«

»

Print this نوشته

امتناع تفکر در محک تاریخ ـ مورد ابن المقفع ۲ / مصطفی نصیری

در نوشته قبلی به کلیله و دمنه که مستند آرامش دوستدار بود اشاره‌ای کردم  و نشان دادم که احتمال این که باب برزویه طبیب افزوده روزبه باشد احتمال قوی نیست، در کنار آن، این احتمال هم مطرح است که محتوای باب موصوف، گفته‌های بزرگمهر است که سمبل دانایی، دیانت و عقلانیت در فرهنگ ایرانی است. انتساب یا عدم انتساب باب برزویه طبیب به روزبه، هر کدام با موانعی روبروست که مدعی هر یک از آنها باید بتواند از عهده تحلیل آنها در منظومه کلی اندیشه روزبه و سوانح احوال او برآید.

‌ ‌

امتناع تفکر در محک تاریخ ـ مورد ابن المقفع ۲

مصطفی نصیری

در نوشته پیشین، قدری در سوانح احوال روزبه درنگ کرده و نشان دادیم که ارائه چهره‌ای ضد دینی از وی با مواد تاریخی موجود در باره ایشان نمی‌سازد. به هر روی، اگر سوانح احوال روزبه در روایت‌های تاریخی محل چون و چرا باشد اما در مقامی که ما هستیم، و آن داوری در باره اندیشه اوست، کتاب‌های به جا مانده از روزبه، مطمئن‌ترین منبع برای این مقصود است. در نوشته قبلی به کلیله و دمنه که مستند آرامش دوستدار بود اشاره‌ای کردم  و نشان دادم که احتمال این که باب برزویه طبیب افزوده روزبه باشد احتمال قوی نیست، در کنار آن، این احتمال هم مطرح است که محتوای باب موصوف، گفته‌های بزرگمهر است که سمبل دانایی، دیانت و عقلانیت در فرهنگ ایرانی است. انتساب یا عدم انتساب باب برزویه طبیب به روزبه، هر کدام با موانعی روبروست که مدعی هر یک از آنها باید بتواند از عهده تحلیل آنها در منظومه کلی اندیشه روزبه و سوانح احوال او برآید. من در نوشته آتی در حد امکانات و منابع در اختیار به این مناقشه وارد خواهم شد، مع‌الوصف معتقدم که هرگونه جرح و تعدیل در منابع مربوط به این موضوع، در بی التفاتی به جوهر اندیشه روزبه که در همه آثار او بیان شده، محکوم به شکست است، و به همین دلیل ورود به این بحث نیازمند سیری ـ هرچند اجمالی ـ در دیگر آثار شناخته شده روزبه است و در این راستا می‌خواهم به سه رساله بسیار مهم و معروف روزبه بویژه کتاب «رساله فی‌الصحابه» بپردازم که مهمترین نوشته وی در حوزه سیاست و سیاستنامه‌نویسی است. قبل از ورود در این رساله مهم ذکر یک نکته را لازم می‌دانم و آن این است که کتاب کلیله و دمنه کتابی است که روزبه آن را از پهلوی به عربی ترجمه کرده است. هرچند ترجمه یک اثر، به صورت عام می‌تواند معرف علائق فکری مترجم باشد ولی به هرحال ترجمه است و محتوای آن نشأت گرفته از اندیشه مولف است. با در نظر گرفتن این احتمال معقول که ممکن است باب برزویه طبیب افزوده روزبه نباشد، و هم چنین این احتمال که ممکن است روزبه کلیله و دمنه را قبل از اسلام آوردن ترجمه کرده باشد که اثبات این احتمال به این معنی خواهد بود که کتاب‌های بعدی ـ در صورت وجود تناقض میان آنها ـ ناسخ آن خواهند بود، بنابراین یگانه منبع بی چون و چرا برای پی بردن به کنه اندیشه روزبه کتاب‌های تالیفی و اخیر اوست. البته در باره کتاب‌های «ادب کبیر»، «ادب صغیر» و «یتیمه الدهر» هم این نکته مطرح شده که محتوای آنها بر گرفته از منابع پهلوی باشد ولی تنها کتابی که هیچ شایبه‌ای وجود ندارد که نشأت گرفته از اندیشه روزبه و در ادامه سنت سیاستنامه‌های ایرانی است، کتاب «رساله فی‌الصحابه» است.

