بخش دو
فراز و نشیب آزادی زنان
چهل و نهمین ۱۷ دی، پس از آن روز که رضا شاه آزادی زنان را از حجاب اعلام کرد، رسید و گذشت و زنان بیشمار در ایران و بیرون ایران با احساسهای گوناگون به یاد آن افتادند. در آن روز ۱۷ دی سال ۱۳۱۴ چادر یا حجاب یا پوشش اسلامی به فرمان رئیس کشور از سر زنان برداشته شد و آنان رسماَ اجازه یافتند، و بسیاریشان وادار شدند، که بی پوشاندن سر و روی خود در خیابانها و انجمنها ظاهر شوند. پس از آن، فرایند جذب کردن زن ایرانی در زندگی عمومی، در نظام آموزشی و بازار کار اندک اندک شتاب گرفت و تا جایی رسید که در ۱۳۵۷ میلیونها زن در سمتهای سیاسی و اداری، در بخش دولتی و خصوصی، در همۀ سطحها به کار اشتغال داشتند و نزدیک به نیمی از دانشآموزان و دانشجویان را تشکیل میدادند. آموزش، موتور پیشرفت زن ایرانی بود و سیاست حکومت در هر جا راهها را بر زنان میگشود.
در ۸ اسفند ۱۳۴۰ به زنان حق رای داده شد و در دهۀ پنجاه قانون حمایت خانواده به یاری زنان آمد و آنان را از بدترین جنبههای تبعیض در خانواده (طلاق یک سویه، چند زنی، نداشتن حق نگهداری فرزندان) رهانید. زنان ایران بسوی برابری جنسی میتاختند و جامعۀ سنت زده نفس زنان از پی آنها میرفت. این پیشرفتها هر چه بود به نیروی پادشاهان پهلوی انجام گرفت و از بالا به زنان داده شد. درست است که از پیش از مشروطه زنان تلاشهایی را آغاز کرده بودند و در انقلاب گروهی از آنان شرکت جستند؛ و درست است که مردان پیشرو از آغاز این قرن آزادی و برابری زنان را میخواستند و بویژه برای برداشتن حجاب کوشش میکردند. ولی دو حرکت اصلی را ـ نخست اجتماعی، و سپس سیاسی ـ پادشاهان پهلوی به جنبش زنان دادند. در این نه شگفتی هست نه، چنانکه عیب جویان دوران پهلوی میکوشند نشان دهند، اشکال و کم و کاستی بزرگی. آزادی و برابری زنان در جامعههای اسلامی، به هر اندازه و در هر جا، بیشتر به نیروی حکومتها و از بالا تحقق یافته است. مردان و زنان در این پیکار سهم کم یا بیش داشتهاند، ولی ارادۀ سیاسی حکومتها نقش قطعی داشته است.
سبب آن بوده است که فرهنگ و اخلاقیات اسلامی بر زنان سنگینی ویژهای دارد. زن و جای او در جامعه و رابطهاش با مرد در مرکز جهانبینی اجتماعی اسلام جای گرفته است و اسلام را بیش از همه از رویکردش به زن میتوان شناخت. همۀ فلسفۀ اجتماعی اسلام بر فرمانبرداری زن و برتری مرد پیریزی شده است؛ و در آن به آشکارترین صورتی، زن نه یک انسان مستقل و به خودی خود، بلکه در رابطۀ زیردستانهاش با مرد تصور میشود. وظیفۀ اصلی زن ازدواج ـ در پایینترین سن ممکن ـ حدود ۹ و ده سال ـ و انجام تکالیف مربوط به آن است که همۀ زندگیش را در بر میگیرد. دختران نباید وقت خود را به آموزش تلف کنند و باید به خدمتگزاری و خشنود کردن مرد دلخوش باشند. با همۀ نقل قولها و شاهدهای کمیابی که میتوان بر خلاف این نظر آورد، سنت جامعههای اسلامی بر این بوده است. نفس وجود و به رسمیت شناخته شدن نهاد چند زنی ـ با همۀ پیامدهای آن از طلاق آسان و ازدواجهای موقت و بی حقی زن بر پرورش و نگهداری فرزندان و دارایی مشترک خانوادگی ـ کفایت میکند که همۀ تلاشهای پوزشگران فلسفۀ اجتماعی اسلام را به کناری زنیم.
