معنی تحریم انتخابات
آنها که انتخابات مجلس هفتم شورای اسلامی را تحریم کردند حق دارند از پیروزی خود شادمان باشند. اکثریت بزرگ مردم (بسته به منابع خبر، هفتاد تا هشتاد درصد) در رایگیری شرکت نجستند و پر کردن صندوقها را به عوامل حکومتی واگذاشتند و آنها نیز چنان این وظیفه را انجام دادند که به گزارش یک “تارنما“ در جائی صد و هفتاد درصد رایدهنگان پای صندوقها رفتهاند!
اکنون تکیه بر ویژگی غیردمکراتیک این انتخابات، به حق لبه تیز حمله به رژیم شده است و میباید به حکومتهای اروپائی و ژاپنیهای اهل معامله هشدار داد که قراردادهای تصویب شده در چنین مجلسی از نظر مردم ایران نه مشروع و نه لزوما تعهدآور است. مجلسی که بیش از دو هزار تن کانیداهای هوادار رژیم نیز از شرکت در انتخابات آن محروم شدند (مخالفان که اصلا حق زندگی ندارند) و چنان اکثریتی از مردم بدان رای ندادهاند نمیتواند از سوی ملت ایران تعهدی بدهد. با اینهمه نکته اصلی در این انتخابات، غیردمکراتیک بودن آن نیست که در تاریخ پارلمانی ایران قاعده و نه استثنا بوده است ــ حتا در دورههائی که در دست تاریخنگاران حزبی و مبارزان جبهه تبلیغات، به نمونههای آزادی سیاسی، از جمله انتخابات آزاد، بالا کشیده شده است. به جرات میتوان گفت که در این تاریخ صدساله هیچگاه همه ایرانیان صاحب حق رای، اگر چه در میان نیمه مردانه جمعیت، نتوانستند حتا برپایه قانون انتخابات زمان، در اکثریتی از حوزههای رایگیری و دور از دستور و فشار ارباب یا مامور دولت به هر که دلخواهشان بود رای دهند. چگونگی و اندازه محدودیتهائی که بر گزینش آزادانه مردم تحمیل میشده بسیار تغییر کرده، ولی اصل بر محدودیت بوده است. در جمهوری اسلامی آن محدودیتها را مانند همه زمینههای دیگر، از حد قابل ملاحظه ایرانیان نیز گذراندهاند.
در انتخابات شورای اسلامی ششم آنچه روی داد بازگشت به پیش از دوم خرداد بود ــ کنار کشیدن جوانان و طبقه متوسط از فرایند انتخاباتی و کار کردن از درون برای اصلاح رژیم با همه محدودیتهای آن. موضوع، آن نبود که “آزادی انتخابات“ پایمال شده باشد زیرا از این بابت تفاوتی در ماهیت با انتخابات چهار سال پیش نداشت. موضوع آن بود که سران رژیم آخرین سوراخهائی را که هفت سال پیش به غفلت گشوده بودند پر کردند و مردم نیز روندی را که در انتخابات انجمنهای شهر آغاز شد به جائی که میبایست رساندند. انحصارگران از اختیاراتی که با همکاری اصلاحگران در دست آنها گرد آمده بود بهره گرفتند؛ اصلاحگران فرصتی را که مردم پیاپی به آنها داده بودند بیبهره گذاشتند؛ و مردم چاره دیگری نیافتند. منتها چون هفت ساله گذشته مانند باد بر جامعه نگذشته است و تاثیراتی در اینجا و آنجا گذاشته است، کنار رفتن آن هفتاد یا هشتاد درصد جمعیت نه بیسر و صداست نه به معنی فرو مردن مبارزه و مقاومت در جامعه.
این مرحلهای که در تاریخ جمهوری اسلامی پایان یافت صرفا آغاز دور تازهای در مبارزه با رژیم است. تا پیش از دوم خرداد، مردم به نظر میرسید هیچ امیدی ندارند و اعتراضات که دامنهاش به شورشها و سرکوبهای خونین نیز میرسید بیشتر جنبه محلی و “غیر سیاسی“ داشت. با پیروزیهای انتخاباتی پس از دوم خرداد و گشایشی که در فضا پیدا شد امیدها بالا گرفت و نخستین تظاهرات سیاسی محض که برانگیخته از اعتراض به پارهای ناروائیها نبود در هژده تیر ۷۸/۹۹ روی داد که با شورشهای گسترده تابستان گذشته دنبال شد. آن امید به دگرگونی و بهبود، در دست دوم خردادیان بیهوده ماند ولی چیزی در جامعه آزاد شده بود. وظیفه همه ما به عنوان مخالفان رژیم آن است که روحیه مبارزه و تلاش برای دگرگونی را زنده نگه داریم. این مبارزه دیگر نمیتواند برای اصلاح رژیم باشد. زمان تعارف و بازیهای لفظی گذشته است. جمهوری اسلامی تا برجاست همین است و در همین حدودها، پیوسته رو به بدتری میرود.
۴ مارس ۲۰۰۴