روزبه رساله فی‌الصحابه را با «اما بعد» آغاز کرده است. «اما بعد» اصطلاحی است که معمولا پایان استهلال کتاب و ورود در موضوع اصلی را اعلام می‌کند. روزبه کتاب «الادب الکبیر» را با حمد و ثناء خدا و پیامبرـ الحمد لله رب العالمین و صلواته علی نبینا محمد و آله الطاهرین ـ آغاز کرده است. اما کتاب «الادب الصغیر» با یک مقدمه حکمی در باره این که اسباب همه امور به دست خداست، آغاز شده است که جایگاه همان استهلال حمدیه را دارد، این در حالی است که در کتاب « الدرة الیتیمة» راساً وارد موضوع شده است. البته در باره الدرة الیتیمة این قول هم وجود دارد که این کتاب در اصل دارای دو بخش بوده است، که در صورت صحت این احتمال، می‌توان گفت که آن چه در دست ماست، بخش دوم بوده و به همین دلیل روزبه بی نیاز از استهلال دوباره بوده است. گفتیم که روزبه کتاب «رساله فی‌الصحابه» را با اصطلاح رایج «اما بعد» آغاز کرده و این کار با توجه به این که وی برخی از نوشته‌هایش را با استهلال حمدیه و برخی را با استهلال حکمیّه آغاز کرده می‌تواند به این معنی حمل شود که نویسنده، استهلال مورد نظر را به اصطلاح نحویون در تقدیر گرفته است. اما آغاز کتاب کلیله و دمنه فاقد هر گونه استهلال و «اما بعد» است. از آن جا که آغاز کردن یک نوشته با استهلال حمدیه، کلیشه رایج آن عصر و عصور بعدی بوده ـ به عنوان نمونه اولین کار اداری ابن خلدون را «کتابة العَلامة» ذکر کرده‌اند که عبارت از نوشتن بسمله و حمد و ثناء اول فرمانها و نامه‌های حکومتی بوده است (نظریه الفساد عند ابن خلدون ـ دکتر عبدالله بن مسفر الوقدانی) ـ و این سنت حتی تا به امروز هم حفظ شده است. بنابراین، بود یا نبود هم استهلال حمدیه نمی‌تواند دلیل محکمی بر اعتقاد یا عدم اعتقاد دینی نویسنده به حساب بیاید. ولی به هرحال در نشان دادن جهت گیری کلی نویسنده بی تاثیر هم نیست.

روزبه در آغاز رساله، پس از تکریم منصور خلیفه عباسی و دعا در حق او (اصلح الله امیرالمومنیین) و تقسیم امراء به دو گروه ولاة خیر و شر، خلیفه منصور را از گروه ولاتی می‌داند که برگزیده خداست (مکّن له فی‌الارض و أتاه ملکه و خزائنها … و کل هذه الخلائق، قدر طهّرالله منها امیرالمومنین فآتاه الله ما آتاه فی‌نیته و مقدرته و عزمه). روزبه به صراحت مدعی است که خداوند حاکمیتش را مستقیماً به خلیفه بخشیده است «أتاه ملکه» در حالی که در نظریه خلافت، خلفاء جانشینان پیامبر هستند و مستقیماً از خداوند کسب مشروعیت نمی‌کنند. بنابر نظر دکتر طباطبایی، چنین دیدگاهی در باره خلفاء و برقرار کردن ارتباط مستقیم میان آنها و خدا، صورتی از اندیشه ایرانشهری ـ شاه آرمانی دارای فرّه ایزدی ـ است که ریشه در دین‌های ایرانی باستانی دارد. آن چه در این فقرات برگزیده نظر ایشان را تقویت می‌کند، آوردن سه گانه «نیت، مقدرة وعزم» است که می‌توان آن را صورتی از سه گانه «پندار، گفتار و کردار» دانست که شعار و شاخص دین زرتشتی است. روزبه این بخش از رساله را با «و لا قوة الا بالله و لله الحمد و علی الله التمام» به پایان برده است. روزبه در چندین مورد نیز این سه گانه را به کار برده است، از جمله در همین رساله آن جا که در باره لشگر خراسان بحث می‌کند، از ضرورت داشتن سپاهیانی می‌گوید که در «الرای و القول والسیرة» یا همان پندار و گفتار و کردار، موافقت داشته باشند. در ادب کبیر هم، سلطان را سزاوارترین مردم برای اجبار خود به «العدل فی‌النظر والقول والفعل» می‌داند که به معنی رعایت عدالت در نظر و اندیشه، در گفتار و در کردار است.