در چهارده سدۀ گذشته حکومتهای اسلامی یا مسلمان از مالایا تا شمال افریقا زنان را از نظر حقوقی و روانشناسی به پایهای رساندند که جنبشی از میان خودشان برای آزادی و برابری نه تنها امید پیروزی نداشته است، بلکه اصلاَ نمیتوانسته است آغاز شود. مردانی هم که چهارده سده عادت کرده بودند زن را “کشتزار” خود بشمارند و شهادت و دیه و حق ارث او را یک نیمۀ مرد بدانند و بهر بهانه ــ چه به عنوان شوهر و چه برادر و پسر و حتی خویشاوندان دیگر ــ در خونش بکشند و آزاد و سرافراز در میان همگان بگردند؛ مردانی که، بیشتر برای فریب و دلخوشی زنان، میگفتند “بهشت زیر پای مادران است ” ولی زنان را جز در زیر پای خود نمیخواستند و در بیشتر اوقات نمیدیدند؛ چنین مردانی نیز نمیتوانستند جنبشی برای آزادی و برابری زنان به راه اندازند. چه در ترکیه و مصر و چه در تونس و عراق و شبه قاره و هر جای دیگر جهان اسلامی، زنان هر چه از آزادی و برابری در سدۀ بیستم به دست آوردهاند بر اثر سیاستهای حکومتها و اساساَ از بالا بوده است.
رضا شاه در برگرفتن حجاب از روی زنان خشونت کرد. او شتابزده و تنگ حوصله بود و از بیحرکتی مردهوار ایرانیان به جایی رسیده بود که جز زور برهنه و بیچون و چرا به روشی اعتماد نداشت. به جای آنکه گام به گام قانون را اجرا کند، چادرها را بر سر زنان درید. شعار “یا روسری یا توسری” در ایران بیش از یک بار و از هر دو سو به کار رفته است. ولی رضا شاه میخواست جامعه را پیش ببرد و پیش برد و حتی بر کناریش به زور سپاهیان روس و انگلیس، فرایند آزادی زنان را واپس نبرد و هر چند زنانی به زیر چادرها رفتند، جریان اصلی در میان زنان ایرانی رو به سوی آزادی و برابری داشت.
پس از یک دوران عقب نشینی و آهسته کاری و امتیاز دادن به ملاها که نیم بیشتر پادشاهی محمد رضا شاه را در بر گرفت، از دهۀ چهل بار دیگر حکومت بطور فعال به میدان آزادی زنان آمد و باز با همان واکنش روبرو شد که رضا شاه در ۱۳۴۱ ــ قیام بهلول و آخوندها در مشهد ــ روبرو شده بود. در ۱۳۱۴ سربازان رضا شاه، همان سربازان روستایی مذهبی و متعصب، تا آنجا رفتند که صحن امام هشتم به گلوله بستند و گروه بیشماری را کشتند. در ۱۳۴٢ شریعتمداری و خمینی و آخوندهای دیگر ــ از میانهرو تا تندرو ــ در قم و تهران و اصفهان و چند شهر دیگر قیام کردند و همان سربازان در چند روز خیابانها را از شورشیان پیراستند. در ۱۳۱۴ برداشتن حجاب علت اصلی بود و در ۱۳۴٢ دادن حق رای به زنان و نیز اصلاحات ارضی. زنان ایران این هر دو رویداد را دیدند و نمیتوان گفت که از یاد بردند.
***
از پایان دهۀ ۴۰ خانمهای روشنفکر اندک اندک به “ارزشهای اصیل اسلامی” روی آوردند. در سخنرانیهای علی شریعتی، فاطمه دختر پیامبر به صورت یک نمونۀ آرمانی برای زن روشنفکر انقلابی تصویر میشد. زنان آغاز کردند به غربزدگی و تمدن مادی غرب و “ارزشهای بورژوازی وابستۀ ایران” و “زنان عروسکی” به چشم خرده گیری بنگرند. در برابر بدترین نمونههای خودآرایی و زندگی تهی و پر زرق و برق اجتماع بالای ایرانی، آنها نمونههای ساختگی و مبالغهآمیز و رمانتیک شدۀ زنان قهرمان انگشت شمار تاریخ گذشته و اکنون اسلام را گذاشتند، و چنانکه شیوۀ مردمان کم مایه است به جای ژرفاندیشی، با نشانهها و نمادها (سمبل) تفکر کردند. تودۀ زنان ایرانی را که خود از میانشان برخاسته بودند به چیزی نگرفتند و زندگی ناپسند و ستمکش و فرمانبردارانۀ زن را در همۀ جامعههای اسلامی و در همۀ تاریخ اسلام ندیده انگاشتند و پیشرفتهای بیسابقۀ زنان ایران را نمایشی و غیر واقعی شمردند.
