«

»

Print this نوشته

یاداشت‌های دیداری از شیخ‌نشین‌ها / بخش ۱ ـ ۲ ـ ۳ / داریوش همایون

اما در همه جا موضوع خشم‌آور، خلیج عربی، خاری در گلوی روابط بهتر با ایران است. نهضت عربی نامیدن خلیج فارس دهسالی پیش از کویت آغاز شد و اعراب مهاجر و فلسطینیان بدان دامن زدند، تا آنجا که امروز سیاست رسمی شیخ‌نشین‌ها و در سطح غیر رسمی مظهر مخالفت با ایران شده است.‌

تعارف‌ها و نرمی‌های ما در برابر این نشانه آشکار دشمنی بیهوده است. عکس‌العمل‌های ما باید فوری و سخت باشد. خلیج البته با این تشبثات عربی نخواهد شد. ولی ساکنان کرانه‌های جنوب باید بیاموزند که رنجانیدن ایران برایشان گران خواهد بود.‌

‌  ‌

Persische Golf

‌  ‌

یاداشت‌های دیداری از شیخ‌نشین‌ها ـ ۱

فدراسیون و کنفدراسیون در خلیج فارس

آیندگان ۳۱ مرداد ۱۳۴۹

داریوش همایون

به برکت تغییر موضع حکومت‌های انگلستان در سه سال گذشته (دوبار در حکومت کارگری و یکبار در حکومت محافظه‌کار) مردمان هیچ منطقه‌ای را در جهان نمی‌توان یافت که مانند کرانه جنوبی خلیج فارس سرگشته باشند. اکنون که حکومت محافظه‌کاران در آستانه تغییر موضع دیگری است (پس از اعلام صریح ماندن در خلیج فارس، حال دم از ترتیبات غیررسمی می‌زنند) سرگشتگی حکومت‌ها و ساکنان این دولت ـ شهرهای نه گانه که از فجیره در دریای عمان تا بحرین در مرکز خلیج فارس گسترده‌اند، به اوج رسیده است. کسانی هستند که آرزو می‌کنند حکومت کارگری هرگز از شرق سوئز دست نمی‌شست. مردان دیگری آماده‌اند حتا در این لحظه ادامه نیروهای انگلیسی را بخواهند. گروهی از یک فدراسیون نیرومند، عملاً آن دولتی واحد در ساحل شمالی شبه‌جزیره عربستان هواداری می‌کنند، دیگران ترتیباتی هرچه سست‌تر و کم تعهدآورتر می‌خواهند. عهدنامه‌های تازه‌ای با انگلستان؛ ترتیبات دفاعی با کشورهای نیرومند خلیج فارس؛ استقلال؛ گروهبندی‌های هفت‌تایی یا ۹ تایی یا کمتر؛ فروخوردن شیخ‌نشین‌های کوچک‌تر توسط شیخ‌نشین‌های بزرگ‌تر و داراتر، این همه گزینش‌هایی است که در این آشفتگی بر سر زبان شیخ‌نشینان افتاده است. تازگی نقش مبهم آینده سلطنت عمان بر پیچیدگی وضع افزوده است.

از پیام رسا و روشنی که از کرانهٔ ایرانی خلیج فارس به گوش‌ها می‌رسد پیوسته گوش‌های آماده‌تری می‌یابد. دوران زندگی زیر حمایت بیگانه به پایان رسیده است. انگلیسی‌ها را باید به دریاهای دور خودشان هدایت کرد. مردمان هر چه بیشتری در شیخ‌نشین‌ها درمی‌یابند که فراخواندن نیروهای انگلیسی بیهوده اساس سیاست ایران نشده است. در این بیش از جبران روزگاران تاریک گذشته نهفته است. آینده با حضور آنان تاریک‌تر خواهد بود. برای ما و برای تقریباً همه آن‌ها که در کرانه‌های شنزار و آفتاب‌سوخته جنوب خلیج فارس می‌زیند؛ چه آن‌ها که نفت زندگی‌شان را آسوده‌تر کرده است و چه آن‌ها که در غم نفت مانده‌اند.

‌  ‌

شیخ‌نشین‌های بزرگ‌تر

حتی در میان این گروه اندک که آسایش حمایت انگلستان را تا هروقت که بتوانند درازتر می‌خواهند، می‌توان نشانه‌های تغییر جهت را دریافت. شیخ راشد دوبی در مصاحبه‌ای با ادامه حضور انگلستان پس از ۱۹۷۱ موافقت کرده است. ولی در قطر و بحرین مقامات بالای حکومتی هیأت روزنانه‌نگاران ایرانی را مطمئن ساختند که پاسخشان به سرویلیام لوس، فرستاده سردوگلاس هیوم به خلیج فارس نه خواهد بود و آن‌ها دیگر ضرورتی در تغییر سیاست حکومت سابق کارگری انگلستان نمی‌بینند. در سلطنت عمان نیز سلطان قابوس ضمن نخستین سخنرانی خود باقی ماندن نیروهای انگلستان را غیرضروری شمرده است.

