ایران و منطقه
سیاست دخالت در منطقه زیر عنوان «صدور انقلاب»، در نهایت تمامی کشورهای منطقه را بر علیه ایران تجهیز کرد. موفقیتهای اولیه که با هزینه گزاف سیاسی و مالی در لبنان و فلسطین به دست آمد، با پاتک کشورهای منطقه و قدرتهای خارجی، در دو سال گذشته با عقب گرد سریع روبرو شد. «بهار عربی» و سقوط خودکامگان که با خرسندی نظام روبرو شد، همان طور که انتظار آن میرفت، به افزایش قدرت سنی تندرو و جبهه ضد ایران، در حال پایان رفتن است. با فروپاشی حکومت علوی سوریه، حمله همه جانبه اتحاد قدرتهای خارجی و سنیهای تندرو، به پشت مرزهای ایران خواهد رسید. در چنین شرایطی، برای هدفهای راهبردی ایران، بسیار مهم است که مرزهای کنونی منطقه دست نخورده باقی مانند و موج تجزیهطلبی، مهار شود. ثبات، آرامش وصلح در منطقه، برای ایران ـ و نه جمهوری اسلامی ـ از دیگر هدفهای راهبردی این کشور است. از سوی دیگر برای غرب امنیت اسرائیل و برای این بخش از جهان و بخشهای دیگر آن، جریان انتقال و حمل آزاد نفت به بازارها، اهمیت حیاتی دارد.
شاید تنها همسایه اثرگذار ایران که با دو هدف استراتژیک ایران همراه بود و در آن نفع مشترکی داشته باشد، ترکیه است. ترکیه کمابیش ۷۳ میلیون جمعیت دارد که ۱۸ % آن متشکل از کردها برآورد میگردد. کردهای ترکیه که تا چند سال پیش، طبق قانون، اجازه گویش به زبان خود را نداشتند و با عنوان «ترکهای کوهی» نامیده میشدند، سالهاست که با حکومت مرکزی این کشور در گیر درجنگهای خونین هستند. ترکیه به هیچ روی خواستار تجزیه در مرزهای خود و به ویژه در منطقههای کردنشین نیست که تهدیدی است بر امنیت ملی آن کشور. ایران و ترکیه دارای منافع راهبردی در تضمین حفظ مرزهای موجود و نگاه داشتن کردستان عراق در چارچوب ملی عراق هستند. گرچه کردستان عراق در عمل بخشی است خودمختار و با پرچمی جداگانه، با وجود این، امنیت ملی ایران و ترکیه، دیکته میکند که چهارچوب عراق حفظ شده و در صورت امکان تقویت گردد. از این رو داشتن رابطه نزدیک و محکم و حتا در صورت امکان به صورت قرارداد دفاعی با آن کشور، برای ایران یک باید سیاست خارجی و منطقهای و حتا داخلی است.
از سوی دیگر، حکومت نظام اسلامی، با کوله بار ارثیه به جامانده از خمینی، با ترکیه به خاطر ارثیه برجا مانده از اتاتورک ـ که در سالهای اخیر با رونق اسلام در آن سرزمین، تا حدودی رنگ باخته است ـ و نیز منافع ملی ترکیه که نزدیکی با غرب و بر عهده گرفتن نقش برجسته در «بهار عربی» را دیکته میکند، ایران پتانسیل همکاری کامل با این قدرت منطقهای را از دست داده است. در درازای عمر جمهوری اسلامی، ترکیه تنها پنجره قابل اطمینان ایران به سوی غرب بوده است. ایران در سالهای دراز درگیری با غرب، از سوی مرزهای ترکیه، با وجود شرکت آن کشور در ناتو، مورد تهدید نظامی نبود. با اینکه نظام اسلامی و مخالفینش در خاک آن کشور به فعالیتهای سیاسی و جاسوسی مشغول بودند، چنین اعمالی از ترکیه در خاک ایران سرنزد. جمعیت، اقتصاد و نیروی نظامی و یا «قدرت» آن واحد سیاسی میتواند به عنوان یک متحد برای ایران سودمند و به عنوان یک متخاصم، زهرآگین باشد.
