ویژگیهای منطقه
منطقه جغرافیایی در شعاع فعالیت کنونی ایران را میتوان به دو بخش کلی تقسیم کرد: خاورمیانه [۱] و واحدهای سیاسی در شمال و خاور ایران. البته در دنیای واقعی نمیتوان چنین خط کشی دقیقی را مبنای کار قرار داد. نفوذ فرهنگی تاریخی ایران، گستردهتر از این محدوده میباشد. افغانستان و پاکستان نیز به دلیل ارتباطات و پیوندهای روز افزون با ایران و کشورهای عربی، در مواردی در هردو بخش مورد بحث قرار گرفته است. البته قدرتهای بزرگ نیز در هردو بخش حضور فعال دارند.
نخست باید در خاطر داشته باشیم که دورتادور ایران هیچگاه دمکراسی لیبرالی، مانند آنچه در دنیای غرب وجود دارد، موجود نبوده و نسبت به شکلگیری آن در آیندهای نزدیک نیز نباید چندان خوشبین باشیم. [۲] اگر نقطه روشنی در این برداشت تیره وجود داشته باشد، آن نقطه روشن شاید ایران باشد که استعداد دگردیسی و آمادگی بیرون آمدن از پوسته خودکامگی واپسمانده، و رسیدن به مردمسالاری قابل قبول در زمانی کوتاه را از خود نشان میدهد. در این منطقه جغرافیائی نه تنها دمکراسی وجود ندارد، بلکه جنگ خارجی، جنگ داخلی، شورش و بی ثباتی از ویژگیهای آن میباشد. دیگر، باید به این واقعیت اشاره کنیم که در جهان کنونی، تعداد محدودی واحد سیاسی به عنوان یک کانون بهم پیوسته که از آن به عنوان کشور با یک ملت نام میبریم، در درازای تاریخ، از روز نخست شکلگیری تا کنون، با وجود شکست در جنگها، اشغال وسیلة قدرتهای خارجی، تجزیه و با درجات گوناگون نفوذ نیروهای خارجی، هنوز توانستهاند به عنوان یک واحد «مستقل» برقرار مانند. از آن میان میتوان به ایران، چین، ژاپن و انگلستان اشاره کرد. پارهای از جمهوریهای آسیای میانه و خاور، در دورههایی بخشی از ایران بودند و در هر حال سابقه درازی را به عنوان یک کشور مستقل ندارند. این وضعیت یعنی قرار گرفتن مردمانی همکیش و همخون و دارای تبارهای قومی یگانه در دو سوی مرزها، گاه و درمواقعی موجب میشود، همبستگی قومی، قبیلهای و مذهبی به زیان همبستگی ملی ارجحیت یابد. نکتهی قابل اشاره دیگر اینکه در آغاز جنگ جهانی نخست، تنها افغانستان، ایران و ترکیه در تمام جهان اسلام، جزو کشورهای مستقل به حساب میآمدند. از این رو بسیاری از کشورهای دیگر منطقه وسیله قدرتهای بزرگ استعماری، خلق و مرزهای آن در گذشتهای نه چندان دور ترسیم گردید که این امر خود محرک برخوردهای دایمی را فراهم کرده است. استعمار در دو منطقه جغرافیایی ایران سابقهای دراز دارد و خاطره آن زنده و در شکل بخشیدن به روحیه اجتماعی، عامل بسیار مهمی بوده است. شکل گیری واحد سیاسی اسرائیل در منطقه با تایید تمامی قدرتهای پیروز ـ از جمله شوروی ـ در جنگ دوم، عامل دیگری برای درگیری را به وجود آورد. شکلگیری این واحد سیاسی، به نوبه خود سبب توانمندی اسلام سیاسی تندرو نیز گردید.
حال به این وضعیت بحرانی، باید وجود منابع بزرگ انرژی فسیلی و مسائل خاص آن را نیز بیافزائیم. نتیجه؛ حالت انفجاریست که در خاورمیانه به ویژه پس از جنگ دوم جهانی همیشه وجود داشته است. به زحمت و به ندرت به توان سالی را یافت که در نقطهای از این منطقه یک یا چند برخورد خونین وجود نداشته باشد. از سال ۱۹۴۵ ـ خاتمه جنگ جهانی دوم ـ تا کنون دستکم ۶۰ برخورد خونین به صورت جنگ میان کشورهای منطقه، جنگ با قدرتهای فرامنطقهای، جنگ داخلی، انقلاب، شورش و کودتا در خاورمیانه در گرفته است. [۳] برخی از این برخوردها سالها به درازا کشیدهاند، مانند جنگ داخلی در لبنان، جنگ ایران و عراق و جنگ داخلی و خارجی در افغانستان و عراق. ثروت ناشی از درآمد فسیلی به نظامی ـ امنیتی شدن منطقه، اوجگیری وابستگی خارجی، جبههگیری، یارگیری به صورت خرید متحدین (روش متداول از سوی عربستان سعودی و در مواقعی همچنین از سوی جمهوری اسلامی) و رواج خودکامگی به شدت یاری رسانده است. برخلاف اروپا، خودکامگان حاکم بر این منطقه، هیچ انگیزه و دلیلی نداشته و نیافتهاند تا صلح و همکاری میان خود را پایهگذاری نمایند.
