیسم، به‌مثابه فرصت نابی برای کاندیداهای احتمالی انتخابات آتی مجلس خواهد بود تا از طریق به‌هم بافتن مشتی رطب و یابس، تلاش کنند تا حمایت رئیس جبهه اصلاحات را برای انتخابات آتی به‌دست بیاورند.

علاوه بر نوشته کم‌مایه آقای علوی‌تبار که سعی کرده بود برای توجیه موضع آقای خاتمی، از فدرالیسم نقبی به حقوق شهروندی بزند تا شاید حجتی بر درستی نظر ایشان اقامه کرده باشد، نوشته‌ای به‌غایت بی‌مایه‌تر از آن، از جلال جلالی‌زاده نماینده سابق کامیاران در مجلس شورای اسلامی منتشر شد که مایه تأسف و دریغ فراوان است. نویسنده در این یادداشت آشفته و مغلوط، موضوعی را به دکتر طباطبایی نسبت داده است که آن موضوع جز سندی قاطع بر بی‌اعتباری صلاحیت علمی نویسنده نیست که استاد دانشگاه تهران می‌باشد. موضوع از این قرار است که جلالی‌زاده با پُزی عالمانه، و ضمن متهم کردن دکتر طباطبایی به خصلت همه چیزدانی، و بیان این‌که می‌خواهد “در صحنه داوری … این دو شخصیت علمی” (یعنی طباطبایی ـ خاتمی) ورود کند، ادعا کرده است که دکتر طباطبایی “سال‌هاست از انحطاط اندیشه …. سخن می‌گوید”. این ادعا که دکتر طباطبایی “سال‌هاست از انحطاط اندیشه …. سخن می‌گوید” به خوبی نشان می‌دهد که مدعی هیچ یک از آثار دکتر طباطبایی را نخوانده و داوری او، به‌چیزی جز اعتماد به‌نفس کاذب گوینده متکی نیست که خصلت عام همه فعالین سیاسی است.

حکماً همه کسانی که با نوشته‌های دکتر طباطبایی آشنایی اجمالی و مقدماتی دارند به خوبی می‌دانند که استاد هرگز از موضوعی مانند “انحطاط اندیشه” سخنی نگفته و چنین ترکیبی را مطلقاً در هیچ یک از مکتوبات و سخنرانی‌ها بکار نبرده است. لازم به توضیح نیست که در فرهنگ اصطلاحات دکتر طباطبایی، مقام اندیشه همواره متصف به مفهوم “زوال” است. به سخن بهتر دکتر طباطبایی همواره از “زوال اندیشه” و نتیجه محتوم آن یعنی پدیداری شرایط “انحطاط ایران” سخن گفته است که دومی خود را در وضعیت‌های اجتماعی مانند بیکاری، تهی شدن دانشگاه‌ها از تولید فکر و …. نشان می‌دهد. قبل از ادامه سخن، باید از ساده‌سازی مفهوم زوال اندیشه و انحطاط ایران، تا سطحی که شاید امثال جلال جلالی‌زاده آن را درک کنند، عذرخواهی می‌کنم.

بی‌مایگی نوشته جلال جلالی‌زاده آن‌جا به اوج می‌رسد که مشکلات “حاشیه‌نشینان و مرزنشینان” را به حساب فقدان فدرالیسم گذاشته و آن را به آقای دکتر طباطبایی (حسب الادعا ساکن “دایره‌المعارف دولتی) یادآوری می‌کند. در این میان آن‌که از مسؤلیت بری می‌باشد، امثال خود او هستند که بقدر مستوفی در کرسی قدرت بوده و از منافع آن منتفع شده‌اند. او اصلا به روی مبارک نمی‌آورد که مشکلات امروزی “حاشیه‌نشینان و مرزنشینان” تنها و تنها نتیجه عملکرد آن‌ها در ایام مسولیت و مشاورت است، و امروز امثال جلالی‌زاده‌ها هستند که می‌بایست پاسخگوی مصائب حاشیه‌نشینان و مرزنشینان باشند، نه فیلسوف اخراجی از “مرکز دایره‌المعارف دولتی” که در پرتو «افسادات»ی که اشاره شد، سند آن دیگر به‌نام دولت نیست. امروز اگر میان مرکز و حاشیه فاصله‌ای ایجاد شده است، جلالی‌زاده مرکزنشین باید در حد “بضاعت مزجات” خود پاسخگو باشد که با رای آنان تجارت کرده است، نه فدرالیسم معدوم.