قبل از این که جلوتر بروم باید به یک نکته بسیار اساسی در باره این رساله اشاره بکنم و آن این است که روزبه در نوشتن این رساله آزادی اراده کاملی داشته است، یعنی این رساله از نوع بقیه رساله‌های سلطانی نیست که نوشتن آن‌ها از نویسندگان خواسته شده باشد، بلکه رساله‌ای است که روزبه خود به نوشتنن آن مبادرت ورزیده است، و همان طور که گفته‌اند عمده‌ترین دلیل مُثله شدنش هم نوشتن این رساله و گوشه زدن به خلیفه عباسی در آن است. هم چنین او، برای این که تعارفات او در تخاطب با «امیرالمومنین»، حمل بر چاپلوسی رایج نشود، در فقره‌ای از این رساله، با گفتن: «کراهتاً أن یکون کأنّا نصبنا للمدح» تاکید کرده است که از مدح و چاپلوسی کراهت دارد. این نکته نشان می‌دهد که روزبه در نوشتن این رساله، هدفی جز ارائه اندیشه‌های اصلاحی خود به خلیفه نداشته است.

موضوع بعدی که روزبه به آن پرداخته موضوع ارتش خراسان و شیوع برخی دیدگاه‌های افراطی در میان سرکردگان این ارتش است که برای رسیدن به مناصب بالا به خداآفرینی از خلیفه دست می‌زدند، از جمله این که اگر خلیفه به کوه‌ها دستور بدهد حرکت می‌کنند و قس علیهذا. روزبه سپس به صورت دقیق مشخص می‌کند که رعیت در کجاها گوش به فرمان حاکم هستند و در کجاها نمی‌توانند از حاکم اطاعت کنند. آن جایی که رعیت مجاز به تبعیت از سلطان نیست عبارت از احکام دینی است. استدلال روزبه برای این افتراق ـ اطاعت و عدم اطاعت ـ برهان الهی است که خداوند صلاح معاش و معاد مردم را بر عهده دین و عقل واگذاشته است، و می‌گوید: بُرد عقل تا آن جا نیست که به تنهایی مردم را به رضوان الهی برساند مگر این که دین هم او را تکمیل کند (و لم تکن عقولهم … مبلغة اهلها رضوان الله، إلا ما اکمل لهم من النعمة بالدین الذی شرع لهم). روزبه در این فقره به فلسفه دین اشاره می‌کند که از نظر وی همانا تکمیل کننده و یاری دهنده عقل در صلاح معاش و معاد است. عدم اطاعت رعیت از سلطان در امور دینی، عدم دخالت وی در اجرای احکام دینی نیست ناظر به وضع شریعت است. او در ادامه همین فقره آیه بسیار معروف «و ما کنا لنهتدی لولا أن هدانا الله» را آورده که در این مورد با توجه به بحثی که مطرح کرده اشاره به این دارد که اگر دین نبود، عقل به احکام دینی که خداوند بر آنها منت گذاشته است رهنمون نمی‌گشت. فقره پایانی این بخش از رساله تاکیدی بر این است که تدبیر بقیه امور، یعنی  آنچه که در دین نیامده، راجع به عقل است. روزبه در جای جای این رساله فاعلیت و سببیت خداوند در امور را مورد توجه قرار داده است. در اندیشه و اعتقاد روزبه، اصلاح امور، اعم از امور معاش و امور معاد به دست خداوند است. خداوند امور معاد را از طریق انزال دین و تعیین شریعت، و امور معاش را با وساطت عقل و اندیشه انجام می‌دهد. در اعتقاد روزبه اصلاحگری حاکم هم ناشی از خدا بوده «فبالامام یصلح الله امرهم … و یجمع رایهم و کلمتهم» و این خداوند است که بواسطه « امام» امور رعیت را اصلاح و «رأی» و «کلمه» آنان را «جمع» می‌کند. به توضیح شائول شاکد، توأمانی و همزادی دین و دولت که در رساله فی‌الصحابه خود را نمایان می‌سازد یک اندیشه ایرانشهری است و روزبه در این بخش پای بندی خود به این عقیده را نشان داده است (از ایران زردشتی تا ایران ص ۱۹۹ به بعد). او برای بیان این عقیده و اندیشه بارها به آیه «إن شاء الله» استشهاد کرده و بالاخره رساله را با «ولا حول و لا قوة الا بالله و هو رب الخلق و ولی الامر  …. والسلام و لله الحمد و الشکر» به پایان برده است. در یک نتیجه‌گیری کلی، اندیشه کانونی روزبه در این رساله را می‌توان این گونه خلاصه کرد که سلطان مشروعیت خود را مستقیماً از خداوند می‌گیرد، براساس عقل و دین که در اندیشه او همزاد هستند فرمان می‌راند و جالب تر اینکه او در مورد اختلاف آراء قضات، به سلطان توصیه می‌کند که برای ایجاد وحدت رویه و جلوگیری از صدور احکام قضایی مختلف و متناقض، قضایائی را که قضات می‌بایست در آنها قضاوت کنند، از نظر گذرانده و نظرش در باره آن‌ها ـ که ملهم از خداست ـ را امضاء کند و سپس آنها را در یک کتاب جامع «کتب بذلک کتاباً جامعاً» بنویسد تا آیین نامه قضات باشد. این سیاست همان طور که گفته‌اند سیاست سپردن حیات دینی جامعه به دست سلطان است که به نوبه خود یک اندیشه دینی ایرانی است. ما در نوشته بعدی با عنایت به چنین اندیشه هایی، شقُ دوم روایت ابوریحان بیرونی در باره هدف روزبه از جعل باب برزویه طبیب ـ دعوت افراد سست عقیده از دین اسلام  به مانویت ـ را به چالش خواهیم کشید زیرا اندیشه‌های دینی که روزبه به آنها پرداخته است، اعتقادات رایج دربار ساسانی است که دین زردشتی، تنها دین رسمی در قلمرو آن بود.

