آنچه براتی و شهریار آهی و دیگر متولیان برگزاری نشستهای «اپوزیسیون» نمیشناسند؛ ایران است. آنها نمیفهمند ایران نظام ملی و شهروندی قدرتمندی دارد که با تفکر و ساختارهای مبتنی بر قبیله، خون و زبان نمیتوان آنرا نمایندگی کرد. رسیدن به آزادی، عمران و آبادی و «دموکراسی و حقوق بشر» با شناختن این نظام ملی و شهروندی ممکن است.
ایران جایی در گوشه و کنار آفریقا و برساخته از چند قبیله نیست!
حجت کلاشی
آنچه براتی و شهریار آهی و دیگر متولیان برگزاری نشستهای «اپوزیسیون» نمیشناسند؛ ایران است. آنها نمیفهمند ایران نظام ملی و شهروندی قدرتمندی دارد که با تفکر و ساختارهای مبتنی بر قبیله، خون و زبان نمیتوان آنرا نمایندگی کرد. رسیدن به آزادی، عمران و آبادی و «دموکراسی و حقوق بشر» با شناختن این نظام ملی و شهروندی ممکن است. با ایستادن در بیرون این مناسبات میشود تیشه به موجودیت ایران زد و هویداست آن تیشهزدن نه نسبتی با میهنپرستی دارد و نه آزادیخواهی، بلکه دشمنی ورزیدن با ملت و کشور است. بسیاری از این «اپوزیسیون» در پوششِ مخالفت با جمهوری اسلامی، کارشان دشمنی با ایران است یعنی همین تیشهزدن. در سیاست باید کشور را از شرِ دشمن پاسداری کرد و نسبت اهالی کشور با این دشمنان دفع و رفع شر و تیشهاشان میتواند باشد. آشکار است رفع اَره و تیشه این جماعت، ستیز با همبستگی نیست. مگر آنکه همبستگی بر سرِ نابودی کشور بوده باشد.
براتی چون فهمی از ملت ایران ندارد؛ تصورش از ایران چیزی شبیه به یک جزیره نویافته در آفریقا یا در بهترین حالت عراق و افغانستان است. اما آنچه نمیگذارد ایرانِ همسایه عراق و افغانستان، به درکاتِ «سیاست» قبیلهای بیافتد همین آگاهی و نظام قدرتمند ملی و شهروندیست وگرنه با بودن آقای براتی و دوستانش میتوانستیم مایه عبرت و زبانزد عراق و افغانستان باشیم.
چون معرفت سیاسی بالعکس شهرت، از راه پدر زن شدن منتقل نمیشود؛ از یوشکا فیشر دانشی از مملکتداری به آقای براتی منتقل نشده است اما شهرت چرا. شگفتی اینجاست که این «پدر زن» گویا هنری جز پدر زن بودن نداشته و همه این سالهای بودن در آلمان نتوانسته خدشهای بر جهل مرکب و نفهمیدنهایش بیاندازد! این نفهمیدن آنقدر غلیظ است که رنگ و بوی تند وقاحت به خود گرفته. اینکه فردی با محاسن سفید و در افتان و خیزان پیری برود با اهالی «خلق عرب» بنشیند که فلسفه وجودی و ایدئولوژیشان کوشیدن برای نفی و نابودی ایران است و آنرا تلاشی برای رسیدن ایران به دموکراسی بنامد؛ البته اگر از جهل نباشد حتما از وقاحت است و شاید از هر دو، که البته هر دو با این توضیح: اینکه براتی نمیفهمد با کسانی که میخواهند برای نابودی ایران بجنگند و ایران و ملت ایران را استعمارگر و اشغالگر میدانند نمیشود برای سعادت ایران همکاری کرد؛ جهل اوست اما اینکه با این همه جهل خود را در زمره اهل سیاست میشناسد؛ از وقاحت اوست.
اگر براتی وقیحانه بر یابوی جهل نشسته، شهریار آهی که گویا مرد پشت پردهها و کارگزار همین دورهم گردآوردن مشتی تروریست و آدمکش و تجزیهطلب است؛ مانند موش در حال جویدن پایههاییست که بنای ملی روی آن ایستاده. شغل خوبی دارد؛ نامش بد است اما نان و آب خوبی دارد و البته این متخصص روابط عمومی کارش، تر و تمیزتر و جدیتر از براتیِ پدر زن است. کارش را خوب بلد است. در تاریکی نشسته و شاید در آینه خود را خلیلزاد میبیند یا چلبی.
بعنوان معلم و مشاور شاهزاده میشناسندش، هر خرابکاری که در حوزه نظر و عمل در اپوزیسیون روی میدهد سرنخش دست همین است حتا ترهاتی که پرهام در مورد پادشاهی انتخابی گفته سرچشمهاش به همین آدم میرسد! یعنی چیز درستی در مورد «شهریاری» نگفته آنچه هم گفته تلاشی بوده برای دفن و کفن پادشاهی ایران.
شهریار آهی دو کار خطرناک کرده و میکند. نخست اینکه مرز میان دوست و دشمن را از بین برده و دقیقا به این خاطر کاری که او پیش میبرد از جنس سیاست نیست بلکه خیانت است.
در سایه همت اوست کسانی که خود را وطنپرست میدانند، با جریانها و گروههایی همنشین شدهاند که میخواهند وطن را جرواجر کنند! گویا در مکتب اینها نشستن با حرامیانی که میخواهند وطن را جرواجر کنند و اعتبار و نام و آوازه بخشیدن به آنها بخشی از پرستیدن این وطن رنجور و زخمدیده است!
هنر دیگر این معلم این بوده که روند همه برنامههایش از بین بردن اقتدار و قدرت منسجم در اپوزیسیون بوده. او با آوردن طرحهای شبکهای امکان شکلگیری هر سازمان رهبری را نابود کرده است.
به این مساله بعدا میپردازم…
***
نقل از:
https://twitter.com/hojjat_kalashi/status/1640717080298409985