کار دنیا شوخی نیست جدیت میخواهد، عقل میخواهد، دلسوزی برای مملکت میخواهد. اگر این چیزها در ما نیست باید آن را فراهم کرد و وقتی که این صفات جمع شد آن وقت به کار کردن مشغول شد تا وقتی که جماعتی بالنسبه مهم با طرح عاقلانه و جدّیت تامه در مملکت متفقاً در صدد اصلاح کار نباشند هیچ کار نخواهد شد و روزبروز بدتر میشود، و بنابراین به عقیدۀ بنده اول از همه این کار را باید صورت داد.
نامۀ خصوصی به محمود وصال (وقارالسلطنه)
از پاریس ۱۷ دسامبر ۱۹۱۹
محمدعلی فروغی
قربانت شوم روزگار و هر چه در وی هست بس ناپایدار است…. اما امیدوارم سحر نزدیک باشد. اتفاقاً تا کنون اغلب اوقاتی که وسیلۀ ارسال مکاتیب به طهران بدست آمده وقت چنان مضیق بوده که مجال عریضهنگاری جداگانه نداشتهام به پست که برای ارسال مکتوب اعتبار نمیکنم و فقط گاهی به ارسال کارت پستال قناعت میورزم، اینست که در این سفر کمتر اسباب تصدیع را فراهم کردهام لیکن این نکته البته منظور است که هر چه به میرزا ابوالحسنخان مینویسم در واقع خطاب به حضرت عالی هم هست، مطالب هم همانهاست که به او نوشته و مینویسم. الان هم که باز موقعی پیدا شده و مراجعت جناب ارباب را وسیله میخواهم قرار بدهم باز بر حسب اتّفاق چند فقره کار پیش آمده که دست و پایم را تنگ کرده لهذا بعضی مسائل عمومی را که لازم میدانستم به اطّلاع حضرت عالی و هر کس گوش شنوایی دارد برسانم از مطالب شخصی جدا کرده مستقیماً به حضرت عالی عرض میکنم.
از گذشته حکایت کردن که چه بود و چه شد خوب یا بد شد فایده ندارد، مجال هم نیست، باشد برای موقع ملاقات. از حال و آینده باید گفت و از گذشته باید عبرت گرفت. دنیا اگر چه همیشه بیاعتبار بوده اما امروز از همه وقت بیاعتبارتر است و به برقراری اوضاع حالیّه به هیچ وجه اطمینان نیست ترتیبی که برای کار روزگار پیش آمده و همچنین برای مملکت ما هر چند یقیناً از اوضاع سابقه بهتر است اما باز به این حال نمیماند اروپا عموماً در حال غلیان است دول حالیّه و رجال سیاسی که همان رجال قدیمی هستند خیلی سعی دارند که دنیا را در قالب قدیم خود نگاه بدارند امّا موفق نخواهند شد و هر چه بکنند موقتی است و چندی نمیگذرد که بکلی ورقها برمیگردد. حال در این میانه ما چه باید بکنیم. افسوس که این فقره از همه مشکلتر است. به عقیدۀ بنده ما هیچ کاری نباید بکنیم جز این که خودمان را درست بکنیم. عجالتاً ما در کار نیست. ما نیستیم ما وجود نداریم و فقط همین عیب را داریم یعنی عدم صرف هستیم که بدتر از وجود ناقص است. فرض کنید تمام دنیا خوب شد. اساس عدالت برقرار شد. انسانیت دنیا را گرفت. تازه آن وقت درست فکر کنیم به بینیم حقاً از روی عدالت و انسانیت و مروّت وقتی که بخواهند با ما معامله کنند چه باید بکنند آیا غیر از این چاره داریم که به نماز ایستاده دست به دعایی برداشته بگوییم الهی عاملنا بفظلک و لاتعاملنا بعدلک.
