کسانی که، برای گرفتن ژست انتلکتوئلی و مبارزاتی «مقبول»، یاد گرفتهاند با موضعگیری علیه انقلاب اسلامی آغاز و طوطیوار ناسزاگویی به روشنفکری سیاستزده و فرصتطلب دست درکار انقلاب اسلامی را تکرار کنند، فراموش میکنند و نمیبینند یا نمیفهمند که، در فراخوان آلترناتیوسازی به کمک بیگانگان، خود از همان الگوی شکست خورده، ـ به ویژه شکست اخلاقی و انتلکتوئلی روشنفکری شریک در آن انقلاب ـ تبعیت مینمایند. آن روشنفکران اگر موفق شدند، در بیمسئولیتی و در نهایت نادانی، ایران را گرفتار یک رژیم ضد ایرانی کنند، این روشنفکران، اگر موفق شوند، در بیاخلاقی محض و آگاهانه، ایران را به نابودی خواهند کشاند.
*****
برتری راهِ ایرانی
ایران را به مهر تو امید نیست، آزار مرسان!
فرخنده مدرس
در جلسۀ سران قوای سهگانه در حضور رهبر جمهوری اسلامی، وی نتیجۀ انتخابات دور دوازدهم ریاست جمهوری را تأیید و در سخنرانی خود بر وظیفۀ دولت حسن روحانی در حل مشکلات اقتصادی کشور تکیه کرد. اما او نگفت که مشکلات اقتصادی کشور از کجا نشأت گرفته و سر رشتۀ آن در دست چه کسانیست. آیتالله خامنهای از «حمایت خود از این دولت، مانند همۀ دولتهای دیگر» سخن گفت، اما اشارهای بدین نکرد که تیغ کارشکنی در کار این دولت و فشار بر روحانی در دست چه کسانیست و تا کجا، زیر سایه و سکوت خودِ وی، از نیام بیرون کشیده شده است. رهبر نظام همچنین نگفت نیروها و کانونهای مخالف روحانی و مخالف حقوق مردم، برای حفظ قدرت سیاسی و منافع اقتصادی خویش، تا کجا آمادهاند بروند؛ تا بر هم زدن نظم کشور و از هم گسستن رشتۀ امنیت ملت؟ او نگفت، اما با «اعطای» فرمان «آتش به اختیار» به نیروهای فشار و سرکوب و آشوب، در آستانۀ پذیرش رسمی دولت دوازدهم، نه تنها کمترین امیدها به حسن نیت رهبر جمهوری اسلامی نسبت به حسن روحانی و دولت امروز و آیندهاش از اذهان خوشباور زدوده شد، بلکه واقعبینان را به سلامت نفس و به « قوۀ بصیرت» کشورداری وی بدبینتر و گوینده را در مقام «رهبری» کشوری چون ایران بیاعتبارتر نمود و هوادارانش را در رفع و رجوع و جمع کردن دامن ناپاک و پیامدهای شوم چنین سخنان نسنجیدهای به دست و پا انداخت.
رهبر نظام اسلامی به صراحت از ضدیت خود با سیاست و رویکرد دولت روحانی، سخن نگفت و نام او را به ستیز به زبان نیاورد، اما با شنیدن سخنان وی بر مردم بیش از پیش آشکار گردید که روحانی و جبهه اصلاحطلبان و همۀ کسانی که در صف دفاع از حقوق مردم و منافع کشور دستی در نظام سیاسی و اداری کشور دارند در چهار سال آینده در کدام میدان نبرد، رودرو با کدام دشمنان و با چه نوع مخالفتهایی و تا کجا دست درگریبان خواهند بود. از جمله با برملا شدن ناراستی آیتالله خامنهای و منصوبینش در نهادهای انتصابی در بارۀ آگاهی از سند ۲۰۳۰ و غوغای براه انداخته توسط آنان، و همچنین از دادن نسبت «سازش» یا «خوشباوری» از سوی وی به «مسئولین کشور» در کاهش وخامت مناسبات بحرانی میان ایران و کشورهای دیگر، و از تحریکات و تنشآفرینیهای دائمی در این مناسبات، مردم به روشنی دریافتند که روحانی و دولت دوازدهم در بزرگترین کارزار خود، یعنی در جلوگیری از اتحاد دشمنان بهانه جوی بیرون و پراکندن صف عداوت آنان علیه ایران و دور داشتن سایۀ تحریک و تحرک نظامیشان علیه کشور و در حراست مرزها و حفظ امنیت و آرامش درونی و نگهداری تمامیت کشور و نگاهبانی از یکپارچگی ملت، هیچ چشم امیدی به یاری و همراهی رهبری و حواشی نظامی ـ امنیتی آن نمیتوانند داشته باشند. مردم، از دادن فرمان «آتش به اختیار» به گروههای فشار، به روشنی خواندند که، در کار دولت دوازدهم، اگر رهبر حکومت اسلامی بار خاطر نباشد حتماً یار شاطر نخواهد بود.
