نفت و تجزیه
خودکامگی، به خودی خود درجه بالایی از امکان تجزیه را، به منزلهی یک نارسائی درونی، با خود حمل میکند. خودکامگی با آسیب فرآوان به رواداری (مذهبی و یا تباری) همبستگی ملی و نیز ایجاد گروههائی که به نسبت نزدیکی بیشتر به منبع قدرت، از مزایای کشوری برخوردارتر میباشند، پایههای رشد جداسری را استوار میکند. هرچه فاصله از دمکراسی بیشتر باشد، که بالاترین نوع ممکن همبستگی ملی و رواداری را ایجاد میکند، پایههای اجتماعی تجزیهطلبی رشد بیشتری مییابد. پایههای خودکامگی، پس از رنگ باختگی ایدئولوژیک در نهایت بر زور و پول استوار است. برابری در مقابل قانون (حتا قانونی که خود وضع کردهاند) در چنین نظامهائی بدون معناست. از این رو، تبعیض شاخص اصلی حکومت خودکامه میباشد که گروههای ملت را در مقابل یک دیگر قرار میدهد. دیالوگ جای خود را به اعمال زور میدهد. همه جا خشنونت و دشمنی حاکم میگردد و همبستگی هرچه بیشتر رنگ میبازد.
شوربختانه حکومتهای منطقه همگی با درجات مختلف خود کامهاند که با روند تجزیه در منطقه و با نیروهای مدافع تجزیه که باید با آنان مبارزه کنند، در عمل، همراهند و به آنان یاری میرسانند. اگر دمکراسی نتواند در این منطقه از جهان، چه درمیان کشورهای دارای نفت و یا بدون درآمد نفتی قابل ملاحظه، پای گیرد ـ که شواهد کنونی آن را تائید میکند ـ باید انتظار ادامه و شدت گرفتن فعالیتهای تجزیهطلبی در منطقه را، براثر تداوم خودکامگی و همچنین حمایت غرب، داشت. جلوگیری و مهار درگیری جنگ میان کشورهای کوچک سادهتر است تا میان کشورهای بزرگ. بیجهت نیست که در منطقهای که ایران را نیز در بر میگیرد، شاهد افزایش این نوع تلاشها هستیم که بدون تردید با حمایت مستقیم غرب و اسرائیل و با پول عربستان جان گرفتهاند. دو سرزمین عراق و لیبی در واقع هم اکنون تجزیه شدهاند و امکان ادامه این روند و یا جدایی بیشتر آنان، احتمال بیشتری دارد تا امکان بازگشت آرامش و همبستگی آنان به یک دیگر. سوریه در این راه گام بر میدارد. جنگ داخلی سوریه که با شرکت تمامی قدرتهای ریز و درشت در جریان است، شدیدتر خواهد شد و شاید به جدایی دو بخش: مسیحی و شیعی نشین (دربرگیرنده شهرهای بزرگ) و سنی نشین تقسیم گردند. تا کنون در منطقه، هرکجا که جنگ داخلی درگرفته، تجزیه پیامد آن بوده و روند آنچه به صورت رسمی و چه غیررسمی نیز آغاز شده است: لبنان، عراق، لیبی و افغانستان. شاید به زودی، شاهد تجزیه رسمی افغانستان به دو بخش و یا بیشتر ـ پشتون نشینها همراه با بخشی از پشتونهای پاکستان و بخش دیگر شامل تاجیکها، هزارهها و ازبکها ـ باشیم. امکان تجزیه عربستان سعودی به چند واحد کوچکتر، با چنین ذخیره عظیم نفتی همرا با وزنه سنگین مالی، دور از ذهن نیست. آشوب داخلی، بحران سیاسی، رقابت برای جانشینی و دلایل دیگر از جمله اقتصادی، در این سرزمین میتواند تمام جهان را با خطر مهم اخلال در صادرات نفت روبرو کند. نبود مردمسالاری استوار، جنگ داخلی و نفت، شرایط ایجاد تجزیه در منطقه را تشدید کرده است.