در شیخ‌نشین‌های کوچک‌تر اگر هم میلی به ماندن زیر چتر حمایتی انگلیس باشد جرأت اظهار آن نیست. فرمانروایان تصمیم در این باره را به شورای عالی شیخ‌نشین‌ها وامی‌گذارند. همان شورا که باید در کار تشکیل فدراسیونی از شیخ‌نشین‌های ۹ گانه تصمیم بگیرد. و در لحظه کنونی، فدراسیون و حضور انگلستان چنان درهم بافته شده‌اند که از آن‌ها می‌توان به عنوان موضوع واحدی یاد کرد.

برای شیوخ و خاندان‌های حکام شیخ‌نشین‌ها تشکیل یک فدراسیون و وانهادن قسمتی از امتیازات فرمانروایی در بهترین صورت خود شر لازمی است. کوچک بودن قلمرو و کمی جمعیت و نبودن منابع هیچ از دلبستگی آنان به مقامشان به عنوان یک شیخ ـ که در عرف مرسوم با شیخ دیگر برابر است ـ نمی‌کاهد. آن‌ها فقط در برابر دورنمای خروج ناگهانی نیروهای انگلستان حاضر شدند بر سر تشکیل فدراسیونی به گفتگو بنشینند. ولی در طول بیش از دو سال مذاکره حتی بیم بی‌پناه ماندن برای رسیدن به موافقت کفایت نکرد.

امروز احتمال ماندن نیروهای انگلیسی و به هر حال به درازا کشیدن حضور انگلستان بر رقابت‌های داخلی شیخ‌نشین‌ها و اصرار فرمانروایان به حفظ موقعیت خود افزوده شده است. دیگر آن احساس فوریت گذشته در میان نیست. حکومت محافظه‌کار می‌خواهد ترتیبات استوارتری در منطقه تحت حمایت خود بدهد.

ولی خود اعلام سیاست ادامه حضور نیروهای انگلیسی به تزلزل بیشتر وضع کمک کرده است. شیوخی که در گذشته ادعای ایران را بر بحرین بهانه می‌کردند و از فدراسیون پیشنهادی تن می‌زدند، امروز اساساً ضرورتی در پذیرفتن محدودیت‌های هر نوع ترتیبات واقعی فدرال نمی‌بینند؛ وزارت خارجه انگلستان بدین ترتیب بر علت وجودی فدراسیون آسیب رسانده است.

هیچکس بهتر از بحرینی‌ها رابطه میان فدراسیون و خروج انگلستان را تشریح نمی‌کند. بحرین بی‌تردید پرشورترین مدافع فدراسیون در جنوب خلیج فارس است. این امر نه تنها از نیاز بحرینی‌ها به گسترش دامنه فعالیت خود، بلکه نیز از پیشرفته‌تربودن تفکر سیاسی در این سرزمین ناشی می‌شود. بحرینی‌ها که در جلسات پیاپی شورای شیوخ شکیبایی خود را اندک اندک از دست داده‌اند با راه‌حلی واقعی می‌خواهند و یا دست از همه ماجرا خواهند شست. آن‌ها با ماندن انگلستان موافق نیستند و همین دلیلی بر فشار آن‌ها در مورد تشکیل یک «فدراسیون واقعی» است. زیرا می‌دانند تا وقتی قدرت انگلستان در منطقه بماند امیدی به تشکیل فدراسیون نخواهد بود.

‌  ‌

حکومت واحد

در بحرین به سادگی سخن از حکومت واحدی در سراسر کرانه جنوبی خلیج فارس می‌گویند که منابع انسانی و مالی اجزاء آن مکمل یکدیگر خواهد بود و قدرتی از مجموع آن‌ها بوجود خواهد آورد که امنیت را با همکاری کشورهای ایران و عربستان سعودی حفظ خواهد کرد. آن‌ها در اهمیت شش هفت هزار سرباز انگلیسی و چند اسکادران «هانتر هاکر» به هیچ روی مبالغه نمی‌کنند. توپدار «تارتار» در روزهای دیدار ما از بحرین در «میناء مسلمان» بندرگاه بحرین لنگر انداخته بود و ناو نیروبری نیز چند صدمتری آنسوتر، هر دو از نیروی دریایی سلطنتی. ولی بحرینی‌ها خوب می‌دانند که در برابر عراق از شمال و یمن جنوبی از جنوب و همه آزمندان دیگر، کاری از توپ‌های «تارتار» ساخته نخواهد بود.

در شیخ‌نشین‌های دیگر افق را چندان بلند نمی‌بینند. در پاره‌ای از آن‌ها فکر کنفدراسیون قوت گرفته است: وحدتی صرفاً در امور خارجی و دفاع که امور هر شیخ‌نشین را به فرمانروای آن و خانواده‌اش واگذارد. سودمندی چنین راه‌حلی در آنست که در تحول خود ممکن است زمینه را برای فدراسیون آماده کند و از هم‌گسیختگی شیخ‌نشین‌ها را که به هر حال بر ایشان گران خواهد بود مانع شود.

ولی در بحرین یک عنصر اضافی را نیز وارد حساب‌های سیاسی کرده‌اند. بحرین دارای یک افکار عمومی است. چنان که در هیچ شیخ‌نشین دیگری ندارند. صاحب نظران بحرینی از این افکار عمومی در شیخ‌نشین‌ها سخن می‌گویند: مردم در شیخ‌نشین‌ها هوادار وحدت‌اند و به ادامه وجود ماهیت‌های سیاسی کوچک و ناتوان تن درنخواهند داد و بر فرمانروایانی که ملاحظات شخصی را بیش از حد مقدم دارند همان خواهد آمد که بر فرمانروایان «اتحاد» شیوخ عربستان جنوبی آمد.

