بخش اول ـ ۲۸ مرداد مهمترین رویداد جهانی
پنجاهمین سالگرد ۲۸ مرداد در یک فوران تبلیغاتی و سیاسی، با چنان سر و صدائی گذشت که خود یکی از مهمترین رویدادهای سال شد. پنجاه سال برای سپردن هر رویدادی به تاریخ میباید بس باشد. آلمان و فرانسه پس از سه جنگ در چهار نسل پیاپی که هنوز جلگههای خاوری فرانسه از استخوانهای کشتگان آنها انباشته است امروز که پنجاه سالی از واپسین جنگشان میگذرد چنان با هم بسر میبرند که گوئی همان اتباع ۱۲۰۰سال پیش امپراتوری شارلمانی هستند. آن تاریخ همچنان زمینه بررسیها و تاویلها و نتیجهگیریها و موضوع رمانها و فیلمهاست ولی فرانسوی و آلمانی که با هم دست به گریبان آن تاریخ باشند نمیتوان یافت.
در ایران به این مناسبت مقالاتی نوشتند و یادی کردند ولی انفجار سیاسی ـ تبلیغاتی در بیرون روی داد. مردمی که بیش از هر چیز ایرانی ماندهاند به این معنی که با گرایش سیاسیشان تعریف نمیشوند از ۲۸ مرداد با ذکر شایستهای گذشتند. برای آنها هیچ روزی در تاریخ ایران با ارتباطتر و ملموستر از ۲۲ بهمن نیست. آنچه پنجاه سال پیش روی داد دامنشان را نگرفته است؛ بیست و پنج ساله گذشته است که ”دست از آنها نمیدارد و پشتشان را به زور پنجه میشکند.” ۲۸ مرداد در میان آن گروه ایرانیان بیرون که هویت سیاسیشان هر چه دیگر را زیر سایه گرفته است، بود که به جای بلندش، بلندتر از هر رویداد تاریخی بویژه ۲۲ بهمن، رسانده شد. شادی نویسندگان و سیاسیکارانی را که در زمینههای دیگر چندان چیزی که به کار امروز و آینده بیاید ندارند میشد از هر سطر نوشتهها و گفتههاشان دید. آنها که دلشان میخواهد هر هفته و هر ماه گریزی به ۲۸ مرداد بزنند فرصت گرانبهائی را که پیش آمده بود غنیمت شمردند.
چنان توجه پردامنهای این انتظار را پیش میآورد که پس از پنجاه سال که همه کلیشهها هزار بار تکرار شده است و شعارها را تا حد درنگذشتنی رسانیدهاند؛ و پس از انتشار اسناد دست اول وزارت خارجه امریکا و بریتانیا و سی. آی. آ. که در این اثنا انتشار یافته است، بررسیها با پختگی و اعتدال بیشتری همراه باشد و اندکی، از پوزشگری محض خطاپوش، تا ردیف کردن شعارها و کلیشههای فرسوده، فراتر رود. دستکم انتظار میرفت مراجع و ارجاعات، تنوع بیشتری بیابد و رگهای از تازگی در نوشتهها و سخنان راه یابد. پنجاه سال زمان کمی نیست و مغز انسانی مگر به استحکام صخره باشد که به هیچ تجدید نظری جائی ندهد. بررسی بیشتر پژوهشها، در واقع تراکتها و اوراق تبلیغاتی، نشان داد که نه کاهنان پرستشگاه مصدق حاضرند اندکی از جهان سیاه و سپید خود بیرون بیایند؛ نه آن بخش هرچه بی ربطتر سیاسیکاران مهاجر ـ تبعیدی که چنان در ۲۸ مرداد فرو رفته است که هیچ دستی در آن نمیتواند ببرد. ۲۸ مرداد سلاح دفاعی او، حتا هویت و علت وجودی اوست. اگر ۲۸ مرداد دیگران نباشد خود او را به چه دستاوردی بشناسند، به ۲۲ بهمن؟ او هر چه بدی را، در ۲۸ مرداد خلاصه میکند و با بزرگنمائی آن و کشاندنش به مرکز بحث سیاسی، میکوشد مردم را در نظرگاه (پرسپکتیو) ۲۸ مردادی چنان محدود کند که نه اهمیت رویدادهای دیگر را در یابند نه به تصویر بسیار بزرگتر و باربطتر بنگرند. انتشار کتابی از یک نویسنده امریکائی که ۲۸ مرداد را در مرکز تحولات جهانی مینهد دلائل باز هم بیشتری در اختیار او میگذارد.