نکته جالب در این رساله این است که روزبه از اصطلاح خلیفه استفاده نمی‌کند بلکه برای اشاره به کسی که در رأس جامعه است، آن جا که خطاب متوجه خلیفه عباسی است، از اصطلاح امیرالمومنین، و آن جا که خطاب عام است، بیش از هر اصطلاحی، از اصطلاح «إمام» استفاده می‌کند. شاید دلیل این امر در این است که واژه امام بویژه بار معنایی آن در فرهنگ ایرانیان به طور اعم و شیعیان به طور اخص به مفهوم «شاه آرمانی» دارای فرّه ایزدی نزدیک‌تر است. (چنان که ابونصر فارابی نیز در جایی آن را با «ملک» در تداول قدما معادل دانسته است)

اشاره کوتاهی به موضوعات اصلی دو کتاب دیگر روزبه ـ الادب الکبیر و الادب الصغیرـ هم خالی از فایده نیست. الادب الصغیر در دو بخش تدوین شده که بخش اول در واقع در حکم مقدمه و بیانگر مبانی نظری اوست. روزبه در این بخش، نیاز عقل به ادب را مورد توجه قرار داده است. لازم به توضیح است که کلمه ادب در عنوان این دو کتاب، ادب به معنی مفرد آن چه ما امروز به اسم ادبیات می‌شناسیم نیست بلکه مراد از آن، ادب نفس یا همان نیکومنشی است که در شعر معروف «ادب مرد به ز دولت اوست» به بهترین وجه بیان شده است که باعث رشد عقلی «بالادب تنمی العقول» می‌گردد. البته دین هم، آن جا که روزبه همزاد بودن دین و عقل را بیان می‌دارد، عبارت از اعتقادات سلیم بوده و به معنای دین به عنوان یک نهاد اجتماعی نیست. بخش دوم رساله ادب صغیر که موضوع اصلی این نوشته است، عبارت از جملات قصار یا جملات حِکمی در زمینه‌های دینی، اخلاقی ، اجتماعی و گاهی هم سیاسی است. «و علی العاقل مخاصمة نفسه و محاسبتها»، «لا مالَ افضل من العقل»، «العُجب آفة العقل»، «مَن لا إخوانَ له فلا اهلَ له ….. و من لا عقلَ له فلا دنیا له و لا آخرة» از جملات بسیار مشهور این بخش است. همان طور که ملاحظه می‌شود اندیشه ورای این جملات، اندیشه بیگانه با دین از جمله دین اسلام نیست و آیات و احادیث زیادی در این معنی می‌توان از منابع اسلامی استخراج کرد. مخاصمت نفس باهدف آخرت باوری، از اندیشه‌های بسیار بارز در باب برزویه طبیب است که در محل خواهد آمد.