در بحرین صریحاً از خطر تسلط نظامی در غیاب یک فدراسیون دم می‌زنند. مشترک بودن دفاع و امور خارجی در میان چند دولت مستقل بی‌معنی است. هر یک از آن دولت‌ها سیاست‌های خود را خواهد داشت. هیچکس نخواهد دانست که از که دستور گیرد. آنگاه کسی پیدا خواهد شد و مانند فدراسیون عربستان جنوبی روزی از رادیو اعلام خواهد کرد که به انتظام امور برخاسته است.

بحرینی‌ها فدراسیون را درست به این علت می‌خواهند که انتطار دارند با دستگاه اداری و منظم و تمرکز قدرت‌های خود امنیت داخلی و خارجی شیخ‌نشین‌ها را حفظ کند. یک کنفدارسیون ضعیف هیچ منظور آن‌ها را برنخواهد آورد… نه امنیت و نه گسترش دامنهٔ فعالیت‌ها. با این‌همه بحرین در شیخ‌نشین‌ها هنوز صدای تنهایی است. بیشتر شیخ‌نشین‌ها تصمیم گرفتن در باره فدراسیون را موکول به روشن شدن آینده حضور انگلستان در خلیج فارس می‌کنند و تصمیم گرفتن در بارهٔ حضور انگلستان را موکول به فدراسیون. آن‌ها نمی‌خواهند مسئولیت نگهداشتن نیروهای انگلیسی را به تنهایی بر عهده گیرند.

فرستاده وزارت خارجه انگلستان در بیشتر این شیخ‌نشین‌های کوچک‌تر سخنان دلخواه خود را خواهد شنید ولی آن سخنان هیچ چیز را ثابت نخواهد کرد. ابهام دو ساله بر سر تشکیل فدراسیون اکنون غلیظ‌‌‌تر شده است و امید به موفقیت آن از همه وقت کمتر.

*****

بخش ۲

«دولت ـ شهر» های کرانه متصالح

در شیخ‌نشین‌های خلیج فارس بازی آمار رایج‌ترین بازی‌هاست. اگر شخص از میزان جمعیت بپرسد یا میزان درآمد، پاسخ‌ها را باید همواره با تردید تلقی کند. خاصه در مورد جمعیت کار بی‌دقتی چنان بالا می‌گیرد که دیگر نمی‌توان آن را به بی‌دقتی منسوب داشت. این یک بازی سیاسی ـ حیثیتی است.

شیخ‌نشین‌ها می‌خواهند بزرگ و پرجمعیت به نظر آیند. در این هم پیش بردن منظورهای سیاسی خود را در برابر یکدیگر می‌جویند و هم قدر خود را پیش همسایگانی بالا می‌برند که در هر شهر درجه دوم خود بیش از مجموع ساکنان همه آن‌ها جمعیت دارند. چنین است که دوبی به رغم نتایج سرشماری سال ۱۹۶۸ (شصت هزارتن) و بسته به مقامی که پاسخ می‌دهد از ۱۰۰ تا ۱۲۰ هزار تن جمعیت دارد و ابوظبی (۴۶۰۰۰) هر چه از ۵۰ هزار بتوان بالا برد و شارجه (۳۲۰۰۰) شصت هزار تن و بیشتر و حتی عجمان و فجیره با جمعیت‌های سه چهار هزار نفری خود پا را از ۱۵ هزار و ۲۰ هزار پایین‌تر نمی‌گذارند.

این جمعیت‌ها در همه جا آمیخته‌ای از یک اقلیت عرب و یک اکثریت مهاجران ایرانی و هندی و پاکستانی است. آن اقلیت عرب را نیز قسمتی اردنی‌ها و و فلسطینیان و لبنانی‌ها و مصری‌ها و عراقیان تشکیل می‌دهند. همه این «دولت ـ شهرها» زندگی خود را به مقدار زیاد مرهون نیروی کار برتر غیر اعراب هستند. تا این اواخر ایرانیان بزرگ‌ترین بخش جمعیت در بیشترین شیخ‌نشین‌ها بودند. اکنون هندیان و پاکستانی‌ها رو به افزایش دارند. آن‌ها به مزدهای کمتر قانع‌اند و در کشورهای خود از فرصت‌های کمتری برخوردارند. عنصر ایرانی جمعیت شیخ‌نشین‌ها بدین ترتیب در آینده اهمیتی کمتر خواهند یافت. حتی می‌توان انتظار بازگشت گروهی از مهاجران را داشت.

‌  ‌

میراث برلنگه

در میان شیخ‌نشین‌های متصالح (این نامگذاری پس از قراردادهای آتش‌بس دهه‌های نخستین قرن نوزدهم میان انگلستان و شیوخ این منطقه صورت گرفت) دوبی بی‌تردید پیشرفته‌ترین آن‌هاست.