ملت ایران اگر وجود داشت اگر در ایران افکار عامّه مؤثر بود آیا دولت ایران جرأت میکرد این قرارداد اخیر را با انگلیس ببندد؟ آیا دولت انگلیس جرأت میکرد چنین ترتیبی را به دولت ایران تحمیل کند؟
اگر بدانید در فرنگستان و آمریکا از بسته شدن این قرارداد چه محشری برپا شد. اگر میدیدید انگلیسها در عین این که خود را از تنگ و تا نمیاندازند چقدر متزلزل و نگران بودند و هستند اما چه فایده ملّت ایران که در بین نیست. ایرانیها که نمیخواهند داخل آدم باشند دیگران هم که کاسۀ گرمتر از آش نمیتوانند بشوند. بسیار خوب، گذشته گذشت در آینده چه خواهیم کرد؟ ملت ایران مجلس شورای ایران با این قرارداد چه برخورد خواهد کرد؟ میشنوم علما در طهران بر ضدّ قرارداد کاغذ مهر میکنند و افکار در هیجان است. اینها همه صحیح امّا چه میخواهند بکنند؟ فرض میکنیم قرارداد باطل شد. بعد از آن چه میکنیم. برای زندگی خود چه فکری کردهایم؟ چه طرحی ریختهایم؟ کارهای خودمان را به که میسپاریم؟ چه اشخاصی بر سر کار میآوریم؟ از آنها چه میخواهیم؟ چه دستور به آنها میدهیم؟ چه وسیله برای کار کردن آنها فراهم میکنیم؟…
کار دنیا شوخی نیست جدیت میخواهد، عقل میخواهد، دلسوزی برای مملکت میخواهد. اگر این چیزها در ما نیست باید آن را فراهم کرد و وقتی که این صفات جمع شد آن وقت به کار کردن مشغول شد تا وقتی که جماعتی بالنسبه مهم با طرح عاقلانه و جدّیت تامه در مملکت متفقاً در صدد اصلاح کار نباشند هیچ کار نخواهد شد و روزبروز بدتر میشود، و بنابراین به عقیدۀ بنده اول از همه این کار را باید صورت داد. اگر میشود و اگر نمیشود بیخود نباید زحمت کشید که هدر است و اگر کاری باید کرد همین است که مقدمۀ آن کار فراهم شود و البته بخاطر دارید که سابقاٌ هم وقتی که من در تهران بودم همین نظر را داشتم و کسی با ما موافقت نداشت. ده سال دیگر هم که بگذرد باز در همان مرحله خواهیم بود و غصّه خواهیم خورد.
از قراری که استنباط میشود مجلس شورای ملی آینده (اگر منعقد شود) ممکن است خیلی فاسد و اسباب یأس باشد علاج این درد هم باز همان است یعنی هر گاه ملّت افکار داشته باشد مجلس هر قدر فاسد باشد نمیتواند خیلی خرابکاری بکند بلکه افکار عامه آن را دفع میکند.
اکنون باز تأکید و تکرار میکنم که از اوضاع حالّیه مأیوس نباید بود و نباید خیال کرد که برای اقدام موقع گذشته و دیر شده، خیر حالا اول کار است و شب آبستن، و باید از حالا پایبست خانه را درست کرد که اگر هم حالا شکستی به در و دیوار وارد آید در وقتی که موقع مناسب شد بتوان بر روی پایه بنایی کرد و یقین بدانید که آن موقع خواهد رسید و ممکن است شکستی هم که ما از آن ترس داریم وارد نیاید به شرطی که ایرانیان بدانند چه بکنند و بخواهند بکنند و اگر ما در این صدد باشیم و آن پایه را درست نکنیم گذشته از این که شکست وارد میآید وقتی که موقع مناسب هم رسید بازکاری نخواهیم کرد و باید نسبت به دیگران در حال صغر و قیمومت بمانیم چنان که از اضمحلال دولت روس آن طور که باید استفاده نکردیم. دولیت روسیّه قد علم خواهد کرد و اصلاح خواهد شد و ما هنوز در خم یک کوچه خواهیم بود.