اما کتاب الادب الکبیر که به آن الحکمة المدنیة هم گفته می‌شود، دارای یک مقدمه و دو بخش است. لُب لُباب مقدمه بر این اندیشه استوار است که بهترین کار برای هرکسی این است که از تجربیات و علم گذشتگان سود ببرد، زیرا همه گفتنی‌های خوب در آثار آنها وجود دارد . شکی نیست که تقلید از گذشتگانی که روزبه به آن توصیه می‌کند، آثار ایرانی است چون در زمانی که روزبه این تز را می‌نوشت عرب فاقد چنین گذشته‌ای بود. روزبه در این مقدمه به طالبان علم وادب سفارش می‌کند که در هر امری، «اصول» و«فصول» را ازهم بازشناسند، چه بسا افرادی که اصل را گم کرده و به دنبال فصل ـ فرع ـ می‌گردند. از نظر روزبه درک چنین افرادی از امور، درک درستی نخواهد بود «فلا یکون درکهم درکاً». «تفقه در دین» و «عبادت» از امور «افضل و أکمل»ی است که مورد سفارش روزبه است. او سپس «اصل» در چندین موضوع را گوشزد می‌کند؛ از جمله می‌گوید اصل در امر دین، اعتقاد و ایمان به راستی و درستی و دوری از کبائر، و اصل در امر معیشت، روزی حلال است و ….

اما بخش اول ادب کبیر در سیاست است، اولین توصیه اکید روزبه به سلطان این است که اگر گرفتار حکومت شد به اندیشمندان پناه ببرد «إن ابتلیت بالإمارة فتعوذ بالعلماء». از دیگر اصولی که روزبه برای سلطان وضع می‌کند این است که باید مردمان دیندار را به دور خود جمع کند و با آن‌ها مشورت کند «یجب علی السلطان أن یجعل فی‌حاشیته اهل الدین والمرؤة» و دیگر این که  به اندیشه‌های خوب یارانش اعتماد کند «و أن یتوثق من حسن رأی أعوانه» و البته مشاوران و همراهان و دوستان سلطان هم نباید در تملق او زیاده روی کنند «وعلی صاحب السلطان أن لا یکثر له التملیق». نگاه روزبه به سلطان، نگاه آرمانی و دقیقاً ترجمه نگاه ایرانی به شاه آرمانی است، «لیس للملک أن یغضب … أن یکذب … أن یبخل …». این جا نیز همان طور که ملاحظه می‌شود، روزبه اندیشه همزاد بودن عقل و دین را بیان کرده است و آن‌ها را هم چون دو بالی برای سلطان در نظر گرفته است. نظریه شاه آرمانی در آثار روزبه، موضوعی است که همه نویسندگان عرب در آن اتفاق نظر دارند. عبداللطیف حمزه که از جمله کسانی است که نظر مثبتی با روزبه نداشته و او را زندیق می‌داند، با گفتن این که «هذا العقل الذی یتجه أبدا إلی المثل الأعلی»، نگاه و اندیشه روزبه در باره سلطان را کاملا برعکس اندیشه و نگاه ماکیاوللی در باره شهریار دانسته است (ابن المقفع ـ عبداللطیف حمزه ص ۶۹).