در دوبی پایه رفاه نه بر نفت، بلکه بر بازرگانی نهاده شده است. درآمد نفت، که اکنون در حدود ۱۰۰ هزار بشکه در روز تولید می‌شود، تنها به کمک آمده است. دوبی را در اوایل قرن بیستم بازرگانان ایرانی که از بندر لنگه آمده بودند به صورت یک مرکز بازرگانی در آوردند. هنوز در محله بستکی‌های دوبی بادگیرخانه‌ها بیادگار مانده است. این بادگیرها را قدیمی‌ترین نشان تاریخ در کرانه متصالح می‌توان شمرد.

نخستین نشانه پیشرفته‌تر بودن دوبی را در روابط عناصر جمعیت آن می‌توان دید. در هیچ شیخ‌نشین دیگری، جز تا حدی در بحرین، با نژادهای گوناگون چنین برابر رفتار نمی‌شود. تعصب عربی در اینجا به حداقل است و خاندان فرمانروا می‌کوشد حق همه کسانی را که از سرزمین‌های گوناگون آمده‌اند و دوبی را بدینجا رسانده‌اند بگزارد. این آزادمنشی در دوبی با عربیت کورکورانه پاره‌ای شیخ‌نشین‌های بزرگ‌تر تضاد دلکشی دارد و نتیجه آن جامعه ثابت‌تری بوده است که بدون نیاز به نفت می‌تواند پیش برود.

دومین نشانه را در بندرگاه تازه دوبی می‌توان یافت. در «میناء راشد» (به نام شیخ راشد المکتوم) که با صرف ۲۴ میلیون لیره می‌سازند و پس از اتمام خود در سال آینده بزرگ‌ترین بندر خاورمیانه خواهد بود. در هیچ شیخ‌نشین دیگری طرحی به چنین عظمت در دست گرفته نشده است. دست‌زدن بدان را باید بر دوراندیشی و توانایی شیخ دوبی ثنا گفت، که زبردست‌ترین بازرگانان و مرد مالی سراسر منطقه است و در وصفش گفته‌اند که خوب می‌داند چگونه با مال دیگران ثروتمند شود.

پس از این بندر بازرگانی خلیج فارس، که هم‌اکنون به مقدار زیاد در دوبی متمرکز است، بیشتر رو بدانسو خواهد گذاشت. در دوبی گویی انتظار زمانی را دارند که سلطنت عمان بر بازرگانی بین‌المللی گشوده شود، و در عین حال بندرعباس همچنان در حالت نیمه‌کاره خود بماند.

بندرگاه با ظرفیت بزرگ خود (پانزده کشتی اقیانوس‌پیما همزمان در آن پهلو خواهد گرفت) آشکارا برای سوق دادن بارهای همهٔ خلیج فارس ساخته شده است و هر کس آن بندر را و بندرعباس را دیده باشد تردید نخواهد کرد که بارها به کجا سوق داده خواهد شد.

ولی هر چه موقعیت داخلی دوبی استوار باشد، از نظر خارجی آسوده نیست. رقابت بازرگانی آن با بحرین تند است و مناسباتش با ابوظبی خالی از احتمالات خطر نیست. در دوبی باید کسانی به مقاصد ابوظبی می‌نگرند و تشکیل ارتشی را در آن سرزمین با نگرانی دنبال می‌کنند. بهترین یاور دوبی قطر است که واحد پول مشترک و بستگی خانوادگی دارند.

‌  ‌

کویت دوم

ابوظبی را کویت دوم نام نهاده‌اند. ریگزار دیگری با مشتی جمعیت که ناگهان در ثروت نفتی غرق شده است. با روزی در حدود ۷۰۰ بشکه تولید نفت. ابوظبی بسیار بیش از آن دارد که بتواند از عهده هزینه آن برآید. با این همه باید گروه مقاطعه‌کاران و لبنانی‌ها و پاره‌ای اعضای خاندان آل نهیان را با شگفتی نگریست که در دو سه سال گذشته این شیخ‌نشین را وامدار و دچار رکود اقتصادی، تا سال ۱۹۷۱، برجای گذاشته‌اند.

شیخ زاید فرمانروای ابوظبی که قابل‌ترین فرد خاندان خویش است با وجود ناکامی‌های چند سال گذشته نه از تحریک و نه از بلندپروازی خود کاسته است. او مسئولان اتلاف‌های گذشته را برکنار کرده، چند صد تن از لبنانی‌ها و فلسطینی‌ها را که دست بر خزانه بادآورده گشوده بودند از کشور خود رانده است و سخت در اجرای یک برنامه پنج ساله سیصد میلیون لیره‌ای می‌کوشد.

طرح دیگر او ایجاد یک نیروی نظامی است که ما رژه واحدهای آن را در زمین و هوا و دریا دیدیم. از شش تا هفت هزار تن سربازان این نیرو نزدیک ۴ هزار تن در رژه‌ای که به مناسبت پایان چهارمین سال جلوس شیخ زاید برپا شده بود، شرکت داشتند. خلبانان انگلیسی «هانتر»ها و هلی‌کوپترهای نیروی هوایی را می‌راندند و افسران انگلیسی بر واحدهای نیروی زمینی فرماندهی داشتند. نیروی دریایی نیز از چند ناوچه و زورق ترکیب شده است.