جلال جلالی‌زاده باید بداند که در خلال این همه سال اگر در حوزه “نظریات و دیدگاه‌ها” چیزی “آفتابی” نشده[هکذا فی الاصل]، بخاطر همان “تصلب” و “زوال اندیشه” ای است که دامن‌گیر “خاتمیان” و غیرخاتمیان نظام شده، نه به زعم غلط وی “حسادت مدعیان فکر و نظر” یا “طباطباییان” که چند روزی بیش از تلنگر آنها نمی‌گذرد. اگر نظامهای جهان سومی به قول جلالی زاده به توتالیتر و … می‌انجامند، دقیقا بخاطر نظامیاران مستبدی مثل جلالی زاده هاست. او چنان نظام جمهوری اسلامی را متهم می‌کند که گویی نمی‌داند، نظام جمهوری اسلامی عبارت از اصلاح‌طلبان و اصولگراهای این نظام هستند که مقالید امور را به تناوب در دست داشته و دارند. اگر اینگونه است که از نظر جلالی زاده‌ها، ریاست جمهوری روحانی نتیجه “تَکرار” خاتمی است، پس حضرات همچنان درون نظام و پاسخگوی وضعیت فعلی مرزنشینان هستند. من تعمدا اسم جلال جلالی زاده را تکرار می‌کنم تا شهدی بر کام اعتماد به نفس کاذب ایشان چکانده باشم.

اگر مناقشه بر سر این‌که فدرالیسم چیست و آیا می‌تواند الگوی مناسبی برای ایران باشد یا نه، را به دکتر طباطبایی بسپاریم، این نکته را باید «خاتمیان» در نظر بگیرند که اجرای الگوی فدرالیسم فرع بر فهمی دقیق از فدرالیسم در خاستگاه خود و سپس اجتهادی در مبانی آن از موضعی در شرایط تاریخی ایران است، و در میان اصلاح‌طلبانی که تاکنون به دفاع از موضع رئیس خود برخاسته‌اند، هیچکدام جمله‌ای نگفته است که نشانی از آشنایی آنان با مفهوم فدرالیسم باشد.

برای این‌که خواننده محترم گمان نکند که آشفته‌گویی جلال جلالی‌زاده تنها در خط پایانی نوشته او اوجی گرفته است، عبارت آغازین نوشته او را می‌آورم تا نشان بدهم که مطلب با آشفتگی شروع شده و با آن پایان یافته است. او در جمله اول نوشته است:

“شاید ورود به عرصه مصاف اندیشه ورزان برای کسی که از بضاعت مزجاة علمی برخوردار نیست، به عنوان داور، طرفدار و یا میانجی شایسته نباشد”

می‌دانیم که اصطلاح “بضاعت مزجات” (البته با تای مبسوط و نه تای گرد) به معنی توان اندک و ناچیز است که در مقام شکسته نفسی علمی گفته می‌شود. حال جمله وی را با آوردن “توان ناچیز” به جای “بضاعت مزجات” بازنویسی می‌کنیم:

“شاید ورود به عرصه مصاف اندیشه ورزان برای کسی که از توان ناچیز علمی برخوردار نیست، به عنوان داور، طرفدار و یا میانجی شایسته نباشد”

شکی نیست که این استاد دانشگاه تهران می‌خواسته شکسته نفسی علمی بکند و بگوید که ورود در عرصه اندیشه برای کسی مثل من که از “بضاعت مزجات برخوردار است” شایسته نمی‌باشد، اما نفس خودخواه و مدعی او ناخواسته فعل “است” را به “نیست” تبدیل کرده است. چه‌بسا این عبارت “قلنبه” را جایی شنیده و بدون درک معنای آن (که تبدیل تای مبسوط به تای گرد گواه آن است) بکار برده، با این گمان که بضاعت مزجات شاید به معنی توانمندی علمی است.