در کلام اطناب کردم و مطلب کم گفتم زیرا که حرف یک کلمه است و بقدری صحیح و مهم است و رفقای ما چنان از مطلب دور و عاری هستند که شخص هر قدر تکرار کند و طول و تفصیل بدهد باز هم کم گفته است به رفقا باید گفت تا حالا ما گرفتار روس و انگلیس بودیم اگر نجنبید و غیرت نکنید فردا گرفتار افغان و ترکمن و کرد و قفقازی و ارمنی و عرب خواهیم بود…. دولتهای جمهوری یا سلطنتی تشکیل دهند و کرسینشین مجالس بینالمللی گردند و ما همچنان در اول وصف او مانده باشیم. این قدر باید دانست که امروز دیگر دورۀ زندگانی بینالمللی است یعنی هیچ ملتی ممکن نیست خارج از حوزۀ ملل و دول دنیا بماند. اوضاع داخلی هر مملکت هم باید قهراً تبعیت از اوضاع سایر ممالک بکند این حرف اگر سابق راست بود حالا راستتر شده. سابقاً رقابت دول معظمه و کیفیت پلیتیکی آن دوره ممکن بود یک چند یک ملت ضعیف در حال پستی و یا انفراد و جدایی نگاه بدارد امروز دیگر ممکن نیست. دول و ملل همه داخل در یک حوزه و اجتماع خواهند بود و اوضاع و زندگی آنها بر یکدیگر تأثیر کلی خواهد داشت و مملکت ما هم خارج از حوزه نخواهد ماند. نهایت این که اگر مردم مملکت خودشان در صدد اصلاح کار و متناسب ساختن اوضاع خویش با کیفیات خارجی نباشند قهراً در تحت هدایت دیگران خواهیم بود، انگلیس نباشد امریکا خواهد بود یا مملکت دیگر، تصور نکنید با این فسادی که در ما هست اگر از امریکا استمداد کنیم بهتر از انگلیس است هر کس باشد باید اختیارات را از ما سلب کند و به ارادۀ خود عمل نماید در آن صورت که ما استقلال را از دست داده باشیم مرا چه ابن یامین چه یهودا. اما این را هم باید دانست اساس دولت انگلیس و مستملکات او هم به این شکل نخواهد ماند و تغییرات و انقلابات کلی در پیش است افسوس در همین است که اگر دنیا را آب ببرد ما را خواب برده است.
از مطالبی که باید متوجه و ملتفت بود مسئله مجمع ملل است. نمیدانم ایرانیان اهمیت این اساس را بخوبی درک کردهاند یا نه. در فرنگستان خیلی به آن اهمیت میدهند مخصوصاً کسانی که رجال سیاسی قدیمی نیستند یعنی هر کس اهل علم و فلسفه و ذوق و دارای عقاید انسانیت و عدالت و طالب صلح و امنیت است هواخواه مجمع ملل است و تأسفی که دارند اینست که در عهدنامۀ صلح با آلمان اساس مجمع ملل را آن طور که باید محکم و موافق عقاید جدید ندادهاند و حالا کار میکنند و سعی دارند که اولاً مجمع ملل را موجود و منعقد کنند زیرا که میگویند همین وجود ناقص هم خوب است ولی به این هم قناعت ندارند و ساعی هستند که بعد از انعقاد اساس آن را محکمتر و متینتر سازند و در اکثر ممالک اروپا و امریکا انجمنها و جمعیتهای زیادی برای ترویج این خیال و عقیده تشکیل دادهاند و رسالات و مجلات برای این کار نشر میکنند و نطقها و کنفرانسها میکنند. چند روز قبل در بروکسل پایتخت بلژیک مجمعی منعقد شد از نمایندگان جمیع انجمنهای ممالک اروپا که برای این مقصود کار میکنند و در آنجا حرفها زدند و پیشنهادها کردند که البته بیاثر نخواهد بود بعدها هم این مجامع را تکرار خواهند کرد.
ضدیت مجلس شورای امریکا با عهدنامه صلح و مجمع ملل قدری افکار را در این خصوص متزلزل و نگران کرده لیکن این کار پیشرفت خواهد کرد و قوت خواهد گرفت تا کار بجایی برسد که مجمع ملل به منزلۀ پارلمان دنیا شود و کلیه روابط ملل و دول را اداره کند، و چاره نیست جز این که این طور بشود، امروز نشود فردا خواهد شد، فایدۀ این اساس واضح است و حاجت به توضیح نیست ملل کوچک طالب آن باید باشند بواسطۀ این که فقط به این مسئله از شرّ تعدی ملل مقتدر مأمون میتوانند بشوند. امّا ملل قوی و بزرگ بیشتر طالب آن هستند بواسطۀ این که اگر این مجمع نباشد باز باید مثل سابق قشون و قورخانه و اسلحه فوقالعاده نگاه بدارند تا مقام خود را در دنیا حفظ کنند و این مخارج گزاف دارد که دیگر مردم طاقت تحمّل آن را ندارند و اگر هم تحمل کنند باز آسوده نیستند و یک دفعه ممکن است دوباره جنگ در بگیرد و این نوبت اگر جنگ شد از جنگ سابق خیلی خوفناکتر و هولانگیزتر خواهد بود. امریکاییها هم که با این اساس ضدیت میکنند یکی به واسطۀ پارتیبازی و مخالفت با شخص رئیس جمهور است که از او راضی نیستند و دیگر به واسطۀ این که میگویند اساس مجمع ملل آنطور که باید داده نشده و ترتیباتی که در کنفرانس صلح داده شده موافق مطلوب نیست و اگر ما مجمع ملل را تصدیق کنیم آن ترتیبات غیرمطلوب را باید تأیید نماییم. مثلاً در اساس مجمع ملل مقرر شده که دولی که عضو مجمع هستند باید ضامن استقلال و تمامیت یکدیگر باشند.