این ارتش، که حتی در رژه نیز چندان سهمگین نمی‌نمود و ارزش نظامی آن را حداکثر می‌توان مشکوک توصیف کرد، هم اکنون مایه سوءتفاهم‌ها و بدگمانی‌های بسیار شده است. شیخ‌نشین‌های دیگر نمی‌توانند از این اندیشه درگذرند که نیروی نظامی ابوظبی در برابر عربستان سعودی (که با ابوظبی بر سر «العین» اختلاف دارد) بسیار ناتوان و در برابر شیخ‌نشین‌های همسایه بیش از حد نیرومند است. کاربرد سیاسی و دیپلماتیک این ارتش از دیده هیچ کس پوشیده نیست و کوشش‌ها تشکیل فدراسیون شیخ‌نشین‌ها را بیش از بیش دچار مشکل کرده است. جاه‌طلبی شیخ را از پرستش شخصیتی که به مقیاس وسیع و بی‌سابقه در دیگر شیخ‌نشین‌ها درابوظبی جریان دارد نیز می‌توان دریافت. او شاعر درباری دارد و هر سال جلوس خود را با صرف میلیون‌ها لیره جشن می‌گیرد. همه جا را پر از شعارهای ستایش‌آمیز کرده است. کاخی بزرگ ساخته است و اتوموبیل او را یک اسکورت نیرومند همراهی می‌کند.

در این پرستش شخصیت البته به گرایش دیگری نیز می‌توان برخورد. در ابوظبی می‌کوشند از تجربه کویت دور بمانند. آن‌ها با تکیه بر «ملت ابوظبی» خود را از غرق شدن در جریان عمومی پان عربیسم و در نتیجه پرداخت باج‌های کلان به هر قدرتی در دنیای عرب دور نگه می‌دارند. محدودیت ورود فلسطینی‌ها و دیگران به ابوظبی، جلوه دیگری از این سیاست است. نزدیک شدن ابوظبی به سلطنت عمان و روابط نزدیکی که شیخ زاید با سلطان قابوس برقرار کرده در شیخ‌نشین‌ها گام دیگری برای تقسیم شبه جزیره «مسندم» به مناطق نفوذ دو کشور تلقی شده است. در اینجا شیخ‌نشین‌های کوچک فجیره و عمان و ام‌القوین و راس‌الخیمه قرار دارند. دوام آن‌ها بسته به کمک خارجی و آینده آن‌ها مبهم و گذشته آن‌ها آمیخته به سوابق برتری مسقط و عمان است.

در ابوظبی هیچ کس مخالف آن نیست که نخست فدراسیونی با این شیخ‌نشین‌ها تشکیل یابد و آنگاه با دوبی و قطر و بحرین و شارجه وارد گفتگو شوند. اگر سایر حوادث به خود گذاشته شود وارد شدن شیخ‌نشین‌ها در مدار ابوظبی یا سلطنت عمان تنها مسئلهٔ زمان خواهد بود و از آن گریزی نخواهد داشت.

‌  ‌

بازمانده امپراتوری

ولی ابوظبی تنها نیروی نظامی در ساحل متصالح نیست. «نیروی ساحل عمان» یا «تفنگداران عمان متصالح» که از ساکنان شیخ‌نشین‌ها و به فرماندهی افسران انگلیسی تشکیل شده قدرت نظامی واقعی آن منطقه است. مرکز این نیرو در شارجه (شارقه) قرار دارد و در غیاب یک فدراسیون و با پایان یافتن حضور نظامی انگلستان بسیار احتمال دارد از طرف دوبی و شارجه به عنوان وزنهٔ متقابلی در برابر نیروی نظامی ابوظبی بکار رود.

شارجه که زمانی با مقیاس‌های جنوب خلیج فارس یک «امپراتوری» بود هنوز هم به سبب پراکندگی قلمرو خود تنها شیخ‌نشینی است که با هر شش شیخ‌نشین متصالح دیگر مرز مشترک دارد.

ما شیخ خالدبن محمد قاسمی را در دفترش چند روزی پس از سوءقصدی که به جانش شده بود دیدار کردیم. بمب آسیب زیاد به تالار زده بود ولی همه آثار آن را سه روزه بر طرف کرده بودند و هر چیز را چنان که بود از نوساخته بودند. شیخ خوش خلق بود و پیرامونیانش توطئه را به شیخ صفر، فرمانروای سابق شارجه، منسوب می‌داشتند که به یاری عراق می‌کوشد نه تنها بر شارجه، بلکه چنان که دعوی کرده است، بر همه این منطقه تسلط یابد. موضع شارجه در برابر عراق با این تفصیل نیاز به حدس زدن ندارد و از این جهت درست در نقطه مقابل رأس‌الخیمه است که اکنون پایگاه اصلی عراق در کرانه جنوبی خلیج فارس بشمار می‌رود و شیخ صفرین محمدش از جانب مقامات شیخ‌نشین‌های دیگر به داشتن نقشی مشکوک متهم گردیده است.

آینده شارجه بدون پادگان و پایگاه هوایی انگلستان به امکانات محدود کشاورزی و احتمالاً جهانگردی بستگی دارد. نشانه‌های پیشرفت در این شیخ‌نشین نیز مانند شیخ‌نشین‌های دیگر به صورت خیابان‌های اسفالته و ساختمان‌های بزرگ و اقداماتی برای توسعه تسهیلات بندری نمایان است. ولی بدون نفت، که امید زیاد بدان بسته‌اند، موتور محرک پیشرفت بی‌سوخت خواهدماند.