ترکیه برای توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود، پس از مواجه با سد ورود به اتحادیه اروپا در آینده نزدیک، به منطقه نفوذ سنتی خود که حتا تا پیش از جنگ اول جهانی، آنان را به تصرف خود در آورده بود، یعنی کشورهای عربی روی آورده است. ترکیه اکنون موفق گردیده؛ روابط اقتصادی خود را اعم از بازرگانی و سرمایهگذاریهای گسترده با این بخش از جهان را برقرار کند. با وجود همبستگی دراز و نزدیک با غرب، براثر وجود دمکراسی قابل قبول در ترکیه، مردم آن کشور و دیگر نقاط جهان، «استقلال» آن دولت را معتبر شمرده و رژیم آن کشور را دست نشانده غرب نمیدانند. دولت اسلام گرای کنونی ترکیه که تا اندازهای پایههای سکولاریسم را حفظ کرده است، همراه با آزادیهای سیاسی و دست آوردهای قابل تقدیر اقتصادی، دستکم برای گروههای تحصیل کرده و اقلیتهای مذهبی، گزینه و الگوی جذابی، در برابر سنیهای تندرو در کشورهای عربی، ارایه میدهد. این الگو وسیله غرب نیز تشویق و تبلیغ میگردد. [۱۳] قدرت سخت و نرم ترکیه در جهان عرب رو به افزایش است. همین قدرت نرم و سخت در کشورهای ترک زبان در قفقاز و آسیای میانه نیز رو به افزایش میباشد. هر روز پای بازرگانان و دیپلماتهای ترکی در این سرزمینها بیشتر باز میشود و لولههای بیشتری برای صادرات نفت و گاز از این منابع به اروپا، از ترکیه میگذرند. ترکیه در جهانگرایی اقتصادی، شرکت فعال دارد و از مزایای آن نیز بسیار برخوردار شده است.
جدا از مذهب، نظام اسلامی دو نقطه برخورد و اصطحکاک با ترکیه دارد: سوریه و جمهوری آذربایجان (آران). با آشفتگی و کاسته شدن سریع قدرت ایران که زاده بیش از سی و سه سال نظام اسلامی میباشد، هر واحد سیاسی به دنبال بهرهبرداری از وضعیت نزار ایران، به نفع خود است. جمهوری آذربایجان با حکومتی که از دوران کمونیستی به جا مانده، با چسبیدن به دامان غرب و اسرائیل و همزمان حفظ موازنه با روسیه، به پایگاهی علیه ایران بدل شده است. سازمانهای امنیتی و نظامی غرب و اسرائیل در این کشور مستقر هستند که البته بخش بزرگی از چنین تحول نامیمون به گردن نظام اسلامی است. با وجود این، ترکیه نیز به خاطر «ترک زبانی» در آذربایجان و آران، همراه با منافع سرشار اقتصادی، گرایش به سوی جمهوری آذربایجان، پیدا کرده است، که با توجه به وجود تحریکات علیه ایران از خاک جمهوری آذربایجان نمیتواند این گرایش چندان به نفع ایران باشد. اما موضوع با سوریه، در این دوره حساستر است و میتواند روابط دو کشور را حتا خصمانه کند. سفر نخست وزیر ترکیه به ایران در بهار گذشته در مورد سوریه، روابط را به شدت تیره کرد. به نظر میرسد که ترکیه در حالی که خواستار جایگزینی اسد بوده و همزمان از بیثباتی در مرزهای جنوبی کشور به شدت آشفته و تا مقدار زیادی از به قدرت رسیدن نیروهای تندرو مذهبی نیز نگران است. ترکیه دارای این موقعیت است که به تواند همراه با روسیه در رسیدن به یک نوع راه حل میانه همکاری کند. تحولی که نظام اسلامی را به شدت به مخالفت برخواهد انگیخت. نظام اسلامی تنها حکومت «متحد» در منطقه را رژیم اسد میداند و در ضمن نیز احساس میکند که زنجیر حکومتهای شیعی، از ایران به عراق و سوریه به لبنان متصل میگردد. از دست رفتن سوریه و گسستن این زنجیر، ضربه تعیین کنندهای بر نظام اسلامی خواهد بود.
دریای مازندران و سهم مشاع ۵۰ % ایران از منابع و آبهای این دریا، فدای خصومت نظام اسلامی با غرب گردید. ایران دلایل حقوقی قابل قبولی در احقاق حق خود دارد و حکومت اسلامی باید پیگیر حقوق این کشور باشد. با توان ضعیف امروز ایران، شاید دسترسی به تمام حقوق ممکن نباشد و هرچند در حال حاضر توان دستیابی به آن را نداریم، اما نمیتوان از حق کشور در آینده ـ چنانچه در مورد بحرین اتفاق افتاد [۱۴] ـ چشم پوشی کرد. نظام اسلامی با تمام قوا تلاش میکند که این موضوع را هرچه که ممکن است ساکت نگاه داشته، تا موجب رنجش روسیه نگردد. سرمایههای آبی مانند سرمایههای زمینی کشور میباشند و از دست دادن آنها در حکم از دست دادن خاک یک کشور است.