در این بخش سیاسیکاران است که بیشتر مخالفان سرنگونی رژیم اسلامی گرد آمدهاند. هم اینان بودند که خشنودی خود را از پایان گرفتن تظاهرات مردمی ماه ژوئن و سر نگرفتن خیزش ۱۸ تیر امسال به دشواری توانستند پنهان کنند و تنها پس از سرکوبیها دست از انتقاد و عیبجوئی برداشتند و در ستایش تظاهرات و دفاع از تظاهرکنندگان با دیگران انباز شدند. همانهایند که از هر اشاره به نافرمانی مدنی و همهپرسی برای رژیم آینده، از هر چه پایان این رژیم را درخود داشته باشد، بهم بر میآیند. بهترین گرماسنج سیاسی این بخش را در تهران در اصلاحگران حکومتی میتوان یافت. نظر آنان تعیین کننده راه اینان است. میباید امیدوار بود که کار این گروه به امید بستن به رفسنجانی پس از نا امیدی از جبهه مشارکت و شرکا نرسد. نشانههای ”گذار از دوم خرداد ” در این معنی چندی است در نوشتههای پارهای ”سازندگان” درون و خوشنشینان بیرون دیده میشود.
اگر قهرمانان مبارزه با ۲۸ مرداد میتوانستند از احساس ملال مردم در ایران، حتا بسیاری در بیرون، به تعزیه ۲۸ مرداد چشمپوشی کنند و دستکم از آن بیخبر بمانند چه خوب میبود! اگر جهان در واقع نیز، و نه تنها در حلقه تنگ شونده همفکران، بر مراد آنان میگشت! اگر تنها ۲۸ مرداد میبود و مقادیری هم شرح بدکاریها و ستمگریهائی که مسئول همه شاهکارهای زندگیهای سروران پاک و خردمند، در گذشته و اکنون و آینده است، چه خوب میشد این چند صباح دیگر را هم بیمسئولیت و با لجنمالی بسر برد! چه میشد اگر هیچ واقعیت مزاحمی سر بلند نمیکرد و کسی به یاد مختصر اشتباهات سروران که ”نشانه سرزندگی” آنهاست نمیافتاد و در پی جبران آنها بر نمیآمد؟ (الحق چشم بد از چنین ”سرزندگی”هائی دور باد.)
مشکل آن است که جهان چنان نمیگردد و نشانههای سر بلند کردن واقعیتهای مزاحم همهجا هست، بدتر از همه واقعیت جمهوری اسلامی که هر برگش هزار برگ سیاه شده در محکوم کردن ۲۸ مرداد را از رونق میاندازد. ولی نشانههائی از آن نزدیکتر در همین یادواره ۲۸ مرداد که سروران به صورت ”جشنواره ۲۸ مرداد” در آوردند رخ نمود. انبوه ”فیلیپیک*”های تقبیح و محکومیت، از استثناهای پر معنی خالی نماند. کسانی بیرون از خیل امامزادهداران با نگاه گشاده امروزی و گوشه چشمی به آگاهیهای تازهتر به آن رویداد نگریستند و به روشنی روند آینده بررسی گذشتهای را که بخواهند یا نخواهند به تاریخ میپیوندد نشان دادند. این روند را در یک کلام به غیرسیاسی شدن بحث تاریخی میتوان توصیف کرد که اجازه میدهد از نظرگاه درستتری به موقعیت اکنون و نیازهای آینده بنگریم ــ آنچه در جاهای دیگر به عنوان آزاد شدن از گذشته آورده شده است. برای سودازدگان ۲۸ مرداد اگر کم اعتنائی مردم در ایران بس نبوده باشد نگاه نزدیکتری به این استثناها بیفایده نخواهد بود. نگرش غیرحزبی به تاریخ همروزگار ایران دارد جا میافتد. آنها پنجاه سال را در سودای خود از کف دادهاند و جز مظلمه انقلاب و حکومت اسلامی چیزی در دست ندارند. اکنون شاید زمانش رسیده باشد که پا به پای مردم راه بیایند و به امروز و آینده آنان بیندیشند.