***** ‌

بخش ۳

ایران و ایرانیان در شیخ‌نشین‌ها

در جنوب خلیج فارس ایرانیان با دو حریف روبرویند. حریف قدیمی‌تر انگلستان است که به دلایل سیاسی کوشیده است از ریشه گرفتن عنصر ایرانی جلو گیرد. و حریف تازه‌تر اعراب مهاجر و خاصه فلسطینیان‌اند، که در بیست سال گذشته به دلایل نژادی و پان عرب به سرکوبی ایرانیان در شیخ‌نشین‌ها پرداخته‌اند.

سیاست تفرقه‌انداز و سنت ضد ایرانی مقامات وزارت مستعمرات انگلیس، و پیش از آن حکومت هندوستان، بر ایران در منطقه حیاتی جنوبی آن لطمه‌های سختی زده است که تنها ایرانیان آنسوی خلیج فارس می‌توانند بازگویند. براین البته باید غفلت و کوته‌بینی مصیبت‌بار دست کم شش نسل ایرانیان را نیز افزود که کرانه‌های شمالی خلیج فارس را ویرانه گذاشتند و به کرانه‌های جنوبی چنان نگریستند که گویی در کره‌ای دیگر قرار دارد.

ولی تا انگلستان بر خلیج فارس تسلط داشته باشد هیچ درجه دوربینی و کوشندگی ما کفایت نخواهد کرد، برای آن که ایران در جای خود قرار گیرد، و به ایرانیان خلیج فارس جای شایسته آنان داده شود، باید نخست مداخله بیگانه از میان برخیزد. در خلیج فارس ما را چنان که هستیم بشناسند و ضرورت همزیستی با ما را دریابند. تصادفی نیست که در دو سه سال گذشته، همزمان با اعلام تصمیم انگلستان به بیرون رفتن از خلیج فارس، حضور ایران محسوس گردیده است و ما را به آنکه هستیم می‌گیرند.

‌  ‌

کنسروهای جغرافیایی

مقامات حکومت هندوستان و وزارت مستعمرات طبعاً از یک جمعیت ایرانی فعال که پیوسته چشم به نیاخاک خود در شمال داشت و آگاهی سیاسی‌اش از دیگران بیشتر بود، در مناطقی که تا همین اواخر به صورت کنسروهای جغرافیایی نگهداری می‌شد، آسوده خاطر نبودند. آن‌ها پس از ریشه‌کنی نفوذ نظامی و سیاسی ایران در خلیج فارس ـ که تا اوایل قرن نوزدهم واقعیتی بود ـ دیگر نگذاشتند یک میدان نفوذ دیگر، این بار به واسطهٔ مهاجران ایرانی، در کرانه جنونی برپا شود.

ایرانیان به صورت کارگر ساده و بعدها به صورت بازرگان و پیشه‌ور، همواره مورد نیاز شیخ‌نشین‌ها بودند. ولی می‌بایست در سرزمین تازه خود بی‌ریشه و بی‌نفوذ و بی‌حق باشند. آنجاها را که ایرانیان توانستند باز ریشه‌ای بدوانند، از سرسختی فرزندان این ملت باید دانست.

غبطه اعراب از پرمایگی مهاجران ایرانی و زبردستی‌شان در تسلط بازار، و شیوهٔ زندگی و شهرنشینی خوشایندترشان، همواره سلاحی برای شوراندن جعمیت بومی و تلخ کردن روابط میان عناصر نژادی بوده است. تو گویی مقامات وزارت استعمار همواره می‌دانستند که خلیج فارس سرانجام از ناحیه چه قدرتی بیش از همه وادار به ترک موضع فرمانروایی خواهند شد، و از پیش در تدارک تلافی و چاره‌جویی بودند.

از این گذشته، در دست‌گرفتن روابط خارجی شیخ‌نشین‌ها از جانب انگلستان، حتی بی‌آنکه قصدی در کار باشد، به بریدن همه رشته‌های ارتباط دو سوی خلیج فارس کمک کرد. شیخ‌نشین‌ها به صورت سرزمین‌های فراموش شده درآمدند تا آنگاه که کشف نفت به خواب زمستانی صدوپنجاه ساله پایان داد.

با پیدا شدن امکانات ثروت در جنوب خلیج فارس مهاجران از دیگر کشورهای عربی و بیش از همه از فلسطین و اردن روی بدین سرزمین‌ها نهادند. آوارگان فلسطینی هزار هزار در کویت و بعداً شیخ‌نشین‌های دیگر اسکان داده شدند. این آوارگان در سرخوردگی قابل توجیه و در شور عربی قابل فهم خود ناگزیر با عنصر ایرانی از در کشمکش درآمدند. اعراب بومی پیش از آن کم‌وبیش در کوره زمان با ایرانیان همسان شده بودند و دیگر چندان به چشم بیگانه بدیشان نمی‌نگریستند. ولی برای مهاجران فلسطینی و اعراب دیگر، ایرانیان غاصبانی بشمار می‌رفتند که در ثروت نفتی عرب انباز شده‌اند.

