فصل ششم ـ نظام اسلامی در رویارویی با ایران
ایران، با تهدید خانمانسوز حملة نظامی، سیاسی و اقتصادی خارجی و حکومتی که خود همیشه موجد بزرگترین تهدید بر امنیت ملی آن بوده است، همزمان روبروست.
ایران، با تمام توان از یک درگیری نظامی با قدرتهای خارج، باید پرهیز کند. بهر تقدیر، حکومت اسلامی ـ چه موافق باشیم و چه مخالف ـ در این برهه به عنوان نماینده رسمی ایران شناخته شده و سیاست و ادارهی کشور را در دست دارد. ناگزیر جلوگیری از جنگ، باید با فشار ملت به دست حکومتی انجام شود که خود ایجاد کننده این وضعیت بوده است. این موقعیت بار گرانی بردوش ملت، برای جلوگیری از جنگ، میگذارد. ملت ایران در حالی که تلاش خود را برای جلوگیری از جنگ به کار میگیرد، دست از مبارزه برای خلع ید از این حکومت ضدملی و ضدانسانی، نیز نمیتواند بردارد. مبارزه ملت ایران علیه رژیم و در راه برقراری اراده ملی بر مبنای حقوق فردی و جمعی و حقوق بشر است که از آن دمکراسی لیبرال نام میبرند. این نظم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با تجربه تاریخی موفق خود، تا کنون نشان داده است که تنها راه برای دستیابی دایمی به استقلال و آزادی که همیشه خواست ملت ایران بوده است، میباشد. بدین سان، ملت اجبار دارد که همزمان در هردو جبهه، علیه حملة خارجی و نظام اسلامی، همچنان پایدار و بدون راه دادن به احساس یاس به خود مبارزه کند.
امنیت ملی و جاه طلبی سیاسی رژیم
از همان روز نخست شکلگیری نظام اسلامی، که بسیار زودتر و سادهتر از آنچه هوادارانش باور میکردنند به ثمر رسید، و از این رو، بنا به تعبیر خودشان بایستی با یاری نیروهای مافوق طبیعی انجام شده باشد، خیال بافی پیروزی به عنوان سرنوشت محتوم اسلام و آن هم از نوع شیعی ـ سیاسی طبق تفسیر خمینی، شدت گرفته و دامنه آن به حوزههای دیگر کشیده شد. انقلاب اسلامی، که مانند هر انقلاب دیگر در جهان که بیشتر به خاطر ناکارآمدی حکومت سابق که هم موافقین و هم مخالفین توان آن را بیش از آنچه که واقعی بود، برآورد میکردند و همراه با پایان رسیدن عزم آن برای ایستادگی، به سرعت به سرانجام رسید. زیر تأثیر این پیروزی آسان توهم انقلابی با رسالتی جهانی قوت گرفت. نظام اسلامی نیز ـ مانند سایر رژیمهای انقلابی ـ بدون اعتنا و حتا درک توان خود و ارزیابی نادرست از نیروهای جهانی، به دنبال غربستیزی و صدور انقلاب به عنوان نظم نوین جهانی بود. شعار دیگر یعنی «آزادی» پس از مدت کوتاهی حتا مطرح نیز نبود. همزمان خلاء ایجاد شده قدرت در خلیج فارس، در حالی که هرروزه تهدید نظام اسلامی در به آتش کشیدن این دریا به گوش میرسید، به سرعت وسیلة غرب پرشد. صدام حسین که ارتش ایران را در حال نابودی میدید، خود را ابر قدرت دوفاکتوی منطقه فرض میکرد. این تحولات در ایران با شدت یافتن جنگ سرد و تجاوز شوروی به افغانستان و آغاز جنگ داخلی درازمدت در آن سرزمین همزمان گردید. ایران که با موقعیت استراتژیک خود، همسایگی با افغانستان و جمهوریهای جنوبی شوروی و همچنین با ساحل دراز در خلیج فارس و دریای عمان و در همسایگی عراق که زیر حمایت کامل شوروی قرار داشت، میتوانست نقش حساس و کسب امتیاز در جهت منافع ملی بازی کند، اما زیر سلطه حکومت اسلامی و در برخورد ابر قدرتها، گرایش خود را به سمت و به نفع شوروی آشکار کرد. نظام اسلامی با این گرایش