به نظر میرسد؛ نفت الجزیره و لیبی بدون قذافی، و با قرار داشتن آن در حوزة مدیترانه، در اختیار غرب و به ویژه اروپا که به طور سنتی در آن سرزمینها فعال بودند و نزدیکترین بازار است، قرار گرفته باشد. افزون برآن چین و هند دو مصرف کننده بزرگ جهان، از این منابع و همچنین ذخایر نیجریه دور هستند. اگر غرب به تواند منابع نفتی خاورمیانه را به طور کامل در حوزه نفوذ خود قرار دهد، مصرف کنندگان بزرگ آسیا که بزرگترین بخش مصرف کنندگان در زمان حال و آینده را تشکیل میدهند، مجبور به روی آوری به منابع آسیای میانه و روسیه خواهند بود که این مسئله خود ایجاد کننده یک چالش استراتژیک میان آسیا و روسیه خواهد گردید. رقابت بر سر نفت آسیای میانه و انتقال آن به بازارهای جهانی که ذخایر آن در مقایسه با خاورمیانه کوچکتر است، با شرکت روسیه، آمریکا و تا اندازهای چین و ترکیه در جریان است. بدون تردید در آینده هند و چین نقش موثرتری در این منطقه بر عهده خواهند گرفت. اما کانون چالش اصلی در سرزمینهای یخ زده و کم جمعیت روسیه در خاور آن کشور خواهد بود. چین با ذخیره عظیم ارزی بیسابقه در تاریخ و یک میلیاردو سی سد میلیون جمعیت، به طور روز افزون فشار غیرقابل مقاومتی بر این قسمت از سرزمین روسیه که تنها سی میلیون جمعیت داشته ولی دارای ذخایر عظیم نفت و گاز میباشد، وارد میآورد. چین به تدریج با ایجاد تاسیسات زیر بنایی قابل ملاحظه در داخل خاک خود، و کوچ چینیها به داخل خاک روسیه، جای پای محکمی در آن مناطق ایجاد کرده است. تشنگی سیری ناپذیر چین برای دست رسی به منابع طبیعی و به ویژه نفت و گاز، این دوغول هستهای را روبروی یک دیگر قرار خواهد داد. امکان همکاری درقیاس با امکان رودررویی میان آن دو کشور از احتمال کمتری برخوردار است. برخلاف کشورهای متعدد اروپا که دمکراسی و اقتصاد بازار، ملاط قابل اطمینان برای همکاری درازمدت را در اختیار گذاشته است، در حال حاضر هنوز میان آن دو قدرت، کاتالیزور قابل ملاحظهای، به جز انگیزه رقابت حساب شده با غرب ـ وجود ندارد. شاید در سالهای دور که این دوعامل ثابت شده، در اجتماع آنان جا افتد، نیاز به همکاری بر سیاستهای آنان غالب آید. اما تا آن زمان، انتظار تدریجی افزایش تنش و تلاش برای نزدیکی با غرب برای رقابت با یکدیگر، میان آن دو قدرت هستهای را باید داشت.