پس اگر روزی دولت ایران مدعی انگلیس شود و یا دولت دیگری به حمایت دولت ایران یا مصر برخیزد و بخواهد آن را از چنگه انگلیس نجات دهد ما به موجب این قرارداد مجبوریم از دولت انگلیس حمایت کنیم و تمامیت آن را حفظ کنیم زیرا که در واقع مصر و ایران جزء انگلیس است، حالا ببینید که در واقع ضدیت امریکاییها با مجمع ملل برای خاطر این است که اساس ترتیبات عهدنامه را موبفق عدالت نمیدانند و دول اروپا را حریص و طمّاع میبینند، و به عقیدۀ من همین ضدّیتها اسباب قوت اساس استقلال ملل خواهد شد، و البته میدانید که از این گذشته انگلیسها گرفتاریهای زیاد پیدا کرده و روز به روز هم گرفتاری ایشان بیشتر میشود. افغانستان و مصر و کردستان و بینالنهرین آرام نیست. در هندوستان مجبور شدهاند رو به ترتیباتی بروند که منجر به استقلال داخلی آن شود. مسئله ایرلند معمّا و خار بزرگی شده. بسیاری از انگلیسها خودشان از این ترتیبات ناراضی هستند وقتی میگویند ما را با بینالنهرین چه کار است. زندگانی داخل ممالک بقدری مشکل و مختل شده که نزدیک است درمانده شوند. باری اگر بخواهم همۀ مطالب را شرح دهم طولانی میشود و به تحریر درنمیآید حاصل کلام این است که وضع ناپایداری حادث شده و بر این قرار نخواهد ماند یا باز عنقریب جنگ خواهد شد یا تدریجاً ولی به سرعت اوضاع تغییر خواهد کرد و ورق برخواهد گشت ما باید به فکر خودمان باشیم فکر معقول بکنیم ترتیب صحیحی برای زندگانی بدهیم.
خیلی طول کلام میدهم و اسباب تصدیع میشوم. ببخشید، و چون بیرویه و به عجله مینویسم پریشان و نامربوط میگویم اما گفتن این حرفها اگر برای شما دردسر است برای من تسلای خاطر است. حیف که باز بقدری که میل دارم مجال نیست که تحریر کنم نصف شب شده فردا صبح باید مشغول کار دیگر شوم، ارباب هم فردا باید حرکت کند ناچار قصّه را کوتاه میکنم به علاوه زیاد گفتن چه حاصل برای آنها که میفهمند یک حرف بس است بلکه آن هم زیاد است زیرا که خود میدانند چون این حرفها تازگی ندارد و همیشه میگفتیم و میشنیدیم به دیگران هم که اثر نمیکند فایدۀ اصلی این حرفها این است که بدانید بر معلومات بنده چندان چیزی اضافه نشده و عقایدی که داشتم تغییر نکرده در کار مملکت خودمان مأیوسم. در عین امیدواری، امیدوارم در عین مأیوسی این مسافرت به گردنم افتاد برای ادای تکلیف قبول کردم و بقدری که مقدور بود کوشیدم بعد از این هم هر قدر لازم باشد در ادای تکلیف میکوشم و باقی را حوالت با خدا میکنم. آرزوی شدیدی که دارم این است که یک دفعۀ دیگر به فیض زیادت حضرت عالی و متعلقان و دوستان برسم و همه را سلامت بیابم.
قلم این جا رسید و سر بشکست و دستم از کار افتاد بهتر آن است که هیچ نگویم که معانی هرگز اندر حرف ناید. خدمت همۀ دوستان از طرف بنده عرض ارادت و سلام برسانید. خیلی میل داشتم که خدمت آقایان دوستان خاص عریضه علی حده عرض کنم مجال نیست البته عذرم را خواهند پذیرفت همین قدر عرض میکنم که هیچ یک از نظرم محو نشده و همیشه در برابر چشمم هستند.
ایام سعادت مستدام باد.
به تاریخ شمسی امروز درست یک سال است که از طهران حرکت کرده از حضور عزیزان مهجورم و در صورتی که به فرمودۀ شیخ اجل
یک شب فراق بر من باشد به طول سالی!
منبع: مقالات محمدعلی فروغی