***
اشاره به پیوند میان چنگ زدن در ۲۸ مرداد، با روحیه و طرز تفکر و سیاستهائی که یا چندان کاری به آنچه بر مردم ایران میگذرد ندارند و به پاک کردن حسابهای پنجاه ساله سرگرماند و یا ادامه وضع موجود را ترجیح میدهند، از مقوله جدل polemic نیست. چپگرایان و مصدقیهائی که بیست و پنج سال پیش زیر عکسهای خمینی و شعار حکومت اسلامی تظاهرات کردند ”خودی” نبودند و به زودی نوبتشان رسید که با جوخه اعدام و دیوارهای زندان سر و کار یابند یا در تبعید به گریزندگان رژیم پیشین بپیوندند؛ یا در حاشیههای رژیم عمری به سرآرند. آنها میخواستند انتقام ۲۸ مرداد را بگیرند و بسیاریشان با همه لطمههائی که از رهبر و امام خود و پیروان خودیترش دیدند دستکم از پانزده سال پیش عملا هوادار کش دادن حکومت اسلامی، نخست به بهانه فرصت دادن به ”ترمیدور” انقلاب اسلامی، به عملگرایان و میانهروان بساز و بفروشی، و سپس در پوشش کمک به اصلاحگران زبانی، و اکنون به نام مسالمت و دگرگشت گام به گام، بودهاند ـ اگر اصلا به مسئلهای مهمتر از ۲۸ مرداد میپرداختهاند.
این سودازدگی یک بیماری سیاسی است که پیامدهای سنگین برای ملت ما داشته است و دارد. این بیماریی است که پنجاه سال گروههای بزرگی از مردمان با ارزش را سترون کرد، و نگذاشت از کاری جز جوشیدن در تلخکامی خود برآیند. دیگرانی سترونی را خوش نداشتند و به مبارزه فعال روی آوردند ولی از چنان موضع حقمداری self-righteous که جز با وارونه کردن واقعیات و زیستن در جهان تصوری خود نمیتوانستند به مبارزه ادامه دهند. رژیم پادشاهی را مظهر همه بدیها شمردند ولی خود از دست زدن به هیچ ناروائی، مهمتر از همه زندگی در دروغ، ابا نکردند. انتقام ۲۸ مرداد بیش از اینها ارزش میداشت. برای گرفتن آن میشد تا مرز خودکشی هم رفت: ”شاه برود هرچه میخواهد بشود.” سرسپردن به انقلاب اسلامی یک پیامد این بیماری بوده است، وام گرفتن از کربلا و روحیه عاشورائی، و کشاندنش از فولکلور مذهبی به فولکلور سیاسی، یک پیامد دیگر آن، و ناسالم و کم اثر کردن مبارزه برضد رژیم در بیرون باز یک پیامد دیگر آن است.