تنها در جهان اسلامی است که روند همکاری جهانی که به آن در بخشهای پیشین اشاره شد، به شدت به مانع برخورد کرده است. البته پارهای از کشورهای اسلامی مانند مالزی، اندونزی و ترکیه در همکاری جهانی تا اندازهای شرکت دارند، اما در منطقه شعاع عمل ایران، تا اندازه زیادی از گسترش دمکراسی و دگردیسی اجتماعی روبه آزادی، دور و محروم مانده است. همزمان به خاطر وجود ذخیرههای عظیم نفت و گاز، هم از نظر استراتژیک، که رقابتهای جهانی مکان ویژه خود را ایجاب میکند، و هم از این نظر که درآمد نفت میبایستی میتوانست پایههای اقتصاد شکوفای صنعتی را فراهم کند. اما به جای آن به استحکام خودکامگی یاری رسانده و در عمل به نفرینی برای آن سرزمینها بدل شده است. سالهای دراز استعمار و پس از آن سالهای جنگ سرد، کشمکش میان ابر قدرتها و حکومتهای خودکامه، گوئی آخرین رمقهای اعتماد به نفس و امید به آینده را از میان برده است. شکستهای پی در پی در برابر اسرائیل با جمعیت به مراتب کمتر، سقوط روانی را شتاب بیشتری داده است. نتیجه آن احساس شدید توطئه دایمی که به نوعی احساس ضد خارجی و همزمان احساس حقارت در مقابل، و غبطه خوردن نسبت به دست آوردهای دیگران را در مردمان این کشورها، با درجات مختلف، به وجود آورده است. به سخن دیگر امید دسترسی به «استقلال» به معنای کلاسیک آن (حاکمیت مطلق ـ به همان معنای «چهاردیواری اختیاری» ـ و بستن خود به روی جهان بیگانه) بر جامعه حکم فرما گردیده است. شاید بتوان ادعا کرد که بسیاری از کشورهای این منطقه از جهان در تحولات اجتماعی امروز خود، در جایگاه ایران در شب انقلاب اسلامی ایستادهاند. جذابیت اسلام (حتا در حال حاضر در ترکیه نیز)، بازگشت به خویش و پیامهای تندی که همگی سبب شکستهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی را به سادگی بر عهده قدرتهای جهانی و به ویژه غرب و هواداران آن در منطقه میگذارند، در میان جوانان خواهان و هواداران بسیاری دارد. تندروی هنجار حاکم در این منطقه است. غرب، برای تندروهای مذهبی، هدف اصلی میباشد. فرهنگ غرب و دست آوردهای آن همراه با آزادی که از دسترس جوانان این ناحیه به دور میباشد، میتواند به رقیبی در خور در منطقه بدل شود و از این رو با عنوان «فرهنگ منحط غرب» آماج اصلی حمله است.
اهمیت راهبردی منطقه، همراه با ثروت بالفعل و بالقوه آن و عقب ماندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، [۴] شرایط مناسب برای پایداری خودکامگی و مداخله و رقابت تمامی قدرتهای درجه یک و دوم جهانی را فراهم کرده است. نتیجه چنین موقعیتی، همراه با برخورد دایمی در منطقه میان اسرائیل و اعراب و برخوردهای مذهبی و قومی فراوان و آن هم در سرزمینهایی که «کشور» به معنای تاریخی آن نتوانست در درازمدت قوام گیرد، شرایط انفجاری را به وجود آورده است. همان گونه که اشاره شد، جنگهای متعدد خونین در بسیاری از این جوامع با دارا بودن استعداد گسترش به دیگر کشورها و با شرکت و مداخله قدرتهای دیگر، چندین بار وجود داشته و هنوز هم دارد. خواست «استقلال» همراه با تندروی مذهبی و غرب ستیزی حاکم، امید چندانی به آینده صلحآمیز را در چشمانداز قرار نمیدهد. از هم اکنون خط کشی و مکانهای برخورد آینده برجستگی خود را آشکار کردهاند.
ــــــــــــــــــــــــــ
[۱] ـ بنابه تعیین جغرافیایی خاورمیانه کشورهای زیر را در بر میگیرد: ایران، عراق، ترکیه، قبرس (وقسمت ترک نشین قبرس)، مصر، عربستان، اسرائیل (وسرزمینهای فلسطینی نشین)، اردن، کویت، قطر، سوریه، امارات متحده عربی، بحرین، لبنان، عمان و یمن.
[۲] ـ پنج کشور همسایه آبی ایران در دریای مازندران را نمیتوان جزو کشورهای لیبرال دمکراسی، رده بندی کرد. همین وضعیت در تمام همسایگان آبی ایران در جنوب کشور برقرار است. در میان همسایگان خاکی و در همه منطقه، ترکیه و اسرائیل را میتوان دمکراسی نامید. اما نه ترکیه و نه اسرائیل (به خاطر تبعیض علیه فلسطینیها) را نمیتوان هم تراز کشورهای اروپای غربی قرار داد.
ـ [۳]http: //en. wikipedia. org/wiki/list_of_moder_conflicts_in_the_middle_east
[۴] ـ در این باره گزارشهای متعددی به چاپ رسیده که عقب افتادگی دنیای عرب از بقیه کشورها را نشان میدهد. دور نگاه داشتن زنان از صحنه اجتماعی، درصد بالای بیسوادی، دشمنی با علم و بسیاری عوامل دیگر داخلی. برخی از پژوهش گران، این عقب افتادگی را در رابطه با مذهب میدانند. اگر مذهب باعث عقب افتادگی است، اما همزمان این پرسش نیز مطرح است که چگونه در دورهای باعث گسترش علم در منطقه گردید؟