برای روحانی بهبود وضع اقتصادی، شکستن سد بیکاری و کاهش فقر در گرو و از نتایج مهم کارزار بزرگیست که یک سر موفقیت آن در کاهش تنشهای بیرونی که ایران درگیر آنست و سر دیگر در حفظ آرامش، امنیت و جلب رضایت و اعتماد مردم قرار دارد. و مردم خوب میدانند که میدان این کارزار، بیش از دشمنان خارجی، توسط مخالفین داخلی روحانی مین گذاری میشود و سر نخ آتش مینها نیز در دست و در اختیار رهبر پر قدرتِ نظام اسلامیست که در ازای هر عقبنشینی ناگزیر در برابر صف طویل مخالفین خارجی، حلقه سرکوب در درون را، به یاری امنیتیها، چماقداران مسلح و دستگاه قضایی، بر گلوگاه آزادیهای مردم و حقوق ملت تنگتر خواهد نمود.
مردم خوب میدانند و میبینند که در این نبرد تن به تن و بسیار دشوار، و به رغم همۀ فشارها و تحریکها، روحانی سپر حمایتی خود و دولتش را بالای سر مردم و کانونها، جمعیتها، انجمنها و جامعه مدنی کشور در حوزههای گوناگون، اعم از سیاسی، علمی، فرهنگی و هنری گشوده است تا هر که میتواند و با هر توانی که دارد با هشیاری و درایت و خلاقیت فردی و جمعی، مادی و معنوی، و در آرامش ممکن، هر چه بیشتر و گستردهتر بافتار سخت یک جامعۀ با فرهنگ و متمدن با حداقلی از مناسبات انسانی و اخلاقی را استوارتر نماید. و اگر نتوانست گامی به جلو بردارد، حداقل پس ننشیند و روح شکیبایی، امید و مقاومت را از دست ندهد. روشنترین و بیدارترین لایههای مردمی چه در حوزۀ «کار و زندگی» خصوصی خود و چه در عرصۀ فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی، در حال حاضر، هیچ کارزاری مهمتر از این را نمیشناسند. هدف در حال حاضر، و در عمل، جز حمایت روحانی از مردم و مردم از روحانی نیست.
و همۀ آنان که در بیرون نشسته اما دلی در گرو مهر ایران دارند و به سیاست از نظرگاه حفظ ایران و تأمین امنیت و آرامش در کشور و بهبود وضع مردم مینگرند و از اوضاع کشور و سرنوشت نسلهای آمده و آیندۀ ملت اندیشناکند، در این کارزار پشتیبان مردمند. پشتیبان همۀ آنچه که بدست مردم ایران و به سختی و گام به گام، در حال شکل گرفتن و ساخته شدن است. آنها که از بیرون به سراسر تصویر ایران مینگرند، با همۀ دلنگرانیها، طلوع و تلالؤ شکلگیری جایگزین واقعی رژیم اسلامی و نظم سیاسی، فرهنگی و جهانبینی آن را در افق ذهنی بیدارترین ایرانیان میبینند. جایگزین فرهنگ و جهانبینی حکومت اسلامی که در کشورداری به «آمیختن سیاست به دیانت» و «استفادۀ ابزاری» از دین آلوده به تزویر و دروغ معروف شده است، همان بیرون کشیدن سیاست از زیر یوغ دیانت و نشاندن سیاست، به معنای بهبود وضع مردم و قوام قدرت کشور، در جایگاه شایستۀ آنست. راه دیگری جز این نیست و تا کنون مردم ایران در این راه گامهای بلندی برداشتهاند.
