یک کشور یک ملت
در حالی که شعارهای پیکار برای آزادی و حقوق بشر در ایران و جانشین کردن جمهوری اسلامی با یک نظام آزاد و آزادمنش، دمکرات و لیبرال، (این دو لزوما یکی نیستند) همه را برداشته است گروههائی در بیرون و درون ایران برنامهای را به موازات آن دنبال میکنند که جلو همکاری مبارزان آزادی و حقوق بشر را میگیرد؛ زندگی رژیم اسلامی را درازتر میکند؛ و دورنمای تیرهای در برابر ایران میگذارد.
سازمانهای قومی زیر شعار حق تعیین سرنوشت دارند به ضرب تکرار و با ندیده گرفتن هر سخن مخالف، هرچه هم درست باشد، ملت ایران را حذف، و سیاست و تاریخ و جغرافیای ایران را به ترتیب تکه تکه میکنند. خواست بر حق حقوق فرهنگی و عدم تمرکز حکومتی در نزد آنها به ملیتسازی بالا برده شده است و از ملیت تا ملت جز همان “ی“ فاصلهای نیست. ایران را به ملیتهائی تقسیم میکنند که صرفا با همزبانی و در رویاروئی شان با ملیت “فارس“ و “ستم ملی“ که بر آنها روا داشته است تعریف میشوند. پارهای از آنان با چنان کینهای از “فارسها“ سخن میگویند که هر ایرانی را میباید از فردای پس از امروز نگران سازد: آیا همه این تلاشها برای آن است که “ملیت“های ایران هر کدام هر جا را که ادعا دارند بردارند و ببرند و به هر که خواستند بدهند و بر سر تکه پارههای کشور به جان یکدیگر بیفتند؟
نظام فدرالی که این سازمانها برای ایران پیشبینی میکنند فراورده تحولاتی است که بیرون از ایران روی داده است. تا امریکائیان در شمال عراق حکومتی در استانهای کردنشین برپا نداشته بودند خودمختاری شعار حداکثری بود که از مهمترین سازمانهای قومی شنیده میشد. اکنون خودمختاری با دگرگونی اوضاع و احوال به یک گردش قلم فدرالیسم شده است تا فردا به گردش قلم دیگری استقلال شود. حق تعیین سرنوشت مگر جز اختیار جدائی معنی میدهد؟ گرفتاری این سازمانها آن است که چشمان خود را بیش از اندازه به تحولات بینالمللی میدوزند و از سه مشکل اصلی طرح خود غافل می مانند.
نخستین مشکل آن است که برای درآوردن ایران به یک نظام فدرال نخست میباید ایران را پاره پاره کرد. ایران مانند عراق سرهم نشده است و سه هزارهای پیشینه دارد. هیچ گروه قومی در ایران به زور یا به اراده وزارت مستعمرات به ایران نپیوسته است. و آنگاه مشکل خود این سازمانهای قومی با هم است در تعیین سرزمینهایشان و خط و نشان پاکشوئی قومی که از هم اکنون برای هم و برای دیگران میکشند. دومین مشکل آن است که هیچ دولت خارجی قدرت آن را ندارد که با ایران مانند عراق رفتار کند. محافلی که از دشمنی با جمهوری اسلامی در امریکا یا کشورهای دیگر به این سازمانهای قومی دلگرمی میدهند نه خواهند توانست ده دوازده سالی چتر هوائی خود را بر سر آنها بگسترانند نه با لشگرکشی به ایران هر تکه میهن ما را به گروهی واگذارند. سومین مشکل آن است که با همه تاکیدها بر ستم ملی و فارسهای چنین و چنان، ما یک ملت ایران داریم با پیشینه دراز دفاع از یکپارچگی و استقلال ملی و این ملت ایران میخواهد همچنان بماند و اجازه نخواهد داد.
ما حق دمکراتیک سازمانهای قومی را به داشتن باورها و آرزوهای خود میشناسیم. ولی نمیتوانیم آسیبهای آینده و از هم اکنون را یادآور نشویم. ما میبینیم که سازمانهای قومی از مبارزه ملی برکنارند. بدین معنی که به آنچه در مناطق قومیشان نمیگذرد اعتنای چندان ندارند و تنها هنگامی به مسائل عمومیتر میپردازند که پیشاپیش برنامه سیاسیشان پذیرفته شود. همکاری آنها در مبارزه تا جائی است که به پیشبرد ایده فدرالیسم کمک کند. اندک اندک در بیرون به ایرانیانی میتوان برخورد که دیگر خود را ایرانی معرفی نمیکنند و نام گروه قومی خود را به زبان می آورند.
آسیب بزرگتر بهرهبرداری جمهوری اسلامی از این گروههاست. آنها لولوی تجزیه ایران را به دست رژیم دادهاند. ما تا کنون ایرانیان نگران از سرنگونی این رژیم کمتر داشتیم. امروز این نگرانی برای گروه روزافزونی هست و نگرانی برقراری دمکراسی در ایران پس از جمهوری اسلامی را نیز با این مبارزات انحرفی داریم. با کشوری که برای اکثریت بزرگ مردم از همه چیز گرامیتر است نمیتوان رفتار گوسفند قربانی کرد. سازمانهای قومی میتوانند با زیادهرویهای خود، اولویتهای ملی را از بیم اولویتهای ملیتی، زیر پرسش جدی ببرند. جمهوری اسلامی با سیاستهای تبعیضآمیز و تاکتیکهای جنایتکارانه به گرایشهای تجزیهطلبی یاری میرساند و سازمانهای قومی با تلاش خود به حذف کردن ملت ایران (تا نوبت کشور ایران هم برسد) یک خط دفاعی تازه و بسیار استوار برای رژیم فراهم میدارند.
کسانی که تا همین اواخر در ته دل آرزو میکردند امریکائیان با ضربات هوائی بر مراکز اعصاب رژیم اسلامی، آن را به آستانه سقوط بکشانند، امروز از اینکه چنان اندیشهای را به خاطر خود راه دادهاند در نهان پوزش میخواهند. ما از همیشه بیشتر میباید در برابر هر حملهای به خاک ایران ایستادگی کنیم و جای تردید نگذاریم که در چنان صورتی در پشت همین حکومتی که به خون ما تشنه است خواهیم ایستاد. اگر قرار است آینده ایران را در سلیمانیه و تلویزیون الجزیره تعیین کنند و سازمانهائی همهسر در کشورهای همسایه ایران، جمهوریهای فدرال عشیرهای خود را در غرب و جنوب ایران تشکیل دهند بسیاری اولویتها تغییر خواهد کرد. سازمانهای قومی مسئولیت بزرگی بر عهده گرفتهاند. هر اشتباه و زیادهخواهی آنان برای همه ما گران تمام خواهد شد. هیچ کس نمیباید تصور کند که به بیشترینه خواستهای خود خواهد رسید. ما همگان را به یافتن یک راهحل بهینه که جملگی را به درجهای راضی کند فرا میخوانیم.
۲۲/۰۹/۲۰۰۵