چهل سال آزادی زن ایرانی را از مقررات و آداب و رسوم و خرافات و فشارهای معمول جامعههای اسلامی ـ تا آن حد که امکان یافته بود ـ با این استدلال ساده و ناشیانه به کناری زدند که “مگر مرد در ایران آزاد است که زن آزاد شده باشد؟” آنها عمداَ به یاد نیاوردند که مسالۀ زن ایرانی تبعیض و نابرابری بود و در دوران پهلوی، زن ایرانی دست کم به اندازۀ مرد آزاد یا ناآزاد بود و به عنوان جنس فرودستتر کمتر زیر فشارهای ویژه قرار داشت.
دختران دانشجو در دانشگاه مقنعه پوشیدند و زنان متجدد به حسینیۀ ارشاد و مسجدهای شمال تهران رفتند. روی آوردن به “مذهب انقلابی” و چادر نشانۀ اعتراض سیاسی شد و چنان زنانی در میان همگنانشان “پیشرو” به شمار آمدند. در یک چرخش باور نکردنی، بخش بزرگی از زنان درس خوانده و امروزی در سراسر ایران آموزههای ملایان را به جای ارزشهای ترقی خواهی دوران پهلوی گذاشتند و همچنانکه رژیم پادشاهی در برابر مخالفان مذهبیاش عقبنشینی کرد و ستارۀ خمینی بلندتر شد دستههای بزرگتری از زنان به تظاهرات خیابانی روی آوردند ـ فرصت طلبی زن و مرد نمیشناسد ـ و خیابانها را سیاهپوش کردند. اما در میانشان کم نبودند زنانی که با تازهترین جامههای اروپایی در زیر تصویرهای بزرگ همان خمینی ۱۳۴٢ راه پیمایی میکردند که شاه را از دادن حق رای به زنان برحذر میداشت و پیروانش در همان سال بر روی زنان بی حجاب اسید میپاشیدند.
یک علت این چرخش، سخنان خمینی در پاریس بود که پیوسته وعدۀ آزادی و برابری به همه، از جمله زنان میداد. نکته آن بود که کسی توجه نمیکرد که خمینی پس از هر وعدۀ خود عبارت بر طبق اسلام و موازین اسلامی یا مانند آن را میآورد و هر آزادی و برابری را مشروط بدان میکرد. کسی به خود زحمت بررسی نمیداد که آزادی و برابری زنان بر طبق موازین اسلامی و به شرط آنکه با مقررات اسلامی منافاتی نداشته باشد چیست؟ او در موضع همیشگی خود هیچ تغییری نداده بود. آنها که میگویند فریبش را خوردهاند، در واقع میکوشیدهاند خود را فریب بدهند و از قافله پس نمانند. خمینی همان را میگفت که پس از آن انجام داد. او هنوز هم میگوید که هیچ جامعهای آزادتر از ایران ــ بر طبق موازین اسلامی ــ نیست، و اوست و نه پهلویها، که زنان ایران را آزاد کرده است.
زنان به پیکار خود برای بازگشت به ارزشها و سنتهای اصیل فرهنگ ایرانی ـ اسلامی ادامه دادند. آرزوهای آنان در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ برآورده شد. نظام پادشاهی که گویا زنان را در “بندگی مضاعف” گذاشته بود سرنگون شد و نیروهای آزادی و ترقی بر روی کار آمدند و با آنها ارزشهای اصیلشان. هنوز چیزی از پیروزی انقلاب نگذشته خمینی زنان را به رعایت پوشش اسلامی فراخواند. بسیاری از زنان انقلابی یکه خوردند. ولی خمینی چیزی جز بازگشت به ارزشهای اصیل نمیخواست. کیست که بتواند انکار کند که حجاب، جدا کردن زنان از مردان، جلوگیری از آموزش زنان، صیغه و چند زنی و همۀ مقررات دیه و قصاص اسلامی جزء این سنتها و ارزشهای اصیل هستند؟ هزار و چند صد سال جامعۀ ایرانی این ارزشها و سنتها را نه تنها محترم، بلکه مقدس شمرده بود؛ و سنت تخطی ناپذیر اجتماعی ایران اسلامی زن را زیر دست و محروم نگه داشته بود. تنها پهلویها بودند که به این ارزشهای اصیل پشت کرده بودند و در برابر مقاومتهای خونین آخوندها و همدستان بازاری و صنفی آنان، زنان را به رغم اکثریت جامعه، اکثریت خود زنان، پیش رانده بودند و به آنان امکان داده بودند که به تدریج انسان معمولی بشوند و به جای تعارفهایی مانند “زنان را همین بس بود یک هنر ـ نشینند و زایند شیران نر” در پی هنرهای دیگری هم برآیند که شایستۀ هر فرد انسانی از مرد و زن است. (شایستۀ یاد آوری است که شیران نر در مهمترین کار شیران، یعنی شکار تحت الشعاع شیران ماده هستند.)