در قفقاز و متحدین بالقوه مانند ارمنستان، جمهوری آذربایجان و گرجستان، فعالیت چندانی از سوی ایران به جز دادوستدی که آن هم در حال کاهش است، دیده نمیشود. همین وضعیت در آسیای میانه ـ بالاترین فعالیت ساختن چند مسجد است ـ ادامه دارد. تمامی این کشورها جولانگاه غرب، ترکیه، روسیه و تا مقداری چین نیز میباشند. باید شاهد گسترش سریع نفوذ و بازرگانی چین در آسیای میانه باشیم.
در خاور و باختر ایران، در افغانستان و عراق ما شاهد جنگ داخلی درازمدت هستیم که قدرتهای غربی حتا با سرمایهگذاریهای انسانی و مالی بسیار هم نتوانستند به آن خاتمه دهند. هنوز هم در هیچ یک نشانهای از پایان دوران دراز بیثباتی و کشتار به نظر نمیرسد و در انتها نیز به احتمال هردو شامل تجزیه رسمی خواهند شد. پایان یافتن هر چه سریعتر هر دو جنگ داخلی و برقراری نوعی ثبات و امنیت در مرزهای ایران و این دو کشور در جهت منافع ملی ایران بود. اما از آنجا که پایه اصلی سیاست خارجی نظام اسلامی که دشمنی با غرب بود، اگر هم در مواقعی در جهت مصالحه حرکت میکرد، اجازه نمیداد که چنین سیاستی در درازمدت دنبال شود. اکنون در خاور کشور در افغانستان، نیروهای اسلامی تندرو در انتظارند که بلافاصله با خروج نیروهای غربی از آن سرزمین، قدرت نهایی را دوباره در دست گیرند. در آن صورت گروههای تندرو سنی مذهب، با پیوستن به متحد طبیعی خود پاکستان، تهدیدی جدی علیه ایران خواهند بود. با وجود رژیم اسلامی و با ضعف کنونی کشور، سخت بتوان با نیروهای متحد و گسترده ضد ایرانی و ضد شیعی، مبارزه کرد. تریاک و مشقات آن، که بالاترین تولید افغانستان به آن تعلق دارد، همراه با کمک عربها و پاکستان، منابع اصلی تأمین نیازهای مالی طالبان میباشند. مواد مخدر، با دستیابی طالبان به قدرت، با سهولت و درحجم بیشتری به سوی ایران و دیگر نقاط جهان سرازیر خواهد شد. مشگل اعتیاد و جنایتهای ناشی از درآمد سرسامآور آن در ایران و همچنین به عنوان راه ترانزیت، تا سالها شاید به بزرگترین مشگل اجتماعی بدل گردد. کافی است که نگاهی به مکزیک و اثرات به شدت مخرب دادوستد عظیم مواد مخدر به خود کشور، آمریکا و تمامی همسایگان، بیاندازیم. نسبت بالای جنایت در برخی از نقاط آن کشور که ناشی از مواد مخدر میباشد، بالاترین ارقام در جهان را به خود اختصاص میدهد.