پاسخ این پرسش را که چگونه میتوان هنوز آینده ایران را در گرو اصلاحگرانی گذاشت که خودشان هر روز آیه یاس میخوانند، در همین بیماری میتوان یافت ــ میترسند مبادا جمهوری اسلامی برود و احتمالا پادشاهی مشروطه به جایش بیاید. تصادفی نیست که از تظاهرات ده روزه خرداد/ژوئن، تمرکز آتش بر جبهه ۲۸ مرداد بیش از همیشه بوده است، زیرا در آن تظاهرات بود که هواداران پادشاهی به صورت نیروی مشخصی در ایران ظاهر شدند. چنین دورنمائی برای جنگاوران ۲۸ مردادی از منظره هر روزی از هم گسیختن جامعه ایرانی ترسناکتر است. آنها آمادهاند تا پای جان بزنند که صفی یگانه از نیروهای مدافع ارزشها و نهادهای دمکراتیک تشکیل نشود. دشمن اصلی برایشان جمهوری اسلامی نیست. آنها سود پاگیر دارند که بحث سیاسی در ایران با روحیه و حتا زبان امامزاده و زیارتنامهخوان، و در تنگترین چهارچوبها بماند. بسیار میشنویم که انقلاب اسلامی نتیجه اجتناب ناپذیر ۲۸ مرداد بوده است. کسان دیگری پیشتر میروند و مسئولیت جنایات هر روزی جمهوری اسلامی را نیز به ۲۸ مرداد میاندازند. این دور افتادن از واقعیت تا حد فروکاستن تاریخ به تقدیر و سناریوی از پیش نوشته، یک جلوه دیگر سودازدگی obssession 28 مرداد است. حتا اشتباهات بدتر از جنایت، در پرتو آن رویداد توجیه میشود؛ کم نیستند کسانی که با همه اینها از گرفتن آن انتقام شادمانند. از خود نمیپرسند که چرا انقلاب اسلامی درست بیست و پنج سال پس از ۲۸ مرداد روی داد و مثلا پانزده سال زودتر در ۱۵ خرداد به رهبری همان خمینی و آخوندها و رویهم رفته با همان شعارها به پیروزی نرسید؟ در ۲۸ مرداد چه بود که حتما بایست به انقلابی از نوع اسلامی، و حکومتی از نوع آخوندی بینجامد؟ جنایتها و غارتهای آخوندها و مافیای حزباللهی ـ بازاری بدون ۲۸ مرداد پنجاه سال پیش قابل تکرار نمیبود؟
در این تردید نیست که چپگرایان و مصدقیهای شکست خورده و به بنبست رسیده، که از کینه ۲۸ مرداد به انقلاب پیوستند از نظر سهم خودشان حق دارند. ۲۲ بهمن برای آنها فرا آمد ۲۸ مرداد بود. ولی انقلاب دینامیسم خود را داشت و سهم ایشان در آن از آتش بیار و نیروی کمکی یکبار مصرف بیشتر نشد. اگر آنها، و خشم مقدسشان، علت انقلاب اسلامی بود چرا از همان آغاز به چنان خواری افتادند؟ چرا در ستایش و پرستش کسی که خود از پشتیبانان ۲۸ مرداد بود بر یکدیگر پیشی گرفتند؟ چگونه میشود ــ حتا در سرزمین شگفت زای ما ــ که انقلابی به جبران و در نتیجه ۲۸ مرداد باشد، و رهبری مسلمش را از همان آغاز به یکی از پیروان کاشانی، به کسی بدهند که دمی هم در اندیشه ۲۸ مرداد نبود؟ عیب سیاسی و حزبی کردن تاریخ آن است که نادانی و نگرش محدود را ریشهدار میکند و نگرش مذهبی را به قلمرو سیاست میبرد؛ نمیگذارد یک ملت از تاریخ خود درسهای درست بگیرد و آن را در دام فولکلور سیاسی میاندازد.