و اشغال سفارت آمریکا و حقارتی که بر گروگانها پیش چشم رسانههای جهانی به نمایش گذارد، آن قدرت را مجبور کرد که موضع ضد ایرانی به خود گرفته و ایران را از دسترسی به تجهیزات و جنگ افزارهای پیش رفته آمریکا که در پیش از انقلاب ستون فقرات ارتش را تشکیل میداد، محروم کرد. همزمان با کشتار و تخریب ارتش توانمند ایران، کشور را به هدف جذابی برای تجاوز صدام حسین بدل کرد. خلاء قدرت ایجاد شده وسیلة ارتش ایران، به نظر میرسید که به سرعت وسیلة حکومت بعث عراق پر شود. حماسة دفاعی ارتش و نیروهای داوطلب (سپاه) ایران، این آرزو را نقش برآب کرد. در این جنگ تا هنگامی که ایران با خطر شکست روبرو بود، آمریکا و همچنین اسرائیل، در جهت منافع خود و برای مهار کردن نفوذ عراق و شوروی، به نظام اسلامی کمکهای اطلاعاتی و تجهیزاتی میکردند. تنها هنگامی که ایران دست بالا در جنگ را پیدا کرد و آثار سستی به تدریج در قدرت شوروی ظاهر شده و همزمان تهدیدها و عملیات ضدغربی ایران در ناحیه و حتا در داخل کشورهای غربی افزایش یافت، غرب با کمکهای نظامی همراه با پول اعراب، صدام را از شکست نجات داد. در این دوره در داخل کشور، نظام اسلامی با استفاده از جنگ که هشت سال به درازا کشید، توانست نوع حکومت مورد نظر خود را که جنگ نیز در شکلگیری آن اثر داشت، تثبیت کند. کمکهای موثر خارجی به حکومت صدام همراه با، نتیجه تحولات داخلی و رویگردانی هرروزه ملت از رژیمی که قرار بود با خود اخلاق را به عنوان عامل تعیین کننده در سیاست وارد کند، که براثر آن همبستگی ملی هرروز سستتر و این عامل همراه با اداره جنگ که وسیلة نیروهای کارآزموده ارتش انجام نمیشد، عامل دیگری شد که پیروزی نهایی ایران در این جنگ به دست نیاید.
اگر نظام اسلامی در جهت منافع ایران حرکت کرده بود و بدون دلیل، به مخالفت با غرب، و آن هم درست در گرماگرم جنگ سرد، که از دید غرب جنبه مرگ و زندگی داشت، دست نزده بود، این وضعیت، با در نظر گرفتن موقعیت استراتژیک ایران، زمانی مناسب و فرصت یگانهای برای کسب امتیاز، در اختیار ایران قرار میداد. اگر همزمان ارتشی که سالها خون و سرمایه ایران صرف ایجاد آن شده بود را از میان برنمیداشت، امکان حملة عراق به ایران، که بدون تردید با اطلاع (اگر نگوئیم تائید) شوروی انجام گرفت، رخ نمیداد. ارتش ایران و ملیگرایی ریشه دوانده در کشور، قدرت بازدارنده مهیبی در برابر هر حمله خارجی و به ویژه عراق بود که از اساس و به درستی، در خدمت طرحهای تدافعی ایران در مقابل آن سرزمین تهیه شده بودند. حمله عراق به کویت و پس از آن حمله آمریکا و ارتش ائتلافی (که سوریه متحد جمهوری اسلامی را نیز در ائتلاف آمریکا در بر گرفت) به عراق، به احتمال زیاد در صورتی که ایران توانمند هنوز وجود داشت، نمیتوانست شکل گیرد. حتا میتوان ادعا کرد که اگر قدرت نظامی ایران حفظ شده بود و کشور دچار انزوای سیاسی نگردیده بود، افغانستان پس از خروج نیروهای شوروی، دلیلی نداشت که دست نیروهای قرون وسطائی طالبان با پول اعراب و حمایت همه جانبه پاکستان، گرفتار شود. اتحاد ایران، هند و چین میتوانست سد محکم و شاید هم تعیین کننده در برابر بلند پروازیهای پاکستان در افغانستان به وجود میآورد. در آن صورت نه طالبان به قدرت میرسید و نه واقعه ۱۱ سپتامبر به وجود میآمد که آمریکا را مجبور به حمله به افغانستان کرد.