اما مشکلات ایران در خاور از مساله طالبان و افغانستان، بسیار فراتر میرود. پاکستان ۱۷۰ میلیونی تهیدست و به شدت مذهبی، به خودی خود تهدیدیست بر ایران و آینده آن. در پاکستان امکان به کارگیری جنگ افزار هستهای، چه وسیلة حکومت، چه وسیلة گروههای خودسر در نیروهای مسلح و یا تصاحب آن به دست گروههای تروریستی، میان کشورهایی که دارنده جنگ افزار هستهای هستند، از همه بیشتر است. حتا امکان باجگیری و یا فروش تکنولوژی این جنگ افزار به دیگر کشورها، از همه بیشتر در آن سرزمین امکان دارد. کره شمالی به عنوان رقیب پاکستان در ایجاد اختلال و تحدید جنگ افزارهای کشتار جمعی، تا اندازهای، وسیلة چین مهار میگردد. چنین مهاری بر پاکستان وجود ندارد. با اختلاف شدید داخلی و وجود مراکز متعدد قدرت و رقابت، همراه با فقر مزمن به نظر میرسد که امکان افزایش بیثباتی در پاکستان، بیش از امکان ثبات در آن سرزمین باشد. از سوی دیگر، پاکستان هر روزه بیشتر به کمک مالی اعراب نیاز پیدا میکند و عربها نیز برای فشار بیشتر به ایران و شیعیگری، پاکستان را از نظر دور نداشتهاند. استانها و پایگاههای نظامی ایران در شرق و از جمله پایگاه بزرگ هوایی ـ دریایی در چار بهار، مورد تهدید دایمی این واحد سیاسی هستهای میباشد. در صورت یک برخورد نظامی با غرب، تضمینی وجود ندارد که خاور ایران از سوی پاکستان مورد تجاوز قرار نگیرد و یا دستکم نیروهای تجزیهطلب با همکاری همة قدرتها و از جمله کمک مستقیم پاکستان، به تاخت و تاز دست نزنند. برای موازنه با این قدرت تندرو «اسلامی»، ایران نیاز دارد که با قدرت هستهای غیراسلامی هند ـ سرزمینی با رواداری مذهبی و قومی در خور تحسین داخلی ـ به همکاری گسترده و نزدیک تا دستینه کردن قرارداد دفاعی دوجانبه، اقدام کند.
باقی مانده کشورهای منطقه و نظام اسلامی سالهاست که در رقابتی پیچیده و فراگیر درگیرند و در یارگیریها، کشورهای عرب منطقه، به استثنای عراق و سوریه، توانستهاند جبهة متحدی علیه ایران به وجود آورند. آنها با استفاده از درگیری کهنه نظام اسلامی با غرب و اسرائیل، سیاستهای خود در جهت فشار برجمهوری اسلامی را هماهنگ کرده و توانستهاند پاکستان را نیز با کمکهای مالی و سیاسی به آن در افغانستان، به این جبهه جلب نمایند. کانون برخورد، یعنی خلیج فارس، از مهمترین آبراههای استراتژیک کنونی جهان میباشد. زرادخانه عظیم غرب با پایگاههای متعدد خود در منطقه و با ارسال انواع جنگ افزارهای پیش رفته به این آبراه، به اضافه زرادخانه موجود در کشورهای منطقه، قدرت آتش سهمگینی را در جهت حفظ امنیت آن به نمایش گذاشته است. در صورت درگیری نظامی، هیچ یک از متحدین بالقوه ایران در منطقه مانند عراق، سوریه و حزبالله قادر به واکنشی در خور نخواهند بود. گرچه نظام اسلامی ممکن است به تواند، ضرباتی بر نیروهای آمریکا و اسرائیل وارد کند، اما این درگیری نظامی و عملیات تلافیجویانه متحدین برای ایران یک فاجعه تاریخی، در ابعاد و پیامدهای گسترده، به جای خواهد گذارد. این تصور که حمله نظامی خارجی محدود به از میان برداشتن مراکز هستهای ایران خواهد بود، تصور سادهلوحانهای بیش نیست. هم هواداران حملة خارجی به ایران و هم نظام اسلامی، هریک به دلایل خود، تلاش میکنند و میخواهند عواقب حملة خارجی را هرچه محدودتر نشان دهند. کافی است نگاهی به دو حمله نظامی آمریکا به عراق و میزان خسارات جانی و مالی آن بیاندازیم. با این تفاوت که ایران ـ در مقایسه با آن کشور در زمان حمله آمریکا ـ پرجمعیتتر و از نظر نظامی قدرت عملیاتی بزرگتری را دارا است. اما این قدرت عملیاتی بزرگتر ایران، به نسبت عراق، به این معنا نیست که به عنوان عامل نهایی بازدارنده (آن طور که نظام اسلامی وانمود میکند) و مانع حملة خارجی شود، اما به معنای آن خواهد بود که دشمن قدرت آتش بزرگتر و سهمگینتری، از آنچه در مورد عراق استفاده کرد، به کار گیرد. حملة نظامی به ایران یک فاجعه در ابعاد تاریخی برای این کشور و ملت خواهد بود.