***
در اینجا قصد دفاع از ۲۸ مرداد، حتا روشنگری در آن، نیست. در این باره آنقدر اسناد و نوشتههای کارشناسان و چشمدیدگان هست که اگر کسی بخواهد پژوهشی کند کم نخواهد آورد. ما اصلا هرچه را که عاشورائیان سیاسی در آن باره میگویند، صرفنظر از اسناد و نوشتههای کارشناسان و چشمدیدگان، میپذیریم. همه ادعاهایشان درست، پس از آن چه؟ به ۲۸ مرداد چه اندازه باید اجازه داد که مواضع ما را در پیکار سرنگونی جمهوری اسلامی، در رابطه با امریکا، در بهرهگیری از عوامل مساعد بینالمللی به سود مبارزه مردم ایران، در جنگ برای برانداختن طالبان و صدام حسین تعیین کند؟ از همه مهمتر، چه کنیم که ایرانیان بهتر و مردم بهتری شویم و اینهمه قربانی سرنوشت حتمی و قضای آسمانی نباشیم؟ ما زنندهترین نمونه یک سونگری را در جهانبینی و کشورداری ”اسلام ناب” میبینیم و همین تجربه میباید ما را بر نقش کلیدی این رویکرد، این عادت ذهنی، در همه نامردمیها در روابط انسانی، و کژرویها در اندیشه و عمل، آگاه کرده باشد.
نخست میباید جهان را صرفا در پرتو سود و زیان شخصی و باورها و پسند و ناپسندهای گروهی ندید. تقریبا غیرممکن است که در یک موقعیت، هر چه درست در یک سو و هرچه نادرست در سوی دیگر باشد. نگرش یک سویه ویژگی کودکی انسان و جماعات انسانی است. انسان خردسال و جامعه مذهبیاندیش یا ایلیاتی، یک سونگر است و میتواند تا حماقتها و جنایاتی که زندگیهای افراد، و تاریخ جماعات را پوشانیده است برود. در میان ما این عیب در اسلامیان و در قبایل سیاسی مصدقی و آریامهری و چپ انقلابی بیش از همه است.
اکنون اگر میخواهند با اسلامیانی که یک سونگری را به مرز جنایت رساندهاند ــ که به خوبی میتواند برسد و مولوی، سختگیری و تعصب را بلافاصله به خون آشامی میپیوست ــ مبارزه کنند، میباید خود از آن قالب بدرآیند. معنایش کنار گذاشتن قبیله است. جامعه ایرانی از دهه بیست سده پیش آغاز کرد از زندگی قبیلهای گام در زندگی شهری مدرن بگذارد. طبقه سیاسی ایران نیز میتواند رسوبات قبیلهای را از خود بزداید و پای در سیاست مدرن بگذارد. در چنان صورتی دیگر تلاشهای نه چندان کامیاب برای همکاری و اتحاد را اساسا به منظور مبارزه با مشروطهخواهان و پادشاهی پارلمانی شاهد نخواهیم بود و این سرزنش را از زبان پهلوانان جمهوریخواهی به جمهوریخواهان آزادیخواه نخواهیم شنید که اگر جمهوریخواه هستید دیگر پذیرفتن همه پرسی و رای مردم چیست؟ (رابطه این سروران با دمکراسی، خطیب یا واعظ عبید زاکانی را به یاد میآورد که از او ”پرسیدند مسلمانی چیست؟ گفت من مردی خطیبم مرا با مسلمانی چه کار؟”
اگر به ۲۸ مرداد چنین جای مرکزی در بحث سیاسی داده نشود آنگاه شکل حکومت آینده ایران و کارکرد بازیگران سیاسی در دو سوی طیف پنجاه سال و هشتاد سال گذشته، میدان نبرد بیهوده اینهمه نویسنده و پژوهشگر و کوشنده سیاسی و روشنفکر و انتلکتوئل نخواهد بود (فراوانی عناوین در بیرون ایران انسان را از ناهمخوانی نامها و فراوردهها به شگفتی میاندازد.) اگر کسی مشکل ۲۸ مرداد نداشته باشد به آسانی درخواهد یافت که دمکراسی در جامعه ما نهال سستی است که به نگهبانی همیشگی نیاز دارد و نگهبانیاش کار یک گروه و یک گرایش نیست و اگر به کشاکش و دشمنی برسر تاریخ یا شکل حکومت یا فدرالیسم و ”ملیت”های ایران و حق تعیین سرنوشت (جدائی) کشانده شود بزودی قربانی نیروهائی خواهد شد که در نهان و آشکار معتقدند ایران سرزمین دمکراسی نیست و دست نیرومند و مشت آهنین میخواهد. در برابر هر جنگاور ۲۸ مردادی دست کم یک مقلد ”ژیرینوفسکی**” کمین کرده است.