اما بخش دوم کتاب، آداب دوستی و معاشرت است که به ادب الصداقة معروف است. روزبه دوست را «عماد الحیاة ومرآة النفس» می‌داند و چون خیانت در دوستی را بسیار زشت می‌شمارد بنابراین در شروط دوست گزینی بسیار سخت گیری نموده و توصیه به اختبار و همسفر شدن دارد و معتقد است که «إن ذاالرأی لا یُدخل أحداً من نفسه هذا المدخل إلا بعد الاختبار والسیرة» عاقل کسی را به چنین جایگاهی نمی‌رساند ـ جایگاه دوست ـ مگر بعد از آزمایش و همسفری.

همان طور که خوانندگان محترم تصدیق خواهند کرد، چنین اندیشه‌هایی، همسو با آموزه‌های دینی، چه دین اسلامی و چه ادیان قبل از اسلام است. بنابراین روزبه با چنین اندیشه‌هایی، علی‌القاعده، نمی‌توانست «نخستین پرسنده در فرهنگ دینی ما» ( امتناع تفکرـ ص۱۸۸) در ایران اسلامی باشد، مگر این که ثابت کنیم که روزبه باب برزویه طبیب را بعد از آثار فوق‌الذکر و دیگر آثارش نوشته است، و از سوی دیگر، در این باب مطالبی وجود دارد که در تناقض با اندیشه‌های دینی است. در نتیجه، در باره نسبت باب برزویه طبیب با دیگر آثار روزبه، دو پیشفرض اصلی می‌توان مطرح کرد. با این فرض که باب برزویه طبیب افزوده روزبه است، پیشفرض اول این است که میان آن‌ها تناقضی وجود ندارد، و اگر هم تغایرهایی یافت شود، تغایرهایی هستند غیربنیادی که با سیر تحول اندیشه روزبه، بویژه گرویدن او به دین اسلام می‌توان آن‌ها را توجیه و تحلیل کرد. پیشفرض دوم این است که میان این دو گروه آثار تناقض‌های بنیادی وجود دارد، که در این صورت باید دید کدامیک ناسخ و کدامیک منسوخ است. آیا نوشته‌های روزبه در ایام مسلمانی ناسخ نوشته‌های ایام نامسلمانی است؟ یا این که اندیشه‌های اصلی روزبه همان است که در باب برزویه طبیب آمده و همه آن چه در ایام مسلمانی نوشته، اقدامی بزدلانه برای ایز گم کردن است؟. البته کسی که چنین فرضی را پیش می‌نهد، که لاجرم پیشفرض تز دوستدار است، باید به این پرسش هم پاسخ بدهد که روزبهی که از موضع یک موالی، با شجاعت تمام حاکم خونخوار بصره را به باد انتقاد و تمسخر می‌گرفت و بالاتر از آن، در رساله فی‌الصحابه و «امان نامه»ای که نوشته، خلیفه مقتدر عباسی را به باد انتقاد گرفته است، چه نسبتی با ترس دارد؟

در پایان در جواب به دوست بی نام و نشانی که به ترکیب «امتناع تفکر» به جای «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» اعتراض کرده بود خاطر نشان می‌کنم که آقای دوستدار در مقدمه بر چاپ دوم درخشش‌های تیره، این عنوان را بدون قید «در فرهنگ دینی» استفاده کرده است، علاوه بر آن وقتی به نوشته دوستدار، دینخویی مانع تفکر می‌شود، و از سوی دیگر، ایرانی که از آغازش دینخو بوده، بلکه بدتر از آن «سراسر عمر فرهنگی‌اش را در مسمومیت دینی سپری کرده و در اعتیاد به آن زیسته است» (مقدمه چاپ دوم درخشش‌های تیره)، در نتیجه آوردن یا نیاوردن قید «فرهنگ دینی» تغییری در وضعیت دائم  و مطلق «امتناع اندیشه» نمی‌دهد. البته وجه دیگری از تز دوستدار که آن هم پیامدهای وحشتناکی دارد، یعنی نژاد پرستی آشکار و نهان در آن، نیز محل تأمل و درنگ است که در صورت نیاز به آن خواهیم پرداخت تا ببینیم نظریه‌ای که به گمانش در نشان دادن «راه درونی» «نا پرسایی» «به هدف رسیده است» (همان)، آیا سزد که مبانی خود را در باتلاق نژاد پرستی فرو برد؟