سیاست پدر و مادر میخواهد
زبان فارسی در ضربالمثلهای ویرانگر خود، ویرانگر فرهنگ و جامعه، ضربالمثل است: من نوکر بادمجان نیستم؛ دستی که به دندان نتوان برد ببوس؛ هرکه در است ما دالانیم؛ سیلی نقد به از حلوای نسیه است؛ ما با کسی شیر نخوردهایم؛ دیگی که به سر من نجوشد… مردم ما برای آنکه اخلاق و استواری منش (کاراکتر) را از زندگی خود بیرون ببرند از این دستور عملهای جایگرفته در ژرفای فرهنگ و روان ایرانی فراوان دارند. از این میان “سیاست پدر و مادر ندارد“ یکی از خطرناکترین و رایجترین است. سیاست که از جمله ریشه در فرهنگ دارد، اخلاق و فرهنگ و جامعه را میسازد و پیداست از سیاستی که پدر و مادر ندارد، یعنی در یک خلاء اخلاقی ورزیده میشود، چه در میآید. (عوامل اقتصادی و نفوذ خارجی در شکل دادن سیاست موضوع دیگری است.)
ما ناپاکی و دروغ را در سیاست خود مسلم میگیریم زیرا در زندگی شخصی نیز پیمانشکنی و دوروئی را از مقوله زرنگی میشماریم. تنها سیاست ما نیست که پدر و مادر ندارد. تا هنگامی که زرنگی در تعبیر زشت خود برای ما فضیلتی باشد به عنوان یک جامعه محکوم به تحمل شرایطی هستیم که جامعههائی با زرنگی کمتر و خردمندی بیشتر لحظهای زیربارش نمیروند. اما در اینجا سخن از درس بیهوده اخلاق نیست.
بن بست سیاست ایران را میباید از جائی گشود یا آغاز به گشودن کرد. بنبست سیاست به این معنی است که انرژی اجتماعی بجای ساختن و پیش رفتن در رکود و ویرانگری و واپس رفتن صرف شود؛ نیروها بجای آنکه برهم انباشته شوند یکدیگر را خنثی کنند؛ موفقیت و پیش افتادن تحمل نشود. این بنبست در تمامیتش، در سطح جامعه، چنان گسترده و ژرف است که دستی هم به آن نمیتوان زد. ما ناگزیریم از جای کوچکتر آغاز کنیم ــ از اجتماع کوچک سیاسی تبعیدی. سبب آن است که اجتماع تبعیدی آزادترین بخش جامعه ایرانی است، هم از سرکوبگری رژیم، هم از رقابت برسر پول و مقام. این هردو به او آزادی عملی میدهد که دگرگونی رویکرد را آسانتر میکند. اگر ما بتوانیم اندکی اولویت را از پویش قدرت به عامل اخلاقی بدهیم به پدید آمدن یک فرهنگ سیاسی تازه کمک خواهیم کرد که جامعه بزرگتر ایرانی را نیز به کار خواهد آمد.
کسانی میتوانند این سخن درست را تکرار کنند که سیاست بیقدرت معنی ندارد، ولی اجتماع سیاسی تبعیدی با سیاست قدرت به جائی نرسیده است و نمیتواند برسد ــ به این دلیل ساده که قدرت در ایران است و او در ایران نیست. در بحثی از بیهودگی پویش قدرت و بیرون آمدن از سودای پیش افتادن یا واپس ماندن، یکی از دوستان چپ اعتراض کرد که فلان شخصیت اگر حتا راه برود برایش تبلیغی است. ولی در اینهمه سالها و با اینهمه تبلیغها باز ما همگان در کجائیم؟ حتی یک نام مشهور در این دورافتادگی از صحنه واقعی، تا اندازه معینی کار میکند. از این گذشته اگر پای پیش افتادن نیز در میان باشد بیرون آمدن از فضای راکد بیست سی ساله گذشته استراتژی بهتری خواهد بود. گروههای مخالفان اگر بجای اولویت دادن به قدرت سیاسی دورتر اندکی در پی اعتبار اخلاقی در دسترستر باشند در چشم دوست و دشمن بهتر جلوه خواهند کرد. اعتبار اخلاقی در اینجا به معنی متفاوت بودن هرچه بیشتر از روحیه بسیجی و حزباللهی است که گوئی همه پلیدی فرهنگ و سیاست و جامعه را در خود آورده است.