سقوط امپراتوری شوروی، برای ایران موقعیت بیسابقهای برای گسترش نفوذ خود در حوزه فرهنگی تاریخی به وجود آورد که بهرهگیری از آن در آن زمان با مخالفت هیچ قدرت بزرگی روبرو نبود. مانند همیشه این موقعیت نیز وسیلة نظام اسلامی بر باد رفت. حتا پس از هم پاشی امپراتوری شوروی و بدل شدن آمریکا به تنها ابر قدرت جهان، نظام اسلامی در سیاست رویارویی خود با غرب و «صدور انقلاب» که سرپوشی برای مداخله در دیگر نقاط جهان بود، را ادامه داد. در سطح گیتی، قدرتهای کوچکتر جهان از یک سو قابلیت استفاده از رقابت میان دو ابر قدرت را از دست داده و از سوی دیگر با استواری جهانگرایی اقتصادی، به امکانات نوینی دست یافته بودند. نه تنها جهانگرایی اقتصادی بلکه ریشه دواندن احساس روانی شدید ضد جنگ در جهان، همراه با کم رنگ شدن انگیزههای کلاسیک جنگ، امکانی فراهم گردید که استقلال کشورهای کوچکتر بیش از هر دوره دیگر در تاریخ قابل دسترسی باشد. با تثبیت دمکراسی در بسیاری از نقاط جهان، شاید دوران کنونی، در یک مقایسه تاریخی، مناسبترین زمان در جهت تأمین استقلال ـ یعنی امکان دنبال کردن منافع ملی در چارچوب همکاری جهانی ـ برای کشورهای کوچک باشد. همزمان، قیمت نفت در بازارهای جهانی به استثنای دورانی کوتاه روبه افزایش بود که درآمد بالایی در چنگ نظام اسلامی گذاشت. باید توجه داشت که با وجودی که نفت تا سالها جایگاه ویژه خود را در رشد اقتصادی جهان، حفظ خواهد کرد، جهان با سرعت و همراه با سرمایهگذاریهای کلان به دنبال جایگزینهای مطمئن پیش میرود. نمیتوان گفت که نرخ رشد جایگزینهای انرژی فسیلی در آینده چه خواهد بود. اما میتوان با اطمینان گفت که سرعت پیشرفتهای تکنولوژی با شتاب همراه خواهد بود و هر روزه بر کارآیی روشهای موجود افزوده و روشهای نوین نیز به بازار ارایه خواهد شد. ایران و تمام کشورهای صادر کننده نفت با دروازهای روبرو هستند که هروز رو به بسته شدن میگذارد و تا فرصت باقی است، باید هرچه زودتر از این درآمد برای صنعتی شدن استفاده کنند. جانشینان خمینی و نظام اسلامی، قدرت، علاقه و انعطاف لازم برای برآوردی واقعبینانه از شرایط جهان و تطبیق سیاستهای کشور، با آن اوضاع را نداشتند. انگیزه هیئت حاکمه در تمام تاریخ نظام اسلامی، نه دنبال کردن منافع ملی بلکه تحکیم قدرت و استفاده شخصی و نامشروع از امتیازات قدرت مطلق در داخل ایران بود. [۱]
سیاست ضد اسرائیلی (و ضد یهودی) و ضدغربی و صدور انقلاب، با منافع غرب که تضمین امنیت اسرائیل و تضمین صدور نفت از منطقه، پایههای آن را تشکیل میداد، بایستی با هم برخورد میکردند. در حالی که در تمام این مدت تهدید نظامی آمریکا بر ایران سایه انداخته بود، اما نظام اسلامی از مذاکره مستقیم و رودرو با آمریکا حذر میکرد. در این دوره توجه غرب بر گسترش دمکراسی و جذب کشورهای اروپای مرکزی و شرقی به حوزه کشورهای «آزاد»، پس از سالها تجربه حکومتهای خودکامه و اقتصاد برنامهریزی شده، تمرکز یافته بود. واقعه سپتامبر ۱۱ سال ۲۰۰۱ تکانه و انگیزه لازم برای مداخله نظامی مستقیم آمریکا، نخست در افغانستان و پس از آن در عراق را فراهم آورد. هیچ کشوری خواستار جنگ و خونریزی در همسایگی خود نیست ـ تا چه رسد به مداخله نظامی تنها ابر قدرت جهان. زیرا ناامنی و عدم ثبات حاصله از آن، میتواند اثر منفی مستقیم و فوری بر ثبات داخلی آن کشور را داشته باشد. اما نظام اسلامی، تلاشی برای کوتاه کردن جنگ و شورشهای داخلی در افغانستان و عراق به عمل نیاورد. برعکس، نظام اسلامی همواره این درگیریها را به عنوان «فرصتی طلایی» برای پیشگیری از برقراری هر گونه نظام دمکراتیک در این گوشه از جهان و درگیر کردن دشمن در جنگ فرسایشی، به حساب آورده است.