علاوه بر این فلسطینیان در مبارزه ملی خود بر اسب پان عربیسم می‌تازند و وظیفه خود دانستند که شیخ‌نشین‌ها را وارد جریان اصلی پان عرب کنند. این امر برای آن‌ها هم یک پیروزی سیاسی ـ تبلیغاتی و هم یک سرچشمه درآمد بود. موفقیت آن‌ها را در این سیاست از سیل پولی که از شیخ‌نشین‌ها به سازمان‌های فلسطینی جاری است می‌توان دریافت، و تندکردن آتش رقابت ایرانی ـ عرب وسیله عمده این سیاست بوده است.

‌  ‌

فارسی، زبان بازار

این فلسطینیان و اعراب نوآمدهٔ دیگر اگر بتوانند همهٔ ایرانیان را یا «مستعرب» و ناچار به فراموش کردن زبان و آداب خود خواهند کرد و یا آن‌ها را بیرون خواهند ریخت تا جا برای اعراب باز شود. آتش تعصب آن‌ها اعراب بومی را نیز به ناچار گرم کرده است و فضای همزیستی آرام و خواب‌آلوده قدیمی را برهم زده است.

مسئولیتی که ایران در حفظ عنصر ایرانی در جنوب خلیج فارس دارد امری قابل بحث نیست و در این راه کارهایی هم شده است. از دبستان ایرانیان در دوبی که اکنون دورهٔ اول دبیرستان و یک دانشسرای مقدماتی نیز بر آن افزوده شده، و بیمارستان بزرگی که شیروخورشید سرخ در دوبی می‌سازد و بهترین واحد درمانی در سراسر منطقه خواهد بود، «درمانگاه شیروخورشید سرخ عجمان» با شهرت نیکویش که تا دوردست‌ها رفته است.

در بحرین نیز ایرانیان از پنجاه سال پیش دبستانی را برپای داشته‌اند و زیر فشارهای فراوان ایستادگی کرده‌اند و طرفه آن که سخت‌ترین روزهایشان تازه فرارسیده است. اکنون که کارشان باید از مجاری رسمی بگذرد، و در نتیجه راه بر همه گونه اعمال نظر گشوده شده است و بیم آن می‌رود که آن چند ایرانی دلبسته به دبستان در بحرین سرانجام دلسرد شوند و سرخویش گیرند.

در زمینه آموزش ایرانیانِ شیخ‌نشین‌ها اگر تا کنون سیاستی داشته‌ایم، این سیاست بدون توجه به آینده جامعه ایرانی شیخ‌نشین‌ها و سیاست ایران در خلیج فارس بوده است. دو آموزشگاه ایرانی در دوبی که ساختمان‌های مجهزشان مایهٔ سربلندی بسیار است، عملاً کمکی به ایرانیان در آن شیخ‌نشین نکرده‌اند. آن‌ها اکنون به در حدود ۱۲۰۰ تن کتاب‌های درسی فارسی می‌آموزند و همان مقدار عربی و انگلیسی که ما در دبیرستان‌های خود می‌خوانیم ـ یعنی عملاً هیچ.

اما در دوبی ـ مانند بیشتر شیخ‌نشین‌ها ـ اگر فارسی زبان کوچه و بازار است، زبان فرهنگ و حکومت نیست. با همه افتخارات گذشته و پایگاه کنونی زبان فارسی باید این حقیقت را پذیرفت که آموختگان مدارس ایرانی دوبی در جامعهٔ خود، در دوبی، به کاری نمی‌آیند. به همین سبب بسیاری از ایرانیان فرزندان خود را به مدارس عربی می‌سپارند تا زبان حکومت و فرهنگ را بی‌آموزند و انگلیسی را که «لینکافرانکا»ی سراسر منطقه جنوبی خلیج فارس است.

اگر هدف ما آن باشد که ایرانیان شیخ‌نشین‌ها به ایران بازگردند، البته باید سیاست آموزشی آموزشگاه‌های دوبی را ادامه و تعمیم داد. اما اگر ایرانیان جنوب خلیج فارس باید در آنجا که هستند بمانند و از عهده حفظ خود و جوهر ملی و فرهنگی خود بدر آیند، باید آنان را در مدارس ایرانی چنان آموزش داد که برای زندگی در آن فضای خاص آماده باشند، یعنی عربی و انگلیسی بدانند.

تبعیض بر ضد ایرانیان در اشغال مقامات حکومتی هم‌اکنون آنقدر هست که ناتوانی در زبان رایج محل نیز بر آن بار نشود. ما نباید به داشتن دو آموزشگاه در دوبی دلخوش باشیم. باید از خود بپرسیم ارزش آن‌ها برای بیست‌هزار ایرانی دوبی ده‌ها هزار ایرانی در شیخ‌نشین‌های دیگر چه بوده است؟

در دبستان ایرانی بحرین، که خود ایرانیان ساخته و در طول نیم‌قرن اداره کرده‌اند، بر عکس، سیاست آموزشی متناسب با شرایط محل اختیار شده است. هدف گردانندگان این دبستان ایرانی نگهداشتن کسانی است که باید در یک فضای عربی ـ انگلیسی زندگی کنند. در این آموزشگاه نوآموزان هویت فرهنگی خود را حفظ می‌کنند و در عین حال در رقابت با دیگران چیزی کم ندارند. روش دبستان ایرانی بحرین باید در دوبی و هر شیخ‌نشین دیگر سرمشق قرارگیرد.