***
زمینه اصلی دگرگونی در سیاست و فرهنگ، رویکرد به دگراندیشان است ــ همان دشمنان پیشین که برای شکست دادنشان از حقوق بشر تا خود انسانیت، و از مصلحت ملی تا سود شخصی را میشد فدا کرد. رویکرد تازهای که زمانش رسیده پذیرفتن و گزاردن حق دیگران به اندازه حق خویش است ــ اختلاف عقیده را به عنوان واقعیت زندگی پذیرفتن، ارج گفتار درست و کردار بجا را از هر سو باشد دانستن، و ادب سیاسی را رعایت کردن ــ در یک کلام از فضای قبیلهای به سپهر شهروندی درآمدن.
آنچه گروههای بزرگی از ایرانیان فرهیخته و با انگیزه در بیرون ایران میکنند نموداری از نظامی است که به جای جمهوری اسلامی میخواهند. ما فردا در ایران خیال داریم در چه نظام سیاسی (که با شکل حکومت پادشاهی یا جمهوری فرق دارد) بسر بریم؟ آیا کسان را به سبب گذشته سیاسیشان به زندان میاندازیم؟ آیا سازمانهای سیاسی مخالف خود را غیرقانونی میکنیم و راه فعالیت سیاسی را بر آنها میبندیم یا به مخالفان خود به اندازه خودمان آزادی سخن میدهیم؟ آیا به “هرکس یک رای یکبار“ اعتقاد داریم یا میپذیریم که مردم میتوانند نظر خود را تغییر دهند و آنکه امروز اکثریت دارد میتواند فردا در اقلیت بیفتد و اقلیت میباید امکان آن را بیابد که اکثریت شود؟ آیا فردا میخواهیم ۲۸ مرداد یا ۲۲ بهمن را همچون سند محکومیت بکار بریم و بهانه بیبهره ساختن کسان از حقوق مدنی سازیم؟ (فراموش نمیباید کرد که ۲۲ بهمن هم هست، اگرچه به اندازه رویداد دیگر به رخ کشیده نمیشود.)
نیاز به تذکر ندارد که در آزادمنشترین کشورها نیز گروههای فاشیستی و تروریستی که درکنار دشمن با میهن خود جنگیدهاند و از این ارباب بیگانه به خدمت آن ارباب بیگانه در میآیند، همچنانکه گروههای مسلح، اجازه فعالیت سیاسی ندارند و از مقوله ما بیروناند.
در باره آثار پردامنه این سیاست تازه که میخواهد پارهای کمبودهای بنیادی جامعه سیاسی ایران را برطرف سازد مبالغه نمیتوان کرد. حتی جامعهای فرو رفته در نیهیلیسم را، که اندک اندک وصف حال ایران است، میتوان با نشان دادن سرمشقهای والائی بهتر کرد. بیاعتقادی و ناراستی و بیانصافی پردامنه با خود تشنگی به خلافش را میآورد. از همین روست که شرافتمندی و درستی و پابندی به اصول در میان ایرانیان بیش از جامعههای سالمتر ستایشانگیز است. میتوان از جاهائی که وسوسه زیر پا گذاشتن ارزشهای اخلاقی کمتر است، جائی که ما هستیم، آغاز کرد. اگر ما گوشه کوچکی را هم از سیاست ایران پاکتر کنیم تحول بزرگی خواهد بود زیرا نشان میدهد که ما نیز میتوانیم هرچه را در جای خودش بگذاریم، هر اختلاف را تا دشمنی نبریم، و گاه توافق کنیم که موافقت نکنیم و در جاهای مهمتر همراه باشیم. گذاشتن چنان سرمشق عملی، بزرگترین خدمتی است که سیاستگران تبعیدی میتوانند به بهکرد سیاست ایران بکنند.
۳۱ دسامبر ۲۰۰۶