«

»

Print this نوشته

جعل معیوب توسط استاد چریک / مصطفی نصیری

‌ ‌

نظریه ایرانشهری نه آنچنان که آقاجری‌ها می‌پندارند، ناظر به تمنای احیاء چندباره سنت پادشاهی ایرانی است که برای همیشه زمان آن سرآمده است، و نه بدیلی بنام “ایرانشهری مردم نهاد” دارد. بلکه آنچنانکه دکتر طباطبایی بارها مجبور شده‌اند برای تفهیمِ فهم‌های سطحی توضیح بدهند، نظریه ایرانشهری عبارت از فهم نوع اندیشیدن ایرانی در دوران‌های تاریخی خود و ایضاح منطق درونی آن است، چه آنجا که کامیاب است و چه آنجاکه ناکام مانده است.

‌ ‌

جعل معیوب توسط استاد چریک

مصطفی نصیری

استاد ــ چریک انقلابی، هاشم آقاجری که مصداق بارزی از موجود “نه استاد نه روشنفکر” می‌باشد، در ادامه دشمنی علیه میهن عزیزمان ایران و پور نامدار آن دکتر طباطبایی، اینبار حماسه‌ای بزرگتر از حماسه گرانسنگ “کاس لِک” آفریده است که همانا عبارت از جعل معیوب و التقاطی “ایرانشهری مردم نهاد” است. گویی از جعل و التقاط پیشین، یعنی، “مردمسالاری دینی” به حد مستوفی و مکفی طرف نبسته‌اند که اینبار سراغ التقاط دیگری را گرفته‌اند. هرچند ترکیب ایرانشهری مردم نهاد، همانطور که گفتیم جعلی معیوب و التقاطی است که تنها در انبانِ شعبده بازیِ چریک ــ روشنفکران نافرهیخته‌ای همچون آقاجری و دیگر شرکاء کمپانی معظم روشنفکری پیدا می‌شود، اما همین جعل معیوب و التقاطی، از دو واقعیت عظیم پرده می‌دارد که سعی می‌کنم اشاره‌ای از سر اجمال بر آنها بکنم. اما واقعیت اول اینکه، بمیزانی که مخاطرات و تهدیدات علیه کیان کشور عزیزمان ایران بزرگتر و روشنتر می شود، به همان میزان نیز دغدغه و نگرانی ایران دوستان بزرگتر و توجه آنها به نظریه ایرانشهری بعنوان ملات قوام دهنده ملیت ایرانی بیشتر می‌شود. اینجاست که “نه استاد نه روشنفکران”ی مانند هاشم آقاجری که مسولیت مستقیمی در وضعیت امروز کشور دارند، بی‌محاسبه و محابا، وارد “پراتیک” شده‌اند تا شاید از نمد “ایرانشهری” برای ایدئولوژی مورد نیاز کمپانی متبوع خود کلاهی بدوزند که دیرگاهی است کلاه ایدئولوژیکی “مردمسالاری دینی”، دیگر همانند گذشته، کچلی سر آنان را پنهان نمیکند و نیازهای تخدیری‌شان را برطرف نمیسازد. ظاهرا اینبار نوبت “میراث ایرانشهری” است که همچون همه مواریث تاریخی این ملت، ضایع شود. این تلاش هرچند خیره‌سرانه و مذبوحانه است، اما نشان از تشخیص درست آنها از جایگاه و اعتبار نظریه ایرانشهری در نزد ایران دوستان دارد که این موج سواران حرفه‌ای را به طمع خام انداخته است.

اما واقعیت دوم که بسی تلختر و بمثابه میخی بر تابوت علم و دانش در این دیار دانش دوستی می‌باشد، عبارت از فقر علمی مضاعف و حیرت‌آور اشغال کنندگان مناصب علمی است. نظریه ایرانشهری نه آنچنان که آقاجری‌ها می‌پندارند، ناظر به تمنای احیاء چندباره سنت پادشاهی ایرانی است که برای همیشه زمان آن سرآمده است، و نه بدیلی بنام “ایرانشهری مردم نهاد” دارد. بلکه آنچنانکه دکتر طباطبایی بارها مجبور شده‌اند برای تفهیمِ فهم‌های سطحی توضیح بدهند، نظریه ایرانشهری عبارت از فهم نوع اندیشیدن ایرانی در دوران‌های تاریخی خود و ایضاح منطق درونی آن است، چه آنجا که کامیاب است و چه آنجاکه ناکام مانده است. عمل و اقدام امروزی ایرانیان نتیجه اندیشه و عقلانیت آنهاست است که منطق درونی آن جز از طریق ربط آن به سنت تاریخی این عقلانیت، قابل کشف و ایضاح نیست و این دقیقه را به هر معنایی که بتوان تاویل کرد، به معنای تجدید نظام شاهنشاهی نمی‌توان هرمنوتیک نمود که هنر غالب ین قوم تصوف زده است

‌ ‌

نقل از:https://t.me/javadtabatabai