توزیع خدمات بهداشتی و آموزشی ایران نیز در شیخ‌نشین‌ها باید عادلانه‌تر باشد. در قطر ایرانیان بسیارند. شاید بیش از دوبی. اما نه دبستان دارند و نه درمانگاه در حالی که از نظر وضع درمانی دوبی پیشرفته‌تر است و نیازش به یک بیمارستان ایرانی کمتر. در دوبی بیمارستان‌های خوب دیگر دارند و بیمارستان بزرگی نیز می‌سازند. در قطر بیمارستان خوب نیست. با توجه به وضع درخشانی که ایران در قطر دارد جای آنست که گوشه‌ای از فعالیت‌ها متوجه آن امارات گردد، که از غالب امارات دیگر خلیج فارس در راه استقلال بیشتر رفته است و به یک کشور واقعی با سرزمین و جمعیت بیشتر شباهت دارد.

‌  ‌

وضع ممتاز ایران

از بازار خلیج فارس و امکانات صادراتی ایران بسیار سخن رفته است و در آن هیچ مبالغه‌ای نیست. این منطقه سالی در حدود ۴۵۰ میلیون دلار (گذشته از کویت و عربستان صعودی) برای واردات در دسترس دارد همه چیز، حتی آب، از همه جا، حتی استرالیا و کانادا، وارد می‌کند. خود پیداست که تولیدات کشاورزی و صنعتی و نیز بخش خدمات ایران چه بهره‌ها از نزدیکی راه و آشنایی به منطقه و وجود یک جماعت بزرگ و فعال از ایرانی در منطقه تواند برد. بانک‌های ایرانی (ملی و صادرات) و شرکت ملی بیمهٔ ایران از فرصت با شوق و قدرت استفاده کرده‌اند. بانک صادرات ایران در دوبی، هم‌اکنون شش شعبه دارد و در شارجه و ابوظبی نیز به زودی در قطر، و دور نیست روزی که نبش هر خیابان شیخ‌نشین‌ها در اجاره شعبه‌ای از این بانک درآید.

شرکت‌های ساختمانی ایران از این رونق ساختمان که در همه شیخ‌نشین‌ها می‌توان دید خوب می‌توانند استفاده کنند، خاصه که کارگران و استادکاران بیشتر ایرانی‌اند و ایرانی هنوز به کار خوب شهرت دارد و جنس ایرانی را با رغبت می‌خرند.

ایران بهترین پناهگاه جهانگردی شیخ‌نشین‌ها است. ایرانیان و اعراب به یک اندازه در اشتیاق دیدن شیراز و اصفهان و کرانه‌های خزرند. پروازهای هواپیمایی ملی ایران از دوبی به شیراز از دو ماه پیش ذخیره می‌شود. معلوم نیست بر این وضع باید تأسف خورد یا شادی کرد؟ مختصر می‌توان گفت که در اینجا نیز از عهده استفاده از فرصت‌ها برنمی‌آییم.

وضع خاص و ممتازی که ایران پس از حل مسئلهٔ بحرین در همه شیخ‌نشین‌ها بدست آورده است به آسانی قابل وصف نیست و باید در محل احساس شود. ترکیب قدرت و انصاف و بزرگ‌منشی در سیاست ایران اثری برق‌آسا بر مردم شیخ‌نشین‌ها نهاده است. ایران با همین یک حرکت به قلب شیخ‌نشین‌ها راه یافته است و کوشش یک قرن و نیمی همه عوامل بیگانه را ـ چه انگلیسی و چه عرب ـ به مقدار زیاد بیهوده کرده است.

امروز کمتر تحولی در شیخ‌نشین‌ها به دقت تحولات روابط ایران با هر یک از آن‌ها دنبال می‌شود. هر شیخ‌نشین در پی یافتن راه‌ای ارتباط تازه‌ای با ایران است. دوبی و قطر و بحرین اکنون در صف اول دوستان ایران جای دارند و احساسات موافق ایرانی در هر شیخ‌نشین به نسبت پیشرفته‌تر بودن آن فزونی دارد.

اما در همه جا موضوع خشم‌آور، خلیج عربی، خاری در گلوی روابط بهتر با ایران است. نهضت عربی نامیدن خلیج فارس دهسالی پیش از کویت آغاز شد و اعراب مهاجر و فلسطینیان بدان دامن زدند، تا آنجا که امروز سیاست رسمی شیخ‌نشین‌ها و در سطح غیر رسمی مظهر مخالفت با ایران شده است.‌

تعارف‌ها و نرمی‌های ما در برابر این نشانه آشکار دشمنی بیهوده است. عکس‌العمل‌های ما باید فوری و سخت باشد. خلیج البته با این تشبثات عربی نخواهد شد. ولی ساکنان کرانه‌های جنوب باید بیاموزند که رنجانیدن ایران برایشان گران خواهد بود.‌

‌  ‌ادامه دارد

بخش ۴ ـ ۵ ـ ۶

http://bonyadhomayoun.com/?p=16502