جایگزین آن جامعه و فرهنگی که خواب آن را انقلابیون ۵۷ برای ایران دیده بودند و شمایی از آن را اسلامگرایان با دست بالاتر خود عینیت بخشیده و در این «چهار دهه سرکوب و اعدام» ماهیت آن را به نمایش گذاشته، و هنوز هم آرزوی رفتن تا انتهای این ابتذال در سر «ولی فقیه» و کانونهای ولایتمدارش میجوشد، از درون جنبش بیداری دوبارۀ مردم و بدست خودِ آنان، بتدریج در مسیر ساخته شدن و سر برآوردن افتاده است. نه ناامیدی و توقف در این مسیر جایز است و نه مسدود کردن آن. هر فکر و هر اقدامی که بخواهد این وضع را برهم زند و رشته و روند دگرگونیهای اجتماعی و فرهنگی و به ویژه فرهنگ سیاسی رو به رشد و توسعه در ایران را بگسلد، در صف دشمنان ایران قرار گرفته و به انزوا و بیربطی سپرده خواهد شد. مگر آن که دست ناپاکی از «بالا» برسد و بخواهد، با زور و خشونت و جنگ، آلترناتیوی به ایران تحمیل کند؛ از نوع همانهایی که نمونههای شوم آنها را در منطقه و در همسایگیمان، به دخالت و بلاهتهای خصمانه قدرتهای نظامی غربی، شاهد بودهایم.
اما تا رسیدن آن دست ناپاک، به روز مبادای ایران، آلترناتیوسازان در بیرون همچنان آب در هاون میکوبند. هر از گاه سرکردگانشان به دستبوسی و اعلام آمادگی رفته، در حضور محافل جنگ طلب بیگانه دست به سینه ایستاده و خود را در چشم مردم ایران خوار و حقیرتر کرده و کارنامۀ ناکامی خویش را درازتر و سیاهتر میکنند. نگاهی اجمالی به این کارنامه، در این روزها که با آمدن ترامپ و بالا رفتن پرداختهای عربستان سعودی و افزایش تهدیدهای اسراییل آرزوی «رژیم چنج» بازهم جانی گرفته و زمان دستبوسی رسیده و آرزومندان و متقاضیان «رژیم چنج» صف کشیدهاند، عبرتآموز خواهد بود.
آلترناتیوسازی تقریباً عمری به درازای عمر جمهوری اسلامی دارد و صدای بلندگوی آن اساساً در بیرون از مرزهای میهن شنیده میشود و اگر حمایت تبلیغی و مالی بیگانگان نباشد، همواره غوغایش بیش از واقعیت آن بوده است. بسیاری از دست درکاران آن آمده و رفته و ناکام در بدست آوردن نتیجه، آن را واگذاشتهاند. هر چه نقش بیگانگان در حمایت از آلترناتیوها پررنگتر و آشکارتر شده، از اعتبار آن کاسته و دایرۀ هواداران این راه، در میان ایرانیان، کوچکتر و ناچیزتر شده است. اما این ناکامیها و بیاعتباریها مانع از آن نشده که افراد دیگری، به ویژه آنان که با کولهباری از بیزاری و خشم فروخورده و صدای در درون بریده، به نوبت به جمع تبعیدیان و مهاجران میپیوندند، جای قدیمیترها را نگیرند و دمی چند دیگران را به ادامۀ تلاش برای گردآمدن و ساختن جایگزینی برای حکومت اسلامی فرانخوانند. تجربه نشان داده است که این تازه به دوران رسیدهها نیز چند صباحی، پس از شنیدن بازتاب فراخوانهای خویش و یا حداکثر رسیدن صدایشان به جمع کوچکی از بازماندگان گذشته، و البته بعد از هدر دادن بخشی از بهترین سالهای عمر و کشتن بسیاری از فرصتهایی که در پیشرفتهترین سرزمینها در برابرشان قرار گرفته، دست از کار شسته و میدان را خالی، جامهدانها را باز و به زندگانی در سرزمینهای میزبان خو میکنند. البته اگر، همچون عدهای ناکامماندۀ سیاستباز، به تلخکامی و ناسزاگویی نیافتند و دشنۀ دشنام علیه این و آن بدست نگیرند یا بدتر، در تنگنا و در تنگبینی تبعید و دست کوتاه بر نخیل، بیصبرانه به تلۀ خدمت به اهداف بیگانگان سقوط ننموده و دست در خوان گشودۀ چشم ناپاکان علیه کشور و ملت ایران نبرند و در این بیراهه بدنام و آبروباخته نشوند.