هر ارتشی در هنگام حمله باید مطمئن باشد که از واکنش تلافیجویانه حریف در امان خواهد بود. معنای این امر از میان برداشتن تمامی توان تدافعی، مراکز مخابراتی و فرماندهی، فرودگاهها، پلها، پایگاههای زمینی، دریایی و هوایی و به طور خلاصه فلج کردن توان مرکزی کشور هدف، برای پیاده کردن عملیات نظامی متقابل بر علیه مهاجم میباشد. حال چه مقدار مهاجم نیز خسارات جانی و تجهیزاتی میبیند، تنها به عنوان عاملی برای پیشگیری از حمله به کار میآید و پس از حمله، از دید ملت ایران که به احتمال زیاد افزون بر کشتار سهمگین و ویرانی جبران ناپذیر، با جنگهای داخلی ناحیهای و تجزیهطلبی روبرو خواهد شد، تسکینی وجود نخواهد داشت. شاید حمله به ایران، درگیری در چند نقطه دیگر در منطقه را سبب شود و بیثباتی افزایش یابد و حتا چند پایگاه حریف نیز نابود گردند. هیچ یک از این رخدادها حتا در صورت یقین درد ایران منهدم را درمان نخواهد کرد. همزمان، هیچ قدرت قابل ملاحظهای در جهان، مداخلهای برای حمایت از ایران نخواهد کرد، جز ارسال چند یادداشت اعتراضآمیز.
در این منطقه راهبردی خاورمیانه است، که ما شاهد اتحاد شگفتآور اعراب با اسرائیل هستیم که زمینه و امکان آن به واسطه نظام اسلامی فراهم گردید. اسرائیل که بایستی به عنوان متحد درازمدت ایران در منطقه عمل مینمود زیرا منافع راهبردی آن به این امر اشاره دارد، هم براثر سیاستهای نظام و هم تحولات داخلی، سیاست تندی را در قبال ایران به عهده گرفته است. اسرائیل که وسیلة سیاستمداران با عقاید سوسیالیستی شکل گرفته و از لحظة تاسیس با حمله اعراب روبرو گردید، از شناخت دو فاکتوی ایران در سال ۱۹۵۰ (که بعدها لغو شد) و از همراهی یک کشور اسلامی با سابقه تاریخی دراز روابط نزدیک که بخش قابل توجهی از ملت آن نیز دارای مذهب یهودی بودند، به پیروزی مهم استراتژیک دست یافت. در دوران رژیم سابق ایران نیز، روابط سیاسی، اقتصادی و امنیتی دو کشور نزدیک بود. با قدرت گیری رژیم اسلامی، روابط سیاسی و اقتصادی قطع گردید، اما از نظر امنیتی دستکم در سالهای اولیه، منافع اسرائیل حکم میکرد که به جمهوری اسلامی در برابر حمله عراق کمک تسلیحاتی و اطلاعاتی به نماید. حمله اسرائیل به مرکز هستهای عراق و ویرانی آن، گرچه در جهت منافع اسرائیل انجام گرفت، اما با منافع ملی ایران نیز موازی بود (تعریف متحد طبیعی). اسرائیل به تدریج از سیاستهای سوسیالیستی دوری گرفت و اقتصاد آزاد در آنجا افتاد. با از هم پاشی شوروی نه تنها این تحول سرعت بیشتری گرفت، بلکه با افزایش تعداد مهاجرین اروپای شرقی و به ویژه از روسیه به این کشور به سرعت این تحول افزود. ورود مهاجرین جدید، با خود پدیده تندروی سیاسی دستراستی را نیز همراه آورد. حزب کارگر و بازماندگان آن در احزاب میانهرو، به تدریج از صحنه سیاسی خارج شدند. اختلاف درآمد و تندروی در برابر اعراب، جهان خارج و حتا در مواقعی علیه اروپا و آمریکا افزایش یافت. گرایش به راست در اسرائیل، همراه با سرمایهگذاریهای رژیم اسلامی در سوریه، حزبالله و حماس، همه بر افزایش بیثباتی در منطقه کمک کرد. حمله آمریکا به عراق و سیل مهاجران به کشورهای همسایه به آرام کردن اوضاع کمکی نکرد. منطقه به سوی تندروی و بیثباتی بیشتر پیش رفت.