برنامه هستهای ایران که دستکم تا پیش از حمله آمریکا به عراق دارای جنبه نظامی نیز بود، به موضوع حساس دیگری برای برخورد با غرب، بدل شد. نظام اسلامی خواستار ایجاد و تکمیل «چرخه سوخت» به عنوان یک حق برپایه قوانین جهانی و از آن جمله برپایه معاهدههای سازمان انرژی اتمی میباشد. به میان کشاندن جنبههای حقوقی از جانب نظام اسلامی که خود از ابتدای شکلگیری، بدون پروا شکننده قوانین جهانی بوده است، از جدی بودن موضوع احقاق «حق» میکاهد. از سوی دیگر، پدیده قدرت در این مورد خود را نشان میدهد و به این معنا؛ چه حق قانونی نظام اسلامی باشد و چه نباشد، چه در جهت امنیت ملی ایران و یا برعلیه آن باشد، مساله هستهای، مبارزه با قدرتهای خارجی جهانی را به سطح بالاتر و فوریتری رسانده که امنیت ملی ایران را با تهدید دایمی و به شدت نابرابر در این سالها روبرو کرده است. ایران ضعیف و منزوی با حکومتی که در یک مبارزه قدرت داخلی درگیر و در نتیجه چند پاره است و همزمان در ستیز علیه ملت خود است، هرگز قادر نخواهد بود و نباید، نه از لحاظ سیاسی و نه اقتصادی و نه نظامی، دریک درگیری وارد شود که محور آن موضوع مرگ و زندگی است. جمهوری اسلامی از نظر سیاسی منزوی است و متحد قابل اطمینانی در جهان ندارد. اشتباه محاسبه بزرگی خواهد بود اگر نظام اسلامی روی حمایت چین و روسیه حساب کند. چنانچه اشاره شد، چین به طور کامل در جهانگرایی اقتصادی شرکت دارد و روسیه نیز، گرچه نه به اندازه چین، با غرب روابطی بسیار گستردهتر از آن دارد که آن را به خاطر روابط بسی محدودتر با ایران به خطر اندازد. از نظر اقتصادی نیز ایران نمیتواند با اتحادی که علیه آن شکل گرفته، برابری کند. تمامی غرب، بسیاری از کشورهای در حال توسعه و از آن میان چین، با رضایت و یا زیر اجبار، براساس منافع خود و کشورهای ثروتمند عربی منطقه، توانستهاند تحریم مالی، و اقتصادیی را که شاید تا به حال در این ابعاد و با این گستردگی سابقه نداشته، آن هم در دورانی که سایه بحران اقتصادی بر سر جهان سنگینی میکند، برقرار کنند. توان اقتصادی ایران با تحریمهای اضافی که آمریکا و اتحادیه اروپا برقرار کردهاند، به شدت آسیب دیده است. فروش نفت ایران، حتا پیش از آغاز برقراری تحریمهای نفتی اتحادیه اروپا در ماه ژوئیه، افت یک میلیون بشکه در روز در ماه آوریل سال ۲۰۱۲ در مقایسه با مشابه سال پیش را نشان میدهد. [۲] از نظر نظامی نیز قابلیت دفاعی ایران، در برابر قابلیت تعرضی تهدید کنندگان، قابل مقایسه نیست. بودجه نظامی آمریکا، بدون در نظر گرفتن متحدین در اروپا و منطقه، کمابیش ۱۰۰ برابر ایران است. با مراجعه به جدول شماره یک، هزینههای جنگ افزارهای گردآورده شده وسیله اعراب خلیج فارس روشن میگردد. هیچ یک از این جنگ افزارها برای رویارویی با اسرائیل نیست؛ تنها بخش کوچکی برای ساکت کردن شورشهای احتمالی داخلی است؛ و بخش مهمتر و بزرگتر آن برای استفاده علیه ایران است، و در یک جنگ احتمالی، چه وسیلة نیروهای محلی و چه وسیلة نیروهای خارجی به کار گرفته خواهد شد.