خمینی در اردیبهشت ۱۳۵۸ در برابر تظاهرات دلیرانۀ زنان عقب نشست ولی هر روز پیچها را سفتتر کرد. زنان گام به گام از مواضعی که در چهل و سه سال پس از ۱۳۱۴ به دست آورده بودند رانده شدند. در پاکسازیهای ادارات و دادگستری و در انقلاب فرهنگی (بستن دانشگاهها و بازگشودنشان با استادان و دانشجویان مکتبی و متعهد) آنها قربانیان اصلی بودند. چادر و روسری با وحشیانهترین شیوهها بر آنها تحمیل شد. امروز در جمهوری اسلامی، زنان نه تنها به عنوان کارگر و کارمند و فرهنگی، یا اجزای اقلیتهای سیاسی یا گروههای سیاسی زیر فشار و سرکوبی هستند، به عنوان زن نیز جای ویژهای در طبقات دوزخ جمهوری اسلامی دارند. آن “ستم مضاعف” را که روشنفکرانشان در دوران پهلوی میگفتند اکنون در معنی درستش تجربه میکنند.
در این میان قانون حمایت خانواده ــ هر چند تنها به صورت ظاهر اجرا میشود ــ و حق رای زنان از دستبرد آخوندها در امان مانده است. ژرفای پیشرفتهای زنان را در دوران پهلوی از اینجا میتوان اندازه گرفت که آخوندها در این دو زمینۀ اصلی از ارزشهای مقدس خود کوتاه آمدهاند و در ادارات و کارخانهها و آموزشگاهها ناگزیرند حضور زنان بیشمار را در کنار مردان تحمل کنند. پس از شش سال سختگیری غیر انسانی، حکومت آخوندی نتوانسته است ارادۀ مقاومت زن ایرانی را در هم شکند و جامعۀ ایرانی را به دوران اصیل اسلامی واپس ببرد و امید آن را نیز از دست داده است. این را باید کسانی که اصلاحات دوران پهلوی را سطحی و ظاهری و بیریشه و عاریتی میشمردند دریابند.
تظاهرات بر ضد حجاب در آن “بهار آزادی” تنها نخستین مرحلۀ مبارزات زنان بر ضد رژیم اسلامی بود. زنان پنج سال است با مقاومت منفی و با پیشگام شدن در اعتراضات و نمایشهای جمعی از حقوق و موجودیت خود و ملت خود دفاع میکنند. نقش آنها در نگهداری خانواده، زبان و ادبیات فارسی، و آیینهای ملی برجستهتر از همیشه بوده است. آنها چه در درون و چه بیرون از ایران بسیار بهتر از مردان از سازگار کردن خود با اوضاع و احوال تازه برآمدهاند. با در دست گرفتن ابتکار، با شرکت فعال در زندگی اقتصادی خانواده به مردان کمک کردهاند که روحیۀ خود را بازیابند و از تکان انقلاب بدرآیند. زنان بسیار، بار گذران خانوادهها را از هر نظر بر دوش گرفتهاند و در برابر فشارهای حکومت یا سختیهای زندگی در غربت تاب میآورند. آنچه از پایداری مردم ایران در برابر فاجعۀ جمهوری اسلامی میتوان گفت در بخش بزرگتر خود مرهون زنان است.