عربستان، این کشور پایگاه سنتی محافظه کاران اجتماعی، بزرگترین صادر کننده نفت جهان و حامی بزرگ سلفیها در هرنقطه از منطقه و جهان، خود با تهدید بیثباتی داخلی روبروست. از یک سو، شیعی مذهبان در شرق کشور که همیشه به عنوان شهروندان درجه دو مورد بیاعتنایی بودهاند، سالهاست که دست به شورشهای پراکنده میزنند و به شدت سرکوب میگردند. ثبات بحرین و سرکوب شورش اکثریت شیعه که عربستان آن را نیز بخشی از ثبات داخلی کشور خود میداند، در این مقوله میگنجد. گرچه اخبار سرکوب و کمکهای سعودی به تندروهای مذهبی در دیگر نقاط، در رسانههای جهان، به نسبت شدت و اهمیتی که دارند، بازتاب شایسته نمییابند، اما با وجود این، ضربهای به اعتبار حامی اصلی حکومت سعودی، یعنی آمریکا، میباشد. از سوی دیگر ساخت پایگاهها و وجود سربازان آمریکایی در خاک سعودی، ضربه ایست به اعتبار حکومت سعودی. محور دیگر بیثباتی بالقوه، مسئله جانشینی میباشد. با کهنسالی فرزندان مذکر ابنسعود که تا کنون، تخت سلطنت را اشغال کردندهاند، رقابت میان نسل جوانتر شدت گرفته است که میتواند به صور مختلف و حتا کودتا خود را نشان دهد. عامل سوم، و شاید مهمتر از همه، رقابت عربستان سعودی (همراه با متحدین) با نظام اسلامی در منطقه است. این رقابت با شدت در عراق، سوریه، لبنان و فلسطین که در بسیاری از مواقع با پشتیبانی ترکیه نیز همراه میباشد، در جریان است. سابقه تاریخی جدال شیعه و سنی و میان عرب و ایرانی، سدیست در برابر کاهش تنش. عربستان هر روز، به قدرتهایی که نظام اسلامی در سی و اندی سال گذشته علیه آنان جبهه گرفته، به طور آشکار نزدیکتر میشود. اتحاد همه جانبه عربستان، آمریکا و اسرائیل علیه ایران، به یک واقعیت در منطقه بدل شده است. چنین برداشت میشود که در صورت حمله نظامی خارجی به ایران، عربستان اجازه استفاده کامل از پایگاههای خود را به اسرائیل، برای پروازهای شناسایی، حمله، سوختگیری و تجدید تسلیحات را بدهد. در این صورت زمان و مصرف سوخت برای رسیدن به هدف، بسیار کاهش یافته و از آن طرف حجم تسلیحاتی که هواپیماها و موشکهای سیار، قادر به حمل هستند، افزایش خواهد یافت.
با نگاهی گذارا به منطقه جغرافیایی، متوجه میگردیم که: (۱) نظام اسلامی، از همه سو در محاصره نیروهای متخاصم (هم منطقهای و هم فرا منطقهای) میباشد. (۲) نظام اسلامی متحد قابل اطمینانی در سطح جهانی ندارد. (۳) متحدین بالقوه، توان درخوری برای خنثی کردن حمله نظامی در اختیار ندارند.
شور بختانه، چون قدرت حکومتی و سیاست کشور در دست رژیم اسلامی به گروگان گرفته شده است، و از آنجا که، بنا بر اصول سیاست، از دید قدرت مداران میان ایران و رژیم اسلامی تفاوتی نیست، بنابراین وضعیت نظام اسلامی و ضدیت با آن، تمامی ایران را نیز در بر میگیرد. نظام اسلامی، ایران و ایرانیان را به مسلخ برده است.
ـــــــــــــــــــــــ
[۱۳] ـ اگر نظام اسلامی کمی آینده نگری میداشت و با اقرار به شکست الگوی اسلامی عرضه شده وسیلة خود، بایستی از الگوی ترکیه که تا اندازه زیاد سبب کاهش از تندروی اسلامی سنی میگردد، پشتیبانی به عمل میآورد. در غیاب دمکراسی لیبرال، الگوی ترکیه شاید جذابترین گزینش واقعی پیش روی اعراب باشد.
[۱۴] ـ بنا به گفته وزیر خارجه وقت، چون نفت و مروارید بحرین تمام شده بود، دیگر آن جزیره ارزشی نداشت (نقل به مضمون). موافقت به انجام «همه پرسی» از اهالی محل بدعتی است خطرناک. سرزمین، آبها و داراییهای هر کشور ملک مشاع است متعلق به تمامی ملت. محدود کردن همه پرسی به قضاوت بخشی از جمعیت کشور (هرچند آزادانه انجام شده باشد که در این مورد واقعیت ندارد) برای تعیین تکلیف برای تمام ملت، پایة قانونی ندارد.