مسالة هستهای چه بهانهای برای «تغییر» رژیم در ایران باشد و چه نباشد، ایران به درگیریی کشانده شده است که نتیجه آن فاجعه آمیز است. اگر حمله نظامی وسیله غرب و اسرائیل با همراهی کشورهای جنوبی خلیج فارس در برنامه باشد، همان طور که اشاره شد، برای ایران و آینده یکپارچگی آن بسیار هولناک خواهد بود. هر ایرانی و هر انسانی باید با تمام قوا از این امر پیشگیری به عمل آورد. حتا بدون حمله نظامی، ایران با تشدید تحریمها روبرو گردیده و اقتصاد کشور بیش از وضعیت وخیم کنونی، وخیمتر شده و تورم که براثر سیاستهای حکومت حتا بدون تحریم، شتاب آن روشن بود، بازهم شدت بیشتری خواهد یافت. همزمان به خیل بیکاران، به شدت افزوده و باید انتظار خیزش، تظاهرات و شورشهای گستردهای را داشت، که این بار منحصر به خواستهای سیاسی و آزادیهای اجتماعی نخواهد بود. هردو راهی که دنبال کردن برنامة هستهای پیش پای ایران گذارده است، با وجودی که راه دوم به سرعت راه نخست به ویرانی منجر نخواهد شد، به هم پاشی قدرت مرکزی ختم خواهد گردید که آزادی عمل نیروهای تجزیهخواه، را به شدت افزایش خواهد داد.
باید توجه داشت که تظاهرات و شورشهای خیابانی در آینده با خیزش سال ۸۸ دارای تفاوتهای اساسی خواهد بود. نخست آنکه وقایع سال ۸۸ تا اندازه زیاد برعلیه وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور با شرکت گسترده طبقه متوسط شهرنشین انجام شد. جنبش سبز، با درک موقعیت خطیر ایران، برای دستیابی به خواستهای خود، به هیچ روی به دنبال بردن کشور به لبه جنگ داخلی نبود. به عبارت دیگر، سقوط نظام اسلامی به هر قیمت در دستور کار این جنبش نبود. حفظ یکپارچگی ملی ایران و حفظ قدرت مرکزی و جلوگیری از ایجاد خلأ قدرت، از اولویت ویژه برخوردار بود. از دیدگاه این جنبش اصلاحات میبایستی از درون و با سرعتی قابل مهار، بدون خونریزی و ویرانی فراگیر انجام میشد. به سخن دیگر انقلاب در برابر تحول بر پایهی خواستها، رنگ باخته بود. گروه شرکت کننده و سخن گویان جنبش سبز نشان دادند که با نظم و آرامش راه مسالمت را در پیش گرفته به دنبال بیثبات کردن شدید کشور نبودند. تظاهر کنندگان دست به جنگ خیابانی، خرابی و غارت نزدند. تعداد انبوه شرکت کنندهگان، امکان فتح مراکز راهبردی و ساقط کردن نظام اسلامی را با توان خیابان، و به شیوهی انقلابی میداد، اما چنین اتفاقی رخ نداد و به احتمال قریب به یقین کمتر کسی هم در صدد آن بود. اما در یک شورش که پایههای اصلی آن را سر خوردگی شدید اقتصادی تشکیل دهد ـ و در حالی که خواستهای سیاسی و اجتماعی، اگر افزایش هم نیافته باشند، کاهشی در آنها نیز مشاهده نمیشود ـ هیچ تضمینی وجود ندارد که جمعیت برانگیخته و خواستهای آنان را به توان مهار کرد. جنبش سبز تا این مرحله کارآیی حفظ نظم را از خود نشان داد، و بعد از آن دیگر تندروی و رادیکالیسم است که دست بالا را پیدا خواهد کرد. و رژیم فاقد ذرهای مشروعیت، این بار تاب همه جانبه در برابر یک خیزش همگانی را نخواهد داشت.