در ماجرای دلآزار آلترناتیوسازی برای ایران از بیرون، شرح بیاعتباری کسانی که با کولهباری ازنام و اعتبار به ارث رسیده در ابتدای این مسیر ظاهر و حاضر شدند و آن ماترک را نیز بر میز زدوبند با بیگانگان و خوشخدمتی در توجیه و تبلیغ مواضع دشمنانِ یکپارچگی ملی و تمامیت سرزمینی ایران باختند، طنزی تلختر و عبرتی آموزندهتر است.
دشمنی و آرزوی برداشتن حکومت اسلامی وجه مشترک منادیان آلترناتیوسازیست. کسانی که به این آرزو میپیوندند، به روال همان تجربۀ انقلاب گذشتۀ ایران و از روی همان نسخه، دشمنی با رژیم، و اینبار آمیخته به دشمنی با دین، را بجای همه چیز گذاشته و از هر بحث اساسی در بارۀ نقش مردم در تعیین آینده خود و ایران و در بارۀ هدف و مضمون مبارزات درون کشور و دربارۀ دگرگونیهای مهمی که در جامعۀ ایران و رویکردهای عمومی در چهاردهۀ گذشته رخ داده است، میگریزند و در گریزگاههای خویش ناسزا گویان، سخنانی را تکرار میکنند که از اساس بیپایه، بیمایه و در خدمت مسخ واقعیتهای درون کشور است.
نخستین قربانی زبانهای بیمهار و دشنامگوی آلترناتیوسازان، انتخابات در ایران و مردمند؛ خاصه مردمی که به تشویق بخش بزرگی از نهادهای متشکل مدنی، سازمانها و احزاب سیاسی سرآمدان فرهنگی، هنری، علمی و دانشگاهی به پای صندوقهای رأی میروند و پس از هر پیروزی، و یا حتا شکست، به زندگی روزانه خویش بازگشته و به قولِ، البته طعنهآمیز و آلوده به مضحکۀ یکی از همان ناسزاگویان خارج کشوری؛ تا مرحلهای دیگر از انتخابات، «به سر کاروزندگی خود میروند.»
توهین به مردم، به خاطر رفتن به پای صندوق رأی، و سوار کردن بار تمسخر و سرزنش بر بازگشت رأی دهندگان به سر کار وزندگی پس از هر دورِ انتخابات و ناپسند جلوه دادن همان و همین، البته نه از اهمیت دستاوردهای آنچه این مردم با صندوق آرا، در چهارچوب حکومت اسلامی، کردهاند میکاهد و نه از درخشش آنچه که در میانۀ مراحل مختلف انتخاباتی و در ادامۀ کار و زندگی خود و در خدمت بقا و قوام کشور از عهدۀ آن برآمدهاند.
یک نگاه کوتاه اما منصفانه کافیست ببیند که مردم ایران در پیگیری «کار و زندگی خود» در فاصلۀ دورههای انتخاباتی، از نظر فرهنگی تا کجا از آمالها و آرزوهای تحمیلی حکومت اسلامی فاصله گرفتهاند. آشکارترین جلوههای این فاصله را در زندگی جوانان و زنان و اهداف و آرمانهای آن مردم، و برجستهترین شاخص آن را در مغایرت صلح و مسالمتجویی ملت در برابر روش خشونتآمیز و تنشآفرین باقیماندۀ حکومت اسلامی میتوان دید؛ همچنین در شکلگیری جامعه مدنی، هنر برازندۀ سیاستورزی آن در طرح و گسترش مطالبات، در کار روشنگری عمومی نسبت به این خواستها، در کار فرهنگ سازی درونی و در دگوگون کردن تصویر ایرانی در اذهان و افکار عمومی جهانی، در کشیدن مرز تفکیک میان خود و رژیم اسلامی، میان آمالهای منزوی و بیرنگ شدۀ فرهنگی رژیم اسلامی و آرزوهای بالاگیرنده و گسترش یافتۀ ملت، در انداختن شکاف میان صفوف رژیم و نمودار ساختن هر چه بیشتر این شکاف در انظار جهانی، در رساندن پیام صلحدوستی از زبان بهترین و برجستهترین نمایندگان فرهنگی و هنری این ملت به گوش جهانیان و انداختن شکاف میان سازندگان افکار عمومی جهانی و بستن دست بدخواهان بیرونی ایران، در زنده کردن دوبارۀ قدرت دیپلماسی ایرانی در پیشبرد منافع کشور و…. لیست دگرگونیها در ایران و در ایرانیان بس بلندتر از اینهاست، اما والاتر و ارزشمندتر از اینها؛ همانا خلق کارهای هنری و توسعه راه و روش اطلاعرسانی و گسترش آگاهی و بسیج افکار عمومی حول افکار مدرن و انسانی و بالاخره انتشار بهترین آثار تحقیقی، علمی، فلسفی، به ویژه برجستهترین اندیشهها و نظریههای تاریخی در قوام بخشیدن به اعتبار و هستی این ملت است.