***
روبرو شدن با واقعیت حکومت اسلامی، پس از دو نسل حکومت کم و بیش غیر مذهبی، زنان را با چالشی تازه روبرو کرده است. نقش زن در جامعۀ ایرانی پس از این تجربۀ تاریخی نه آنست که در هیچ دورۀ گذشته تصور میشده است. زنان جریانات زیرین هراس آوری را که در ژرفای فرهنگ و جامعۀ ایرانی خروشان در گذر است به روشنی دیدهاند و دیگر از عهدۀ تنآسانی و سهلانگاری بر نخواهند آمد. آنها برای آنکه انسان درجه دوم نباشند دیگر نمیتوانند مانند گذشته پیکار را به مردان، و به جبهههای اداری و قانونگزاری واگذارند. انقلاب و حکومت اسلامی نشان داد که ایران کشوری از نظر فرهنگی واپسماندهتر از آنست که بتوان از شمار درس خواندگان یا دانشگاهها یا نهادهای امروزیش آسودگی خاطر گرفت.
مسالۀ زنان و جای آنان، در قلب جامعه و فرهنگ ایرانی قرار دارد. اهمیت محوری این مساله را زنان باید بیش از همه و همیشه دریابند. پیروزی نهائی در پیکار توسعه به دست نخواهد آمد مگر آنکه زنان جای خود را در جامعه به صورتی بازگشتناپذیر تثبیت کنند. این به معنی حملۀ همه سویهای به فولکلور مذهبی است که سنت فرودستی زن را قرنها و دههها پس از آنکه زمانش سر آمده بود زنده نگه داشته است.
منظور از این فولکلور مذهبی همۀ باورها و خرافات و گمانپروریهای حقوقی است که در طول بیش از هزار سال بر گرد اصول اخلاقی عالی دینی تنیده شدهاند و یک نظام مذهبی به رهبری آخوندها پدید آوردهاند که نه با اخلاق و نه با خرد سازگاری دارد و هر جامعهای را، در هر دورۀ تاریخی، که به مصیبت آن دچار آمده دیر یا زود سیاهروز کرده است. گروههای بزرگی از ایرانیان نشان دادهاند که در ژرفای روانشان از این فولکلور مذهبی آزاد نشدهاند و در میان آنها زنان بیش از مردان در زدودن این فلکلور مذهبی از فرهنگ و جامعۀ ایرانی سود پاگیر دارند. این زنانند که هدف و قربانی اصلی فولکلور مذهبی هستند و، ندانسته و نفهمیده، پشتیبان پرشور آن بودهاند.
این پندار که میتوان در کنار فولکلور مذهبی زیست و آن را دست آموز کرد، میتوان هم آن را نگه داشت هم پیش رفت، به انقلاب اسلامی انجامید. ظاهر و باطن را نمیتوان از هم جدا کرد. نگه داشتن ظواهر و کوشش نیمه کاره در دگرگون کردن باطن امور، همچنانکه نگه داشتن باطن و دلخوش بودن به تغییرات ظاهری، اینهمه، فریب دادن خود و به عقب انداختن زمان روبرویی با حقیقت است. باید از درون و بیرون اصلاح شد وگرنه از درون و بیرون شکست خواهد بود.
زنان دیدهاند که فولکلور مذهبی چه میتواند با آنها بکند. تا پیش از پهلویها هم میدیدند. اما جهان برایشان همان دنیای اندرونی و حرمسرا و والدۀ آقا مصطفی بود. تا آنجا که میشد در تاریخ پس رفت با خدمتکاری و خدمتگزاری مرد ساخته بودند و جز این انتظاری نداشتند. در دوران پهلوی درهای یک جهان نوین روشنتر و انسانیتر بر آنها گشوده شد. واپس ماندهترین آنها با یک تمدن والاتر غیر اسلامی آشنا شدند. (۱) امروز آنها به خوبی میتوانند دریابند که تا هنگامی که اسیر آن فولکلور مذهبی باشند ــ چه به نام سنت، چه مبارزه و چه انقلاب ــ در برابر واپسگرایانهترین و پستترین گرایشهای درونی جامعۀ ایرانی آسیب پذیر خواهند بود. از این نظر در میان خواهران زینب یا خواهران مجاهد هیچ تفاوتی نیست. اولیها به نام سنت و انقلاب به فولکور مذهبی چسبیدهاند، دومیها به نام مبارزه و انقلاب؛ و هر دو در برابر فراگرد توسعه و آزاد کردن جامعۀ ایرانی از آلایشهای فرهنگی دیرینه ایستادهاند.