آنها که در هر تحول جدی به زیان جمهوری اسلامی، شبح ۲۸ مرداد را نمیبینند بهتر میتوانند خود را با مبارزه مردمی پیوند دهند و اینهمه از هر برگشت اوضاع به زیان رژیم به نگرانی آینده خودشان نیفتند. بیش از توجیه شرکت در انقلاب به دلیل ۲۸ مرداد میباید از گذشته نادرست برید ــ چنانکه گروههای بزرگی کردهاند و میکنند و هیچ خودشکنی هم در آن نیست ــ و به آیندهای که میتواند پر از مخاطرات و سرشار از فرصتهای کمیاب تاریخی باشد اندیشید؛ ۲۸ مرداد را هم میتوان هر روز به یاد داشت و هر موقعیتی پیش آمد یادآوری کرد.
کور نشدن از ۲۸ مرداد اجازه میدهد که ارزش استراتژیک اندازه نگرفتنی تحولات پس از یازده سپتامبر را دریابیم. سرنگونی طالبان مرز خاوری ما را امنتر کرد، و درهم شکستن عراق صدام حسین سبب شد که برای نخستینبار در دوهزار و دویست سال از مرز باختری نیز آسوده خاطر شویم (آخرین جنگ بزرگ تاریخ ما ۱۵ سال پیش با عراق به آتشبس رسید.) این تحولات، افزون بر فروپاشی شوروی است که ما را از لعنت همسایگی با روسیه رهانید و سایه دویست سالهای که بر سرتاسر زندگی ملی ما افتاده بود برداشته شد. این نیرومندی بیسابقه موقعیت استراتژیک ایران با همه اهمیت تاریخی که دارد اصلا در بحثها راهی نیافته است، بگذریم از قربانیان و ویرانیهای جنگی که عراقیان بر ایران تحمیل کردند. در گفتگو از جنگ عراق هرچه هست از نظرگاه خاورمیانهای و حداکثر اروپای باختری است. نظرگاه ایرانی به چشم نمیخورد؛ اگر هم هست آرزوی این است که سربازان امریکائی به ایران سرازیر شوند.
اینهمه احتمالا در کسانی که تصمیم تغییر ناپذیرشان را پیشاپیش گرفتهاند و اجازه مداخله به واقعیت دست و پاگیر نمیدهند نمیگیرد. ولی، چنانکه استثناها در یادواره ۲۸ مرداد نشان دادند، تغییر و فرسایش و نابودی، که نامهای دیگر گذشت زمان است، دارد کار خودش را میکند. کسانی تغییر میکنند، دیگرانی از تکرار و سترونی خسته میشوند، بقیه هم دیر یا زود جایشان را به نوآمدگانی میدهند که تازهتر از آنند که بستگی ویژهای به هیچ گذشتهای داشته باشند.
اگوست ۲۰۰۳
* ــ سخـنرانیهای آتشـین دموسـتن سـخنران بزرگ آتنی بر ضد فیلیپ مقدونی پدر
اسکندر؛ در این مورد با پوزشخواهی از یاد او.
**ــ رهبر عوامفریب یک حزب نوفاشیستی در دومای روسیه پس از کمونیسم که با جمهوری اسلامی نیز در یهود ستیزیش مناسبات بسیار نزدیک داشت و زود مشتش باز شد.