همۀ این امور و دستاوردهای پرهنر، از قضا و درست، در فواصل انتخاباتی و یعنی همان زمانهایی که مردم به کار و زندگی خود مشغولند، ساخته و عرضه شدهاند. شگفتا که درخشش این دستاوردها به بسیاری از محافل بینالمللی راه یافته و در آثار نویسندگان کشورهای دیگر سردرآورده و قدر و اعتبار آنها شناخته و نغمه و نوای پرشهرت آن به گوش افکار عمومی و بخشهای آگاه جهان رسیده است، اما دریغ از حتا اشارهای به این خروش و جوشش و پویایی درونی کشور در درازگوییهای تبعیدیان و مهاجران آلترناتیوساز. ما نمیدانیم و درماندهایم که؛ آوردن چند نمونه از حاصل کار و زندگی مردم و نمایندگان و سرآمدان فرهنگی، فکری و سیاسی آنان در ارتقاء سطح ایران کافیست تا لام بیهودهگویی از کام بیهنران برنیاید و دست ناراستیشان در کدر و کج و معوج کردن واقعیت درون ایران بسته شود؟
ندیدن، خواسته یا ناخواسته، یا دیدن و نفهمیدن، مهمترین صفت کسانیست که خیره در قدرت سیاسی و مسخ آنند و جز به جابجایی حاکمان و لاجرم ساختن آلترناتیو آن، به عنوان جایگزین قدرت، و نه جایگزین سیاست و فرهنگ، در همان محدودۀ کسب قدرت نمیاندیشند. صفت جمعی نیروهای دست در کار انقلاب اسلامی و «ارادههای معطوف انقلابیون به قدرت» نیز همین بود. بیهوده و اتفاقی نبود که سرآمدان فکری و فرهنگی جامعه ایرانی، پس از انقلاب اسلامی و پسرفت همه سویه دهههای بعد آن، از تردید در درستی چنین «ارادهها» و کارکرد منفی آن در پایین کشیدن قدرتهای سیاسی آغاز و در کار بازاندیشی و گشودن راز درجازدنهای پیوسته، به رغم جابجاییهای مکرر قدرت سیاسی، به ژرفای فکری و تاریخی این ملت و گرهگاهها و گرفتاریهای آن رفتند و نقش ایدئولوژیهای سیاسی معطوف به قدرت را برملا ساختند. کسانی که، برای گرفتن ژست انتلکتوئلی و مبارزاتی «مقبول»، یاد گرفتهاند با موضعگیری علیه انقلاب اسلامی آغاز و طوطیوار ناسزاگویی به روشنفکری سیاستزده و فرصتطلب دست درکار انقلاب اسلامی را تکرار کنند، فراموش میکنند و نمیبینند یا نمیفهمند که، در فراخوان آلترناتیوسازی به کمک بیگانگان، خود از همان الگوی شکست خورده، ـ به ویژه شکست اخلاقی و انتلکتوئلی روشنفکری شریک در آن انقلاب ـ تبعیت مینمایند. آن روشنفکران اگر موفق شدند، در بیمسئولیتی و در نهایت نادانی، ایران را گرفتار یک رژیم ضد ایرانی کنند، این روشنفکران، اگر موفق شوند، در بیاخلاقی محض و آگاهانه، ایران را به نابودی خواهند کشاند.