روی آوردن به ارزشهای تازه، به آزادیخواهی و ترقی خواهی، بویژه برای زنان حیاتی است. در یک جامعۀ دربند یا واپسگرا نخست زنان قربانی خواهند شد. جریانهای زیرین نیرومند واپسگرایی و سنت پرستی که در جامعۀ ایرانی است تا مدتهای دراز با ما خواهد بود و باید در برابر آن هشیار ماند. هر شکست یا توقفی در جبهههای آزادی و ترقی خواهی نخست به زیان زنان عمل خواهد کرد. ما باید بسیار آزادتر و پیشرفتهتر از آن بشویم که در همۀ تاریخ خود بودهایم. اگر زنان در ردههای نخستین این پیکار سیاسی ـ فرهنگی قرار نگیرند به زیان خود عمل خواهند کرد و به زیان جامعه بطور کلی. بخشهای بزرگی از جمعیت مردان منتظر کمترین همکاری یا بیحرکتی زنان هستند تا ارزشهای غیر انسانی یک جامعۀ سنتی را برقرار سازند یا استوارتر کنند. آزادی و برابری زنان یک شعار یا تعارف نیست. امتیازی نیست که به زنان داده شود. بی آن نمیتوان جامعۀ ایرانی را از چنگال یک فولکلور مذهبی رهایی داد که در آن زن اسیر مرد است و مرد اسیر آخوند. زنان بدین تعبیر باید در مبارزه حتی بر مردان پیشی گیرند. بویژه بیرون از ایران، مردان روحیه باخته و بی اعتقاد نیاز دارند که از زنان سرمشقهای بیشتری بگیرند. آزاد کردن زن از نظامات حقوقی نابرابر، انسان درجه دو و “کشتزار” مرد باید در سر لوحۀ برنامۀ پیکار ملی باشد. رستگاری زنان در آموزش و در استقلال مالی است، بویژه اکنون که از سویی ضرورتهای اقتصادی کمک به خانواده، زنان را به بازار کار کشانده است، و از سوی دیگر آگاهی و تکنولوژی لازم برای نظارت زن بر خویشکاری function خود به عنوان وسیلۀ به دنیا آوردن کودک فراهم آمده است و زنان میتوانند بر این بخش مهم فیزیولوژی خود برای نخستین بار در تاریخ دگرگشت (تحول) نوع انسانی ـ تسلط یابند. چنین پیکاری مردان و جامعه بطور کلی را نیز از بندهای واپسگرایی و رکود آزاد خواهد کرد.
ارزشهای فرهنگی و سنتهای ملی ــ تا آنجا که قابلیت زندگی داشته باشند و در خدمت بهروزی و پیشرفت جامعه قرار گیرند ــ به جای خود محترمند. پرورش فرزندان و نگهداری خانواده و سهم زن در آن نیز ــ در کنار و به اندازۀ مرد و نه به تنهایی یا به جای مرد ــ شناخته است. اما زن به عنوان مادر دیگر نباید قربانی هیچ نابرابری و سرکوبی شود. و به عنوان کدبانو نباید فشار کار در بیرون و کار در خانه را یک تنه تحمل کند. زنان به جامعه بدهی ویژهای ندارند. جامعه باید به آنها در برابر خدمتی که انجام میدهند پاداش بدهد، چنانکه به مردان. (٢) در همۀ تاریخ و در تقریباَ همۀ جامعهها قابلیتهای ویژۀ زن به عنوان بهانهای برای به زنجیر کشیدنش بکار رفته است. ایران از این “امتیاز” برخوردار است که در پایان سدۀ بیستم و پس از پنجاه سالی پیشرفت اجتماعی، عرصۀ یکی از بدترین تاخت و تازها به حقوق و شرافت زن شده است.
فوریه ۱۹۸۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ باز تمدن درخشان اسلامی سدههای نخستین را به رخ نکشند. دنیا از آن زمانها هزار سال پیش آمده است و ما هنوز دل خود را خوش میکنیم که هزار سال پیش از فرنگیهای آن روزی پیشتر بودهایم. سه هزار سال پیش از فرنگیهای آن روزی حتی پیشرفتهتر بودیم.
٢ـ به موجب بر آورد وزارت کار آمریکا ارزش مالی خدماتی که یک زن آمریکایی در خانه انجام میدهد بیش از ۸۰۰ دلار در هفته است.