در رقابت قدرتهای جهانی برای تضمین دسترسی آسان و برپایه بازرگانی آزاد به سوخت مورد نیاز، ایران نقش مهمی را از ابتدای تاسیس اوپک تا کنون بازی کرده است. از هنگام شکلگیری جمهوری اسلامی تا کنون، سیاست ضد غربی و به ویژه علیه آمریکا، مهمترین پایة سیاست خارجی نظام اسلامی را تشکیل داده است که به آن به طور جداگانه خواهیم پرداخت. این سیاست به طور طبیعی واکنش منفی غرب را همراه داشته است. با فروپاشی کمونیسم دست غرب در رویارویی با جمهوری اسلامی هم از نظر سیاسی و هم نظامی بازتر شده است. یکی از راههای حمله به نظام اسلامی و به تبع آن ایران، سرمایهگذاری و خلق گروههای تجزیه طلب میباشد. آموزش نظامی و تخریب، تجهیز، تبلیغات، سمینارهایی که مانند قارچ به ناگه در خارج از کشور وسیله «خلق… زیر ستم» هر روز برپا میگردد، با پول غرب و عربستان و شرکت تمامی آنان با همراهی اسرائیل و تائید پاکستان، با شدت در جریان است. همزمان توان بالقوه بالای ایران، که نوید آیندهای قدرتمند برای این کشور، با جمعیت ۷۵ میلیونی همراه با سطح بالای دانش و ذخایر بزرگ نفت و گاز را میدهد، برای بسیاری هراسآور است. ایران پرجمعیتترین و از نظر نظامی بالقوه، توانمندترین کشور تولید کننده نفت در خاورمیانه میباشد. ایران با ۱۷۰۰ کیلومتر ساحل در خلیج فارس و دریای عمان در موقعیت مناسب تاثیرگذاری بر شاه راه حیاتی جریان نفت قرار دارد. این کشور با هردو منبع بزرگ نفت خاورمیانه و آسیای مرکزی در ارتباط میباشد و میتواند ارزانترین مسیر انتقال نفت و گاز تولید کنندگان آسیای مرکزی را به بازارهای جهانی را ارایه دهد. این امتیازات و توانمندی بالقوه، به همان اندازه میتواند برای بسیاری ایجاد ترس کند. از جمله، عربستان، با حکومتی بس عقبافتاده و ارتجاعی، ایران چند تکه و ناتوان در منطقه را مطابق با منافع خود میبیند، تا ایران یک پارچه همراه با ناسیونالیسم قوی که در درازای سالها سنگر توانمند پدافندی و نگاهداری ایران بوده است. جزایر سه گانه ایران در قسمت جنوبی خلیج فارس، نخستین هدف آنها میباشد. اسرائیل با وجودی که در مبارزه با اعراب ایران را به عنوان متحد طبیعی خود میبیند، اما پس از تجربه جمهوری اسلامی، به این نتیجه رسیده است که ایران چند تکه با وجودی که سد شکنندهتری در برابر تهدید اعراب میباشد، اما مزایای آن بر ایران یکپارچه برتری خواهد داشت، به ویژه به ایرانی دمکرات، در صورت بکار انداختن توان خود در رقابت با اسرائیل. علاوه بر اینکه عربستان و اسرائیل، از نفوذ بالایی در سیاست غرب برخوردارند، خود غرب نیز تضمین بالاتری برای دسترسی به منابع نفت و گاز در ایران تجزیه شده خواهد داشت. تلاش برای تجزیه ایران با شرکت اتحاد نیرومندی مدت هاست که آغاز شده و باید انتظار شتاب بیشتر آن را داشت.
علیرغم وجود نظام اسلامی به عنوان یک عامل موثر تجزیه و با توجه به آسیبهای سنگینی که تا کنون به همبستگی ملی وارد کرده است، و همچنین با وجود سرمایه گذاریهای کلان دشمنان یکپارچگی ملی ایران، ایران یک ملت و یک کشور بوده و هست. این عامل بسیار پرتوانی است که برپایة هزاران سال زندگی مشترک ساخته شده که بسیاری از واحدهای سیاسی منطقه فاقد آن هستند. عنصری است که بارها از بوته آزمایش سربلند بیرون آمده است. از یاد نبریم که تنها سرزمینی که ارتش سرخ آن را فتح کرد، اما با وجود این استالین مجبور به تخلیه آن شد، ایران بود. عامل دلبستگی ایرانیان به حفظ تمامیت سرزمینی و ملی خود، سدیست در برابر تجزیه و تلاشهای تجزیهخواهان و قدرتهای پشتیبان آنان را با هزینة به شدت سنگین روبرو خواهد کرد. طبیعی است که با چنین روحیهای بخش بزرگی از ایرانیان بر عهدهی خود میبینند که در برابر این روند شوم در منطقه به سختی برخورد و مقاومت نمایند.