هیچ یک از این احتمالات (حمله خارجی و یا شورشهای داخلی) آینده امید بخشی را ارایه نمیدهد. از سوی دیگر نظام اسلامی منجمد شده، توان انعطاف را از دست داده است. در سی و اندی سال گذشته، رژیم مشروعیت خود را بر پایه حق انحصاری تفسیر قوانین اسلام و «استقلال» (به معنای جنگ علیه جهان غرب) بنا نهاد. پایة نخست (اسلام) مشروعیت امروز به کلی از میان رفته است. براثر اعمال رژیم مانند کشتار، بند کشیدن هر نوع مخالف، بالاترین سرانه اعدام در جهان، فقر، بیکاری روزافزون، اختلاف شدید طبقاتی، گریز از مذهب، فساد نهادینه شده در ابعاد بیسابقه در تاریخ ایران و کوتاه سخن، شکست در همة جنبهها و آن هم در دوران طلایی درآمد نفت، [۳]. در ایران، دیگر اعتقاد به «حکومت اسلامی» جایی از اعراب ندارد. حتا میتوان ادعا کرد که جامعه به سرعت به سوی نفی اسلام پیش میرود که این خلاء ایمانی ایجاد شده، میتواند وسیلة هر باور دیگری پر شود. پایه دوم که «استقلال» بنا به تعریف حکومت خود کامه که آزادی عمل در داخل و خارجی ستیزی باشد، تا امروز توجیه کننده سیاستهای داخلی و خارجی رژیم بوده است. رژیم به سادگی نمیتواند با چرخشی ۱۸۰ درجه راه همکاری و هماهنگی با جهان خارج را در پیش گیرد. همزمان، غرب پس از سالها تلاش و مذاکره با هزینة زیاد سیاسی و مالی، تحریمهای شکنندهای بر ایران وضع کرده است. پس از اطمینان از موثر بودن این تحریمها، دیگر غرب مشگل آماده باشد که امتیازات پیشین که برای توقف برنامه هستهای آماده بود در نظر گیرد، به رژیم اعطا کند. حتا اگر غرب خواستار دادن امتیاز به نظام اسلامی باشد ـ که چنین به نظر نمیرسد ـ اما کشورهای جنوبی خلیج فارس و اسرائیل، با نفوذ بالائی که در کشورهای غرب دارند، فشار را افزایش داده و مانع چنین تحولی خواهند بود. تارهای بافته شده وسیله خود رژیم در درازای سالها، رژیم را به خفگی انداخته است. شوربختانه، همراه با رژیم، ایران نیز در حال خفه شدن است.
دو پدیده زنده در تحولات ایران، امید به آینده روشن در مقایسه با دیگر سرزمینهای منطقه را زنده نگاه داشته است: (۱) ملت ایران راه دیگری به جز دمکراسی همراه با تضمین حقوق فردی را پذیرا نیست و توان و امکان رسیدن به آن را نیز در دسترس میبیند (۲) جایگزین حکومت اسلامی به صورت جنبش سبز در اجتماع ایران تثبیت شده است.
ـــــــــــــ
[۱] ـ بنا به تاکید فرمانده سپاه پاسداران: وظیفه و ماموریت اصلی سپاه دفاع از انقلاب و دستآوردهای آن است. دیدارگاه تابناک، ۲۵ ژانویه ۲۰۱۲. بالاترین مقام نظامی سپاه، دفاع از ایران را «وظیفه و ماموریت اصلی» نمیداند.
[۲] ـ با یک حساب ساده درآمد ایران از نفت ۴۰ % کاهش نشان داده است. در حالی که حکومت پیش از کاهش درآمد نفت قادر به موازنه بودجه نبوده است، باید انتظار بیثباتی اقتصادی شدیدتری را در آینده نزدیک داشت.
[۳] ـ مطابق آمار بانک مرکزی، حکومت از محل درآمد نفت، از سال ۱۳۸۴ تا ۱۱ ماه اول سال نود (کمتر از ۶ سال) ۵۶۰ میلیارد دلار درآمد ارزی داشته است. این رقم برابر است با تمام درآمد نفتی ایران از ابتدا تا سال ۱۳۸۴.