اساس گرفتاری ما با این نوع روشنفکران، از غفلت ناآگاهانه و یا مغفول گذاشتن آگاهانۀ اهمیت و برتری شالودۀ فکری، فرهنگی در برابر جابجایی قدرت و حکومتگران است. آنها، در مسخ شدگی در هدف کسب قدرت، نمیتوانند ببینند و لاجرم نمیفهمند، که در ایران تسلط بر اذهان مردم از طریق فرهنگ و ایدئولوژی دینی به پایان خود نزدیک شده است. تظاهر حکومتگران به دین برای ماندن در قدرت، و از آن طریق خفه کردن جامعه، در نهایت عجز است و دیریست که زندگی بخش بزرگی از طبقۀ متوسط ایران که هدایت فرهنگی و سیاسی جامعه را بر عهده دارد از قلمرو مذهب و ایدئولوژیگرایی بیرون رفته است. آزادی ذهنی و رهایی از یوغ مسخشدگی دینی و آزادی از بند اسلامگرایی یا گرایش به ایدئولوژهای قدرت در سیاست و فرهنگ، بر کنش و واکنش مردم مؤثر افتاده و در همۀ حوزههای زندگی اعم از خصوصی و اجتماعی نضج گرفته و به رغم همۀ محدودیتها و سختگیریهای مذهبی و رسمی، فضای خودباوری، اعتماد به نفس، آفرینشگری و خلاقیت، میل به سازندگی و پیش رفتن در عین حفظ کردن و امید به آیندهای بهتر، بازسازی و بازآفرینی شده و دستاوردهای چشمگیری به دنبال داشته است. و این از بخت بلند و عقل بیدار ایرانیان است که جهتگیریها و رویکردهای تازۀ این مردم و فضای فرهنگی که ساختهاند و با راه و روشی که در پیش گرفتهاند، بر حاشیۀ نظام اسلامی نیز تأثیر گذاشته و بخش مهم و نه چندان کم قدرتی از آن را یار کردهاند.
زیر وزن این دگرگونی عظیم مردمی که به دلیل گستردگی، مهارناپذیر است، هر روز که میگذرد نهادهای قدرت نظام ولایتی سستتر و بیاعتبارتر و صاحب منصبان آن منزویتر و بدنامتر میشوند، در مقابل اما اعتبار و اهمیت نهادهایی که رأی مردم در بقا و سلامت آنها نقش دارند معتبرتر و حضور و دوام آنها در حمایت حقوق مردم و ملت مورد پشتیبانی بیدریغ مردم قرار میگیرند. چهرههایی که از درون نظام اسلامی به جبهه مردم میپیوندد، عزت مییابند و راه اصلاحات مطمئنتر و هموارتر میشود.
مردم ایران نزدیک به سی سالیست که دست درکار عمیقتر کردن شکاف حاکمیت دوگانه ارادۀ ملت و ارادۀ ولایت فقیه و گسستن رشتۀ تبعیت سیاست از دیانت هستند. این مردم در تداوم و پایداری خود در این مبارزۀ تدریجی ارادۀ دینمداران و نهادهای انتصابی را به انزوا فرستاده و از دامنۀ هواداران آن کاستهاند. به یمن پیکار و مقاومت پیچیده و هشیارانه مردم به تدریج اعتبار دو باره به سیاست در ایران بازگردانده شده است. راه تغییر نهایی فلسفۀ حکومت از ولایت و دیانتمداری به سیاست بر اساس مصلحت کشور و ملت و خیر همگانی و اقتدار ملی مبتنی بر رضایت مردم و استوار بر اعتماد ملت، که هر دشمنی، با هر میزان از قدرتمندی، را بر سرجای خود مینشاند، جز همین مسیری که هموطنان درون با موفقیت آن را رفته و طی میکنند، راه دیگری وجود ندارد. راز برتری و ارجح شدن راه ایران نسبت به سایر کشورها و همسایگان غرق در آتش و خون و مردمان مصیبت زده و درگیر در جنگهای قومی و مذهبی همین است. تجسم همین قیاس کوتاه اما پررنج میان خود و همسایگان، که اگر آدمی، انسان باشد، بی گرۀ بغضی در گلو و آب روان دیده یادآوریش ممکن نیست، کافیست که ایرانی را به راه خود امیدوار و کوشا و مصمم نگه دارد و ایران را از بلای افتاده به جان دیگران حفظ. آدم عاقل لازم نیست همواره دست در آتش کند؛ تکان هولناک و سوزش جان و روان آدمی ازمسیر دیگری که آلترناتیو سازان کشورهای همسایه و منطقه تا کنون رفته و از نتایج شوم و مصیبتهای پررنجی که بر گردۀ مردمان و ملتهای خود بار کردهاند، باید کفایت کند.